بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
11540
متن پرسش
سلام: امسال کنکور دارم، امتحان راهنما و رانندگی دارم خیلی هم بابت این کارها و ریزه کاری هایش اضطراب دارم. کتاب هایی كه در این جور مواقع توصیه می کنید خوانده ام اما وقتی یک کتاب یا سخنرانی از شما گوش می دهم یا می خوانم تا چند ساعت حال خوبی دارم اما دوباره روز از نو روزی از نو نتیجه لازم از عبادات مثل در صحنه آوردن قلب را هم نمی گیرم. چه کار کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نباید به جهت این نوع اضطراب‌ها صحنه را ترک کنید، پس از مدتی متوجه می‌شوید این اضطراب‌ها بی‌جا بود و باید از اول به خدا توکل می‌کردید. موفق باشید

576

برهان نظمبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد بزرگوار جناب آقای طاهرزاده در مباحث تبیین براهین اثبات وجود خدا مثلا :در برهان نظم و سایر براهین (بجز برهان صدیقین) اگر با افرادی مثلا ماتریالیست ها که هیچ اعتقادی به حقیقت اشیاء ندارند روبرو شدیم با چه مبانی و رویکردی باید با آنها وارد بحث شد تا در آخر،بحث را از آثار وجود خداوند به وجود صرف الوجود خداوند ربط داد؟آیا قبل از اینکه با آنها وارد بحث شد،باید پیشفرضی به اسم حقیقت و حقیقت کل را به آنها قبولاند یا راه حل دیگری را باید پیمود؟ باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: شهید مطهری«رحمة‌الله‌علیه» می‌فرمایند برهان نظم بیشتر یک تذکر است و برای کسی مفید است که خالقیت خداوند را از قبل پذیرفته باشد و چون کلیسا بیشتر بر برهان نظم تأکید می‌کرد نتوانست در مقابل ماتریالیست‌ها مقاومت کند. موفق باشید
11735
متن پرسش
استاد بنده میخوام یک مبلغ بشم که بتونم در شهرمون تکیه گاه خوبی برای جوون ها باشم. عربی رو تسلط ندارم ولی میتونم با کمی جست و جو و تلاش در اینترنت و کتب مختلف معنای صحیح رو بفهمم. آیا این کافی نیست؟ حتما باید در ذهنم ادبیات عرب رو بلد باشم؟ باور کنید بنده حفظیاتم مشکل داره، الان خیلی از طلاب هستن نمره های 20 میگیرن ولی نمیتونن فهم صحیحی از آیات داشته باشن ولی بنده خدا رو شکر با توجه به مطالعاتی که داشتم و تحت تاثیر کتب شهید مطهری و جنابعالی و گوش دادن به سخنرانی های استاد پناهیان و اساتید خوش فهم دیگه تونستم فهم تقریبا مناسب تر و متناسب با انقلاب اسلامی رو کسب کنم. آیا بنده که نمیتونم ادبیات عرب رو اونطور که باید و شاید خوب خوب بلد باشم اما با کمی تلاش بتونم به معنای صحیح برسم نزد امام زمان (عج) باید جوابگو باشم؟ اصلا آیا طلبگی یعنی فقط عربی و اصول رو مسلط بودن یا اینکه اون ها رو در حدی که فهمیده باشی بلد باشی کافیه؟ استاد کمکم کنید. استاد بنده میخوام فقط مبلغ باشم نه مجتهد به اون معنای مصطلح. الان بنده طوری هستم که بتونم طبق سوال های زمانه جواب های خوبی رو آماده کنم و کپی برداری هم نکنم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رفیق عزیز! بکُشی خودت را تا روایات و آیات را با زبان اصلی نشناسید، درک درستی از آن‌ها ندارید، بنابراین در مبلغ‌بودن هم کم می‌آورید. یک همّت بکنید و از اول دروس را مرور کنید، خیلی زود به ادبیات عرب در حدّی که متون عربی را بفهمید مسلط می‌شوید. موفق باشید

4131
متن پرسش
بسمه تعالی با سلام و تحیات اینجانب طلبه ای هستم که پایه دهم را سپری میکنم از آرزوهای دیرینه ام این بوده که در طول شبانه روز بیشترین مقدار مطالعه را داشته باشم و دقیقه ای را هدر ندهم. سوالاتم از شما اینست که اولا جنابعالی در شبانه روز چند ساعت مطالعه دارید؟(با عرض معذرت از طرح این سوال که به زندگی خصوصیتان مرتبط است.) ثانیا بفرمایید که بهترین راه از بین بردن خستگی مطالعه بدون اینکه اتلاف وقتی صورت پذیرد چیست؟ والسلام علیکم و رحمه الله
