بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
14678
متن پرسش
سلام استاد: خسته نباشید و زیارتتان هم قبول: 1. المیزان را تحویل گرفتم و بسیار دعا گوی شما و آقای مرادی هستم. دستتان درد نکند. انگیزه ای شد که بنده با پشتکار بیشتر مقدمات المیزان را در خودم آماده کنم برای ورود به آن کتاب شریف. 2. بنده زیاد از شما سوال می پرسیدم از این جهت بود که: اطلاعاتم بجز موارد فلسفی عرفانی (که کمی چیزها می دانم از آن). تقریبا در حد صفر بود. یعنی بجز مسائل فلسفی و عرفانی در هیچ بعدی بنده رشد نداشتم و از این جهت هم سوالاتم بسیار عوامانه بود و بعضا خارج از بحث. ولی بحمدلله با این حال که استاد وقتشان کم بود منت گذاشتند وت قریبا همه آنها را جواب دادند و باعث شدند بنده بسیاری مسائل را که نمی دانستم بدانم و در بسیاری موارد عجله نکنم تا راه پیدا شود. 3. در مورد پرسش و پاسخ هایی که با شما داشتم به این جمع بندی رسیدم: الف) به نوع قوی طلبگی را جدی بگیرم و کمتر به حواشی بپردازم. فقط کمی از مباحث شما را به آرامی و حوصله دنبال کنم که از این سو هم قطع نشوم ولی بیشتر وقت و تمرکز روی درس و بحث. ب) به خودم زیاد دغدغه تحمیل نکنم (مثل نوشتن مقاله و شرکت در فلان آزمون و مسابقه و کار فرهنگی کردن و...) چون این ها هم خود متن را به حاشیه می کشد در طلبگی. ج) از حوزه منقطع نشوم و تا درس خارج حداقل بخوانم. چ) ادبیات عرب را قوی بخوانم هم برای المیزان و فصوص و... و هم برای قرآن و حدیث. ان شاءالله ح) آن دسته طلابی که عجله در تبلیغ می کنند معمولا یا پشیمان می شوند یا کار خاصی نمی توانند بکنند ولی اگر صبر کنیم و آرام مشغول وظیفه شویم خود راه نمایانگر بقیه راه می شود. د) در عرفان و سلوک هم عجله به خود راه ندهم به وقتش بسیاری چیزها را خواهم خواند و خواهم فهمید. (پله به پله) ذ) برای اینکه در بسیاری موارد بتوانم ورود و خروج خوبی داشته باشم حتما درس خارج را باید حس کنم چند سال... ر) کمتر مزاحم استاد بشوم. این جمع بندی بنده بود در مشورت با شما استاد گرامی. البته معذرت می خواهم اگر طولانی شد و معذرت می خواهم که شما رو اذیت کردم. بنده شما رو قلبا بسیار دوست دارم و به واقع یکی از موثرترین افراد در زندگی بنده شما هستید. به امید اینکه بنده را دعا بفرمایید. التماس دعا. یا علی
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: البته که مزاحم بنده نبوده‌اید و بحمداللّه در این جمع‌بندی که می‌فرمایید به نتایج خوبی نایل شده‌اید. از خداوند عاجزانه می‌خواهم که شما را در این عزم بزرگ یاری فرماید. موفق باشید.

13809
متن پرسش
هو الرزاق با عرض سلام خدمت استاد عزیز و بزرگوارم: استاد شاید این سوال نباشد و یک جور درد دل باشد اما چه کنم ... بنده نزدیک دو سوال است که شغل رسمی ندارم و کارهای مختلفی انجام می دهم (مدرک لیسانس هم دارم) خدا را شکر الحمدالله؛ به ظاهر خوب نیست و بیمه ندارم و حقوقم ثابت نیست اما خدا را شکر خودم راضی راضی هستم ... اما نگاه دوستان و خانواده (هر جا هم خواستگاری رفتم ضد حال زدند ... البته میدونم درست میشه) چند بار هم شغل هایی برام ردیف شد؛ مثلاً یکی که به ظاهر خیلی خوب بود استخدام در بانک مرکزی بود؛ اما حاجی با سیر و سلوک و تفکراتی که در حال حاضر دارم نمی توانم این شغل ها را انجام بدهم! حاجی خلاصه این چند وقت اینقدر ضد حال زدند بهم که دیگه ... خودم فکر می کنم که کارم درست است در این زمینه ... امّا میگم شاید نکنه من دارم تند می روم ... استاد راهنماییم کنید و مخصوصاً دعا کنید برای بی سر و پایی مثل من که اینقدر ضعیف هست ... خدا نگهدارتان باشد. یا علی مدد
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این کار درستی است که انسان نباید تن به هر شغلی بدهد، حتی در آن حدّ که روح و روان خود را ضایع نماید! بنابراین فکر نمی‌کنم این کار شما تندروی باشد. امیدوارم بیشترین نتیجه را در امورات خود جهت به سر و سامان‌رساندن دنیا و آخرتتان ببرید. موفق باشید

10529
متن پرسش
سلام علیکم نظر شما درباره آقای سید حسن خمینی چیست؟ و ایشان چقدر سعی کردند که دنباله روی تفکرات پدر بزرگشان باشند؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده حقیقتاً نمی‌توانم به‌راحتی در این موارد نظر بدهم به‌خصوص که آنچه ما از ایشان می‌شنویم در آن حدّی است که روزنامه‌ها و سایت‌ها منعکس می‌کنند که هرگز قابل اطمینان نیست. وظیفه‌ی ما آن است تا آن‌جا که ممکن است حرکات و گفتار چنین افرادی که در دلسوزی آن‌ها نسبت به انقلاب هیچ شکی نداریم، حمل بر صحت کنیم. موفق باشید
9825

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: استاد با پیشرفت و تحول در زمینه ی علوم ریاضیات و نجوم و یا فیزیک و با مباحثی مثل کوانتوم و فوریه و خیلی از مباحث دیگر مطرح شده در این علوم دلیل تدریس ریاضی و نجوم توسط برخی شاگردان حضرت علامه حسن زاده آملی به شیوه ی خواجه نصیر و شیخ بهایی چیست؟ و چه ثمره ای دارد؟ بنده خدایی نکرده قصد جسارت نداشتم ولی هرچه فکر کردم جوابی برایش نیافتم. و سوال دوم اینکه یک طلبه باید نجوم و ریاضی و فیزیک هم بداند؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- آن نگاه، یک نگاه دیگر است و به نظر من مبانی‌اش اصیل‌تر می باشد 2- خوب است که یک طلبه مبانی علوم پایه را بداند. موفق باشید
8624
متن پرسش
با سلام دوستی از دوستان من دارای لکنت زبان شدید است به طوری که در لب خوانی هم دچار لکنت شدید میشود و در حین صحبت کردن دچار قفل های شدید میشود. درمان های مختلفی انجام داده ولی موثر نبوده است. این شخص در نماز خواندن دچار مشکل میشود و شاید هر نمازی بخاطر لکنت شدید حدود 45 دقیقه طول بکشد. توی ادا کردن تلفظ کلمات هم مشکل زیادی پیدا میکند. چه با صدای آروم بخواند و چه بصورت لب خوانی باز هم لکنت میکند. اکثر افراد دارای لکنت وقتی با خودشون تنها حرف میزنند دچار لکنت نمیشوند ولی دوست من حتی موقعی که تنها میخواهد نماز بخواند، باز هم لکنت میکند. میخواستم سوال کنم که آیا میشود نماز خوندن را فقط در ذهن خواند؟؟ مثلا اینگونه که اصلا لب ها تکانی نخورد و فقط در ذهن سوره را مرور کند و در ذهن بخواند؟؟ آیا اینگونه نماز خواندن اشکالی ایجاد میکند؟؟ اگر شما راه حلی دارید ممنون میشم پیشنهاد کنید... یاعلی مدد
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: این را باید از مرجع تقلیدشان بپرسند. برای انسان‌هایی که می‌توانند صوت الفاظ را ادا کنند باید این کار را بکنند ولی این مورد را از دفتر مرجع تقلیدشان سؤال کنند. موفق باشید
8546
متن پرسش
به نام خدا با سلام و تبریک میلاد مولای متقیان ببخشید حاج‌آقا مگر ربا جنگ با خدا و رسولش نیست و مگر غیر این است که نظام مالی و بانکی ما ربوی است و هر وام یعنی پول ربا؟ مگر دنیازدگی علما و اشرافیت مسئولان باعث بدبینی مردم نسبت به دین نخواهد شد؟ مگر نه این است که فقر از هر دری وارد شود ایمان از در دیگر خارج می‌شود؟ مگر نه این است که مردم به کیش شاهان‌اند و امروز شاهان مملکت ما دروغ و دغل‌بازی شغلشان شده است؟ مگر نه اینکه برخی از معضلات نظیر بدحجابی و بی‌حجابی نه صرفاً از بی‌دینی و بی‌غیرتی و بی‌حیایی که از عدم تفهیم و تشریح صحیح است؟ امروزه در مطب‌ها هم تابلو می‌زنند که پزشک موظف است در حد درک بیمار دلیل تجویز دارو و عوارض و فوایدش را توضیح دهد اما در رساله‌ی آموزشی چاپ سال 75 خواندم که نوشته بود استاد نباید وقتش را برای تشریح احکام بگذارد زیرا احکام مانند نسخه‌ی پزشک است و مکلف ملزم به رعایت بی‌چون و چرای آن است! مگر نه اینکه طبق روال صدا و سیما و دستگاه قضای ما چادر لباس فقیر بیچارگان و مجرمان و اعدامی‌هاست؟ باوجود این طلاب مدرسه‌ی مروی چرا فکر می‌کنند معضل جامعه‌ی ما فقط بدحجابی است؟ چرا قشر حزب‌اللهی ما فکر می‌کنند اگر به‌ زور باطوم و بازداشت، چادر سر زنان کنند همه‌ی مشکلات فرهنگی جامعه حل می‌شود؟ چرا مثل کلیسای قرون وسطی همه‌ی گناهان را از جانب زن می‌بینند؟ چرا بسیجی‌های ما زنان را با کودکان ابتدایی اشتباه گرفته و سعی می‌کنند با گل دادن به چادری‌ها بقیه را ترغیب به حجاب کنند؟ چرا با فرض نفهمی و بی‌شعوری طرف می‌خواهیم باحجابش کنیم؟ کجاست مطهری تا اخلاق جنسی و فلسفه‌ی حجاب بنویسد؟ مگر نه اینکه خود خدا با توجه به اخلاق و فهم و درک عرب جاهلی شراب را در چند مرحله تحریم کرد و حجاب هم ابتدا فقط پوشاندن مو بدون گوش و گردن بود تا اینکه خود مردم درک کردند این کافی نیست؟ واقعاً روحانیت ما را چه می‌شود چرا این راهپیمایی‌ها و مرگ گفتن‌ها هرگز متوجه علمای دنیازده و مسئولان اشرافی و بانک ربوی نمی‌شود؟ چرا علت را ول کرده و به جنگ معلول می‌روند چرا نمی‌فهمند پیامبر ما نخست امین بود بعد نبی شد اول رحمة‌للعالمین است بعد رسول‌للعالمین چرا از نظر حضرات همه گنه‌کارند مگر آنکه خلافش ثابت شود؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: حتماً خوب می‌دانید برای آن‌که یک تمدن به صحنه‌ی تاریخ وارد شود باید از هزاران مرحله بگذرد تا هر موضوعی جایگاه صحیح خود را پیدا کند از جمله‌ی مسائل همان نکاتی است که فرمودید، عمده آن است که بدانیم تمدنی شروع شده و بحمداللّه قدم به قدم ما در حال خروج از ضعف‌های تاریخی خود هستیم و اگر هم اشتباهاتی می‌کنیم – که ‌می‌کنیم - با در نظرگرفتن سیره‌ی معصومین و نظر به تمدن اسلامی خود را تصحیح می‌نمائیم. موفق باشید
7696
متن پرسش
سلام علیکم. این سوال را تا الان به خیلیها نشان داده ام.از اساتید حوزه و دانشجویان رشته فلسفه ... هرکدام یک چیزی میگویند. متن سوال : جهان در حال تبدیل قوه به فعل است.(منظور تکامل یافتن). حال عالم ماده نیز همان عالم بالا است منتها به نازله. بر اساس حدیث جنود عقل وجهل این عقل است که پس از آمدن به برمیگردد. این جهان هم برمیگردد از نازله به تکامل یافته.(تبدیل قوه به فعل و سپس قیامت). حال آیا می توان گفت عالم ماده دارای عقل است؟ دلایل: همه چیز در آسمان و زمین تسبیح خداوند را می گویند.اما شما نمی فهمید.اسراء-44. نکته:این فقط عقل است که میتواند تسبیح خداوند را گوید زیرا این عقل است که حقیقت را درک میکند. تجربی:برای خودم هزاران بار اتفاق افتاده.برای مثال:میخواهم یک کار بدی بکنم یک دفعه یک اتفاقی می افتد.یا حتی برای کارهای خوب نیز همین طور است. ابوسعید ابولخیر:فکر بدی به ذهنم رسید شتر لگد زد.
