بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
9760
متن پرسش
سلام علیکم استاد گرامی: در پاسخ پرسش 9726 ، علت را می شود بیشتر تشریح کنید؟ و اینکه این جور مسائل (تجمل، تکنولوژی و ...) را باید در خانه پی گیری نمود یا خیر؟ و چقدر؟ و آیا ما هم باید هم رنگ بقیه مردم شویم (بدون عمل)؟ کمی شفاف تر بفرمایید. توفیق تان را از خداوند مسئلت می کنیم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض کردم برای عبور از سبک زندگی غربی که با اهداف معنای انسان در تضاد است، به سوی سبک زندگی اسلامی، بیشترین نقش را زنان خانه‌دار می‌توانند داشته باشند و شرط آن را یکی شناختن غرب و دیگر شناخت تمدن اسلامی عرض کردم. در مورد شناخت غرب عرایضی در چند کتاب داشته‌ام و در مورد تمدن اسلامی بعد از کتاب «تمدن‌زایی شیعه» کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» کمک می‌کند. موفق باشید
7518
متن پرسش
سلام استاد و خدا قوت استاد میشه یه مقدار درمورد مقام قلب و روح و سر توضیح بفرمایید؟ من حکمت متعالیه و عرفان نظری یه مقدار خودندم ... التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان در سیر توحید برای لقاء الهی در مقام قلب متوجه انوار الهی در مخلوقات می‌شود و در مقام روح حق را مشاهده می‌کند ولی هنوز یک شاهد هست و یک مشهود و در نهایت به جایی می‌رسد که همه چیز را حقانی می‌بیند حتی خود را ،که این مقام سرّ و یا فناء فناء است و باید در منازل السائرین دنبال کرد. مرحوم کاشانی در مقدمه‌ی منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری به تفصیل این ها را بحث کرده‌اند. موفق باشید
7344
متن پرسش
سلام استاد چرا شما گفته اید که باید به عایشه احترام بگذاریم؟ مگر از امام صادق روایت نداریم که ایشان بعد از هر نماز عایشه و خلفا را لعن می کرده است.کافی ج 3ص 342 می داننم لعن با فحش متفاوت است ولی به هر حال وقتی کسی ، دیگری را لعن می کند به او احترام نگذاشته است.باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه امروز وظیفه‌ی ما را تعیین می‌کند نظرات مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» است که با توجه به مجموعه‌ی روایات و آیات مربوطه به این نتیجه رسیده‌اند که توهین به همسران رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» حرام است و بالاخره لعن، یک نوع توهین محسوب می‌شود، ولی این به معنای آن نیست که ما اشکال اساسی به اعمال و رفتار جناب عایشه و یا خلفاء نداشته باشیم. موفق باشید
6048
متن پرسش
با سلام و عرض ادب.به من بگویید یک انسان کامل یا یک عارف واصل توحید افعالی را چگونه می بینید و توصیف می کند؟اینکه باید منشا همه افعال و آثار را خداوند بدانیم به چه معنا است؟شما به من بگویید اگر یک انسان کامل هم اکنون جای من باشد و این کلمات را با کیبورد تایپ کند آن را چگونه به خداوند نسبت می دهد؟(یک انسان کامل نه فرد دیگر)غیر از این است که در غایت و نهایت توحیدش می تواند بگوید خداوند به من حیات و قدرت و اراده و توانایی و علم داده و هم اکنون من خودم با انگشتان خودم و با علمی که به من داده شده است دارم تایپ می کنم؟آیا فراتر از این ممکن است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: توحید یک حقیقت است و هرکس به هر اندازه که بتواند در مسیر شریعت الهی با خلوص کامل قدم بزند آرام‌ارام از خود فانی و به حق باقی می‌گردد و از علم الیقین به عین الیقین و در نهایت به حق الیقین می‌رسد تا آن‌جایی که در عین کثرت وحدت می‌یابد و در عین وحدت کثرت. مثل آن‌که شما در عین آن‌که خودتان هستید، قوای سامعه و باصره شمایید بدون آن‌که دوگانگی در میان باشد. به هر حال توحید افعالی در مقام علم الیقین همان است که شما می‌فرمایید ولی این راه همچنان ادامه می‌یابد تا آن‌جایی که در هر فعلی حضور حق را می‌یابید بدون دوگانگی بین آن فعل و آن حق و بدون آن‌که نفی مظاهر کنید بلکه حق از طریق آن مظاهر فعل خود را انجام می‌دهد. که بحث مهمی است و باید در جای خود و با مقدمات طولانی به آن برسید و از حد سؤال و جواب بیرون است. موفق باشید
6047
متن پرسش
سلام.می دانم احتمال آن کم است که این سوال را پاسخ گویید.اما برای من سوال است و چه می شود کرد.استاد آیا شما بعد از این همه سال زحمت و مطالعه و از حصول به حضور رفتن هم اکنون می توانید برزخ و قیامت را مشاهده کنید؟شما برزخیان و احوالات آن ها را می بینید؟راهی که به دوستان و جوانان و شاگردان می آموزید در خود شما به ثمر نشسته است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که می‌فرمایید این سؤالات جواب‌دادنی نیست ولی «آنقدر هست که بانگ جرسی می‌آید» مگر می‌شود انسان از یک حقیقت بیگانه باشد و شب و روز خود را بر روی آن بگذارد. دعا کنید حجاب‌های بین ما و حق همواره رقیق‌ و رقیق‌تر شود تا بتوانیم با عالم غیب و معنویت معاشقه کنیم بدین لحاظ پس تصور نفرمایید که بنده را به برزخ راه داده‌اند و راحت بنده از آن‌جا برای عزیزان گزارش می‌کنم. ما به نور محمد و آل محمد«علیهم‌السلام» اعتما داریم و امیدواریم بتوانیم در سایه‌ی آن انوار مقدس عصازنان جلو برویم. موفق باشید
4458
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیزم با توجه به اینکه آقا فرمودند امربه معروف و نهی از منکر لسانی وظیفه همگانی من در یکی از دانشگاههای تهران دانشجو هستم وضع حجاب درختران زیاد مناسب نیست من هم در مسیر که رفت و آمد میکنیم تا حدی که برای خودم حرج نداشته باشه تذکر می دهم ولی گاها دختر خانم ها بدجور جواب می دهند و شاید بشود گفت باعث لج طرف هم می شود آیا با این حرف که اسلام حذف فوری گناه را خواسته نه متحول شدن ما به این سبک ادامه دهیم با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هرحال فرموده‌اند در امر به معروف باید احتمال تأثیر را بدهید و اگر احتمال تأثیر را نمی‌دهیم شرایط را طوری فراهم کنیم تا معروف منکر نشود و جایگاه کار فرهنگی در این‌جاها است. موفق باشید
4358
متن پرسش
سلام با عرض تحیت خدمت شما استاد عزیز یکی نفر همین چند روز پیش ازتون پرسیده بود که شما براش یه وقت مصاحبه می دید که شما جواب رد بهش داده بودید سؤال برام پیش آمده و آن اینکه فلسفه اینکه بعضی بزرگان مانند شما در چنین مواقعی برای این چنین افرادی وقت ندارند چیه؟ با خودم میگم درسته شما و آن ها مثل من نیستند که وقتشان را الکی هدر بدند ولی آخه در طول دو ماه یک وقت 1 یا 2 ساعته پیدا نمیشه؟ حالا مثل این بنده خدا مصاحبه می خواست برا پایان نامه اش برا کار الکی که نبود اگر شما و افرادی مثل شما که انقلابی و دینی فکر می کنند به این بنده خدا جواب رد بدهند چه کسی بیاید در تولید علم و تدوین پایان نامه نظر بده که تحت تأثیر غرب نباشه و ... آیا سرخوردگی برا این افرادکه تو فکر خودشان می خواهند تولید علم اسلامی کنند یا حداقل گام بردارند با جواب رد شنیدن از شما و دیگر بزرگان براشون پیش نمی یاد. مثل همین یارو یه جوری حالش گرفته شد وقتی جواب شما را دیده بود من یه جوری گیجم اگر فلسفه این کار را یه مقداری روشن کنید ممنون می شوم باتشکر از لطف شما
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که اولاً: بنده عرایض خود را در آن رابطه در چند کتاب عرض کرده‌ام. ثانیاً: روزهای یک‌شنبه از طریق تلفن می‌توانم خدمت عزیزان باشم. ثالثاً: اگر بنا است به صورت حضوری در خدمت عزیزان باشد مطمئن باشید این فرصت را که بتوانم این چند کلمه جواب را هم در سایت بنویسم دیگر نخواه داشت به جهت تقاضاهای ملاقات‌های حضوری که عزیزان دارند وگرنه بنده چه بخلی دارم مگر کاری جز این دارم که در خدمت عزیزان باشم ولی شرایط طوری است که متأسفانه امکان ملاقات حضوری با عزیزان را به بنده نمی‌دهد، چون از بقیه‌ی کارها باز می‌مانم. موفق باشید
1999

موسیقیبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهرزاده پیشاپیش از وقت گذاریتان در رفع شبهات ومسائل جدید ممنونم می خواستم اگر مقدور تان هست در مورد موسیقی در اسلام و فواید ومضرات آن و مسائل جزئی آن و لزوم یا عدم لزوم استفاده از آن توضیحاتی بفرمایین؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در مورد موسیقی بحث‌های خوبی شده و کتاب‌های متعددی چاپ شده و حتی در اینترنت می‌توانید مقالات خوبی را به‌دست آورید. بنده در این مورد صاحب‌نظر نیستم. توصیه مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» آن است که سیاست نظام اسلامی ترویج موسیقی نیست. بنده فکر می‌کنم حداقل چیز لغوی است و تا آن‌جا که ممکن است باید از آن اعراض کرد. موفق باشید
1899
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز از مباحثی که این مدت در سوالات کم وبیش در مورد اعیان ثابته شده کمی گیج شدیم. آیا اعیان ثابته همان خزائن غیبی هر شیئی هستند که در قرآن آمده؟ آیا کل عالم یک عین ثابته دارد ویا هر جزئی از هر عالمی یک عین ثابته خاص دارد؟ آیا عین ثابته همان وجود اشیاء قبل الخلق در علم الهی هستند یعنی همان علم اجمالی حق به مخلوقات قبل الخلق است وبعد خلق به علم تفصیلی می آید؟ اگر هر کسی عین ثابته خاص خود را دارد آیا با انس با آن حقیقت می تواند به اسرار عالم غیب راه پیدا کند؟ اگر این عین ثابت است پس تغییرات 180 درجه ای در شخصیت بعضی افراد از چیست؟ آیا قائل شدن به وجود این اعیان مستلزم جبر نیست یا اینکه جوابش همان علم خداوند به مختار بودن ما در افعال است؟ آیا منبعی هست از آثار خودتان یا حضرت امام یا دیگر بزرگان تا در این مورد مطالعه درستی داشته باشیم؟ از توجه شما بسیار ممنونم
متن پاسخ
تعالی؛ علیک السلام: 1- اعیان ثابته جنبه‌ی امکانی مخلوقات است در علم الهی 2- ظاهراً اولیاء الهی متوجه عین ثابته‌ی خود و بقیه می‌شوند 3- درجواب سؤال شماره‌ی1364 دلایل آن‌که عین ثابته منجر به جبر نمی‌شود آورده شده است. در کتاب‌های عرفانی که بر مشرب ابن‌عربی بحث کرده است به عین ثابته پرداخته شده. ولی کتاب مستقلی سراغ ندارم. موفق باشید
12044
متن پرسش
سلام استاد: وقتی به برخی بیماری های روانی نگاه می کنیم و بررسی هایی که روی جسم انجام داده اند، می بینیم که به دلیل اختلال در هورمون های مغز آن شخص دچار آن بیماری روانی شده که آن بیماری باعث ایجاد استرس و یا خشم و یا اضطراب و.... شده که خشم و غیره باعث سقوط نفس می شود اما این بیماری جبری است دست خود بیمار نیست، حال اینکه این شخص بیمار از سعادت ابدی دور می افتد به دلیل پایین آمدن سطح نفس چگونه توجیه می شود؟ ما می گوییم که نفس بدن را تدبیر می کند و روی بدن تاثیر می گذارد اما چرا اینجا جبرا بدن باعث تاثیر روی نفس می شود و باعث دور ماندن شخص از سعادت می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در ابتدای امر به آرامشی که با اطمینان به حضرت حق باید نظر می‌کرد، توجه نکرد و حالا به تبع آن این فشار‌ها را دارد تا آن‌جا که ممکن است باید به این آیه‌ی کریمه نظر داشته باشد که فرمود: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» بدانید با یاد خدا و این‌که خدا را همه‌کاره‌ی امورتان بدانید قلب‌ها آرامش می‌یابد. موفق باشید

11079

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام فرموده اید: آنچه در روایت داریم هرچیزی که چشم داشته باشد و یک موجود ذی حیاتی را تداعی کند حکم مجسمه را دارد و مانع حضور فرشتگان در آن محل‌اند. یعنی اگر خرگوشی را از پارچه به وجود آورده باشند هم حکم مجسمه دارد؟ آیا چنین چیزی اگر در اتاقی باشد فرشتگان به کل خانه نظر نمی کنند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض شد باید دنبال کنید که آیا مرجع تقلید شما این نوع عروسک‌ها را هم در حکم مجسمه قلمداد می‌کنند یا نه؟ موفق باشید
10766
متن پرسش
به نام خدا با سلام خدمت استاد عزیز: معنی این حدیث پیامبر اکرم (ص) که می فرمایند دوراندیشی سوء ظن است یعنی چه؟ (الحزم سوء الظن نهج الفصاحه) مگر دور اندیشی و برنامه ریزی توسط خود ایشان اجرا نمی شد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌جا «الحزم» به معنای دغدغه‌ی آینده را داشتن، می‌فرمایند به خدا سوء ظن نداشته باش همان خدایی که تا حال تو را تنها نگذاشت در آینده نیز مواظب تو است. تو وظیفه‌ات را انجام بده و دیگر نگران نباش. موفق باشید
23080
متن پرسش
سلام: در شرح خطبه ۸۳ نهج البلاغه در قسمت «مبعوثون افرادا» در مورد تنهایی انسان و اینکه نباید این تنهایی را فراموش کنیم و اینکه بقیه برای این هستند که ارتباط ما با خودمان و خدا به بهترین شکل صورت گیرد. حال این را چگونه باید با جمله «انسانها با انسانها انسانند» جمع کرد؟ و این که در روایات و آیات قرآن بر جمع بسیار سفارش شده و شما هم در بحث های این روزها بر جمع تکیه دارید به گونه ای که ما تنهایی خود را فراموش می کنیم و خود را جمع می پنداریم. لطفا توضیح فرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آیا این شعر را که آیت اللّه حسن‌زاده زیاد تکرار می‌کنند را، جمع این دو نکته نمی‌دانید؟ که می‌فرمایند: «بُوَد مرد تمامي آن كه از تن‌ها نشد تنها        ولكن به تنهايي بود تن‌ها، و با تن‌ها بود تنها» موفق باشید.

16745

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: استاد عزیز، تفسیری که ملاصدرا از قرآن کریم کرده اند، به نظر شما در چه سطحی است؟ نسبت به المیزان و... ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکات خوبی در تفسیر صدرالمتألهین مبتنی بر حکمتِ متعالیه هست. ولی تفسیر المیزان جامعیت خاص خود را دارد. موفق باشید

13756

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: خسته نباشید و خدا قوت استاد گرامی: غرض از مزاحمت، روشی نوین در ترجمه و تفسیر قرآن توسط استاد محمد تقی فیاض بخش حفظه الله ارائه شده که تفسیر واژه محور قرآن کریم نام دارد. که متن توضیح آن را پس از سوال هایم در زیر برایتان می گذارم و نمونه عملی آن را در سایت رادیو قران گذاشته اند. حال چند سوال داشتم: 1. مرحوم جناب علامه (ره) در المیزان از این روش هم استفاده کرده اند؟ 2. این روش برای تقویت بنیه ی تفسیری خوب است؟ 3. ما ابتدا این روش را کار کنیم یا مستقیما وارد المیزان شویم؟ التماس دعا. این هم توضیحات روش: بسمه تعالی. مقدمه ای بر تفسیر واژه محور قرآن کریم آن چه در این مقال بدان پرداخته می شود بحث تفسیر واژه محور آیات قرآن کریم است. رویکردی که تاکنون کمتر بدان عنایت شده؛ در حالی که نقش شناخت واژه در کلام وحی اولین قدم در تفسیر قرآن است و عمق این مسأله در فرهنگ قرآن از اساسی‏ ترین مسائل در بحث اعجاز قرآن و نیز رابطه‏ ی تأویل با تنزیل در کلام الهی است. (مقدمه کتاب ترجمان وحی) آن چه در این مقال بدان پرداخته می شود بحث تفسیر واژه محور آیات قرآن کریم است. رویکردی که تاکنون کمتر بدان عنایت شده؛ در حالی که نقش شناخت واژه در کلام وحی اولین قدم در تفسیر قرآن است و عمق این مسأله در فرهنگ قرآن از اساسی‏ ترین مسائل در بحث اعجاز قرآن و نیز رابطه‏ ی تأویل با تنزیل در کلام الهی است. توضیح آن که: ما معتقدیم قرآن معجزه نبوی است و خطابات آیاتی که قرآن دیگران را به تحدّی فرا می‏ خواند و اعجاز خود را اثبات می‏ کند عام است یعنی اولاً خطاب تحدّی به قرآن شامل گروه خاصی نمی‏ شود و همه جن و انس را در همه ازمنه و اعصار در برمی‏ گیرد: «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَی‏ أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْءَانِ لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ‏ی وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِیرًا[1]» بگو: اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد، هر چند برخی از آن‏ها پشتیبان برخی [دیگر] باشند. و ثانیاً اعجاز قرآن محدود به جهت خاصی نمی‏ شود، بلکه برای همه انسان‏ ها است و از هر جهتی که به حوزه‏ ی معارف وحی باز می‏ گردد معجزه است قرآن برای حکیم در گشودن ابواب حکمت و برای متکلم و فیلسوف در استدلال و مناهج گوناگون برهان و خطابه و برای فقیه و اصولی در مباحث حقوقی بهترین و عالی‏ ترین روابط فردی و اجتماعی را به ارمغان می‏ آورد و در انسان‏ شناسی و معرفت النفس یا جامعه‏ شناسی و روان‏شناسی و نیز تاریخ امت‏ ها و فلسفه‏ ی تاریخ و سایر حوزه‏ های اندیشه‏ ی بشری بهترین لعالی و دُرر را در بهترین قالب‏ ها عرضه می‏ دارد و هر کس در حد فهم و استعداد خود از گنجینه‏ ی بی‏ پایان وحی بهره می‏ برد. چنان که مولا امیرمؤمنان علی - علیه‏ السّلام - به گوشه‏ هایی از عظمت قرآن این گونه اشاره فرمود: «ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْهِ الْکِتابَ نُوراً لا تُطْفَأُ مَصَابِیحُهُ... وَ بَحْراً لا یُدْرَکُ قَعْرُهُ... فَهُوَ مَعْدِنُ الْإِیمانِ وَ بُحْبُوحَتُهُ وَ یَنابِیعُ الْعِلْمِ وَ بُحُورُهُ... جَعَلَهُ اللَّهُ رِیّاً لِعَطَشِ الْعُلَماءِ وَ رَبِیعاً لِقُلُوبِ الْفُقَهاءِ... وَ دَواءً لَیْسَ بَعْدَهُ داءٌ... وَ سِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ...[2]» سپس خداوند بر نبی اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - قرآن را نازل کرد و نوری است که هرگز چراغ آن خاموش نمی‏ شود... و دریایی است که کسی به ژرفای آن نمی‏ رسد... قرآن معدن و مرکز ایمان و سرچشمه‏ های همه علوم و دریاهای بی‏ پایان علم است... خداوند قرآن را سیرابی عطش علمی همه علما قرار داد و طراوت و شادابی برای قلب‏ های فقیه و در یک کلام قرآن برای بشریت دارویی است که با آن هیچ دردی عارض نمی‏ شود... و جای امنی است برای کسی که در پناه آن قرار گیرد... ولی ریشه ‏ی اعجاز قرآن را در سرچشمه آن باید جستجو کرد خداوند در آغاز سوره‏ ی هود می‏فرماید: «الر کِتَبٌ أُحْکِمَتْ ءَایَتُهُ‏ و ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیر[3]ٍ» الف، لام، راء. کتابی است که آیات آن استحکام یافته، سپس از جانب حکیمی آگاه، به روشنی بیان شده است. بنابراین، حقیقت قرآن نه کتابی است از سنخ کلمه و کلام مکتوب بلکه آن حقیقتی است نوری که برای بشر تفصیل داده شد تا قابل فهم برای آن‏ها گردد. و از آن حقیقت نوری گاه به لوح محفوظ و یا کتاب مکنون و یا ام الکتاب تعبیر فرمود که هر یک با ظرایفی اشاره به جهتی از بلندای مرتبه حقیقت قرآن دارد. «بَلْ هُوَ قُرْءَانٌ مَّجِیدٌ * فِی لَوْحٍ مَّحْفُوظِ[4]» آری، آن قرآنی ارجمند است، که در لوحی محفوظ است. وجه مشترک همه این اشارت‏ ها در آن است که آن چه پیش روی ما است منزَّل آن حقیقت نوری است که به برکت وجود مقدس نبی اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - لباس حرفی و کلامی پوشید و به گونه‏ای قابل فهم برای ما خاکیان طی بیست و سه سال تلاوت شد. «وَ قُرْءَانًا فَرَقْنَهُ لِتَقْرَأَهُ‏و عَلَی النَّاسِ عَلَی‏ مُکْثٍ[5]» و قرآنی [با عظمت را] بخش بخش [بر تو] نازل کردیم تا آن را به آرامی بر مردم بخوانی. و رابطه ‏ی آن حقیقت با قرآن نازل رابطه‏ ی روح با جسد و چراغ با چراغدان و ملکه علمی یک مجتهد با تفصیل بیانات کلامی یا کتابی او است. طبعاً آن چه در لوح محفوظ و کتاب مکنون است از سنخ کلمه و کلام و ادبیات رایج در میان ما نیست و اصولاً سنخ مکالمات کَرّوبیان در عوالم ربوبی با ناسوتیان تفاوت اساسی دارد. عالم دنیا که ادنی مرتبه‏ ی خلقت است به لحاظ مرتبه‏ ی وجودی سراسر آکنده از حجاب ماده و ظلمت جسمانیت و کدورت گناه و غفلت است و کون و فساد و تغییر و تحول و مرگ و حیات لازمه‏ ی لا ینفک آن است در چنین عالمی ارواح و نفوس در ارتباط با یکدیگر چاره ‏ای جز استفاده از زبان و قلم و کلام و کتابت ندارند و معانی در قالب کلمه و کلام به دیگران منتقل می‏ شود و الفاظ مَعْبَری برای انتقال معانی می‏ گردند اما در عالمی که سراسر تجرد و نور است و حجابی در ارتباط ارواح و عقول با یکدیگر نیست نیازی به ابزار کلامی و زبان و قلم و کتابت متعارف نیست در آن جا اگر سخن از لوح و قلم و املاء و کتابت است اشاره به جهات دیگر از انتقال معنا از مبدأ فاعلی به قابلی و ثبت آن در خزائن الهی است و هر اسمی در هر عالم به تناسب آن عالم باید معنا شود و تطبیق آن‏ها به عالم دنیا اشتباه بزرگی است چنان که در مراتب روح انسانی نیز هنگامی که یک معنای لطیف از مرتبه‏ ی عقلی تا مرتبه‏ ی لفظی تنزل پیدا می‏ کند در هر مرحله احکام خاص خود را دارد و هرگز ملکه اجتهاد یک مجتهد در مرتبه‏ ی عقلی از سنخ کلمه و لفظ نیست اما هنگامی که در مقام بیان و تعلیم و تعلم تفصیل می‏ یابد و به صورت کتبی یا کلامی درمی‏ آید به کتاب جواهر الکلام در فقه یا اسفار اربعه در حکمت متعالیه و یا تجرید الاعتقاد در کلام ظاهر می‏ شود و رابطه‏ ی این تفصیل با آن حقیقت رابطه‏ ی جسم با روح و لفظ با معنا است. حقیقت قرآن نیز در خزینه‏ ی غیب الهی و در احکم و اتقن و اشرف مراتب نزد پروردگار است و آن مرتبه به حدی مجید و علی و حکیم است که جز کرّوبیان و اولیای الهی که مطهّر از همه‏ ی ارجاس و آلودگی‏ ها هستند هیچ کس را یارای رسیدن به آن مرتبه نیست. «إِنَّهُ‏ و لَقُرْءَانٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَبٍ مَّکْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ‏ و إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[6]» که این [پیام‏] قطعاً قرآنی است ارجمند، در کتابی نهفته، که جز پاک‏شدگان بر آن دست نزنند. و حتی اگر به مراتب نازله‏ ی این حقیقت در آسمان‏ های میانی و قبل از آسمان دنیا گوش نامحرم و دست ناپاکی بخواهد نزدیک شود به سختی گرفتار شهاب نگهبانان خزائن الهی می‏ گردد. «وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّمَآءَ فَوَجَدْنَهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِیدًا وَ شُهُبًا * وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن یَسْتَمِعِ الْأَنَ یَجِدْ لَهُ‏و شِهَابًا رَّصَدًا[7]» و ما بر آسمان دست یافتیم و آن را پر از نگهبانان توانا و تیرهای شهاب یافتیم. و در [آسمان‏] برای شنیدن، به کمین می‏ نشستیم، [امّا ]اکنون هر که بخواهد به گوش باشد، تیر شهابی در کمین خود می‏ یابد. بنابراین حقیقت کلام الهی هنگامی که از آن مرتبه علی و حکیم به مراتب نازله‏ ی عوالم پایین‏ تر فرود می‏ آید در هر مرتبه لباس مناسب آن مرتبه را به خود می‏ گیرد و در انزل مراتب لباس عالم دنیا را بر تن می‏ کند تا برای اهل آن قابل فهم باشد و به این ترتیب آن معارف نوری لباس کلمه و کلام به خود گرفت و آن حقیقت لا حد و بی‏ انتها مقیّد به لباس الفاظ و حروف شد و طبعاً مثل سایر حقایق بلند که هرگز همه‏ ی معنا با همه گستردگی در قالب لفظ قابل انتقال نیست و هر ظرفی به مقدار استعداد و گنجایشی که دارد کمالات مظروف خود را اظهار می‏ نماید کلام عِلْوی در قالب سِفلی بر بشر خاکی عرضه شد تا هر کس در حد استعداد و ظرفیت روحی که دارد از اشارت‏ های قرآن به حقایق پشت پرده پی ببرد، مثلاً این که در اولین آیه سوره‏ ی بقره می‏ خوانیم: «الم * ذَ لِکَ الْکِتَبُ لَا رَیْبَ فِیهِ[8]» الف، لام، میم. این است کتابی که در [حقانیت‏] آن هیچ تردیدی نیست. و هنگامی که می‏ پرسیم چرا نفرمود: «هذا الکتاب» و به قرآن با اسم اشاره به دور خطاب کرد، جواب می‏ شنویم چون «ذلک» برای اشاره به مقام بلند و عظیمی که قابل اکتناه نیست نیز به کار می‏ رود و از این اشارت هر کس به مقدار درکی که از کتاب الهی دارد به عظمت آن پی می‏ برد و یا هنگامی که در اول سوره‏ ی توحید می‏ خوانیم: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و از ضمیر بدون مرجع بارز «هو» سؤال می‏ کنیم ادیب پاسخ می‏ دهد که این گونه ضمائر در اول کلام را ضمیر شأن می‏ گویند و برای بیان عظمت خبر خود ذکر می‏ شوند مثل: «هو الامیر قادمٌ.» او است امیر بزرگ که می‏ آید. اما اگر از این اشارت قرآن به حقیقت معنای اللَّه در «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» توجه کنیم و این که هر ضمیری اشاره به اسم بارزی دارد و مرجع در ضمیر شأنِ «هو» در این آیه هر چند اسم بارزی نیست، اما اشاره به حقیقت آشکار و روشنی دارد که ندای فطری هر موجودی به آن مشیر است و لذا در این جا نیز این اشارت قرآن بیانگر حقیقتی است که به طور صریح‏ تر در آیه‏ ی 172 سوره‏ ی اعراف بیان شد و فرمود: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی‏ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَی‏ أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی‏ شَهِدْنَآ» و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریّه‏ ی آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: [آری ما یکتایی تو را دیدیم و ]شهادت دادیم. بنابراین اشارت کوتاه «قُلْ هُوَ اللَّهُ» نه فقط همان ضمیر شأن است بلکه دریا دریا سخن‏ های نهفته در درون خود دارد که با اهلش در میان می‏ گذارد و هر کس از آیات کتبی قرآن به آیات آفاقی و انفسی قرآن به میزان درک و استعداد و سعه صدر و طهارت دلی که دارد پی می‏ برد و قرآن صامت برای او به همان مقدار ناطق می‏ شود و چه زیبا فرمود امیر بیان و مولای متقیان علی - علیه‏ السّلام - : «ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقَ وَ لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ، أَلا إِنَّ فِیهِ عِلْمَ ما یَأْتِی وَ الْحَدِیثَ عَنِ الْمَاضِی وَ دَواءَ دائِکُمْ...[9]» آن قرآن بلندمرتبه است، او را به سخن آورید ولی با شما سخن نمی‏ گوید ولی من از آن خبر می‏ دهم، بدانید که در قرآن علوم گذشته و آینده است، و دوای همه‏ ی دردهای شما... و اگر کوه‏ ها پرتوی از تجلی الهی را نتوانستند تحمل کنند و مندک شدند و موسای کلیم نیز بیهودش بر زمین افتاد پس چگونه است که امام صادق - علیه‏ السّلام - فرمود: «لَقَدْ تَجَلَّی اللَّهُ لِخَلْقِهِ فِی کَلامِهِ وَ لکِنَّهُمْ لا یُبْصِرُونَ.[10]» به درستی که خداوند در کلامش بر بندگانش تجلی کرد ولی آن‏ها او را نمی‏ بینند. ولی در مساجد و معابر و مجالس ختم و عزا قرآن خوانده می‏ شود، اما هیچ اتفاقی در کسی نمی‏افتد و کسی منقلب نمی‏شود. ریشه ‏ی همه‏ ی این غفلت‏ ها و کج‏روی‏ ها در آن است که ما در عبارت باقی ماندیم و از اشارت‏ ها غافل شدیم، و از آیه به ذو الآیه و از سایه به آفتاب پی نبردیم و الّا بودند در میان اولیای الهی کسانی که با شنیدن یک آیه و تکرار آن از خود بی‏خود می‏ شدند، چنان که امام صادق - علیه‏السّلام - در هنگام تلاوت سوره‏ ی حمد در نماز هنگامی که به آیه‏ ی «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» رسیدند آن را آن قدر تکرار کردند تا به آن جا که حال غشوه به حضرتش دست داد و وقتی از ایشان درباره‏ ی علت آن سؤال کردند حضرت فرمود: «لازِلْتُ أُکَرِّرُها حَتّی‏ سَمِعْتُها مِنْ قائِلِها.[11]» دایماً آیه را تکرار کردم تا آن را از گوینده‏ اش شنیدم. و خداوند خود در آیه‏ ی 23 سوره‏ ی زمر حال اولیای خود را در تلاوت آیات الهی این گونه بیان می‏ فرماید: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَبًا مُّتَشَبِهًا مَّثَانِی تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَی‏ ذِکْرِ اللَّهِ» خدا زیباترین سخن را [به صورت‏] کتابی متشابه، متضمّن وعده و وعید، نازل کرده است. آنان که از پروردگارشان می‏ هراسند، پوست بدنشان از آن به لرزه می‏ افتد، سپس پوستشان و دلشان به یاد خدا نرم می‏ گردد. اما چه شد که ما اشارت‏ ها را فدای عبارت‏ ها و رعایت‏ ها را فدای حکایت‏ ها کردیم و قرآن را به کتابت و قرائت‏ های گوناگون و تلاوت را در صوت و لحن و یا حفظ محدود کردیم و آیا هشدار امام جواد - علیه‏ السّلام - در معنای دور افکندن کتاب خدا پیرامون آیه 101 سوره‏ ی بقره کافی نیست، آن جا که فرمود: «نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَبَ کِتَبَ اللَّهِ وَرَآءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ» گروهی از اهل کتاب، کتاب خدا را پشت سر افکندند، چنان که گویی [از آن هیچ ]نمی‏ دانند. و امام - علیه‏ السّلام - در معنای «نبذ الکتاب» فرمودند: «و کان مِنْ نَبْذِهِمُ الکتابَ أَنْ أَقامُوا حُرُوفَه و حَرَّفُوا حُدودَه، فَهُمْ یَرْوُونَه و لا یَرْعُونَه وَ الجُهّالُ یُعْجِبُهُم حِفْظُهم لِلرّوایةِ، وَ العلماءُ یَحْزَنُهم تَرکُهُمْ لِلرِّعایَةِ.[12]» دورافکندن کتاب خدا به این بود که حروف و ظاهر کتاب را گرفتند، ولی حقیقت آن را رها کردند، آن‏ها کتاب خدا را می‏ خواندند و برای دیگران بیان می‏ کردند اما عمل به احکام و فرامین آن نمی‏ نمودند. افراد نادان و جاهل از این که آن‏ها قرآن را به خوبی می‏ خوانند و یا حفظ می‏ کنند خوشحال می‏ شدند، اما علمای ربانی از این که آنان از حقیقت قرآن فاصله گرفتند و در عبارت‏ ها ماندند محزون می‏ شدند. آن چه عرض شد پرتوی از انبوه اشارت‏ های قرآن و کلام معصوم - علیه‏ السّلام - بود تا مبادا کسی گمان کند قرآن محدود به همین یکصد و چهارده سوره و شش هزار و ششصد و اندی آیه است و هنگامی که خداوند در پانزده مورد صریحاً خطاب به رسول اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - [ما ادریک‏] و یا [ما یدریک ] می‏ فرماید و به خصوص در آیات 17 و 18 سوره‏ ی انفطار که سخن از روز قیامت و روز ظهور حقیقت قرآن و تأویل کتاب الهی است. دو بار به رسول اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - خطاب «مَآ أَدْرَلکَ» می‏ شود تکلیف امثال ما روشن است!! «وَ مَآ أَدْرَلکَ مَا یَوْمُ الدِّینِ * ثُمَّ مَآ أَدْرَلکَ مَا یَوْمُ الدِّینِ» و تو چه دانی که چیست روز جزا. باز چه دانی که چیست روز جزا؟ بنابراین اگر رابطه‏ ی حکایت‏ های قرآن با اشارت‏ های آن و تنزیل با تأویل رابطه‏ ی ظاهر با باطن است و قرآن نازلی که در میان ما است پرتوی از حقیقت قرآن در لوح محفوظ است پس امت اسلام مأمور به فهم حقیقت قرآن و دسترسی به روح کلام الهی است و چنان که جسم بی‏ روح و چراغ دان بی‏ نور ارزشی ندارد و در روابط متعارف اجتماعی مخاطب جسم‏ها ارواح آن‏ها است و کسی با مرده‏ ی بی‏ روح سخنی نمی‏ گوید. قرآن خالی از حقیقت نیز تنها الفاظی است که می‏ تواند دست‏آویز هر نا اهلی قرار گیرد و روزی بر منبر پیامبر اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - از دهان بوزینگان اموی و مروانی خارج شود و روز دیگر بر سر نیزه‏ ها رود و در جنگ صفین دست‏آویز قاسطین زمان بر علیه ولی دوران و همه ایمان امیرمؤمنان علی - علیه‏ السّلام - قرار گیرد. ولی در هر صورت از همین ظاهر می‏ باید به باطن رسید و با تدبر در همین قرآن نازل روح را صیقل داد و به مقدار صفا و طهارت از سفره‏ ی ادبستان الهی بهره‏ مند شد. پیامبر گرامی اسلام - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - می‏ فرماید: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ مَأْدُبَةُ اللَّهِ، فَتَعَلَّمُوا مِنْ مَأْدُبَتِهِ مَا اسْتَطَعْتُمْ.[13]» این قرآن سفره‏ ی گسترده ادب الهی است. پس هر چه می‏ توانید و فرصت دارید از این سفره بهره‏ مند شوید. پس همه سخن به چگونگی بهره‏ مندی از این ظاهر برای نزدیک شدن به روح قرآن است. یعنی این قرآنی که در میان شما است، سفره‏ ی گسترده‏ ی الهی در روی زمین است و تا در عمر کوتاه خود فرصت دارید، و تا آن جا که می‏ توانید از این خوان نعمت الهی بهره ببرید که با بانگ رحیل ملک الموت و تمام شدن فرصت عمر دنیایی، شما را از کنار این سفره - چه بخواهید و نخواهید - برمی‏ دارند پس تا فرصت‏ها از دست نرفته است و تا آن جا که می‏ توانید از این خوان گسترده‏ ی الهی بهره ببرید. نویسنده‏ ی لسان العرب - به نقل از ابوعبیده - «مَأدُبَه» را «مَأدَبَة»، مصدر میمی از ادب می‏ داند و می‏ گوید: «مَأدَبَة» با سیاق روایت سازگاری بیشتری دارد، به این ترتیب معنای روایت این چنین می‏ شود: ای انسان‏ها! بدانید این قرآنی که بین شما است، مجموعه‏ ی ادب الهی در روی زمین است. پس تا آن جا که می‏ توانید از این ادبستان الهی بهره گیرید، زیرا با جمع شدن بساط زندگی در دنیا و کوچ به عالم آخرت، حسرت از محرومیّت از قرآن فایده‏ای ندارد. در هر حال، خداوند در سوره‏ ی زخرف می‏ فرماید: «حم * وَ الْکِتَبِ الْمُبِینِ * إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْءَانًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ * وَ إِنَّهُ ‏و فِی أُمِ‏ّ الْکِتَبِ لَدَیْنَا لَعَلِی حَکِیمٌ[14]» حاء، میم. سوگند به کتاب روشنگر. ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم، باشد که بیندیشید. و همانا که آن در کتاب اصلی [لوح محفوظ] به نزد ما سخت والا و پرحکمت است. معنای ام الکتاب در آیه‏ ی شریفه چنان که از واژه امّ و کتاب [به معنای مکتوب ] برمی‏ آید یعنی گنجینه و خزینه‏ ای که مرکز و محور سایر کتاب‏ ها و خزائن است و این حقیقت از یکسو متصف به علوّ و تعالی است که تنها اولیای الهی و مطهرین به آن دسترسی دارند و از سوی دیگر حکیم و ریشه‏ دار و محکم و در هم پیچیده است و برای فهم و تعقل در آن باید به لباس تفصیل و کتابت و در قالب حروف به زبان عربی در آید تا قابل بیان و تعلیم و تعلم گردد. از سوی دیگر عقل حکم می‏ کند بین ظرف و مظرف باید تناسبی وجود داشته باشد و هر لباسی زیبنده‏ ی شخصیت خاص خود است و طبعاً حقیقت قرآن و کتاب مکنون الهی هنگامی که از مرتبه علی و حکیم خود بر عالم دنیا عرضه شود و لباس کلمه و کلام بر خود بپوشد در احسن کلمات و زیباترین ترکیب‏ ها بر قلب رسول اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - نازل می‏ شود و سرّ اعجاز قرآن در همه ابعاد علمی و هنری و ادبی و بلاغی در همین نکته است، و هر معنای بلندی هنگامی که در قالب لفظ مقید می‏ شود محدود به اعتبارات قراردادی و لفظی می‏ گردد و هرگز کلمات لفظی نمی‏ توانند تمام بار معنای حقیقت خود را به طور کامل به مخاطب حمل کنند، چنان که یک نویسنده یا سخنران هر مقدار تلاش کند نمی‏ تواند تمام بار معانی بلندی را که در نظر دارد در کتابت یا خطابه به دیگری منتقل کند و به همین دلیل است که در ادبیات عرفانی ما باب تشبیه و مجاز و کنایه باز شد و از شدت شوق عبد به معبود خود به عشق و از بی‏خودی بنده در درگاه مولا به مستی و از افاضات خاص الخاص مولا به بندگان خاص خود و در نتیجه از خودی گرفتن آن‏ها به مِی و شراب و از ظرف دل عبد در برابر جلوه‏ های گوناگون مولا به پیاله و جام و خم از وسائط فیض جمالی و جذبی حق به ساقی و یا گردش جام تعبیر شد. و آیا می‏ توان از کلام دیگری که ظرفیت تحمل این همه معنا را داشته باشد استفاده کرد؟، اجازه بدهید به دو نمونه از غزلیات خواجه شیراز اشاره‏ ای کنیم و درک لطایف آن را به نکته سنجی خوانندگان عزیز واگذاریم. اَلْمِنَّةُ لِلّه! که دَرِ میکده باز است‏ وین سوخته را بر دَرِ او روی نیاز است‏ خُم‏ها همه در جوش و خروشند زِ مستی و آن مِی که در آن جاست، حقیقتْ نه مجازاست[15] * * * نوش کن جامِ شرابِ یک منی‏ تا بدان بیخِ غم از دل برکنی‏ چون ز جامِ بی‏خودی رطلی کشی‏ کم زنی از خویشتن لافِ منی‏ دلِ به مِی دربند تا مردانه‏ وار گردنِ سالوس و تقوی‏ بشکنی[16] اکنون اگر صاحب کلام خود خالق کلام باشد و اگر اشرف و امتن و اتقن و احسن معارف را بخواهد از گنجینه علی و حکیم خود بر عالم دنیا نازل کند، آیا جز در قالب احسن حدیث و ابلغ موعظه نازل می‏ کند؟ «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَبًا مُّتَشَبِهًا[17]». بنابراین، گستره‏ ی اعجاز قرآن محدود به ادب و بلاغت و بیان و یا پیشگویی‏ هایی تاریخی نمی‏ شود، بلکه سرّ اعجاز قرآن در قدرت حمل خزینة لا یتناهای الهی است که بتواند آن کتاب مکنون را که در لوح محفوظ و ام الخزائن و ام الکتاب است در قالب الفاظ و کلمات به بهترین وجه منتقل نماید تا هر کس در حد استعداد و فهم و طهارت و خلاصه شرح صدری که دارد از نردبان کلمات معبر الفاظ قرآن به حقیقت این کتاب عزیز که «لَّا یَأْتِیهِ الْبَطِلُ مِن‏م بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ»(20) دست یابد. بنابراین، هر چند آن چه در میان ما است صورتی از آن حقیقت و لباسی از آن معنا است، ولی راه رسیدن به آن معنا نیز از همین صورت و لباس عربی آغاز می‏ گردد و رابطه‏ ی این صورت با آن حقیقت و باطن رابطه‏ ی طولی است که هرگز انفکاک‏ پذیر نیستند. «إِنَّآ أَنزَلْنَاهُ قُرْءَانًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ * نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَآ أَوْحَیْنَآ إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْءَانَ[18]» ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، باشد که بیندیشید. ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحی کردیم. بنابراین، نتایج به دست آمده را در چند عبارت کوتاه تکرار می‏ کنیم: 1. قرآن حقیقتی ذو مراتب است و آن چه در دست ما است انزل مراتب این حقیقت است. 2. حقیقت قرآن از سنخ کلمه و کلام و ادبیات رایج نیست، بلکه حقیقتی نوری و از سنخ مجردات و اسمای مجرده‏ ی الهی است. 3. رابطه‏ی آن حقیقت و این کتاب نازل رابطه‏ ی ظاهر و باطن و جسم با روح و تلألؤ چرغدان با چراغ داخل آن است. 4. به دلیل سنخیت عقلی ظرف و مظروف آن حقیقت علی و حکیم با همه‏ ی گستره‏ ای که دارد اگر بخواهد در قالب ادبی و لفظی درآید در بهترین قالب باید عرضه شود و سر اعجاز قرآن و گستره‏ ی اعجاز این کلام الهی و تحدّی قرآن در همه‏ ی ابعاد و در همه‏ ی اعصار در همین نکته است. «وَ إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَی‏ عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ[19]» و اگر در آن چه بر بنده‏ ی خود نازل کرده‏ ایم شک دارید، پس - اگر راست می‏ گویید - سوره‏ ای مانند آن بیاورید. 5. راه رسیدن به آن حقیقت عِلوی از طریق همین ظاهر لفظی و نیل به حقیقت قرآن با تدبر در همین قرآن نازل است، هر چند که شرط لازم آن طهارت باطن از همه‏ ی آلودگی‏ های شرک و کفر و گناه است. اکنون می‏ گوییم: اولاً ظاهر ادبیات قرآن به زبان عربی است و هر چند عربیت قرآن به دلیل مبدأ نزول این کتاب عزیز در میان قوم عرب بوده است. «وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ[20]» اما زبان عربی به دلیل ویژگی‏ های خاصی که دارد در میان سایر زبان‏ ها بهترین محمل در حمل کلام وحی است. گستره‏ ی واژه‏ ها، اشتقاق‏ های گوناگون اسمی و فعلی این زبان و حتی رابطه‏ ی ریشه‏ های لغات با معنای آن‏ها و به وجود آمدن انواع اشتقاق‏ های صغیر و کبیر و اکبر در لغت و کشف روابط ظریفی که میان معنای هر واژه و حروف آن وجود دارد که علم اصوات را در این زبان رغم زده است و ده‏ها لطایف دیگر در مفردات کلماتِ این زبان قدرت انتقال معنا را در انتخاب واژگان بیش از هر زبان دیگری به صاحب سخن می‏ دهد و این همه در کنار ادبیات این زبان در ترکیب لغات و علم نحو و بلاغت و معانی و بیان که به جرأت می‏ توان ادعا کرد هیچ زبانی در تاریخ بشریت قدرت خلق این همه آثار ادبی و هنری در رشته‏ های مختلف نظم و نثر را نداشته است و در این فضا است که معجزه‏ ی الهی در بهترین قالب‏ها بر زبان رسول اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - جاری می‏ شود و آن چنان قلب‏ ها و فکرها را مجذوب خود می‏ کند که دوست و دشمن در برابر عظمت این کتاب الهی زانو می‏ زنند و جز تحسین و یا سکوت راه دیگری ندارند و اگر راهی داشتند نیازی به این همه جنگ و خونریزی و هزینه در مبارزه با قرآن نبود، تنها کافی بود یک سوره‏ ی دو سطری شبیه به قرآن می‏ آوردند و قلم قرمز بر همه‏ ی سخنان رسول اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - و تحدّی و هم‏ آوری قرآن می‏ کشیدند. سخن ما در کتاب «ترجمان وحی» از همین جا آغاز می‏ شود که اگر راه درک قرآن از ادبیات آن آغاز می‏ شود و معجزه قرآن در