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در حال حاضر کاری جز مطالعه و یا نوشتن مطالبی که به صورت کتاب چاپ می‌شود ندارم که برای آن‌ها نیز به متون دینی رجوع دارم و یا سؤالات عزیزانی که از طریق سایت سؤال می‌کنند را می‌دهم که آن نیز یک نحوه مطالعه است و ساعتی هم سایت‌های خبری را می‌بینم که آن هم یک نحوه مطالعه به حساب می‌آید و یا کتاب‌های جدید را مطالعه می‌کنم و به نحوه‌ی ورود و خروجشان نسبت به موضوعاتی که ممکن است بشناسم، دقت دارم یا برای چند جلسه‌ای که در طول هفته دارم مطالعه می‌کنم. در مورد از بین‌بردن خستگی مطالعه همان پیشنهادی را دارم که قسمت دوم کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» تحت عنوان «ضرورت مطالعه و نحوه‌ی آن» عرض کردم. در هر صورت از یادداشت‌برداری موضوعاتی که مطالعه کردید غافل نباشید. ورزش هم یادتان نرود. موفق باشید
35
متن پرسش
بسمه تعالی سلام علیکم آقا بزرگانی مانند هایدگر و هگل که از معارف بهره خوبی برده اند با توجه به اینکه اهل عبودیت و عبادت به آن معنایی که ملاصدرا و امثالهم بوده اند ، نبوده اند چگونه است ؟ از طرفی ما معتقدیم که ملاصدراها از طریق بندگی و تعبد ، نماز شب خواندن ها و تزکیه ها به این معارف بلند دست پیدا کرده اند از طرفی هم میبینیم امثال هایدگر و هگل بدون آن عبادتها به خیلی از این معارف دست پیدا تموده اند . توضیحی بفرمایید که واقعا مطلب چگونه است؟
متن پاسخ
جواب: هرکس عقل خود را درست به کار گیر به کمک عقل متوجه مفهوم حقیقت می‌شود، ولی موضوع ارتباط با حقیقت، با تزکیه نفس همراه است، تا نفس انسان با نور آن حقایق متحد شود و از آن‌ها بهره‌مند گردد، در حالی که مفهوم همان حقایق هیچ نوری ندارد .که مفصل این موضوع در کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» بحث شده.
11665
متن پرسش
سلام: استاد بنده بعد از گوش کردن به دروس معرفت نفس احساس کردم که راه رو پیدا کردم. بعد از اون به دنبال مطالب دیگری رفتم از جمله این که شروع به گوش کردن دروس طهارت آیت الله صمدی آملی کردم بعد از چند درس واقعا احساس کردم «حال» خوشی پیدا کردم و از نمازم لذت می برم اما به طور عجیبی طی چند روز با چند نفر از نزدیکان برخورد کردم که شبهاتی رو پیرامون قرآن و برخی آیات اون مطرح کردند. با این که پاسخ برخی از شبهات رو پیدا کردم اما از اون وقت یه چیزی مثل خوره افتاده به قلبم که باعث شده حالت اضطراب دائمی داشته باشم و حتی شبها به سختی بخوابم. طوری که فکرهای عجیب و دلسرد کننده ای به ذهنم میرسه تا حدی که رغبت به خوندن قرآن ندارم. با این که قبلا برام ثابت شده که قرآن کتابی شریف و پرمعنیه. می خواستم بپرسم دوای این درد چیه؟ و میشه دوباره آرامش به دست بیارم؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره اگر امروز شیطان با شبهات خود شما را مجبور نمی‌کرد با تعمق بیشتری قرآن را بفهمید و به عظمت آن پی ببرید در سکرات سراغ شما می‌آمد که دیگر کار تمام بود. باید با تعمق بیشتر و از طریق تفاسیر ارزشمند با قرآن مرتبط شوید تا نور خدا را در سراسر آیات آن احساس کنید، إن‌شاءاللّه. موفق باشید

11677
متن پرسش