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: این موضوع در برهان صدیقین به‌خوبی اثبات می‌شود که هر مخلوقی در درجه‌ی وجودی خود همه‌ی کمالات را دارا می‌باشد منتها در حدّ نازله‌اش، و حضرت حق که عین وجود است عین کمال است، و از آن‌جایی که حضرت حق منشاء وجود همه‌ی مخلوقات است، منشاء کمال همه‌ی مخلوقات نیز می‌باشد. موفق باشید
7349
متن پرسش
سلام علیکم استاد . شما در خصوص برهان صدیقین فرمودید وقتی وجود نازلترین درجه ی خود را گرفت به ماده ختم شد و بدن مادی شکل میگیرد . و اگر این وجود شدید شود دیگر نباید بدن مادی باشد مثل معراج حضرت رسول و بالا بردن حضرت عیسی . سوال اول :‌وقتی نطفه منعقد میشود جنینی شکل میگیرد و این جنین تا یک مدتی بی روح است و هیچ روحی و نفسی در ان نیست . پس این جا میبینید که بدن مادی و روح وجود ندارد سوال دوم :‌اگر نفس در بستر بدن شکل میگرد پس احادیثی که رسیده و گفتند شیعیان ما قبل از خلقت با ما بودند چه میشود ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- نطفه در دوره‌ی جنینی توسط روح والدین تدبیر می‌شود 2- نفس انسان در بستر بدن به صورت خاص یعنی به صورت حسن و فاطمه شکل می‌گیرد، ولی وجود علمی آن‌ها از قبل هست و همان وجود علمی است که وقتی بستر بدن آماده شد به صورت شخصی ظهور می‌کند. موفق باشید
6342
متن پرسش
سلام برای اطلاع بیشتر درباره جمله (انا القتیل العبرات) باید به کدوم جزوه مراجعه کنم اگه امکان داره توضیحاتی برای من ایمیل کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» در صفحه‌ی 228 و در کتاب «کربا؛ مبارزه با پوچی‌ها» صفحه‌ی 158 و در کتاب «راز شادی امام حسین«علیه‌السلام» در قتلگاه» صفحه‌ی 121 عرایضی داشته‌ام. موفق باشید
5500
متن پرسش
سلام من از طریق یکی از دوستان دانشجویم در اصفهان با شما اشنا شده ام. نمی دانم پاسخ به این سوال را در حوزه تخصص خود میدانید یا نه؟ ولی اگر نظری در این رابطه دارید ممنون می شنوم آن را بشنوم. سوال این است که تعریف یک جامعه دینی چیست؟ البته با حدی که با مطالعات همفکرانتان ( نظیر مرتضی آوینی ) دمخور بوده ام که تصدیق می کنم که معمولا پدیده ها زمانی مورد پژوهش قرار می گیرند و واجد تعریف علمی می شوند که فقدان آن حس شود. و به همین دلیل هم هست که در دوران پسامیتی در یونان، دوران میتولوژی آغاز شد و دانشمندان در باره اوصاف میت ها به سخن پرداختند. ولی با وجود همه اینها می خواستم بدانم که شما چه جامعه ای را « جامعه دینی » می خوانید؟ و طبیعتا شئون و احکام و رفتارهای خود و دیگران را با آن تنظیم می کنید؟ چون بالاخره زندگی در جامعه دینی و جامعه غیر دینی چه از حیث حلال و حرام، و چه از حیث رفتارها و نحوه تدبیر امور زندگی تفاوت هایی هست. به عنوان مثال مسئله موضع گیری ها و یا چشم پوشی از خطاها ، مسئله کالاها و غذاها، مسئله هنجارهای رفتاری و مسئله زندگی نیمه شخصی ، واکنش های متفاوتی را در جامعه دینی و جامعه غیر دینی دارد. مشخصا می خواهم مسئله امر به معروف و نهی از منکر و همچنین مسئله تمدن اسلامی را ذیل سوال ابتدایی ام پاسخ دهید. اگر یک مسلمان در شهر پاریس و در خیابان شانزه لیزه قدم بزند و یک ناهجاری اخلاقی را در خیابان مشاهده کند، اولا طبق شرع موظف به تذکر است؟ حتی با علم به تاثیر؟ دوما با علم به تاثیر هم آیا در کل 1.5 میلیارد ، حتی یک نفر پیدا می شود که مبادرت به چنین کاری بورزد؟ اگر یک مسلمان در شهر لوس آنجلس زندگی کند آیا به فکر ایجاد یک تمدن اسلامی که در آن شئون مختلف یک جامعه منادی توحید و معنویت هستند، می افتد؟ حالا تالی سوال ابتدایی من این است که آیا در جامه ما اساسا امر به معروف به خاطر عدم تاثیر تعطیل است؟ یا به خاطر این است که امر به معروف و نهی از منکر در جامعه دینی معنا دارد و ما در ایران جامعه دینی نداریم؟ آیا با فتوای بزرگان حوزه علمیه و در راس آن ها مراجع تقلید، مبنی بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر در وضعیت فعلی جامعه ایران، تغییری در ماهیت غیر دینی جامعه ایحاد می شود؟ یعنی حکم فقیه در جوهر جامعه غیر دینی اثر می گذارد و آن را دینی می کند؟ که به تبع آن امر به معروف و نهی از منکر در ان معنا یابد؟ همینطور است مسئله تمدن اسلامی، که ما وقتی ضرورت اولیه پیدایش تمدن اسلامی یعنی طلب آن را نداریم، آیا می توان با دستور ولی فقیه و ایجاد کارگروه و سازمان به بنیان آن مبادرت ورزید؟ آیا مسئله تمدن سازی یک مسئله حکومتی است؟ اصلا حکومت ها عقلا می توانند تمدن « بسازند » ؟ آیا موسسات و هزاران متفلسف پخش شده در سرتاسر این مملکت، تاثیری به اندازه بال یک مگس روی توده ها داشته اند؟ اگر اینطور نیست( که من فکر می کنم نیست و اصلا نمی تواند اینطور باشد که از بالا مثل سلسله مراتب، معارف به قلب توده ها منتقل شود) پس واقعا طرح مسئله تمدن اسلامی در جامعه غیر دینی ما چه وجهی دارد؟ حتی مردمی که ظاهر مذهبی دارند و به ظواهر دین پایبند هستند، بسیار بسیار در اقلیت هستند چه برسد به مردمی که به فقر خود اعتراف داشته باشند و هر لحظه شان را مدیون و منتظر افاضه فیض واسطه فیض باشند. یک سوال دیگر هم داشتم. آن هم این که چرا نخبگان نزدیک به طیف به اصطلاح انقلابی برخوردی دوگانه با مردم دارند؟ ( البته منکر برخورد دوگانه رفرمیست ها با مردم نیستم.) به عنوان مثال جناب وحید یامین پور، همصدا با دیگر دوستانشان در قبل از انتخابات، کلی از دلبستگی مردم به انقلاب حرف می زدند و کلی نوشابه برای فهم مردم باز می کردند، ولی به محض شکست سیاسی سعی در معیشتی دانستن رای مردم به آقای روحانی داشتند. بحث این نیست که آرای آقای روحانی معیشتی نیست. ولی به نطرم همه در ایران، ( چه رفرمیست، چه محافظه کار چه حزب اللهی و انقلابی) مردم را زمانی فهیم می دانند که به آن ها اقبال می کنند و زمانی که مردم به آن ها پاسخ منفی می دهند ، مردم را شکم پرست و آرایشان را شکمی می خوانند. یکی می گوید سیب زمینی یکی میگوید درد معیشت. من خودم با این مردم ( که اتفاقا خودم جزوشان هستم) رودربایستی ندارم و نوشابه برایشان باز نمی کنم. ولی از افرادی که گاهی سطح مردم ایران را تا سطح قوم برتر اسلام، بالا می برند و ادعا می کنند که مردم غیور و انقلابی ما برای شکم از انقلاب دل نمی کنند، بعید است که رای 18 میلیون آدم را ( که اتفاقا من هم اعتقاد دارم خیلی به انقلاب دلبستگی ندارند) شکمی بخوانند؟ نظر شما چیست؟ با تشکر شاگرد تازه شما محمد تنکابنی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نگاه بنده به موضوعات و حوادث اجتماعی حالت طیفی دارد بدین معنی که یک روح را در نظر می‌گیرم و اندازه‌ی افراد یا اجتماع را در نسبتی که با آن روح دارند بررسی می‌کنم بدین لحاظ جامعه‌ی دینی از نظر بنده جامعه‌ای است که اساس و معنی خود را در رجوع به خدا می‌داند ولی با تعریف‌های مختلف. یکی هیچ تضادی بین جامعه‌‌ی غرب زده و جامعه‌ی دینی نمی‌بیند و دیگری هیچ تناسبی بین جامعه‌ی دینی و غرب‌زدگی نمی‌یابد. از نظر بنده هر دوی این نگاه ها در جامعه‌ی دینی جای می‌گیرند زیرا آن اولی نمی‌داند که مبنای تفکّر غربی با زندگی دینی متفاوت است؛ گمان می‌کند می‌تواند با ظاهر زندگی غربی به باطنی الهی نظر کند. همین‌طور که اکثر مردم آمریکا خود را جامعه‌ی دینی می‌دانند و آن‌چه بر روی اسکناسشان نوشته‌ که «خدا حافظ ما است» را قبول دارند. این که در یک جامعه‌ باید به رویکرد‌های کلی آن جامعه و نقطه‌های آرمانی آن جامعه نظر کرد و مطابق آن بستر را فراهم کرد تا همه‌ی آن‌هایی که معنای خود را رجوع به خدا می‌دانند احساس کنند یک نوع آشنایی با آن جامعه دارند و اگر احساس برای تحقق و به فعلیت رساندن «ما بالقوه‌« هایش باید امر به معروف کرد، امر به معروف هم می‌کند. مشکل آن است که هنوز نتوانسته‌ایم نسبت جامعه‌ای که به دنبال آن هستیم را با تمدّن غربی روشن کنیم و تا از این بحران خارج نشویم ـ‌که معتقدم به خوبی خارج می‌شویم‌ـ بسیاری از سوالات شما بی‌جواب می‌ماند و امر به معروف گم می‌شود چون نمی‌دانیم معروف ما که همان جامعه‌ی آرمانی ماست چه خصوصیاتی دارد ، در این راستا معنای تمدّن اسلامی ظهور نمی‌کند که دست و دل‌ها به سوی آن حرکت کند. تأکید بنده آن است که اگر جامعه‌ی اسلامی را یک طیف از انسان‌ها بدانید،‌تنها نظرتان به پایین طیف نمی‌افتد تا از حضور در تمدن اسلامی که با عبور از غرب ظهور می‌کند مأیوس شوید. آیا باورتان می‌آمد چنین شهدایی و چنین مادران شهدایی از طیف این مردم ظهور کنند؟ اجازه ‌بدهید تنها با طرح موضوع این مطلب را تمام کنم و از نقش عقل در ساختن تمدن سخن نگویم و در راستای طیفی‌دیدنِ مردم با آقای یامین پور همدلی کنیم تا نه نسبت به ظهور جنبه‌ی معیشتی مردم در رأی به آقای روحانی چشم بر هم گذاریم و نه وجوه دیگری که جنبه‌هایی از عقلانیت داشت در این انتخابات و انتخاب آقای روحانی نادیده گرفته‌ شود. مگر نه آن است که انسان‌ها در معرض الهام بین فجور و تقوی هستند و اگر شرایط الهام تقوی فراهم باشد در این وجه رشد می‌کنند و بالعکس؟ چرا مثل حضرت روح‌الله بیشتر جنبه‌ی الهام به تقوی را پیشه نکنیم و ببینیم و بگوییم مردم ما فهیم و ایثار‌گرند و در ضمن اگر در بعضی زمان‌ها از بعضی جهات نظر به جنبه‌ی فجورشان کردند آن را به سبک لیبرالیستی تأیید نکنیم. با این که سوالات زیادی هست که باید جواب دهم همین‌جا عرایضم را تمام می‌کنم. موفق باشید
3407
متن پرسش
نظرتان درمورد پیش گویی های فردی در سایت ظهور که با علم ابجد واز قرآن است چیست ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده به به این ادعا ها اعتماد نمی‌کنم. اصل حرف ابجد یک ابداع بشری است . موفق باشید
2091

فکر کردن؟بازدید:

متن پرسش
با سلام بنده این سوال را ارسال کردم ولی هفته هاست جوابی دریافت نکرده ام!!!! «با سلام من از جناب عالی شنیدم که فرمودید :«من پیشرفتم را مدیون کسانی هستم که مرا به فکر کردن واداشتند» میخواستم بپرسم فکر کردن یعنی چه ؟ چه مقدماتی دارد؟ چگونه وارد عالم تفکرو تعقل باید شد؟ من نیز دوست دارم با راهنمایی شما مسیر شما را ادامه دهم . باتشکر اگر مرا به تفصیل راهنمایی نمایید.» اگر لطف میفرمایید پاسخ دهید متشکر میشوم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده این سوال را جواب دادم و با شماره‌ی 2028 در سایت هست. در پرسش و پاسخ سایت، قسمت همه‌ی موارد را بزنید و به شماره‌ی 2028 رجوع فرمایید. موفق باشید.