انتخاب بهترین واژگان و در بهترین قالب‏ ها و ترکیب‏ ها است. پس تحقیق واژه‏ های قرآنی و کشف ظرافت‏ های چگونگی قرار گرفتن این واژه‏ ها در ترکیب جملات و بررسی ادبی و بلاغی آن‏ها اولین قدم در فهم معارف بلند قرآن است. گفتیم در زبان عرب به دلیل گستردگی لغات برای یک معنا صاحب سخن می‏ تواند از کلمات مترادف فراوانی در انتقال معنای خود استفاده کند، اما این به میزان تسلط او بر معانی ظریف واژگان و لطافت وزن و ترکیبی است که آن واژه دارد تا بتواند به بهترین وجه معنای مورد نظر خود را به مخاطب منتقل کند و قطعاً این امر در قرآن اتفاق افتاده است تا به آن جا که برخی معتقدند اصولاً در قرآن کلام مترادف وجود ندارد و هر واژه‏ ای که به کار رفته معنای خاص خود را داشته که در فضای آیه معنای منحصر به فرد خود را دارد به گونه‏ ای که اگر وزن و حتی ماده لغتی را با واژه‏ ی دیگر عوض کنیم معنا تغییر می‏ کند. اجازه بدهید با مثالی مسأله را روشن‏ تر کنم، ما سوره‏ ی حمد را در قرآن فراوان می‏ خوانیم و حداقل در هر شبانه‏ روز هفده بار آن را با دقت و مخارج حروف در نماز تلاوت می‏ کنیم در آیه‏ ی دوم می‏ فرماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ‏ّ الْعَلَمِینَ». چه تفاوتی میان حمد با مدح یا شکر دارد و چرا نفرمود «المدح للَّه» و یا «الشکر للَّه رب العالمین» و در میان اسمای الهی چرا بر اللَّه تکیه شد و نفرمود «للرحمن» و وصف رب می‏ توانست با واژه‏ ی قریب المعنای دیگری مثل «مالک» یا «مربی» یا «سیّد» ذکر شود و به جای «مالک» نیز «صاحب» بگوید و آیه‏ ی شریفه این گونه باشد: «المدح للرحمان صاحب العالمین» و بر همین قیاس آیات دیگر سوره‏ ی حمد. بنابراین شناخت ظرافت ‏های معنای هر واژه اولین قدم در فهم کلام وحی است و قدم دوم شناخت ظرافت‏ های اوزان هر واژه است مثلاً در آیه‏ ی سوم که می‏ فرماید: «الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» چه تفاوتی میان این دو وزن وجود دارد و اگر به جای اوزان فعلان و فعیل از سایر اوزان صیغه مبالغه یا صفت مشبهه استفاده می‏ شد چه مانعی داشت و بالاخره قدم سوم شناخت ظرافت‏ های ترکیبی واژه‏ های قرآن است که تفاسیر بلاغی و ادبی قرآن معمولاً بر محور این مهم نوشته شده‏ اند. هدف اوّلیه‏ ی ما ترجمه‏ ی قرآن - با عنایت به لغات پر استعمال قرآنی - بر محور لغت بود. هر چند مجموعه‏ ی لغات قرآن - بنابر نقل راغب در مفردات - حدود 1550 لغت است، امّا حدود 15 آن (300 لغت)، خیلی استعمال شده که با فراگیری آن‏ها می‏ توانیم بیش از 80% آیات را ترجمه کنیم. سپس هدف اصلی دقت در واژه‏ه ای قرآنی و معانی گوناگون آن در آیات قرآن است. ما معتقدیم اگر قرآن معجزه‏ ی الهی است، در همه‏ ی جهات معجزه است. اگر در میان حقایق عالم غیب و شهادت در تاریخ گذشتگان و احتجاج با مشرکان و منافقان و بیان معارف الهی معجزه است، از جهت ادبی و بلاغت نیز معجزه است، به خصوص که خود به عربی بودن و تعقل در ادبیات قرآن تصریح می‏ نماید، مثلاً در سوره‏ ی زخرف، می‏ فرماید: «حم * وَ الْکِتَبِ الْمُبِینِ * إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْءَانًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ[21]»؛ قسم به کتاب روشن قرآن و این که ما آن را قرآنی به زبان عربی قرار دادیم تا شما در آن تدبّر کنید. هر چند حقیقت قرآن در مقامی علی و حکیم نزد حق است: «وَ إِنَّهُ‏ و فِی أُمِ‏ّ الْکِتَبِ لَدَیْنَا لَعَلِی حَکِیمٌ[22]» امّا مقام زمینی و ظاهری قرآن در میان ما، به صورت کتابی با زبان عربی است و در همین بخش نیز معجزه است، یعنی کتابی است که همتا ندارد. به عبارت روشن‏تر اگر قرآن در فَصاحت و بلاغت و بیان معانی در زیباترین جمله‏ ها و ترکیب‏ ها همتا ندارد، در انتخاب واژه‏ ها و کلمات و ربط میان الفاظ و معانی مفردات قرآن نیز معجزه‏ ی الهی است. فَصاحت در ترکیب، متوقّف بر فصاحت در کلمه است و فصاحت در کلمه را هم این طور معنا می‏ کنند که چون در تکلّم، هدف انتقال معانی از گوینده به شنونده است، اگر ابراز معنای مورد نظر با انتخاب بهترین کلمه باشد تا این معنا را به صورتی روشن و روان و زیبا به شنونده القا کند، در آن صورت فصاحت در کلمه تحقق می‏ یابد و اگر ترکیب کلمات نیز به بهترین وجه انجام گیرد، فَصاحت در کلام و گفتار حاصل می‏ شود، در حالی که بیشتر معجزه‏ ی قرآن را در فَصاحت در گفتار و موزون بودن کلمات می‏ دانند، در حالی که شالوده‏ ی فصاحت یک کلام، از زیبایی و حسن انتخاب واژگان استفاده شده‏ ی در آن کلام سرچشمه می‏ گیرد و اگر قرآن معجزه است باید دقت شود هر کلمه در آیه، چگونه بر معنای مورد نظر دلالت می‏ کند؛ به گونه‏ ای که اگر کلمه‏ ی دیگری به جای آن انتخاب شود، آن معنا را نمی‏ رساند. در زبان عربی با توجه به گستردگی لغات، رابطه‏ ی نزدیکی میان لفظ و معنای یک لغت وجود دارد. بنابراین کثرت لغات برای یک معنا، به معنای مترادف بودن آن لغات نیست، بلکه در ظرافت‏ ها با هم اختلافاتی دارند که در صورت بیان معانی دقیق لغت، نمی‏ توانند به جای هم استعمال شوند. مثلاً خداوند متعال در سوره‏ ی مدثر، اعراض کنندگان از قرآن را به خران یا گورخرانی تشبیه فرموده که از مقابل شیر درنده‏ ای فرار می‏ کنند، ولی لفظ شیر با «قَسْوَره» آمده نه «اسد»: «کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ * فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةِ» زیرا در این آیه منظور هر شیر و حتّی شیر عصبانی و در حال حمله هم نیست، بلکه بر قدرت و غلبه و مصمّم بودن شیر در گرفتن شکار تکیه دارد لذا به دلاور شجاع یا تیرانداز ماهر و یا صیاد مصمّم هم «قسور» گفته شده. بنابراین خداوند در این آیه از یک سو بر بلادت، کودنی و نفهمی مخالفان قرآن اشاره دارد که آنان را با لغت «حمار» تعبیر فرمود و از سوی دیگر درباره‏ ی قرآن بر قدرت، غلبه، قاهر بودن غیر مقهور و مصمم بودن در تبلیغ و ابراز حق و سیطره‏ ی قرآن بر قلب‏ ها و دل‏ ها تکیه می‏ کند که آن را با لغت «قَسْوَرَه» بیان فرمود. این همه زیبایی، در سایه‏ ی دقت و به کارگیری لغت «قَسْوَرَه» به دست می‏ آید. در هر حال، در کتاب ترجمان وحی سعی بر آن شده در تفسیر دو سوره‏ ی مزمّل و مدّثر کمتر به بحث‏ های روایی در توضیح آیات پرداخته شود و تنها بر کشف معانی لغات تکیه شده تا با شناخت ظرافت‏ های آن و فضایی که در ترکیب آیه معنای هر لغت ایجاد می‏کند به دقایق لطایف آیات الهی برسیم و گامی لرزان به سوی درک حقیقت قرآن برداریم. تجربه مختصر ما در این نوع نگاه به قرآن به خصوص در جزء اول و سی‏ام و بخشی از جزء 29 که در برنامه ترجمان وحی از شبکه قرآن صدای جمهوری اسلامی ایران به آن پرداخته شده نشان داد که دقت و تأمّل در واژه‏ های قرآنی بسیاری از لطایفی را که در روایات اهل بیت - علیهم‏ السّلام - به آن‏ها اشاره شد در خود آیه کشف می‏ گردد. روش عملی ما در گام اول یعنی کشف معنای اصلی هر لغت به این ترتیب است که ابتدا ریشه‏ ی هر لغت در آیه شریفه از کتاب‏ های لغت عرب بررسی می‏ شود و سعی می‏ گردد معنای اصلی ماده لغت با مقایسه معانی گوناگونی که برای آن ذکر شده روشن شود و سپس با مراجعه به کتاب‏ های لغت قرآنی و سپس تفاسیر مربوطه به خصوص تبیان و مجمع البیان و المیزان و در مواردی تفسیر کشاف و بیضاوی معنای لغت روشن شود. در قدم بعدی این معنا با کمک سایر لغات آیه‏ ی شریفه در ترکیب آیه و سپس در سیاق آیات روشن‏ تر می‏ شود و ظرایف ادبی و بلاغی آن مورد توجه قرار گیرد. این روش در آغاز هر چند حوصله فراوان می‏ طلبد، ولی با توجه به این که اغلب لغات قرآن از واژه‏ های کثیرالاستعمال قرآنی است سرعت آن به مرور بیشتر می‏ شود و در عین حال ربط آیات مختلف قرآنی با واژه‏ های مشترک و فهم ابعاد گوناگون لغات قرآن در هر آیه برای ما روشن می‏ شود و افق‏ های جدیدی از کلام وحی را با مدد روایات اهل بیت - علیهم‏ السّلام - بر ما می‏ گشاید. این روش هر چند مشکل و طولانی است، امّا ثمراتی که در فهم آیات الهی و ظرافت‏ های معانی آیات قرآن برای ما به ارمغان می‏ آورد، بسیار با ارزش است. در هر حال باید دانست که هر مقدار در فقه اللّغه‏ ی قرآن کار شود، دُرهای بیشتر و لعالی با ارزش‏تری از دریای بی‏ کران کتاب الهی نصیب ما خواهد شد، ان شاء اللَّه. به امید آن که پروردگار ظرف دل و روح ما را مستعد بهره‏ گیری از عنایات خود و تلألؤ انوار قرآن قرار بدهد و از راهنمایی اهل نظر محروممان نگرداند. مطالب مرتبط: اخبار- ترجمان وحی به چاپ رسید محصولات - ترجمان وحی [1] سوره اسراء، آیه 88 [2] نهج البلاغه، خطبه 198 [3] سوره هود، آیه 1 [4] سوره بروج، آیات 21 و 22 [5] سوره اسراء، آیه 106 [6] سوره واقعه، آیات 77- 79 [7] سوره جن، آیات 8 و 9 [8] سوره بقره، آیات 1 و 2 [9] نهج البلاغه، خطبه 158 [10] بحار الانوار، ج 92، ص107 [11] ر.