استاد عزیز سلام: ادامه سوال 11654 که حدیث امام باقر (ع) را در کتاب مقام لیلة القدری حضرت فاطمه نقل کرده بودید: این قسمت حدیث که می فرمایند خداوند بر قوت بینائی خمسه طیبه افزود و آنها عرش را مشاهده می کردند را اگه امکان داره توضیح بدید. یعنی بدون واسطه تجلیات اسماء اعظم الهی را می دیدند؟ مگه قبلا نفرموده بودند که تغذیه روح آنها با این اسماء هست منظور از دیدن چی هست؟ آخر حدیث هم فرمودند به اذن پروردگارشان «من کل امر سلام» هستند رو توضیح بدید. یعنی مسلط بر عالم امر هستند؟ همان که در زیارت جامعه می خوانیم «و الامر معکم»؟ اگه امکان داره سوالات رو با توضیح و تفصیل بیشتر بفرمایید. خیلی ممنونم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همچنان‌که می‌دانید حقایق، تشکیکی هستند و لذا اگر ائمه«علیهم‌السلام» در یک مرتبه از حقیقت حاضرند با مدد الهی حضور آن‌ها در مرتبه ای دیگر شدیدتر می‌شود و این یعنی قوت‌بخشیدن به بینایی آن‌ها، دیدن در عالم وجود به معنای حضور برتر است 2- وقتی کسی در همه‌ی امور در مقام سلام قرار گرفت حقیقت وجودی همه‌ی امور برایش روشن می‌شود و جهلی به امور ندارد که موجب ایجاد مشکل برای او شود. موفق باشید

3512
متن پرسش
سلام علیکم! روایتی داریم بدین شرح: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ: لِلزَّانِی‏ سِتُّ خِصَالٍ ثَلَاثٌ فِی الدُّنْیَا وَ ثَلَاثٌ فِی الْآخِرَةِ أَمَّا الَّتِی فِی الدُّنْیَا فَیَذْهَبُ بِنُورِ الْوَجْهِ وَ یُورِثُ الْفَقْرَ وَ یُعَجِّلُ الْفَنَاءَ وَ أَمَّا الَّتِی فِی الْآخِرَةِ فَسَخَطُ الرَّبِّ وَ سُوءُ الْحِسَابِ وَ الْخُلُودُ فِی النَّار»(الکافی ج5 ص541) حال سوالم در مورد عواقب دنیائی زنا هست که هر کدام از موارد ذکر شده(رفتن نور وجه و تعجیل در فنا) دقیقاً یعنی چه؟!!! و اینکه چرا زنا باعث تعجیل در فنا می شود؟! و سوال بعد اینکه چه فرقی هست بین زنا و آمیزش حلال؟! البته فرقش به لحاظ روانشناسی و فیزیولوژیکی را می خواهم شما ذکر کنید.لطفاً یک جواب کامل و جامع بدهید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: معنای رفتن نورِ وجه همان بی‌آبروشدن و لاابالی‌شدن است و تعجیل در فنا به معنای آن است که این انسان نگران از بین‌رفتن خودش نیست، به‌راحتی به کارهایی دست می‌زند که از بین می‌رود. انسان در آمیزش حلال در ذیل ولایت الهی قرار دارد و با روحی آرام زندگی می‌کند ولی در زنا تحت تأثیر نفس امّاره قرار دارد که انسان را تا هلاکت و نابودی جلو می‌برد. موفق باشید
3796

ابن عربیبازدید:

متن پرسش
سلام جناب استاد. امام خمینی چه مقدار تحت تأثیر ابن عربی بوده اند و آیا کسانی از علما وقت با ایشان بر سر این موضوع مشکلی داشته اند و آیا تعطیلی تفسیر سوره ی حمد امام علتی اینچنینی داشته است. نظر آیت الله خوشوقت راجع به ابن عربی چیست!!!؟ و همچنین آقای مصباح چطور؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: امام شدیداً کتب عرفانی و اخلاقی خود را بر مبنای عرفان ابن‌عربی تنظیم کرده‌اند و در نامه‌شان به گورباچف نشان دادند برای تفکر محی‌الدین جایگاه تمدن‌ساز قائل‌اند. آیت الله مصباح مؤید ابن‌عربی‌اند ولی آیت الله خوشوقت را نمی‌دانم. موفق باشید
1904
متن پرسش
سلام: دانشجویی هستم.... ساله اواخر دوران تحصیلم راسپری میکنم.بسیار نگران آینده میباشم. مخصوصا برای انتخاب همسر واینکه با موقعیتی که من وخانواده ام داریم.آیا فردی با ایده الهای من پیدا میشود یانه؟ گاهی شده درمیان هم دانشگاهی هام کسی را که با فکر من وایده های من میسازد.را انتخاب کرده. خیلی دلم میخواهد با او به تفاهم برسم. البته من هیچ وقت در دوران دانشجویی ام به دنبال موقعیتهای دانشگاهی نبوده ام.ولی وقتی میبینم این فرد است که مثل من زندگی را آرمانی میبیند.ایمان ظاهری نداشته و برای اعتقاداتش و رساندن پیام انقلاب و اسلام تلاش میکند.خیلی دلبسته او میشوم و ازخدا میخواهم که او را نصیب من کند.البته گاهی هم به خودم این تلنگر را میزنم که خدا خودش بهتر میداند که چه کسی را نصیب وقسمتت کند. و خوب نیست که درگفتن وخواستن این فرد ازخدا اصرا بورزی. قضاوقدر خدا چیز دیگری باشد.شاید. ولی میترسم که اگر پا در شهرم بگذارم با ملاکها ومعیارهایی که دارم.