1914
متن پرسش
با سلام. منظور از اینکه شوماخر می گوید :((غفلت از خردمندى، تا بدان پایه رسیده که ما همواره مى‏کوشیم که یک بیمارى را با تشدید علّت‌هاى آن شفا دهیم)) که در کتاب جوان آورده شده چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: می‌گوید مثلا ما از طریق ایجاد سرعت‌های زیاد به کمک تکنیک تصمیم‌های جدیدی گرفتیم که منجر به مشکلات جدید شد. حال می‌خواهیم با سرعت زیاد‌تر مشکلات پیش‌آمده را رفع کنیم و این خردمندی نیست. موفق باشید.
15496

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: شما در جلسه امروز (دوشنبه) روایتی خواندید در مورد فضیلت شرکت در مجالس علم که یکی از ثوابهای آن همانند شهدای جنگ بدر شدن بود که در متن عربی که خواندید همان کلمه شهید را ادا کردید. حال آنکه در جلد چهارم صفحه ۴۲ ترجمه تفسیر المیزان در ذیل تفسیر آیه ۱۴۰ سوره آل عمران گفته اند شهید به معنای کشته شدن در راه خدا در هیچ کجای قرآن نیامده و از الفاظی است که در این معنای خاص (یعنی کشته شدن در راه خدا) مستحدث، که اخیرا در جامعه اسلامی اصطلاح شده است. حال چگونه در متن عربی آن روایت کلمه شهید بدین صورت ترجمه شده؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید علامه طباطبایی در همان قسمت، روایات را از این موضوع استثناء می‌کنند زیرا «شهید» در روایات به همان معنایِ «المقتول فی معرکة الحرب» است. به‌خصوص که در روایتی که عرض شد بحث شهدای بدر مطرح است و نه شهید به معنای گواه. موفق باشید

11426
متن پرسش
با سلام و تشکر از زحمات شما: بنده دانشجوی کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث هستم موضوع پایان نامه بنده «معناشناسی واژه شهادت از منظر قرآن و روایات» است. در یکی از کتابها فرموده بودید که پایان نامه ها باید سیر دیگری داشته باشد. در مورد این موضوع چگونه می توان هم کابردی کار کرد هم از منظر توحیدی آنگونه که فرموده اید بررسی کرد؟ و منابعی وجود دارد که با این دیدگاه موضوع را بررسی کرده باشد؟ لطفا معرفی نمایید و اینکه در این موضوع جزوه یا فایل سخنرانی دارید؟ متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض بنده در نقد پایان‌نامه‌ها از آن جهت است که دانشجو مجبور است در محدوده‌ای خاص نظر اسلام را مطرح کند، در صورتی‌که اسلام یک بسته کامل است که مجموعاً معنا می‌دهد در حالی‌که اساتید دانشگاه آمادگی طرح بسته‌ای اسلام را ندارند، مثلاً به شما اجازه نمی‌دهند یک سوره‌ی قرآن را بحث کنید تا تمام نظرات علماء را در مورد آن سوره به میان آورید؛ می‌گویند مثلاً تقوا را در قرآن تحقیق کنید و این آن نیست که نیاز جامعه‌ی دینی ما باشد. بگذریم! در مورد موضوعی که می‌فرمایید، چیزی در ذهن ندارم. موفق باشید

11372
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد گرامی: 1- بنده وقتی به مباحث معرفت النفس فکر می کنم و نفس را مستقل از جسم در نظر می گیرم به گونه ای می شوم که دیگر به جسمم توجه نمی کنم و همه چیز را فکر و ذهنم می پندارم و این باعث نوعی توهم در من می شود که نکند چیزهایی که می بینم خیال باشد و فقط در ذهن من باشند، این طرز فکر مرا اذیت می کند و حس دیوانه شدن به بنده دست می دهد و نمی توانم به تفکر در مورد نفس و روح ادامه دهم. 2- اما وقتی به طرف مقابل فکر می کنم و خودم را فقط جسم می پندارم، فکر می کنم من همین جسم هستم و هر چه که می بینم در خارج از جسم و مغز من است ولی این مشکل برایم به وجود می آید که خیلی از مباحث مثل رویای صادقه که خود تجربه اش را داشته ام را نمی توانم توجیح کنم و جسمی و مادی بدانم 3- برای رفع دو مشکل بالا روح را مستقل از جسم در نظر نمی گیرم و روح و جسم را درهم می بینم و بعد به این نتیجه می رسم که روح در جسم ترکیب شده و انسان ترکیب و مخلوطی از جسم و روح است با این توصیف که به نوعی شامل جسم و روح می شود و هر دو را درک می کند و دلیل بنده این است که با مشکلات روحی جسم تحت تاثیر قرار می گیرد و با مشکلات جسمی روح تحت تاثیر قرار می گیرد به گونه ای که انگار روح و جسم با هم ترکیب شده اند و انسان را تشکیل داده اند مثلا با خوردن برخی داروهای روانپزشکی برخی مشکلات روحی برطرف می شود یا با استرس زیاد گوارش انسان مختل می شود و ضربان قلب تند می شود، لطفا طرز تفکر درست را به بنده یاد دهید تا بنده دچار توهمی که (یه وقت هر چیزی که می بینم خیال بنده است) در مشکل اول نشوم و همینطور دچار سرگردانی و پوچی و مادی نگری در مشکل دوم نشوم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌که متوجه هستید هر آن‌چه با آن روبه‌روئید حقیقتاً در نزد نفس ناطقه‌ی شما است چیز بدی نیست منتها باید متوجه باشید این بدن زمینه‌ی فهم و درک نفس ناطقه‌ی شما است و لذا از نقش بدن غافل نمی‌شوید و همین‌طور که می‌فرمایید اگر جسم انسان به مشکل بیفتد عملاً روح نمی‌تواند درست عمل کند و به نتیجه برسد، لذا می‌توان گفت حقیقتاً روح با این جسم فعلاً در همه‌ی صحنه‌ها حاضر است. موفق باشید

11211
متن پرسش
با عرض سلام: نظر شما در مورد اتفاقاتی که پس از فوت مرتضی پاشایی- خواننده معروف- و جمعیت زیادی که برای تشییع او آمده بودند و بازتاب گسترده ای که در سطح جامعه داشت چیست؟ آیا این حادثه نشان از گسترش پرشتاب غربزدگی در جامعه نیست؟ آیا این وقایع همچون آژیر هشداری نیستند که گهگاه ما را از خواب و خیال خوش سیر به سوی تمدن اسلامی بیدار می کنند؟ ما هم همچون غرب گروه های مرجع اجتماعی مان خوانندگان و هنرپیشه ها شده اند. شما برای وضعیت نسل جوان و آتی نگران نشدید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این هست، ولی تلویزیون هم برای آن‌که جریان‌های منفی، مرحوم پاشایی را مصادره نکنند در حضور زیاد مردم در تشییع ایشان نقش داشت، از طرفی تمدن اسلامی جایی هم برای این افراد دارد. موفق باشید
10782
متن پرسش
با سلام و درود به استاد گرامی: مستحضر هستید که این روزها شبکه های اجتماعی بخصوص وایبر بسیار همه گیر شده است. وایبر که کاربرد آن در موبایل بسیار سهل و ساده هم هست روزانه وقت بسیاری از مردم کشورمان را به خود اختصاص داده است که البته به جرات می‌گویم ۹۰ درصد محتوای آن ارسال جوکهای متعدد است که عموم آنها هم مسخره کردن و یا شوخی با قومیتهای مختلف (لر و ترک و اصفهانی و...) است. نظر استاد با این مقوله جدید چیست؟ آیا به نظر شما این مقوله موضوعی از پیش طراحی شده برای انحراف و سرگرم کردن و ایجاد وهم در مردم نیست؟ شاید بد نبود استاد عزیز در این زمینه به صورت خاص بررسی و جزوه ای برای راهنمایی جوانان ارایه می نمودند. باور نمی کنید بسیاری از جوانان حتی معتقد و‌ مومن درگیر این موضوع هستند و شاید متوجه نیستند که آرام آرام در حال استحاله هستند. این را من به عینه در مورد بعضی دوستان حس کرده‌ام.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بتوانیم این نسل را متوجه کنیم که در تاریخی قرار دارد که می‌تواند اهدافی بسیار متعالی و تاریخ‌ساز را دنبال کند، از روح فرهنگ مدرنیته که کارش باطل‌کردن عمرها است فاصله می‌گیرد. موفق باشید
10046

معنای طینتبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: سوال بنده در مورد بحث طینت و وجه جمع با اختیار و همچنین بحث ثواب و عقاب است. توضیح آنکه از احادیث طینت اینطور استنباط می شود؛ که اصولاً برخی ها از ابتدا و ذاتاً خوب هستند و برخی ها از ابتدا و ذاتاً بد. پس اگر خب؛ عمل صالح کرد هنری نکرده چون به اقتضای طینتش بوده و اگر بد نیز اعمال خلاف انجام داد لایق سرزنش نیست چون او نیز به اقتضای طینتش بوده. تا جائیکه روایت داریم که عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ مَعِی رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی لَأَغْتَمُّ وَ أَحْزَنُ مِنْ غَیْرِ أَنْ أَعْرِفَ لِذَلِکَ سَبَباً فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ ذَلِکَ الْحَزَنَ وَ الْفَرَحَ یَصِلُ إِلَیْکُمْ مِنَّا لِأَنَّا إِذَا دَخَلَ عَلَیْنَا حُزْنٌ أَوْ سُرُورٌ کَانَ ذَلِکَ دَاخِلًا عَلَیْکُمْ لِأَنَّا وَ إِیَّاکُمْ مِنْ نُورِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَجَعَلَنَا وَ طِینَتَنَا وَ طِینَتَکُمْ وَاحِدَةً وَ لَوْ تُرِکَتْ طِینَتُکُمْ کَمَا أُخِذَتْ لَکُنَّا وَ أَنْتُمْ سَوَاءً وَ لَکِنْ مُزِجَتْ طِینَتُکُمْ بِطِیْنَةِ أَعْدَائِکُمْ فَلَوْ لَا ذَلِکَ مَا أَذْنَبْتُمْ ذَنْباً أَبَداً ... خب از ظاهر حدیث اینطور استنباط می شود که پس معصومین (ع) هنری نکرده اند که معصوم بوده اند. چون طینتشان خالص بهشتی و علیینی است. اگر طینت ما نیز خالص علیینی بود ما نیز گناه نمی کردیم به تصریح خود معصوم در روایت. حال این مسأله را چطور باید حل کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده توجه به معنای طینت است که متوجه باشیم بعضی از انسان‌ها از نظر طینت و شخصیت عموماً امور الهی را انتخاب می‌کنند و شخصیتاً خود را در انتخاب‌های معنوی می‌پرورانند با این‌که می‌توانند انتخاب‌های غیر الهی داشته باشند و اهل‌البیت«علیهم‌السلام» نمونه‌ی کامل چنین شخصیتی هستند به همین جهت عبادات طولانی دارند، زیرا می‌خواهند بهترین انتخاب را بکنند، در حالی‌که می‌توانستند غیر از این عمل کنند. حال آن انسان‌هایی که به این معنا به شخصیت اهل‌البیت«علیهم‌السلام» نزدیک‌اند از طینت‌ آن‌ها برخوردارند. موفق باشید
9077
متن پرسش
سلام: من دیپلم دارم و به این رسیده ام که باید به حوزه بروم اما نمی دونم پیش دانشگاهی را بخونم یا نه؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر می‌خواهید به حوزه بروید چرا معطل هستید؟ هرچه زودتر که ذهن‌تان جهت آموختن ادبیات عرب آماده‌تر است وارد حوزه شوید. موفق باشید
8542
متن پرسش
به نام خدا محضر مبارک استاد طاهر زاده سلام علیکم توفیق حاصل شد در ایام فاطمیه که منبر داشتم از مطالب حضرت عالی در کتاب بصیرت حضرت فاطمه استفاده کردم که مورد استقبال بسیاری از مستمعین شد که بنده شما و کتاب هایتان را به آ نها معذفی کردم. اما مهمتر از آن این بود که مطالبتان در دفاع از ولایت فقیه بسیار مثمر ثمر بود که بسیاری از مخاطبین اذعان داشتند که پاسخ خیلی از شبهاتشان را دریافت کرده اند. اما متاسفانه امروزه در این شهر به لطف عده ای از طلاب بی بصیرت شبهات سید صادق شیرازی در مورد ولایت فقیه بسیار در دل جوانان حزب اللهی و مذهبی نفوذ کرده که اگر چه آ ها را از ولایت جدا نساخته اما تردیدهایی در دلهشان ایجاد شده که دیگر دفاع سابق و حتی به قولی بی ترمزی های گذشته را کمتر می بینیم. و در این میان در میان روحانیون شهر تنها سخنرانی که موضوع بحثش را به لطف مطالب ارزنده حضرت عالی دفاع از ولایت البته در قالب های متعدد و گریزهای خاص مطرح می کند بنده هستم و سایر سخنرانان بیشتر به مطالب اخلاقی می پردازند که در این میان احساس تنهایی کرده و حس می کنم صدایم آن چنان که بای به گوش افراد نمی رسد. البته به خاطر تدریس در حوزه کم فرصتی هم مزید بر علت شده است. اما می دانم که به حد توان خودم می توانم کار کنم و اگر من درست رفتار کنم می توان تاثیر زیادی را داشت لذا در خواست دارم که در سیر مطالعاتی و همچنین بیان مساله بنده را راهنمایی کرده تا بهتر بتوانم در این زمینه قدم بردارم. ضمن این که بنده پایان نامه سطح 3 خود را در موضوع تمدن اسلامی تدوین می کنم بر این عقیده هستم که تنها موضوع قابل بحث امروز تمدن اسلامی است زیرا جامعه متین بدون روح اسلامی حاکم بر جامعه را جامعه خوارج می دانم. از لطف حضرت عالی سپاسگذارم.