ک: مفتاح الفلاح، ص292؛ فلاح السائل، ص211. [12] کافی، ج8، ص53، حدیث 16 [13] مستدرک الوسائل، ج 4، ص233. [14] سوره زخرف، آیات 1 تا 4 [15] دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 110، ابیات 1 و 2 [16] دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 592، ابیات 1، 3 و 4 [17] سوره زمر، آیه 23 [18] سوره یوسف، آیات 2 و 3 [19] سوره بقره، آیه 23 [20] سوره ابراهیم، آیه 4 [21] سوره زخرف، آیات 1- 3 [22] سوره زخرف، آیه 4
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با نگاه گذرایی که بنده نسبت به آن مقاله داشتم فکر می‌کنم نکات خوبی را استاد در رابطه با قرآن متذکر می‌شوند. البته علامه طباطبایی به صورت اجمال این نوع مباحث را داشته‌اند و ایشان بحمداللّه از آن نکات استفاده نموده‌اند. موفق باشید

11807
متن پرسش
سلام علیکم: استاد راست اش را بخواهید دلم کمی از شما گرفته و متنی آماده کرده ام اما قبل از آن عذرخواهی می کنم. موضوع سخنان حقیر پیرامون چند سِئوالی است که در مورد مذاکرات و دولت از شما کردند: 1. شما خیلی به مسئله همدلی و هم زبانی تکیه می کنید و باید بکنید ولی احساس می کنم که از این مسئله نباید دریغ بفرمایید که آقا در ادامه فرمودند که این به معنای نقد نکردن نیست. این به معنای این نیست که عده ای دلواپس و نگران باشند، حال بنده نمی دانم چرا شما با دید حزبی نگاه می فرمایید و امثال شریعتمداری ها که برای روشنگری ما جوانان قلم می زنند تا به ما بگویند خیال نکنید در مذاکرات برنده شدیم هرجا مانند جلیلی مقاومت کردیم آمریکا عقب نشینی کرد اما هرجا کمی عقب رفتیم امریکا جلو آمد، استاد بنده بعنوان جوان این انقلاب که خودش را ملزم به سخنان آقا می داند عرض می کنم یقینا از این مذاکرات ما خوش بین نیستیم البته احترام آقای ظریف انقلابی را هم داریم ولی باید بگویم آرمان های ما بسیار تفاوت با آقایان این دولت می کند فلذا نقد دلسوزانه می کنیم. اگر بنا به ذیل اندیشه امام بودن است ایشان اولا فرمود آمریکا شیطان است ثانیا فرمودین کوشش‌ها بی‌فایده است و ایران دستش را پیش آمریکا ان شاء الله تا ابد دراز نمی‌کند، ولو اینکه فانی بشود. آنها گمان می‌کنند که ما برای - فرض کنید که - یک نفت و یا برای چیزی تسلیم آمریکا می‌شویم، در صورتی که نه، ما تا فنای خودمان تسلیم دیگر نمی‌شویم. البته خدای ناکرده نمی خواهم تعرضی به شما کنم ولی می خواهم بگویم همدلی بدون دیدن واقعیت مذاکرات درست نیست. 2. استاد عزیز چگونه می فرمایید جلوی خطاها را گرفتند: در حالیکه فردو و اراک را عقب کشیدیم راهی که احمدی روشن ها با رنج جلو بردند ما داریم محدود می کنیم. اینجاست که آقا می فرمایند نگرانم از خدعه آمریکا. 3. چه شده، چه کسی به دولتی های عزیز مبارکباد گفته که این گونه بوق و کرنا می کنند که عملکرد این دولت به نتیجه رسید، خیر نرسید آقا فرمود تحریم ها نتیجه مذاکرات نیست مردم به انتقاد ما بیسوادان آگاهند و اینجاست که تاریخ و زمان مشخص می کند که باختیم نه برد برد اصلا برد برد نداریم ... 4. آمریکا شیطان است و کار شیطان «لاغوینهم اجمعین». آقا از همان ابتدا فرمود خوش بین نیستم، چگونه می فرمایید زیرنظر رهبری است فقط کلیات زیر نظر ایشان است مگر آقا نفرمود دو مرحله ای نشود. آقایان آمدند اسمش را گذاشتند کلی و جزیی. در آخر باید بگویم اینها نقد است و حرف دل باور کنید ما دولت را هم در پیاده روی اربعین دعا کردیم هم در نماز شبمان، ولی نباید از واقعیت چشم پوشی کرد. اگر با قلمم لسانم دل عزیزم استادم را شکاندم ببخشیاید مرا چرا که با کریمان کارها دشوار نیست. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی 11688 عرض شد و شما هم بر آن تأکید دارید؛ در هر حال آرمان‌های ما در انقلاب با آنچه دولت در نظر دارد متفاوت است ولی در فضای همدلی باید ضعف‌های دولت را نسبت به فهم اهداف انقلاب اسلامی گوشزد نمود. همدلی در این‌جا یعنی تلاش کنیم بفهمیم چه می‌گویند و بعد نقد کنیم، نه این‌که از اول بنا را بر نقد و نفی بگذاریم. به نظرم در چند جوابی که در رابطه با قرارداد لوزان داشتم منظور خود را رسانده باشم. گله‌ی من از امثال آقای شریعتمداری در کیهان در این مورد خاص آن است که از ابتدا با بدبینانه‌ترین شکل با موضوع برخورد می‌کنند و این را بنده روشنفگری نمی‌بینم بلکه بهانه به دست آمریکایی‌ها می‌دهیم که بگویند امکان این نوع قرائت در قرارداد هست و عملاً دست تیم مذاکره‌کننده بسته می‌شود. ملاحظه کنید رهبری عزیز چگونه موضع گیری کردند. موفق باشید

11206
متن پرسش
سلام علیکم و رحمه الله: استاد اگه امکان داره 1- یک معنی ساده (همانند "به به" که جنابعالی برای الحمدلله بکار می برید) از اسم عظیم، اعلی و اکبر آنها بفرمایید تا در نماز قلبمون شاید بتونه با آنها ارتباط برقرار کنه؟ 2- اگه این سوال بنده، سوال درستی باشه راه عملی میانبر برای اینکه اسم عظیم و اعلی حضرت حق در رکوع و سجود در حد ظرفیتمون به قلبمون تجلی کنه چیه؟ 3- و از کجا باید فهمید که تجلی حاصل شده؟ التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- وقتی در رکوع نظر به نور عظیم پروردگارمان می‌اندازیم متوجه نوری هستیم که از محدوده‌ی هر مخلوقی برتر است و عظمت هر مخلوقی به آن نور است و در نظر به نور اَعْلی نیز باید نظر به حقیقت نور اَعْلی انداخت. همچنان‌که متوجه می شوید «اللّه» از هر کبریایی برتر است و نظر را به حقیقت نور کبریایی مطلق معطوف می‌دارید 2- همان‌که عرض کردم 3- باید از عقل و مفهوم این واژه‌ها عبور کنیم و احساس آن انوار را در خود بیابیم. دستورات اخلاقی برای رسیدن به احساس قلبی است به خصوص دستوراتی که در آن‌ها تواضع توصیه می‌شود. موفق باشید
11143
متن پرسش
سلام استاد عزیز: مشکلی دارم که خسته ام کرده، دست به دامان شما شدم ببینم چه باید کرد؟ استاد؛ من هر کاری می کنم که به حضرت فاطمه زهرا (س) و حجه بن الحسن (عج) علاقمند بشم نمی توانم. بخدا از خانم خجالت می کشم که دارم اینا رو می نویسم اما چه خاکی به سرم بریزم؟ اینقدر غبطه می خورم به کسانی که شیفته ایشونند؛ استاد چه کنم به ایشون علاقمند بشم؟ لازمه کتابی چیزی بخونم اول؟ استاد خدا وکیلی راهنماییم کنید بلکه آدم شم. به کی توسل پیدا کنم؟ خدا قلب حضرت زهرا سلام الله علیها رو عمیقا عمیقا عمیقا از شما راضی کنه.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مطمئن باشید به لطف الهی خیلی زود منوّر به ارادت و شیفتگی این انسان‌های معصوم می‌شوید. راه‌کار آن هم بسیار ساده است. شما سعی کنید با گناه‌نکردن و رعایت حقوق افراد و عدم تکبّر، نحوه‌ای از عصمت را در خود شکل دهید تا صورت های کامله‌ی آن عصمت در منظر شما قرار گیرد و ببینید چقدر شیفته‌ی آن‌ها هستید. موفق باشید
11054
متن پرسش
سلام استاد: در معاصی، گناه و توبه‌کردن یک بحث است، و ملکه‌شدن آن گناه، بحثی دیگر. استاد: ما برای گناهان توبه می‌کنیم، اما وقتی آن گناه ملکه‌ی ما شده، هزار بار هم توبه کنیم باز "«روز از نو روزی از نو» است. استاد: من چشم‌چرانی و شهوت‌رانی ملکه‌ام شده، تو را خدا برای این مشکل راهی بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر گناهی ملکه‌ی انسان شود هرگز فکر توبه هم به ذهن‌اش خطور نمی‌کند، بالاخره با همین توبه‌ها این رذیله در انسان از بین می‌رود. موفق باشید