آدم مورد پسندم پیدا نشود ومجبور بشوم برای فرار ازتنهایی وانگ ترشیده بودن تن به ازدواجی ناخواسته باکسی بدهم که ایمان را در2رکعت نماز وکمی هم عزاداری خلاصه کند.برای اعتقادش اهمیت قائل نشود.خلاصه این درست است که آدمی همسر ایده آلش را تصور کرده یا اگر کسی را دراندازه ملاکها ومعیارهایش دید. آن را ازخدا بخواهد. ؟شایان ذکر است که بنده به خاطر موقعیتم و محیطی که درآن زندگی میکنم مجبورم سریعتر زندگی بکنم. راه زودتر ازدواج کردن ورهایی ازگناه وهوس چیست؟لطفا مرا راهنمایی کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: در ازدواج سخت‌گیری نکنید و آرمانی فکر نکنید، همین‌که همسری داشته باشید که مانع زندگی دینی و انقلابی شما نشود برای شماکافی است ولی با توجه به این که مرد باید از زن خواستگاری کند، ذهن خود را متوجه فرد خاصی نکنید که این برای روح و روان شمابسیار ضرر دارد در عین این‌که بی‌جا کسی را ردّ نمی‌کنید بگذارید به عهده‌ی خدا. موفق باشید
14109
متن پرسش
سلام استاد عزیزم: نظر شریفتون راجع به استفاده از فضای مجازی خصوصا تلگرام با توجه به اینکه کارشناسان می گویند اینها اسراییلی، نا امن، ناسالم و...هستند، چیست؟ آیا فضای مجازی می تواند بستر و ابزار مناسبی برای فعالیت در راستای تمدن اسلامی باشد؟ آیا فرمایشات آقا مبنی بر استفاده از این فضا برای رساندن حرف حق به گوش دیگران متوجه به همه ماست؟ آیا حضور در این شبکه های اجتماعی خارجی مانع شکل گیری شبکه ملی اطلاعات نیست؟ بر اساس فرمایش شما مبنی بر گزینش تکنولوژی از دریچه بینش توحیدی با این ابزار خاص که فرهنگ خاصی را هم در پی دارد چه مواجهه ای باید داشته باشیم؟ آیا در فضای مجازی می توان حقیقت را انتقال داد؟ آیا در رسانه های مجازی کثرت و جزئیت حاکم است؟ اگر آری، آیا می توان در این فضا از وحدت و کلیات سخن گفت؟ با تشکر و آرزوی سلامتی و توفیق برای شما، خدمتتون عرض کنم که بنده طلبه هستم و عمده آثار شما را مطالعه و استماع کردم، ممنون میشم اگر مفصل پاسخ بدهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد فضای مجازی و استفاده از آن جناب آقای دکتر یامین‌پور نکات ارزشمندی را مطرح فرموده‌اند و به قول ایشان اگر چاره‌ای در استفاده از فضای مجازی نداریم، ولی نباید ارتباط با آن فضا را که ظرفیت بسیار محدودی در ارائه‌ی حقایق متعالی دارد، جایگزین کتاب کرد. آری! با خودآگاهیِ لازم و شناخت ذات شبکه‌های مجازی می توان در آن وارد شد و در آن تصرف کرد ولی به همان معنایی که مواظب باشیم که اگر می‌رویم آب بیاوریم، آب ما را نبرد. موفق باشید

11783
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: در کتاب مقام لیلة القدری حضرت فاطمه (س)، صفحه 59 فرمودید که: هنر انسان ها این است که ولایت تکوینی الهی اولیاء معصوم را با انتخاب خود، در جان خود جاری کنند تا تکوین و تشریع در آنها هماهنگ شود و .... چطور با اختیار خودمان ولایت اولیاء الهی را انتخاب کنیم؟ منظور همان اطاعت از دستورات ائمه در مرحله اول می شود؟ یعنی اختیار خودمان را ذیل اراده و اختیار ائمه قرار دهیم؟ اگر میشه مصداقی توضیح بفرمایید. منظورتون رو از ولایت تکوینی اگه می شه بیشتر توضیح بدید. سوال بعدی من در مورد کتاب جنود عقل و جهل امام خمینی هست، این کتاب رو با شرح شما دارم پیش می روم اما سوالات زیادی از متن کتاب دارم نمی دونم چطور اینها رو رفع کنم آیا به همان حدی که می فهمم اکتفا کنم که این طوری احساس می کنم خیلی چیزها از دستم رفته. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  1- موضوع انطباق با تکوین را که موضوع مهمی است ابتدا در شرح آیه‌ی 33 سوره‌ی احزاب که صوت آن روی سایت هست دنبال کنید و سپس با دنبال‌کردن مباحث کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» آرام‌آرام برایتان روشن می‌شود چون یک کار سلوکی است. 2- اگر صوت شرح کتاب را دنبال کنید و سپس مباحث مقالات آیت اللّه شجاعی را با صوت شرح اینجانب دنبال بفرمایید، ان‌شاءاللّه جواب سؤالاتتان داده می‌شود. دی‌وی‌دی‌ شرح را از جناب مهندس نظری بگیرید، شماره‌ی ایشان 09136032342 می‌باشد. اگر جلد یک کتاب را نتوانستید تهیه کنید از آقای نظری بخواهید تا نسخه‌ی زیراکس آن را در اختیارتان قرار دهند تا از روی آن زیراکس کنید. موفق باشید

11789
متن پرسش
سلام: با تشکر به پاسخ سوال قبلی ام یعنی شماره 11778. ولی استاد محترم، شما که از بدو انقلاب تا کنون در تمامی انتخابات اظهار نظر فرموده اید از طرفی آقا دقیقا در مورد ورود در انتخابات جبهه ی فرهنگی انقلاب را نهی فرمودند. بله، اگر بگوییم بعضی معرفی ها مثل معرفی دکتر جلیلی قضیه ی خاصی داشت می توان پذیرفت (کما این که آقای میرباقری که در هیچ انتخاباتی اظهار نظر نمی کردند در مورد دکتر جلیلی اظهار نظر کرده و حتی سخنرانی نمودند) ولی عملکرد شما منحصر به یک مورد نیست پس چطور فرمایش آقا را در مورد رهبری خودتان در باب جبهه ی فرهنگی امتثال فرموده اید؟ شما که خود معتقدید فضا غبار آلود است (و اصلا شاید نهی رهبری هم به همین خاطر باشد) و معتقدید کلام در این فضا اثر ندارد خب چرا ورود می کنید؟ و اما سوالی که از شما می پرسم و دوست دارم به عنوان یک استاد، نه رهبر جبهه ی فرهنگی که آقا می فرمایند ورود در امور سیاسی نکنید بپرسم این است (لازم به ذکر است که اگر صلاح می دانید این سوال را خصوصی پاسخ دهید تا بنده زمینه ی ورود شما در مباحث سیاسی را در سطح سایت ایجاد نکرده باشم) 1ـ اگر بپذیریم مبنای این توافق عبارت است از الف: امید به رفع تحریم ها. ب: معلق کردن حل مشکلات بر رفع تحریم ها ج: اعتماد داشتن به طاغوت (امثال آژانس). خب حال سوال این است که آیا این هر سه مخالف مبانی شما و نظر آقا نیست؟ اگر بفرمایید نیست خواهم گفت در جملات آقا صریحا این سه مبنا تخطئه شده است و بارها مثلا فرموده اند حتی اگر تمامی خواسته هایی که به شما دیکته می کنند را انجام دهید تحریم ها رفع نخواهد شد و یا فرموده اند این نگاه اشتباه است که به بیرون از مرز ها جهت حل مشکل چشم بدوزید و مانند آن. اگر بفرمایید هست خواهم گفت پس چرا باید از بیانیه ای که مبنای باطلی دارد دفاع بفرمایید؟ (البته عرض نمی کنم که بیایید مثل آقای شریعتمداری هم که نقدهای 93 ایشان هیچ تفاوتی با نقد های 94 نکرده و گویا چیزی به نام همدلی و هم زبانی را نشنیده اند، شما هم نقد تند کنید. بلکه عرض بنده این است که خیلی نرم همان طور که قبلا گفتم یک جوری قضیه را بپیچانید) بله، ممکن است آثار خوبی دیده باشید و آن را سلب بهانه از دست دشمن بنامید که باید گفت اولا: خود آقا بارها فرموده اند بهانه جویی آن ها تمام نمی شود و ثانیا: مگر رفع بهانه ای که بیرون از مبانی به دست آید مفید است؟ آیا جلوه های زیبا که از طریقی غیر از طریق ولایت الله که مظهرش امروزه ولایت فقیه است به دست آید مفید است؟ وقتی مبنای انقلاب ما عدم ارزش دادن به ولایت طاغوت است، آیا توافقی که ظاهر زیبا دارد ولی با اصالت دادن به ولایت طاغوت بسته شده است (اشاره به این دارم که مذاکره کرده ایم تا آمریکا حق ما را به رسمیت بشناسد و من این را غیر از اصالت دادن به حکومت طاغوت نمی فهمم) زیبا و پایدار است؟ 