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: بحمداللّه بر روی موضوع بسیار ارزنده‌ای یعنی تمدن اسلامی دست گذاشته‌اید. مطمئن باشید اگر برای مردم روشن کنید همه‌ی مشکلات ما آن است که می‌خواهیم دینداری را در ذیل تمدن سکولار غرب ادامه دهیم، همه‌ی مسائل حتی مشکلاتی که آقای شیرازی‌ها ایجاد کرده اند، حلّ می‌شود. بدون آن‌که خودتان را مشغول بگومگو با آن‌ها بکنید حق را درست نشان دهید، جایِ باطل به‌خوبی روشن می‌شود و بی‌تاریخی آن‌ها نمایان می‌گردد. موفق باشید
8349
متن پرسش
بسمه تعالی: جناب استاد با توجه به این‌که جواب یکی از کاربران را با نظر به مقاله‌ی آقای دکتر داوری در مجله‌ی «سوره‌ی اندیشه» دادید و فرمودید آن مقاله را خبرگزاری فارس آورده، بنده هرچه جستجو کردم آن مقاله را نیافتم چنانچه ممکن است آن را برای بنده ارسال فرمایید. با تشکر
متن پاسخ
بنده با توجه به اهمیت آن مقاله آن را خدمتتان ارسال می‌کنم. امیدوارم استاد بزرگ جناب آقای دکتر رضا داوری سال‌های سال زنده باشند و همه را مستفیض گردانند ولی بنده احساس می‌کنم بعد از کتاب عالمانه‌ی «فلسفه، ایدئولوژی، دروغ» این مقاله، وصیت‌نامه‌ی علمی ایشان باشد که در آن حاصل یک عمر تفکر خود را جهت عبور کشور از توسعه‌نیافتگی به صورت جامع به زبان آورده‌اند. لازم است آن را با دقت مطالعه فرمایید و بر روی آن مباحثه‌هایی انجام گیرد و از اهل فن در شرح آن استفاده کنید. . موفق باشید . متن مقاله: . . . سیاست به یک اعتبار، کار حکومت است. کار حکومت هم ممکن است خردمندانه و موافق با گردش درست و منظم امور و ناظر به حل مسائل و تأمین نیازهای تاریخی مردم یا صرف طرح‌هایی موهوم و هیاهوی بیهوده در عین خودرأیی و اعمال قهر باشد. در وضع کنونی جهان و به خصوص در جهان توسعه نیافته، سیاست که جایگاه تجلی و ظهور افراط‌ها و تفریط‌های پنهان در مدرنیته است معمولاً دو صورت پیدا می‌کند؛ یکی از این دو صورت ظاهر و باطنش شعار زنده باد دموکراسی است و مدام در سودای لیبرالیسم لفظی و خیالی به سر می‌برد و متأسفانه به آن نمی‌رسد و دیگری اصل سیاستش مرگ بر آمریکاست. در این دو صورت حکومت، اگر گاهی ذکری از مسائل عدالت اجتماعی و اصلاح نظام‌های اداری و آموزشی و اهتمام به پاکیزه نگاه داشتن محیط زیست و سروسامان دادن به مؤسسات بهداشتی و درمانی و تدوین و اجرای برنامه‌های توسعه فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی می‌شود، سخنی به اقتضای ضرورت و برای حفظ ظاهر گفته شده است. البته هر حکومتی اصلاح امور و بهبود وضع کشور و زندگی مردم را زینت سیاست خود می‌کند، اما ترجیح و تقدیم یک راه و رسم بر راه‌ها و رسوم دیگر چه بسا که مآلاً به ترک راه غیرِمرجح بینجامد و در نتیجه موفق هم نشود. در هریک از این دو سیاست، وظایف و مسئولیت‌های حکومت به دو بخش اصلی و فرعی تقسیم می‌شود و معمولاً حکومت از ادای وظیفه فرعی شانه خالی می‌کند و آن را به عهده دیگران می‌گذارد. (شاید صاحب شعار زنده باد دموکراسی از شعار مرگ بر آمریکا خوشش نیاید، اما چون آن را بی‌ثمر یا بسیار کم‌ اثر می‌داند، می‌گوید بگذار هرچه می‌خواهند بگویند.) از این دو سیاست افراطی که بگذریم می‌توان به طراحی و حتی اجرای سیاستی اندیشید که در عین مخالفت با نظام قهر و ستم، و توجه به عزت و عظمت کشور، به حل و رفع مسائل و مشکلات ناظر است و برای برقراری نظم مناسب برنامه‌ریزی می‌کند. البته این سیاست در جهان توسعه نیافته کمیاب و کم نظیر است و اگر باشد در حاشیه سیاست «زنده باد دموکراسی» یا «مرگ بر آمریکا» قرار می‌گیرد و گاهی وجودش در حاشیه هم تحمل نمی‌شود. به عبارت دیگر، سیاست توسعه‌نیافته پیروی از صورت خشکیده و افسرده ایدئولوژی‌های تقلیدی است که با تدبیر سروکاری ندارد. ایدئولوژی‌های افسرده وقتی جان‌ها را تسخیر می‌کنند و راه‌های فهم و درک را می‌بندند تا امکان چون و چرا کردن در قواعد ایدئولوژی پدید نیاید و عزم پیروان در اطاعت مطلق از آن سست نشود، طرفه اینست که ایدئولوژی‌های رقیب و مقابل برای بستن راه فهم، روش‌های یکسان دارند و کوشش‌های مشابه می‌کنند. یکی می‌پندارد آمریکا که گرفتار گرسنگی و فساد شده است به زودی از پا در می‌آید و بر اثر این حادثه میمون، جهان از شر قهر و سلطه و جنگ و آشوب، رهایی می‌یابد و دیگری مدعی می‌شود که اگر موانع راه دموکراسی برداشته شود هیچ مشکلی باقی نمی‌ماند؛ مشکل افغانستان و عراق را هم باید با دموکراسی رفع کرد. هیچیک از این دو گروه در استدلال در نمی‌مانند؛ اولی شواهد کافی برای اثبات مداخله آمریکا در امور کشورها دارد و لشکرکشی به مناطق مختلف و ترتیب کودتاها و بردن و آوردن حکومتها در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین را حجت قطعی رأی خود می‌داند، دومی هم به آسانی می‌تواند نشان دهد که در شرایط خودرأیی و استبداد کارها سامان نمی‌پذیرد و پیش نمی‌رود و در عوض فساد به سرعت گسترش می‌یابد. اولی مردم را در نسبت با ایدئولوژی و به عنوان پیروان آن می‌بیند، یعنی مردم در نظر او همان فریاد زنندگان مرگ بر آمریکا و مرگ بر... هستند، دومی هم با اینکه نظرش اندکی بازتر است، آنهایی را که برای شعار زنده باد دموکراسی دست می‌زنند لایق نام و عنوان مردم می‌شناسد. این هردو بدترین ناسزاها را نثار مخالف خود می‌کنند، اما کوچکترین ترک ادب در حق خود را توهین و ناسزاگویی نابخشودنی می‌خوانند. از اولی نمی‌توان پرسید که اگر آمریکا بمیرد میراث عقل و قدرت و علمش به کی میرسد و وارث با این علم و عقل موروث با جهان چه خواهد کرد. دومی هم این سخن را بر نمی‌تابد که آزادی نیاز مردمی است که عزم تأسیس بنای نظام مناسب با پیشرفت علم و تکنولوژی و توسعه اقتصادی-اجتماعی دارند یا لااقل می‌خواهند رأی و نظرشان در اداره امور دخیل و مؤثر باشد. اما اگر کسی اهل سیاست و رأی و نظر نیست و به دگرگونی وضع موجود نمی‌اندیشد و در سیاست مقصدی ندارد و راه نمی‌شناسد و پای رفتن ندارد، آزادی به چه کارش می‌آید و مگر آزادی خریدنی یا بخشیدنی است و دموکراسی را می‌توان صادر کرد و از جایی به جایی برد؟ اما وجه مشابهت اصلی دو گروه بیرون افتادگی‌شان از زمان و تاریخ است. در بی‌تاریخی پیوستگی امور و وجه وحدت و نظام زندگی جمعی پوشیده می‌شود و جزئی‌بینی و سطحی نگری و غفلت از مسائل اصلی و اهمیت دادن به جزئیات انتزاعی غلبه می‌کند و زندگی، تکرار شب و روز بی‌آینده بریده از گذشته می‌شود. بیرون افتادگان از تاریخ، مسائل و مشکلات را چنانکه باید در نمی‌یابند و کار سیاست و حکومت را سهل می‌انگارند. آنها نمی‌دانند که هر فکری و هر کاری وقتی و جایی دارد. آنها علاقه‌ای به این قبیل مسائل ندارند زیرا با یک درک شبه‌ غریزی حس می‌کنند که تفکر مانع پذیرفتن سخنان وهمی و پیروی از آنها می‌شود. مع هذا این دو سیاستی که ذکر شد که مشابهت‌ها دارند و در نهایت به یک مبنا باز می‌گردند اختلافشان در ظاهر ناچیز نیست و گاهی چندان شدید می‌شود که پیروان یکی روندگان راه دیگر را خائن و عامل دشمن و این یکی آن دیگری را احمق و دروغ‌زن و هتاک بی‌آزرم میخواند. یکی مدل سوسیالیسم یا لیبرل دموکراسی غرب را تبلیغ می‌کند و دیگری خود را دشمن غرب می‌داند. اولی تحقیر می‌کند و دومی تهمت می‌زند و ناسزا می‌گوید. چرا چنین است؟ هیچیک از این دو گروه تلقی درستی از سیاست ندارند، زیرا پندارهای ایدئولوژیک، چشم و گوششان را بسته است. بنابراین سخن سیاسی می‌گویند و حتی خود را صاحب رأی و راه خاص در سیاست می‌دانند و گاهی داعیه حل فوری مسائل بسیار دشوار دارند. پیش از این به تقسیم مسائل سیاست به اصلی و فرعی اشاره شد. پیداست که هریک از اینها را می‌توان در فهرستی تدوین کرد. این فهرست در هر سیاستی ترتیبی دارد و قاعدتاً باید در این ترتیب اصل الاهم فالأهم و تقدیم مهمتر و مهم بر کم اهمیت رعایت شود. ولی متأسفانه اهل سیاست در مورد اهمیت و تقدم مسائل و ملاک آن کمتر به توافق می‌رسند و هر گروهی برحسب مبانی خود (اگر صاحب مبانی باشد) مسائل و مطالبی را که در نظر او مهمتر است در صدر فهرست قرار می‌دهد از این رو در هیچیک از این دو فهرست مسائل عمده سیاسی معمولاً از قلم نمی‌افتد. زیرا هیچ گروهی نمی‌تواند بی‌اعتنا از کنار مسائل زندگی مردم بگذرد. این گذشتن نشانه بی‌اعتنایی به مردم است. به عبارت دیگر در سیاست نمی‌توان به نظم و بی‌نظمی در امور و به اشتغال و بیکاری و صلاح و فساد اداری و اجتماعی و... کاری نداشت. حتی سیاستی که دوست دارد همه وقت را در ابرهای اوهام بگذراند وقتی فساد بر آفتاب می‌افتد و مشکل‌ها طاقت مردم را طاق می‌کند، نمی‌تواند نسبت به آنها بی‌اعتنا بماند. هرچند که گاهی اعتنا و بی‌اعتنایی نتایج یکسان دارد. اختلافی که به آن اشاره شد اختلاف در حرف و لفظ نیست، بلکه اختلاف در عمل به گفته‌ها و طرح‌هاست. مشکل اینست که در جهان توسعه نیافته نمی‌پرسند که این جهان چیست و چه مسائلی دارد و با ساکنانش چه می‌کنند. راستی مسائل سیاسی جهان در حال توسعه چیست؟ آنچه همه می‌دانند اینست که کشورهای در حال توسعه در روابط خارجی و در اقتصاد و مدیریت و آموزش مشکل‌ها دارند. در این کشورها اندیشه فائق آمدن بر فقر و درمان بیماری و رفع معضلاتی مثل اعتیاد و فساد اداری و بیکاری و به طور کلی ابتلا به مشکلات هر روزی به هیچ دولتی حتی اگر اسیر اوهام ایدئولوژیک هم نباشد کمتر فرصت و مجال می‌دهد که به آینده بیندیشد. اگر دولت‌ها در جهان توسعه نیافته در زمان حال بدون آینده به سر می‌برند و همواره به مشکلاتی که هرروز پیش می‌آید مشغولند، وجه ظاهرش همان است که گفته شد، اما باطنش شاید چیز دیگری باشد. تا آنجا که ممکن است بگویند چون جهان توسعه نیافته در بی‌زمانی به سر می‌برد و تاریخ ندارد، برای آینده نمی‌تواند فکر کند. بر حسب این رأی، جهان توسعه نیافته حرف می‌زند اما فکر نمی‌کند. این رأی به صورتی که بیان شد قدری به بدبینی و غلو آمیخته است. یک روز که بعضی از اهل اطلاع در این باب بحث می‌کردند کسی گفت که اگر این نظر درست باشد همه باید دست از کار بردارند و در انتظار فرا رسیدن اجل بنشینند. اما به او گفته شد که شما هرچه می‌خواهید بکنید، قضیه اینست که سیاست جهان توسعه نیافته چندان به زندگی و آینده مردم کاری ندارد. بد نیست به رسانه‌ها نظری بیندازید. رسانه‌ها همه پر از سیاست است و متأسفانه در سیاست گویی آنها کمتر نشانی از مشکل‌های مردم مثل هوای آلوده، اداره ناکارآمد و احیاناً فاسد، بهداشت و درمان علیل، آموزش و پرورش خسته و عبوس، فقر غذایی و (با شرمساری بگوییم) بی‌اعتمادی به سلامت غذاهای موجود در بازار و محصولات کشاورزی بارآمده با کودهای ازته و... می‌توان یافت. رسانه‌ها به مسائل شهری و رسوم مدیریت و طرز کار سازمان‌ها و ادارات و به مدرسه و آموزش و اخلاق و وضع تظلّم و قضا و امنیت عمومی کاری ندارند و اگر در این امور وارد شوند به گزارش‌های صوری و رسمی و نقل اقوال اکتفا می‌کنند. البته اگر مخالف دولت و حکومت باشند در کمین می‌نشینند که بهانه‌ای پیدا کنند و بر رقیب و خصم بتازند. اینجا دیگر اولویت و اهمیت مسائل مطرح نیست، بلکه اصل مخالفت با رقیب و رد اوست و چه باک اگر این مخالفت و رد به زیان کشور و ملت باشد. مصلحت کشور و ملت همان مصلحت ایدئولوژی است یا در جنب این مصلحت وزنی ندارد. به این جهت است که مسائل سیاست هم ناظر به آنچه در خارج می‌گذرد نیست، بلکه به حکم ایدئولوژی معین می‌شود. این است که می‌بینیم در کمتر رسانه‌ای پرسش از وضع آموزش و پژوهش و فقر و بیکاری و بیماری و شیوع فساد در همه شئون کشور و بی‌اعتنایی به اصول و قواعد اخلاق مطرح می‌شود و حتی اگر ضرورت اقتضا نکند از آلودگی هوای شهرها و... نیز ذکری نمی‌شود. نه اینکه اصحاب رسانه از این ابتلائات و مصائب بی‌خبر باشند یا آنها را بی‌اهمیت بدانند، مصیبت این است که این مصیبت‌ها و ابتلائات را در کشورهای دیگر می‌بینند و در صورت اقتضا درباره آنها داد سخن می‌دهند. رسانه‌هایی هستند که مدام از فقر و گرسنگی در ایالات متحده آمریکا می‌گویند و می‌نویسند و در غم بحران اقتصادی اروپا و بیکاری در اسپانیا و ایتالیا و... نوحه سرایی می‌کنند و از اینکه مردم آتن و دیگر شهرهای یونان که به جای بنزین و گازوئیل، ناگزیر چوب می‌سوزانند و هوای شهرشان پردود و آلوده می‌شود تأسف می‌خورند، اینها چه معنی دارد؟ صاحب این گزارش‌ها می‌گوید دروغ که نگفته‌ام اما اخلاقی سختگیر، ممکن است در پاسخ بگوید اینها دروغ و ریای توأم با بی‌آزرمی است. گویندگان در دفاع از خود می‌گویند گفته‌شان دروغ و ریا نیست، بلکه گزارش واقعیت‌هاست. کسانی هم این وضع را نه گزارش وقایع و نه صرف دروغ و ریا بلکه نشانه انحطاط اخلاقی و سقوط در درکات غفلت می‌دانند. در این وضع هیچ پاسخ دقیقی به پرسش نمی‌توان داد. اگر مردمی که این اخبار را می‌خوانند و می‌شنوند و می‌بینند سر از شرم به زیر اندازند که چگونه ما عیب کوچک یک کشور دیگر را از دور می‌بینیم، اما صورت بزرگ همان عیب در خانه خود از چشممان پنهان می‌ماند، نشانه آن است که هنوز همه رذایل، عادی نشده و بی‌آزرمی و کین‌توزی به نهایت نرسیده است. با این همه نمی‌توان جهان را چندان از مقصد نیست‌انگاری دور دانست. تحویل اخلاق به چند اصل و قاعده ایدئولوژیک و اصرار در رعایت آنها و اعتقاد به اینکه این رعایت، تمام اخلاق است، شاید عین بی‌اخلاقی و از نشانههای فریبکاریهای ناشیانهی نیست‌انگاری باشد. نیست‌انگاری در هرجا با چهرهی متفاوت ظاهر می‌شود و مدام چهره عوض می‌کند و گاهی اخلاق و فضیلت را هم به خود می‌بندد. در این زمان یعنی در زمان نیست‌انگاری فعال، وضع و نظم اخلاق چنان دگرگون شده است که بدترین رذائل دیگر رذیلت نیست، فضیلت هم تا حد زدودن بعضی الفاظ و عبارات از زبان و رعایت بعضی رسوم و عادات و ترک بعضی دیگر در عمل هرروزی تنزل کرده است و مگر ندیده‌ایم یا نخوانده و نشنیده‌ایم که کسانی چندان به اخلاق پایبندند که ادای یک لفظ در یک کتاب را مایه ویرانی اخلاق و ترک برداشتن بنیاد فضیلت می‌دانند، اما به رواج دزدی و تجاوز و افترا و دروغ و شیوع بیماری و فساد وقعی نمی‌نهند و گاهی بعضی از آنها را فضیلت می‌شمرند، در سیاست هم بر رعایت رسوم تأکید دارند و مواظبند که مثلاً در ادای شعارها و رعایت رسوم (در نظر دو گروه افراطی) تعلل و قصور نشود. 2 در کشور ما هم که مثل همه جهان، اخلاق تابع سیاست است، دو نگاه به اخلاق وجود دارد: در یک نگاه بیشتر بر حفظ حجاب زنان و پرهیز از اختلاط زن و مرد در دانشگاه‌ها و جلوگیری از نشر مطالب مضر به اخلاق و اعتقادات و... تأکید می‌شود و صاحب نگاه، دیگر نگران گسیختگی بنیان جامعه و گسترش فسادهای اخلاقی و مالی در روابط اشخاص و در سازمان‌های اداری و فرهنگی نیست. کسانی هم که می‌گویند سیاست باید بر وفق موازین دموکراسی قوام یابد، اعتقادات و آداب و اخلاق را نیز با آن موازین می‌سنجند. در هیاهو و سودای میزان کردن اصول و قواعد و برنامه‌های سیاست با رسوم و عادات و ایدئولوژیها چگونه می‌توان به مسائل کشور و حل آنها اندیشید. در این شرایط اندیشیدن به اینکه نظم اداری و آموزشی چه باید باشد و راه بهره‌برداری از امکانات کشور برای فراهم آوردن شرایط مادی و اخلاقی زندگی سالم کدام است، امری فرعی و ثانوی است. سیاست به صرف ستایش از دموکراسی یا اعتقاد شبه‌دینی به چیزهایی از سیاست و علم و تکنولوژی در کشور به کجا می‌تواند برسد و آیا نباید نگران بود که مبادا این سیاست در معرض خطر سرگردانی در ابرهای اوهام قرار گیرد و ناگزیر از زمین و سختی‌های زندگی مردم و از امکان‌ها و نیازهای زمان چشم بردارد؟ البته نظر داشتن به عزت و عظمت کشور جای انکار ندارد، اما عزت و عظمت چنانکه گفته شد با اهتمام خردمندانه به اصلاح امور کشور و تأمین مصالح مردم به دست می‌آید و حفظ می‌شود. حتی حفظ کشور و حکومت هم منوط و موقوف به بیرون آمدن سیاست از وهم و رؤیا و ترک سستی و اهمال و سهل‌انگاری در ادای وظایف و تذکر به وضع بی‌اخلاقی و پرهیز از تلقی همه چیزهای شریف و از جمله دانش و اخلاق و هنر به عنوان وسیله رسیدن به مقاصد سیاسی است. اگر در این میان معتقدان و دینداران راستین بیشتر نگران سستی اعتقادات و اهمال در ادای واجبات و ترک محرماتند، نگرانی آنها را واقع باید گذاشت، اما به صاحبان آن نیز توجه و تذکر باید داد که حفظ دین و تحکیم اساس ایمان با تحکم و خشونت و دروغگویی و دعوی میسر نمی‌شود و گُل دین در فضای دروغ و ناپاکی و نادرستی نمی‌شکفد، بلکه در معرض انواع آسیب‌ها قرار می‌گیرد و افسرده و پژمرده می‌شود. پس اگر کسی نگران رعایت احکام شریعت است باید بکوشد شرایطی فراهم شود که در آن حق پرستی به حرف و لفظ و اعمال ظاهری و تظاهر به دینداری تنزل پیدا نکند و میان گفتار و کردار فاصله نیفتد. اگر این نکته‌ها در نظر کسانی بدیهی می‌نماید، اهل افراط آنها را بی‌وجه و شاید القای خصم و دشمنی با نظام بدانند، اما در این دو گروهی که از آنها یاد کردیم شاید کسانی باشند که هنوز از حد اعتدال خیلی دور نشده‌اند. اینها می‌توانند به این معانی بیندیشند و با هم همراه شوند و بزرگی کشور را از طریق اجرای برنامه‌های مناسب توسعه بجویند. اما افراطی‌ها به حرف یکدیگر و به سخن هیچکس گوش نمی‌کنند و کار دشوار سیاست را با پندارهای (یا بتهای) طایفه‌ای خود قیاس می‌گیرند. انصاف اینست که در شرایط کنونی، صاحبان و پیروان شعار «زنده باد دموکراسی» گرچه در زمره ظاهربینان و گرفتاران بند و زنجیر اوهامند و کارشان بیشتر تنفیذ و تقویت وهم در اذهان است، چندان قابل سرزنش نیستند، زیرا آنها در سال‌های اخیر دستشان به هیچ جا بند نبوده و ناگزیر بوده‌اند که در سکوت و انزوا غم نبود دموکراسی دلخواه خود را بخورند. البته همه تقصیر را هم به گردن گروه مقابل نمی‌توان انداخت زیرا اولاً این هردو طایفه و گروه تا حدی به هم بسته‌اند، ثانیاً وضع کشورها هرچه باشد ساخته و پرداخته فکر و عمل یک یا چند گروه نیست. وقتی از یکسو کار حکومت بیش‌تر نفی است و در کار اثبات که وارد می‌شود ظواهر و تشریفات را اثبات می‌کند و امنیت حکومت اصل و غایت است و از سوی دیگر همه مشکلات را حکومت باید رفع کند و حتی مسئول بی‌رونقی پژوهش و کم اعتنایی به علوم انسانی و اجتماعی هم حکومت است، طراحی برنامه توسعه و اجرای آن باید در حکم معجزه باشد. در این وضع، ظهور افراط و تفریط هم امری کاملاً غیرِطبیعی نیست. پس ظاهراً اختلاف در بالا و پایین کردن مواد فهرست مسائل سیاسی نیست، بلکه سیاست مجال و میدان خلط میان مسائل و روش‌ها و مقاصد و غایات و از دست دادن سلسله مراتب شده است. درست است که یکی بیشتر اوهام می‌بافد و به چیزهای فانتزی و حرف‌های خطابی راضی و خرسند است و حتی به امور وهمی شأن قدسی می‌دهد، اما دیگری هم دلداده و شیدای مفاهیم انتزاعی سیاسی است، چنانکه اگر آن یک در سودای نابودی فوری آمریکا است این هم مدام خواب دموکراسی می‌بیند. هردو گروه غافلند که سیاست تدبیر امور کشور بر حسب اقتضای زمان و تاریخ و فراهم آوردن مجال برای تحقق امکان‌ها و به فعلیت رساندن استعدادهاست، نه بازی کردن با الفاظ و دلخوش بودن به خیالات. 