10421

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام در حال حاضر و در میان انبوه کتاب ها و نوشته ها و سخنرانی ها، کدام یک مناسب من است؟ آیا راه و مسیر مشخصی برای سلوک تعریف شده؟ اگر شخصی بخواهد نسبت به خدا و عالم معرفت پیدا کنداز کجا باید شروع کند؟ شدیدا به شخصی برای راهنمایی و ارشاد خودم نیاز دارم. شخصی که بتوان به او اعتماد کرد. میخواهم ولی نمیدانم از کجا... ترس از گیر افتادن میان افکار و انتخاب مسیر اشتباه دارم و قدم در راه گداشتن مشکل است لطفا راهنمایی کنید با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید جوابی که به سؤال 10420 داده شد، افق نگاه شما را روشن کند که بالاخره ما باید به قرآن رجوع کنیم و تدبّر در روایات اهل‌البیت«علیهم‌السلام» مقدمه‌ی بسیار ارزشمندی است. با این‌همه مباحث «معرفت نفس» برای شروع کار و رسیدن به تفکر لازم، خوب است و در این رابطه بنده سیر مطالعاتی که بر روی سایت قرار داده شده است را، پیشنهاد می‌کنم. موفق باشید
9852

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: جواب مرا نداده اید. شاید فرصت نکرده اید سایتش را ببینید. نظرتان را به سید حسن آقا میری می خواستم. آیا صبحتهاشان مورد تایید جنابعالی است؟ لطفا جوابم را بدهیدکه بدانم گوش کنم یا نه. متشکرم. اگر هم نمی شناسیدشان در سایت بیدارباش معرفی شده اند. ممنون از اینکه وقت می گذاریدجوابم را بدهید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: برای بنده سخت است در مورد اشخاص نظر بدهم. به‌خصوص که ایمیل نفرستاده‌اید. موفق باشید
9339
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام. در حدیثی از امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است: کسی که می خواهد قدم در تربیت مردم بگذارد ابتدا باید خودش را تربیت کند. می خواستم بدانم که یک طلبه که هدف نظام آموزشی او تربیت افرادی برای تربیت جامعه است، از چه مقطعی می تواند خود را به عنوان مربی مردم معرفی کرده و به این کار بپردازد. به طور واضح از نظر تربیت نفس خودش، تا چه مقطعی صلاحیت تربیت دیگران را ندارد. مثلا آیا وقتی که گناهان و ترک واجبات را به کلی کنار گذاشت؟ یا مثلا باید مراحل توبه را دارا باشد؟ یا باید به حد ورع رسیده باشد؟ مسئله ای که برای من نگران کننده است این است که گناه قلب انسان را آلوده می کند. و اگر انسان گناه را ترک کند هم در برخی موارد ممکن است این آلودگی ها کامل برطرف نشود و وقتی که اقبال اجتماعی به عنوان یک طلبه به او روی آورد، و در موقعیت های حساس قرار گرفت این آلودگی ها کار خود را بکند. لذا به نظرم آمد طلبه باید قبل از این که به این اقبال اجتماعی که طبعا برای طلبه فراهم است جواب مثبت دهد، سعی کند که توبه ی کامل کند به طوری که واقعا پشیمان شود و قدم در راه تقوای الهی بگذارد. و وقتی توبه اش قبول شد و تائب شد، به فعالیت های تبلیغی و... بپردازد. البته این فعالیت ها در این مسئله جدای از فعالیت های دیگر طلبه از قبیل مطالعه، کسب علم و ... است. امیدوارم به کمک شما راه درست را پیدا کنم و از کسانی باشم که در عهد طلبگی خویش صادقانه ایستادگی کردند. از طولانی شدن سؤال عذرخواهی می کنم و سپاسگزار زحمات شما هستم. و السلام علیکم و رحمة الله.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه هستید حقیقتاً اگر انسان با عمق جانش با حقایق آشنا شود و ابعاد آن را بشناسد می‌تواند به بقیه تذکر لازم را بدهد ولی بحث در این‌جا از این جهت قابل پیگیری است که شما سخنان امام معصوم و آیات قرآن را به مردم متذکر می‌شوید و لذا این فرق می‌کند با این‌که تصور بفرمایید ابتدا باید به طور کامل تربیت شده باشید تا تربیت کنید. در این‌جا سخن آیت اللّه حسن‌زاده را متذکر می‌شوم که هر وقت می‌خواستند آیه‌ای و یا روایتی را مطرح کنند می‌فرمودند: «به خودم و به شما چنین می‌گویم». موفق باشید
7172
متن پرسش
باسلام خدمت استاد عزیز بنده در مرز تغییر رشته از مهندسی به علوم انسانی هستم. اما با یک دوگانگی مواجه شده ام. علاقه شخصی بنده ضمن علاقه به مطالعه در متون و معارف دینی ، بیشتر در زمینه نظریه پردازی در علوم اجتماعی می باشد. احساس میکنم باید به رشته علوم اجتماعی بروم و از طریق نقد و مطالعه نظریات علوم اجتماعی غربی و نیز مطالعه در معارف دینی به تولید نظریات اجتماعی اسلامی رسیده و به نظریه پردازی در بحث سبک زندگی دینی بپردازم در حد توان خودم. از طرفی با توجه به ماجرای منقول از زبان آیت الله ناصری از قول آقای بهجت و نیز برخی سخنان جناب پناهیان و نیز مشاهده وضعیت جهان و منطقه و نیز این احساس که پرچم را آیت الله خامنه ای به حضرت صاحب خواهند داد و اینکه رهبری با توجه به سن بالایشان، احتمالا ظهور باید نزدیک باشد تا ایشان بتوانند پرچم را بدهند. بنابراین اگر ظهور به زودی اتفاق بیفتد، دیگر مطالعه غربشناسی و نقد نظریات غرب و تفکر پیرامون تولید نظریات سبک زندگی دینی بیهوده خواهد بود. چرا که با ظهور حضرت نه غربی خواهد ماند و نه سبک زندگی غربی. خود ایشان سبک زندگی دینی را برای بشریت تبیین خواهند کرد. مثلا فرض کنید ما به رشته علوم اجتماعی برویم و پس از 10 سال مطالعه در این رشته و اجزایش ، حضرت ظهور کنند. آنوقت تمتم زحمات ما بی نتیجه خواهد شد. لذا این فکر که ظهور خیلی نزدیک است بنده را به سمت مطالعه صرف در علوم و معارف اسلامی اعم از علوم حدیث، اعتقادات، تفسیر قرآن، مباحث حضرتعالی و این دست مطالعات سوق می دهد. خلاصه بنده در این دو راهی گیر کرده ام. اینکه بنابر نیاز امروز و نیز بلند مدت جامعه به سمت علوم اجتماعی بروم یا با فکر نزدیکی بسیار زیاد زمان ظهور و برچیده شدن بساط غرب، فقط به سمت رشته هایی نظیر علوم قرآن وحدیث بروم. لطفا پاسخ کامل بفرمایید. باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سخن آن بزرگان می‌تواند معنای دیگری داشته باشد حاکی از این‌که مسیری که حضرت آیت‌اللّه خامنه‌ای«حفظه‌اللّه» باز می‌کنند بالاخره به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» می‌رسد و لذا شما طبق وظیفه‌ای که تشخیص می‌دهید عمل کنید و وقتی هم که حضرت تشریف بیاورند ما باید به عنوان کارشناسان آن نظام آمادگی‌های لازم را در خود ایجاد کرده باشیم. موفق باشید
7081
متن پرسش
سلام اگر کسی همه ی محاسن خوب را دارا باشد ولی حجاب نداشته باشد مشکل ان چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم:در آن صورت بنده‌ی خدا نیست، و از خدایی که همه‌ی خوبی‌ها را دارد منقطع شده. موفق باشید
3964

«وقت»بازدید:

متن پرسش
سؤال: شما درکتاب سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» صفحة 42 خط سوم می‌فرمایید: «چیزی جز «وقت حضور» در صحنة کربلا حاکم نشود». آیا بهتر نیست به جای «وقت حضور» از عبارت «حضور حق» استفاده کنند؟ یک وقت می‌فرمایید: «چفیة آقا یادآور «وقت حضور» است»، این حرفْ خوب است؛ چون این حرف به این معنی است که این چفیه، یادآور آن وقتی است که حضور حقْ ظاهرتر بود. اما یک وقت بحث از «حکومت و حاکم‌شدن حضور» است، این تعبیر که «وقت حاکم شود» تعبیر مناسبی نیست، لذا به نظر حقیر بهتر است از تعبیر «حکومت حضور حق» استفاده شود.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: «وقت» یک حالت روحانی است که در روایت «لی مع الله وقت» بدان اشاره شده و عرفا نکات ظریفی در این مورد دارند. بنده در آخر کتاب «آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» عرایضی از جهت روایات و اشعار عرفا داشته‌ام، بر اساس آن نگاه واژه‌ی «وقت حضور» به‌کار رفته و این غیر از واژه‌ی «حضور حق» است. موفق باشید
نمایش چاپی