2ـ اگر موضع گیری شما در مورد آقای جلیلی در مسیر تحقق اهداف رهبری و نظام بود، پس نظرتان این است که ریاست جمهوری ایشان انقلاب را بیشتر به اهدافش نزدیک می کرد. خب حالا سوال این است که با توجه به این که ریاست جمهوری آقای جلیلی مسیر پرونده ی هسته ای را قطعا با تفاوت فاحش نسبت به این وضع موجود دنبال می کرد، علی القاعده با توجه به موضع گیری تان در دفاع از آقای جلیلی که می فرمایید از باب نزدیک کردن انقلاب به اهدافش بود، باید بفرمایید روش آقای جلیلی در مسیر پرونده درست است و این قطعا با شکل موجود نا سازگار است. (البته عرض بنده منافاتی با همدلی و هم زبانی ندارد چون همان طور که گفتم می شود ظاهر قضیه را بپیچانید ولی مشکل این است که از کلماتتان احساس می شود شما نیز همین وضع موجود را کاملا پسندیده اید) 3ـ چیزی که ذهن بنده را مشغول کرده این است که اگر شما مبانی آقای احمدی نژاد را در مورد سیاست خارجی می پسندید (که ظاهرا آقا هم همین نظر را داشتند و در بیانایت که در تأییددولت نهم داشتند متجلی بود) چطور شده الآن گویا کاملا برگشته اید؟ پاسخ شما به سوالاتی که در مورد بیانیه ی لوزان است خبر از پذیرش مبنا می دهد نه صرف یک همزبانی. آیا این چنین است؟ یعنی آیا من درست فهمیده ام که مبانی تان تغییر کرده است؟ یا این که همزبانی است و بس؟ اگر هم زبانی است باید گفت من به عنوان یک مخاطب چیز دیگری می فهمم. قربانتان فدایتان ببخشید وقتتون رو گرفتم ای عزیز تر از جان یاعلی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم اصل مطالب بیانیه‌ی لوزان خارج از ریز مواد آن که قابل تأمل است، شبیه صلح حدیبیه است که موجب حضور فرهنگی ما در صحنه‌ی سیاسی جهان شد در عین اصالت‌دادن به ارزش‌های استقلالی انقلاب اسلامی، به همین جهت امثال سید حسن نصراللّه بیانیه‌ی لوزان را کاری ارزشمند می‌دانند و بنده از جهت جایگاه بیانیه‌ی لوزان به موضوع نگاه می‌کنم که این مربوط به ذات انقلاب اسلامی است. آری اگر با روحیه‌ی آقای جلیلی کار جلو می‌رفت شاید ما امتیاز کمتری به طرف مقابل می‌دادیم ولی عمده حضور انقلاب اسلامی است با هویت انقلاب اسلامی، و این ربطی به پذیرش نگاه دولت آقای روحانی ندارد که گمان شود بنده از مواضع قبلی‌ام برگشته‌ام. فکر می‌کنم جواب سؤال شماره‌ی  11688 روشن می‌کند که وظیفه‌ی ما با توجه به رهنمودهای مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» در همدلی و همزبانی با دولت به چه معنا است. در آن‌جا بحث شده که اگر می‌خواهیم مسیر انقلاب را به سوی اهدافی سیر دهیم که این دولت خیلی بر آن‌ها تأکید ندارد، باید با جدّیت تمام کارهای فرهنگی خود را جلو ببریم به همان شکلی که در آن‌جا عرض شد و از این جهت نظر آیت الله مکارم را نیز متذکر می شوم که می فرمایند: «امام راحل با انقلابی که به کمک این مردم کرد عزت و آبرویی برای مردم این کشور فراهم کرد و این عزت به حدی رسیده است که شش وزیر خارجه ابرقدرت جهان در یک طرف و وزیر خارجه ما یک طرف می‌نشینند و ماه‌ها با هم مذاکره می‌کنند که این مساله عزتی است که برای ما فراهم شده است… امروز در دنیا همه رسانه‌ها خبری از ایران دارند که این مساله نشانه عزیز بودن و آبرومند بودن ماست؛ امیدواریم نتیجه این مذاکرات به جای خوبی برسد ولی منهای این مساله، بحث عزت ماست که نباید این عزت را از دست بدهیم». موفق باشید

11373

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: اگر بخواهید کتاب یا کتابهایی برای مطالعه تاریخ 100 الی 150 ساله اخیر تاریخ ایران که نیاز ما را به دانستن تاریخ معاصر به طور مختصر و البته مفید برطرف کند معرفی کنید چه معرفی می کنید؟ طول الله عمرکم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این سؤال را باید از اساتیدی امثال آقای دکتر نجفی بپرسید که به آخرین کتاب‌هایی که فعلاً در بازار هست آگاهی دارند. موفق باشید

17391