3 وقتی مسائل سیاست را به ترتیب اهمیت می‌نویسند ممکن است گمان شود که این مسائل با هم نسبت طولی دارند و باید برحسب ترتیب تقدم طرح و حل شوند تا آنجا که اگر مسائل اساسی‌تر حل نشود حل مسائل جاری ممکن نمی‌شود. پس مسائل را بر حسب اهمیت و به ترتیب تقدم باید حل کرد و تا مسئله اول یا مسائل اوایل فهرست حل نشود نمی‌توان به مسائل دیگر پرداخت. بسیار شنیده‌ایم که می‌گویند تا فلان مشکل رفع نشود مشکلات دیگر را نمی‌توان رفع یا حل کرد. بدون تردید مسائل همه اهمیت یکسان ندارند و حل مسائل اساسی به حل مسائل دیگر کمک می‌کند و تا شرایط حل مسائل فراهم نشود، آنها را نمی‌توان حل کرد. اما در عمل از هیچ مسئله‌ای نمی‌توان چشم پوشید و گاهی با حل مسائلی که جزئی انگاشته می‌شود، زمینهی حل مسائل بزرگ فراهم می‌شود. گفته شد که هر عمل و اقدامی مسبوق به فراهم آوردن شرایط آنست. این شرایط با تأمل اهل نظر و راهنمایی صاحبنظران و عزم و همت اهل سیاست و مشارکت مردم فراهم می‌شود و با تحقق آن شاید شبه مسائل و اوهام کمتر با مسائل حقیقی اشتباه شود. در این صورت کار سیاست هم در ادای بعضی رسوم ایدئولوژیک و علائق علمی-تکنیکی خاص و دوستی‌ها و دشمنی‌های سیاسی محدود نمی‌ماند. جهان توسعه نیافته اگر بیندیشد و سعی سیاستش نه در حرف و داعیه بلکه در عمل مصروف تأمین نان و هوا و آب پاکیزه و آسایش مردم و اصلاح سازمان‌ها و ادارات و به‌سازی محیط زیست و فراهم آوردن شرایط آموزش و پژوهش و بهداشت و درمان و حمایت از هنر و فرهنگ شود، می‌تواند به مقصد توسعه نزدیک شود. نکته‌ای که معمولاً از آن غفلت می‌شود پیوستگی امور به یکدیگر است. امور جهان همه به هم بسته‌اند، یعنی به جای اینکه فهرست مسائل به صورت عمودی نوشته شود بهتر است که آن را به صورت افقی بنویسند و مسائل را در عرض یکدیگر قرار دهند. در این سیاست، ترتیبی که باید مراعات شود اینست که طرح و حل هر مسئله‌ای منوط به درک امکان‌ها و شرایط کلی کشور است. یعنی ابتدا باید آمادگی و شرایط فهم و عمل و اقدام فراهم شود. این کار گرچه در ظاهر آسان می‌نماید در حقیقت بسیار دشوار است اما آن را غیرِعملی نباید دانست. البته پیداست که همه مسائل یکجا و یکباره با هم حل نمی‌شوند یا نمی‌توان یکی را ابتدا حل کرد و سپس به دیگری پرداخت. مسائل مسلماً در یک ترتیب زمانی حل می‌شوند اما اگر در حل هر مسئله مسائل دیگر پیوسته به آن، در نظر باشد آن مسئله زودتر حل می‌شود و به حل مسائل دیگر نیز کمک می‌کند. به هر حال برای خروج از وضع توسعه نیافتگی و طرح و تدوین برنامه هماهنگ توسعه باید تمامیت و پیوستگی امور را در نظر داشت. ممکن است بگویند: در اندیشه تاریخی واقع معقول است و معقول امر واقع است. در ظاهر امر واقع در جهان توسعه نیافته چندان معقول نمی‌نماید و حوادث سیر دیگر دارد. ولی بهتر است که فعلاً کاری به نظر تاریخی نداشته باشیم (و نگرانی اینست که اگر به آن بپردازیم بگویند که در دورافتادگی از تاریخ حکم معقول بودن واقع وجهی نداریم) اکنون واقع این است که بعضی از مراکز قدرت و گروه‌های ذی‌نفوذ نه فقط به هم عرضی مسائل اعتقاد ندارند، بلکه رفعت شأن سیاست در نظر آنها چندان است که اصلاً به مسائل واقعی و به تأمین مصالح عمومی و همبستگی اجتماعی و حصول رضایت مردم کاری ندارد. در این صورت نگران وضع نوجوانان و جوانان بودن و به اصلاح آموزش و پرورش و مدیریت و ورزش اندیشیدن و برای بنیانگذاری اقتصاد و نظام کار و تولید و... کوشیدن دیگر وجهی ندارد. 4 یکی از مشکل‌های سیاست در جهان توسعه نیافته، مشکلی که متأسفانه کمتر به آن اهمیت می‌دهند و اگر در جایی عنوان شود به آن توجه نمی‌کنند، علاوه بر عقب ماندگی در تکنولوژی و بیگانگی با رسوم تجدد و فقدان دموکراسی و بی‌توجهی به آینده، نیازمندی قدرت‌های جهانی به انتقال بحران‌های داخلیشان به خارج و احساس غربت جهان توسعه نیافته در خانه خویش است. مردمان معمولاً در یک نظام فرهنگی و اعتقادی و عملی به هم بسته‌اند و از اصول و قواعدی در زندگی پیروی می‌کنند و این اصول با غایات زندگیشان مناسبت و تناسب دارد. این نظم و تناسب وجهی از عالم مردمان است و گردش چرخ آن تاریخ خوانده می‌شود. جهان توسعه نیافته در زندگی هرروزی خود در پی غایات زندگی جهان جدید می‌رود، در حالی که با مبادی این جهان بیگانه است. اگر این مطلب درست باشد می‌توان گفت که دست و دل و سر مردم جهان توسعه نیافته کمتر با هم هماهنگی دارد. زیرا این مردم نه کاملاً به تجدد پیوسته‌اند و نه تعلقی به نظم قدیم آبا و اجداد خود دارند. بی‌تاریخی و بیگانگی با تاریخ همین تعلق نداشتن است. این بی‌تعلقی گناه مردم و تقصیر سیاست نیست، زیرا مردم جهان توسعه نیافته به کشور خود و دین و آیینشان تعلق خاطر و بستگی دارند و مگر در کشور ما جوانان و حتی پیران و کودکان برای دفاع از کشور خود از مال و جان و هستی خود نگذشتند و مگر مردم گاهی نمی‌خواهند به سبک و شیوه نیاکان خود زندگی کنند؟ در اینکه این خواست وجود دارد تردید نمی‌توان کرد، اما قواعد و رسوم غالب زندگی کنونی همه مردم جهان، قواعد و رسوم تجدد است و به آسانی نمی‌توان نظم دیگری را جانشین آن کرد. ساده‌ترین دلیل آن اینست که اگر از مردمان و حکومت‌ها بپرسند که برای خود و کشور و آیندگان چه می‌خواهند، هر پاسخی که بدهند پاسخشان ناظر به وضعی است که جهان متجدد به آن رسیده است. مردم دستاوردهای تجدد را می‌خواهند و کمال را در تجدد می‌بینند و البته گاهی این همه را با تعلق به دین و آیین توأم می‌خواهند یا به دین و آیین و سنت منسوب می‌کنند. اخیراً هم گفته‌اند که راه رسیدن به دستاوردهای تجدد و مخصوصاً علوم اجتماعی را باید از مبادی اعتقادی خود آغاز کرد. در این قول تصدیق شده است که تجدد و همه شئون آن بر مبانی خاص استوار است، اما می‌گویند باید آنها را بر مبنایی متفاوت با مبانی تجدد قرار داد. صاحبان این طرح و رأی آن باید فکر کنند که آیا می‌توان آثار و شئون یک تاریخ را بر مبنای دیگر و بر مبانی تاریخ‌های گذشته قرار داد؟ ظاهر اینست که شئون و ظواهر را با توجه به مبانی باید فرا گرفت، یعنی اگر ظواهر از اصل و مبنای خود جدا شود، جان و نشاط ندارد، چنانکه جهان توسعه نیافته اشیای جهان متجدد را از جهان متجدد اخذ کرده است بی‌آنکه با نظم تجدد انس پیدا کرده باشد. یکی از آثار این بیگانگی، تلقی تجدد و قدرت علم و تکنیک به عنوان امور اتفاقی یا ضروری است. ما تجدد را به عنوان یک تاریخ که با تفکر پدید آمده است نمی‌شناسیم و گاهی ضرورت‌های درون آن را ضرورت وجودش می‌دانیم. تجدد با تحولی که در تفکر و وجود بشر در پایان قرون وسطی روی داد به وجود آمد و چون متحقق شد اقتضاها و ضرورت‌هایی داشت که ما هم کم و بیش گرفتار آن ضرورت‌ها هستیم. تجدد اندیشه پیشرفت و تکامل تاریخی را پیش آورد و دیگران که با این اندیشه آشنا شدند ندانستند که تجدد را گرچه با اصول و قواعدی که آورده است باید شناخت، اما آن را با این اصول تعلیل نمی‌توان کرد. اصل پیشرفت یکی از اصول قوام‌بخش تجدد است نه اینکه تجدد به حکم اصل پیشرفت غالب بر همه تاریخ‌ها و کل تاریخ بشر به وجود آمده باشد و اگر چنین بود تقسیم جهان به توسعه نیافته و توسعه یافته وجهی نداشت و همه جهان به نحو یکنواخت در مسیر پیشرفت سیر می‌کرد. اصل پیشرفت با بشر جدید و امر وجود او پدید آمد و چون وجود بشر جدید مثال بشر تلقی شد اصل پیشرفت هم صورت مسلم پیدا کرد. صفت خاص جهان در حال پیشرفت پیوستگی همه شئون آن است، اما تلقی جهان توسعه نیافته از جهان متجدد مجموعه‌ای از اشیا و عادات و سیاست‌ها و زشتی‌ها و زیبایی‌های پراکنده و اتفاقی و محصول نیات اشخاص است. مردم جهان توسعه نیافته این اشیای پراکنده را می‌خواهند، اما چون به آداب و عادات می‌رسند بعضی را تحسین و بعضی دیگر را تقبیح می‌کنند. ولی تجدد یک نظم فکری و عملی است که از ابتدا به قدرت و آزادی نظر داشته و در سودای ساختن و پرداختن بهشت زمینی بوده است. بر وفق اصل پیشرفت، زمان در خط مستقیم به سوی غایات