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد گرانمایه: استاد عزیز با توجه به پاسخ سوال 17373 که فرمودید این افراد کدام خدا را می پرستند پس راز این همه مکاشفات و معاینات عرفانی چیست؟ چگونه چنین کسی با امام زمان (عج) در ارتباط است و خداوند اجازه این کشفها و معاینات را به او می دهد؟ با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در رابطه با کشف و شهود افراد موضوع، بسیار حساس و دقیق است و تشخیص تفاوت آن با توهّماتِ افراد کار ساده‌ای نیست. همین‌قدر می‌توانم آن‌چه که در پاورقی صفحه‌ی 321  کتاب «جايگاه و معنى واسطه فيض» عرض شده است را خدمتتان عرضه می‌دارم به امید آن‌که گشایشی در فهم موضوع برای جنابعالی باشد. در مقدمه كتاب «آيةالحق» مرحوم حسين غفارى از قول حاج شيخ عباس قوچانى (وصى مرحوم سيد على‏ آقا قاضى (ره)) نقل مى‏ كنند كه يكى از افراد مشهور به كرامت به در منزل مرحوم قاضى آمد و گفت: من حالى داشتم كه تمام گياهان، خواص و آثار خود را به من نشان مى ‏دادند، مدتى است حجابى حاصل شده و ديگر به من نمى ‏نمايانند، از شما تقاضا دارم كه عنايتى بفرماييد تا آن حال به من بازگردد. مرحوم قاضى (ره) به او فرمود: دست من خالى است. او رفت و پس از زيارت عتبات‏، به نجف برگشت، يك روز كه جميع شاگردان نزد مرحوم قاضى گرد آمده بودند، در منزل ايشان آمد و از بيرون در، سرش را داخل نموده، گفت: آنچه را كه از شما مى ‏خواستم و به من نداديد، از حضرت صاحب‏ الأمر گرفتم و حضرت فرمود: به قاضى بگو بيايد نزد من، با او كارى دارم. مرحوم قاضى سر خود را بلند كرد و گفت: بگو قاضى نمى ‏آيد. نويسنده در ادامه مى ‏گويد: اوّلًا ميان راه توحيد و طريق معرفت نفس كه روش تربيتى عرفاى بالله است با راه تقويت نفس كه شيوه ارباب رياضات و اصحاب مكاشفات و كرامات است، فرق هست. وقتى گفته مى ‏شود كه اصحاب كرامات و مكاشفات و رياضات به دنبال تقويت نفس هستند و نه عبور از آن، چه بسا به ذهن افرادِ خام، از كلمه تقويت نفس، خداى ناكرده اشتغال به امور لهو و لعب متبادر شده و از اين جهت انتساب بسيارى از بزرگانِ صاحب كرامت و دعاوى باطنى را به اين طريقه، غيرقابل قبول بشمارند، ولى خوب نظر كن كه فرد مذكور يكى از اصحاب مكاشفه بوده و در چاره‏ گشايى امور مادى و معنوى خلايق اشتهار داشته و حتى در اين سال‏هاى اخير، بعضى وى را در زمره عرفاى عظام شمرده، و عبرت بگير كه چنين شخصى غايت خواسته ‏اش كه عمر گرانبها را صرف آن كرده و از اين شهر به آن شهر و از اين امام به آن امام و از مرحوم قاضى تا صاحب ‏الأمر را مورد سؤال قرار داده، بازگشت حالى است از حالات نفس و قوايى از قواى باطن كه مثلًا بتواند كشف خواص دارويى گياهان بكند. و بدان كه لذّت بهره‏ مندى از اين قواى نفسانى و لذت استفاده و بروز كرامات، گاه آنچنان قوى است كه صدها برابر لذّات ظاهرى حسّى است و شخص واجد اين حالات ابداً نمى ‏تواند از آن‏ها عبور نمايد و البته با محمل‏هاى كمك به خلق و دستگيرى و غيره، آن‏ها را براى خود توجيه مى‏ كند، ولى مهم اين است كه همه اين‏ها كمالات و آثار نفس است و هدف عرفان، فناى تمامى آثار و شوائب نفسانى از پايين‏ ترين درجات تا بالاترين مراحل آن، كه با نورانيت بسيار شديد توأم است. ثانياً؛ بنگر به كلام قاضى كه به آسانى و سردى مى‏ گويد: دست ما خالى است، آرى نه دست او كه دل و جان او از هر گونه خواست و قواى منتسب به انّيَت نفس خالى است. ثالثاً؛ بنگر به گفتار آن شخص در اخذ خواست خود از امام زمان (ع) و پيام معاتبه‏ آميز از جانب حضرت به مرحوم قاضى كه به قاضى بگو: بيايد با او كار دارم، كه حكايت دارد كه آن شخص به زعم خود به شرف ملاقات امام عصر (ع) نائل شده و حضرت خواسته او را برآورده ساخته‏ اند و گفته‏ اند به قاضى هم بگو بيايد. و ديدى كه قاضى هم گفت: بگو قاضى نمى‏ آيد! كه اين جواب قاضى، نشان