تجدد می‌رود. در این زمان خطی شب و روز دیگر معنی ندارد و زمان نمی‌تواند گردشی و دوری باشد. در تجدد همه کارها و چیزها زمان دارند و زمانی‌اند، اما جهان توسعه نیافته چنانکه باید با تجدد و با زمان آن آشنا نیست، نشانه‌ این ناآشنایی و ناتوانی را در محاسبه وقت کارها و تدوین و اجرای برنامه‌ها می‌توان دید. شاید این نکته را ساده بی‌انگارند اگر می‌بینیم که کمتر مجلسی در وقت مقرر آغاز می‌شود و به پایان میرسد و حتی سخنگویان مجالس علمی به سختی می‌توانند اندازه زمانی را رعایت کنند از آن است که کارشان را با زمان متناسب با آن تطبیق نداده‌اند. در تاریخ شصت ساله برنامه‌ریزی ما هم ظاهراً هیچ برنامه‌ای با درک زمان و امکانات آن تدوین نشده و به این جهت در موعد مقرر اجرا نشده است. معمولاً این بیگانگی با زمان مکانیکی و وقت نشناسی را به ناتوانی در مدیریت نسبت می‌دهند. ولی وقتی در کاری همه متصدیان آن ناتوان بوده‌اند، باید تأمل کرد که شاید این ناتوانی از جای دیگر باشد و به مدیریت ربطی نداشته باشد. شاید این نقص ظاهراً ساده و کوچک از آنجا باشد که جهان توسعه نیافته با وقت کار و عمل و سازندگی جهان تجدد انس پیدا نکرده است. این جهان با زمان تجدد بیگانه است. با این بیگانگی نه تجدد را می‌توان شناخت و نه امکان‌های تاریخی کشور و طریق سیاست و اداره امور را می‌توان دریافت. نگاهی که جهان توسعه نیافته به امور و اشیا دارد نگاه متعلق به گذشته است، اما این امور و اشیا به جهان جدید و متجدد تعلق دارند، این نگاه ظاهربین، امور و اشیای موجود را می‌خواهد و می‌طلبد، بی‌آنکه بداند و بیندیشد که چه تناسب و مناسبتی میان آنها هست و چگونه باید به آنها برسد و گاهی نیز به‌درستی نمی‌تواند آنها را به کار ببرد. آدم توسعه‌نیافته حتی اگر به‌شدت با تجدد و غرب متجدد مخالف باشد به دستاوردهای جهان متجدد و توسعه یافته سخت وابسته است. درک اینکه این وابستگی چگونه ممکن است آسان نیست، ولی مخالفتی که به آن اشاره شد مخالفت با اشیا و داشته‌های جهان متجدد نیست، بلکه با دارنده این داشته‌هاست که از داشته جدا انگاشته شده است. در نظر مقلد، داشته‌ها مطلقند و به قوم و تاریخی تعلق ندارند و برای رسیدن به آنها هم به فکر و نظر نیاز نیست. اشیای تکنیک را همه می‌توانند به دست آورند، امور جاری اداری و آموزش و اقتصاد و معاش هم اهمیت آن را ندارند که در عرض ترویج رسوم لیبرال دموکراسی یا ایدئولوژی‌های دیگر و مثلاً در عرض مرگ بر آمریکا قرار گیرند. در بهترین صورت این امور به کارشناسان احاله و ارجاع می‌شود و چون به احتمال قوی بحث‌های کارشناسان به نقطه تصمیم گیری نمی‌رسد، کارها به حال خود می‌ماند و مهمتر اینکه اگر اصل اساسی سیاست تمجید از لیبرال دموکراسی و دعوت به تقدیس شعار مرگ بر آمریکا باشد، دیگر به تاریخ هم نیازی نیست. گمان نشود که در این گفتار غرض نفی و ردّ لیبرال دموکراسی و شعار مرگ بر آمریکا بوده است، این هر دو شعار جای خود دارند و آزادی کسانی که به یکی از آنها و احیاناً به هر دو قائلند باید محفوظ باشد، اما وقتی سیاست در این دو اصل خلاصه می‌شود، معلوم نیست که چه چیز دوام وضعی را که بتوان در آن مرگ بر آمریکا گفت ضمان می‌شود یا راه لیبرال دموکراسی را چگونه می‌توان و باید هموار کرد. 5 هرکس به هر جا که بخواهد برود باید بداند کجا ایستاده است و به کجا می‌خواهد برود. با درک و فهم کجا بودن است که راهگشایی و رهروی ممکن می‌شود. این گمان که در همه جا و همیشه همه مردم قضایا را یکسان می‌فهمند، هیچ بنیادی ندارد یا بنیادش بر باد است. فهم جهان توسعه نیافته در برخورد با تجدد از ابتدا پریشان شده است. به خصوص در مرحله پیشرفت سریع علمی - تکنیکی دهه‌های اخیر قدری بر این پریشانی افزوده شده است. اگر درک و قبول این معنی دشوار است، لااقل بپذیریم که عقل مردمان از علائقشان جدا نیست و هر حکومتی مزاج و طبعی دارد و بر وفق طبع خود عمل می‌کند. به حکومت نمی‌توان گفت که مصلحت‌اش چیست و چه چیز موجودیت آن را به خطر می‌اندازد زیرا گوش حکومت حرف‌هایی را می‌شنود که ملایم طبع‌اش باشد. هیچ حکومتی تاکنون به تذکر و اندرز ناصحان گوش نداده است. حکومت‌ها حتی اگر تذکرها را بی‌ربط نمی‌یافته‌اند آن را مربوط به دیگر حکومت‌ها یا ناظر به مسائل جزئی و بی اهمیت می انگاشته‌اند. پس این مشکل را با گفتن و شنیدن نمی‌توان حل کرد، به خصوص که در زمان ما جهان پر از حرف شده است. حرف که زیاد شود اثرش کم می‌شود. وانگهی سیاست، عمل است و عمل به صرف گفتن و شعار دادن حاصل نمی‌شود. این گرفتاری جهان توسعه نیافته است که حقیقت را با عمل و علم و هنر را با سیاست در هم می‌آمیزد و اشتباه می‌کند. وقتی عمل و سیاست به صفت درست و حقیقی متصف شود به نتایج و آثارش توجه نمی‌شود و آن را تغییر هم نمی‌توان داد. این اشتباه اختصاص به توسعه نیافتگی ندارد بلکه در ایدئولوژی صورت می‌گیرد. به عبارت دیگر ایدئولوژی مجال و میدان خلط حقیقت با عمل سیاست و مصلحت زندگی است. ایدئولوژی هم به تاریخ تجدد تعلق دارد و جهان توسعه نیافته آن را از غرب فرا گرفته است، اما تاریخ تجدد تاریخ ایدئولوژی نیست و در آن ایدئولوژی عقل و فهم را به کلی مقهور نکرده است. این جهان جدید قوامی دارد که با عقل و فهم جدید مناسبت دارد و چنان نیست که هر کس آن را به هر جا و هر راهی که می‌خواهد ببرد. ایدئولوژی‌ها هم به جهان یا به تصویرهایی که از جهان داریم بستگی دارد. این‌ها هر چند صورت انتزاعی پیدا می‌کنند، آگاهانه برای رسیدن به مقاصد خاص ساخته نشده‌اند. حتی مارکس که ایدئولوژی را انعکاس منافع طبقاتی می‌دانست، مرادش این نبود که بورژوازی نشسته و فکر کرده است که با طرح این یا آن عمل و رفتار سیاسی چگونه منافع خود را حفظ و تأمین کند. ایدئولوژی‌ها در تاریخ ساخته و پرداخته شده است. این هم که در دهه‌های اخیر سخن از پایان ایدئولوژی گفته‌اند وجهش این است که تا این اواخر که هنوز فرمانروایی تکنیک و علم تکنولوژیک آشکار نشده بود، گمان می‌رفت که تکنیک وسیله است و با ایدئولوژی می‌توان آن را به هر سو برد و به جهان صورت دلخواه داد. توجه کنیم که داعیه مارکسیسم برانداختن رسم ناروا و نادرست بهره‌برداری بورژوازی از تکنیک و قرار دادن آن در خدمت پرولتاریا بود و مارکسیسم در عین مخالفت با ایدئولوژی با این داعیه به یکی از سخت‌گیرترین ایدئولوژی‌ها و شاید بتوان گفت که به مثال ایدئولوژی مبدل شد، تا این که آشکار شدن فرمانروایی تکنیک بر آن ضرباتی وارد کرد و حتی برای لیبرال دموکراسی نیز دشواری‌هایی پدید آورد یا دشواری‌هایی را که پنهان بود بر پرده انداخت. نزدیک به صد سال پیش پس از انقلاب اکتبر در روسیه کوشش شد که قانون تکنیک را در ایدئولوژی ادغام کنند و به تقدیس آن بپردازند و به تدریج که برنامه‌ریزی توسعه به وجود آمد و در سراسر جهان آن را پذیرفتند، تکنولوژی و مدیریت متناسب با آن غایت قرار گرفت. جهان توسعه نیافته و در حال توسعه نیز رسم و راه تجدد و غایات آن را پذیرفت اما در نیل به نتایج و غایت‌ها و توانایی‌های تجدد با دشواری‌هایی مواجه شد. یکی از اوصاف جهان توسعه نیافته تسلیم بیم ضایقه آن به ایدئولوژی‌ها است. در این جهان وقتی از صاحبان سیاست مقصدشان را بپرسند معمولاً به جای این که بگویند به کجا می‌خواهند بروند، از آرای جزمی خود و کاری که می‌کنند، می‌گویند. گویی همین گفتار و رفتار و عمل‌شان غایت است و مردمان باید به همین اکتفا کنند و خرسند و راضی باشند که بدانند و اعلام کنند که با چه کسانی دشمن‌ هستند و چه کسان و حرف‌ها و چیزها را می‌پسندند و دوست می‌دارند. اگر از آنان از آثار و نتایج این دوستی و دشمنی بپرسی پرسش بیهوده کردهای و پاسخی نمی‌شنوی زیرا در این سیاست‌ها بستگی به چیزی و دشمنی با کسی یا کسانی غایت است نه این که برای مقصد و مقصودی باشد. گویی سیاست دیگر کاری به صلاح و اصلاح زندگی مردم ندارد بلکه مجموعه منظم و مرتبی از آداب و مراسم و مناسک است. وقتی هم آشوب و کشتار و خشونت و فقر و بیماری و درماندگی و نومیدی را به حکومت نشان می‌دهند، چه بسا که آنها را به صراحت و با شدت تقبیح می‌کند، اما هرگز خود را مسئول عیب‌ها و زشتی‌ها و نارسایی‌ها نمی‌داند و آنها را به جاهای دیگر نسبت می‌دهد (و البته همیشه این نسبت دادن نادرست و ناروا نیست). هر یک از این حکومت‌ها حکومت‌های کشورهای دیگر را از بابت علاج نکردن فقر و بیکاری و آلودگی هوا و دیگر عیب‌ها به شدت ملامت می‌کنند، اما نقص‌های کشور خود را طبیعی یا نتیجه قصور و تقصیر مخالفان و رقیبان و کارشکنی دشمنان می‌دانند. هیچ حکومتی نمی‌تواند به وضع زندگی مردم و تأمین کار و نان و بهداشت و هوای پاک بی‌اعتنا باشد، منتهی اگر در کشور یا کشورهایی همه همّ حاکمان و اهل سیاست مصروف شعائر و مناسک سیاسی و رعایت رسوم و آداب باشد، به مسائل اساسی کشور کمتر توجه می‌شود و مجال و رغبتی برای مقابله با فساد و آشفتگی و کوشش برای اصلاح و فراهم آوردن شرایط آسایش مردم نمی‌ماند. ولی به هر حال باید فکر کرد که آیا مردمی که در هوای شعار مرگ بر آمریکا نفس می‌کشند در برابر دی‌اکسیدکربن و ریزگردها و هوای مسموم و بیماری و فقر و فساد و... مصونیت دارند و آسیب نمی‌بینند؟! پس دیگر نگوییم که چرا هوا آلوده است و در دادگستری این همه پرونده هست و فقر و بیماری و فساد چه می‌کند. این‌ها مهم نیست، مهم ذکر خیر دموکراسی یا نفرین برای نابودی آمریکا است که این‌ها هم خوشبختانه حاصل است و فقط باید قدرشان را دانست و به امید دموکراسی و مرگ آمریکا نشست تا بعد از آن که دموکراسی محقق شد یا آمریکا از میان رفت، تمام مشکل‌ها رفع شود. گویی همه شرور و زشتی‌ها از فراموش کردن یاد دموکراسی و بود آمریکا است و اصل و قاعده مهم سیاست در زنده باد دموکراسی و مرگ بر آمریکا خلاصه می‌شود. قبلاً اشاره شد که مرگ بر آمریکا و زنده باد دموکراسی اگر به حکم سادگی ناشی از توسعه نیافتگی و از سر کینه‌توزی نباشد، کاملاً موجه است. آمریکا لااقل در این شصت هفتاد سال در سیاست خارجی‌اش مثل یک بچه لوس و ننر عمل کرده است. این کودک لوس گاه لبخند مهر بر لب داشته و در وقت دیگر بی‌وجه و بی‌دلیل عصبانی و بدخلق می‌شده و گاهی نیز با آشوب‌گری و خرابکاری خانمان‌ها را ویران و آسایش مردمان را سلب می‌کرده است و این رفتار و کردار البته با اقتضای طبع سرمایه‌داریِ بیش از همیشه عنان گسیخته، بی‌تناسب نیست. آمریکا گرچه سرگرمی به رؤیای دموکراسی را می‌ستاید، علاقه‌ای به پیدایش دموکراسی‌های جدید ندارد. حکومت مطلوب و مورد حمایت آمریکا در درجه اول حکومت مستبدان پیرو رسم استبداد کهن است و اگر چنین حکومتی نباشد، حکومت‌های ضعیف و ناتوان از غلبه بر هرج و مرج و تروریسم، ترجیح دارند. اما چون استیلا به نام آزادی و دموکراسی صورت می‌گیرد طبیعی و قهری است که از شعار زنده باد دموکراسی استقبال شود. ولی این‌ها ظاهر سیاست است. آمریکا که از شعار مرگ بر آمریکا چندان پریشان نمی‌شود به کوشش‌هایی هم که برای دموکراسی می‌شود اهمیت نمی‌دهد و وقع نمی‌نهد. اگر کندی و کارتر از شاه خواستند که پنجره را اندکی باز کند با اینکه علائق شخصی لیبرالی آنها را نادیده نباید گرفت، گمان نباید کرد که حکومت‌شان طالب دموکراسی در ایران بوده است. آمریکا از شبح کمونیسم می‌ترسید و همین ترس موجب شد که هرگز درک درستی از آن چه در ایران و به طور کلی در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین می‌گذشت نداشته باشد. می‌بینیم که هیچ کدام از دو شعار مرگ بر آمریکا و زنده‌ باد دموکراسی بی‌وجه نیستند و کاش می‌شد این دو شعار را با اعتنا به صلاح ملت و اهتمام به اصلاح امور کشور جمع کرد. این جمع در نظر عقل ظاهراً منعی ندارد، اما تجربه می‌گوید که صاحب عَلَم شعار مرگ بر آمریکا از لیبرالیسم و لیبرال دموکراسی بی‌زار است و علاقه‌ای به سیاست صلاح و اصلاح و مجالی برای پرداختن به آن ندارد. شیفتگان لیبرال دموکراسی هم حل همه مسائل را به از میان برداشتن همه مخالفان و موانع راه و به تحقق تام و تمام رسوم دموکراسی موقوف می‌کنند. یعنی آنها هم حتی اگر به صلاح و اصلاح معتقد باشند، چه بسا که آن را به بعد از استقرار دموکراسی موکول سازند. اما سیاست صلاح و اصلاح امور کشور اگر در جایی تدوین و اجرا شود شاید اشتغال به حل مسائل مردم و کشور، مجالی برای عبودیت در معبد لیبرال دموکراسی و ادای دائم شعار مرگ بر آمریکا باقی نگذارد. اما این اشتغال و آثار و نتایجش هزار بار بیش از وقوف در رؤیای تحقق دموکراسی و سودای نابودی آمریکا کشور را به صلاح نزدیک می‌کند و موجب پریشانی و نگرانی آمریکا می‌شود. افسوس که پیمودن این راه در شرایط کنونی بسیار دشوار و بعید می‌نماید. در تجربه پنجاه سال اخیر تاریخ آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین این دو شعار شاید منشأ هیچ توفیقی در عمل اخلاقی و سیاسی نبوده و نشده است. اما طرح اندیشیده توسعه با اینکه به ندرت دستور عمل سیاست بوده هر جا بوده کم و بیش کارساز توسعه اقتصادی - اجتماعی شده و در اصلاح نظم سیاسی و اداری و آموزشی نیز اثر خوب داشته است. دریغا که این روحیه و روحیات متعلق به جهان توسعه نیافته، شعار صلاح و اصلاح را دوست نمی‌دارد. اقتضای این روحیه برآوردن فریاد رد و اثبات و نفی و ایجاب و تقبیح و تحسین و... است که این‌ها گاهی به صورت‌های متعارف و متداول ظاهر می‌شوند و گاهی نیز وجه افراطی پیدا می‌کنند.
8226

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسمه تعالی.سلام علیکم.اکثر کودکان اقوام و دوستان، برایشان جشن تولد گرفته می شود.و ما هم مجبوریم با کودکمان اکثرا شرکت کنیم.در چنین فضایی که بچه ها مراسم تولد رو دوست دارن،به نظرتون برای کودک مشکلی ایجاد نمیشه براش تولد نگیریم؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: من در این مورد صاحب‌نظر نیستم ولی ظاهراً نباید خیلی هم سخت برخورد کنید. موفق باشید
8077

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم بنده متاهلم و خواهر همسرم 16 ساله ( 9 سال کوچکتر از بنده) است. من چون خودم خواهر نداشتم، همیشه آرزوی داشتن خواهر داشته ام. لذا بعد ازدواج، دوست داشتم و گمان میکنم خواهر همسرم، جای خواهر نداشته ام را می تواند بگیرد. به همین دلیل دوست دارم با او ارتباط صمیمانه ای برقرار نمایم.( البته دقت شود منظور فقط ارتباط کلامی است و حرف زدن) . یعنی مثلا به عنوان خواهر به او محبت کنم، با او صحبت کنم، مشکلاتش را رفع کنم، او هم به من محبت کند، سوالاتش را از من بپرسد و.... حال نمی دانم این علاقه در بنده واقعا ناشی از تمایل به داشتن خواهر است یا میلی است از جنس میل به نامحرم در این پوشش. اظ طرفی می گویم نکند نامحرم بودن او برایم جذاب بوده باشد.؟! از طرفی هم میگویم نه، تمایل به خواهر داشتن است. ضمن اینکه او 16 ساله است و. 9 سال کوچکتر از من. پس بحث تمایل منفی مطرح نیست. خلاصه لطف بفرمایید راهنمایی بفرمایید با توجه به شرایط گفته شده ، میزان ارتباط و نوع آن را چگونه تنظیم نمایم؟ لطفا توضیح کامل دهید . به جزوه یا مطلبی یا سوالی ارجاع نفرمایید. مرا روشن بفرمایید. خیلی ممنون از وقت گذاشتن شما.
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: حتماً باید احتیاط کنید و از حدّ معمول هرگز نباید به بهانه‌ی این‌که او حکم خواهر شما را دارد از ارتباط محدود جلوتر بروید، بعداً برای او مشکل ایجاد می‌شود. اگر می‌خواهید کمک‌اش کنید از طریق همسرتان این کار انجام شود. موفق باشید
5079
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز اینجانب یک خانم هستم که رشته ام روانشناسی است و حدودا سه سالی است که پیگیر مباحث جنابعالی هستم. در یک سال اخیر تلاش هایی در جهت ادامه تحصیل در خارج از کشور انجام دادم و امسال شرایط ادامه تحصیل در مقطع دکترا در کشور آمریکا برایم فراهم شده است و حدودا تا کمتر از یک ماه آینده باید کشور را ترک کنم. شرایط عالی است و به لطف خدا موفق به دریافت بورس کامل از دانشگاه مقصد شده ام. اما از حدود دو ماه پیش که این شرایط پیش آمده من دچار تردید های بسیار زیادی شده ام. مدام احساس می کنم این مطابق رضای خداوند نیست و نگرانم همان جهت گیری اندکی هم که با عنایت پروردگار و پیگیری مباحث در مسیر الهی اتفاق افتاده با قرار گرفتن در این راه از دست برود. آنقدر در این راه متزلزل هستم که حتی قدرت توکل کردن بر خدا را هم ندارم چون دائم چیزی به من می گوید که در مسیر بیراهه به خدا توکل کردن چه مفهومی دارد؟! از طرف دیگر من در رشته خودم در ایران الحمدلله به خوبی وقت صرف کرده ام و تا حدودی به نواقصی که در این رشته وجود دارد آگاهی یافته ام و با توجه به شرایط رشته و دانشگاه و استاد خوبی که فراهم شده است تقریبا یقین دارم که انشاالله این سفر دستاوردهای خوبی برای فعالیت در دانشگاه های کشور در اختیار قرار خواهد داد. زیرا گذشته از برخی مباحث که با نگاه های دینی ما در تناقض است، در برخی از زمینه ها ی روانشناسی در کشور آمریکا بسیار خوب کار شده و اصلا نمی توان از این موضوع غفلت کرد که ما در کشور به این مباحث نیازمندیم . مثلا مباحث مربوط به کودکان یا حتی بزرگسالان. از آنجا که فرصت ادامه تحصیل در رشته های علوم انسانی در آمریکا بسیار مشکل تر از رشته های فنی و علوم پایه به دست می آید نمی توان از این فرصت صرف نظر کرد ولی همانطور که گفتم تردید ها ی بسیاری برای من وجود دارد. از سوی دیگر من مجرد هستم و پدر و مادر مسنی هم دارم که نگران آن ها هستم. همه اینها باعث می شود دائم فکر کنم خداوند راضی به این مسیر نیست و این اجازه نمی دهد که به بهره وری هر چه بیشتر از این فرصت فکر کنم. خواهشمندم بنده را راهنمایی فرمایید. با تشکر و احترام
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از جهت اول نگرانی به خود راه ندهید و با رسالت الهی به ادامه‌ی تحصیل بپردازید ولی از جهت دوم اگر پدر و مادرتان به شما نیاز دارند و نبودن شما موجب می‌شود مشکلی برایشان پیش آید باید تأمل کنید. موفق باشید
نمایش چاپی