تشخيص قاضى است از سستى توهمات و دعاوى كثيره مدعيان ملاقات با امام زمان (ع). اين پاسخ قاضى يعنى امامِ زمان مورد ادعاى شما، چيزى جز امر خيالى و نفسانى و توهّمى و ساخته نفس شما يا شيطان نيست. در ادامه مى‏ فرمايد: در محضر آيت ‏الله ‏طهرانى (ره) به مناسبتى سخن از همين دعاوى مربوط به رؤيت حضرت صاحب‏ الأمر (ع) شد. ايشان از قول حضرت آقاى هاشم حدّاد مستقلًا يا از ايشان به نقل از حضرت آقاى قاضى (قدس ‏سرهما). فرمودند كه «غالب اين ادعاهاى رؤيت در طول تاريخ به جز چند موردِ محدود و معدود، امور خيالى و نفسانى بوده و حداكثر از قبيل مكاشفات روحيه است كه صاحب آن‏ها آن را امر عينى و حقيقى مى‏ پندارد ... مؤلف محترم از قول مرحوم آيت ‏الله قاضى نقل مى‏ كند كه شيخ احمد احسايى روزى به شاگردان خود گفت: من هر وقت به حرم مشرف مى‏ شوم به حضرت سلام مى ‏كنم، حضرت بلند جواب مى ‏دهند، به طورى‏ كه اگر شما هم آنجا باشيد مى‏ شنويد، يك‏ مرتبه با من بياييد تا بفهميد. روزى شاگردان وى به حرم مشرف شدند، شيخ سلام كرد، بعد رو كرد به شاگردان و گفت: جواب شنيديد؟ گفتند: نه! دومرتبه سلام كرد و گفت: شنيديد؟ گفتند: نه! پس شاگردان و خود او دانستند كه شيخ در اين موضوع اشتباه كرده است (صدايى را كه نفس خودش ايجاد كرده است، مى‏ شنيده و تصور مى‏ كرده آن صدا از خارج است)» نقل از كتاب آيةالحق، تأليف سيد محمد حسن قاضى، صفحات 100- 102. موفق باشید 

11129
متن پرسش
سلام بر استاد گرامی: نظرتون درباره ی حدیث زیر و میزان اعتبار و نتیجه ای که ازش می گیرید چیه؟ از امام جعفر صادق (ع) روایت شده است که به مفضل فرمودند: «تصبح طهران قصورها کقصور الجنة، و نسوانها کالحورالعین، یتلبّس بلباس الکفار، و یتزیّین بزّی الجبابرة، یرکبن السروج، و لا یتمکن لازواجهنُ! … و لا تکفی مکاسب الازواج لهنّ! فرّوا منها الی قلة الجبال و من الجُحر الی الجُحر کالثعلب بُأشباله.» «بدان ای مفضل، در حوالی ری، کوه سیاهی است که در دامنۀ آن شهری بنا خواهد شد که آن را طهران می نامند، و آن دار الزوراء است که قصرهایش (خانه های مجلل) مثل خانه های بهشتی و زن هایش مثل حور العین است. بدان ای مفضل! آن زن ها لباس کفار می پوشند و خود را به شکل مستکبرانه ای در می آورند، بر زین ها سوار می شوند (مرکب های روز،…)، به همسران خود تمکین نمی کنند، درآمد شوهرشان کفاف مخارج آن ها را نمی دهد؛… اگر می خواهی دینت را حفظ کنی در این شهر سکونت نکن، از آن جا فرار کن و به قله کوه ها فرار کن، از سوراخی به سوراخ دیگر، مانند فرار روباه با بچه هایش….» (الزام الناصب، 183؛ منتخب التواریخ، ص875؛ مجمع النورین مرندی، ص139؛ بحارالانوار ج52، ص258؛ یوم الخلاص، ص464؛ منتخب الاثر، ص430 و…)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سند حدیث مذکور، روشن نیست و از احادیث ضعیف است. البته این معلوم است که حفظ دین در بعضی از شهرها مشکل است، مگر برای آن‌هایی که بنا دارند در آن مکان‌ها اقدامات بزرگ تمدن‌ساز داشته باشند. موفق باشید
4356
متن پرسش
سلام بر استاد مهربانم. استاد این برای سومین بار یا چهارمین بار است که من دارم یک سوال تکراری رو از شما میپرسم امیدوارم بالاخره جوابمو بگیرم. نظرتون راجع به کتاب عاشورا نوشته استاد علی صفائی حائری؟ (استاد باور کنید این کتاب ارزش لااقل یکبار خوندن رو داره) فایل pdfکتاب:http://einsad.ir/Main.php?pid=works_and_books_form
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم برای چندمین بار است که عرض کرده‌ام کتاب‌های مرحوم آقای صفائی حائری یکی از یکی بهتر است. یکی به داد من برسد از دست این نوع کاربران که چرا من را اینقدرحرص می‌دهند. موفق باشید
2471
متن پرسش
با سلام.چندی پیش سوالی مطرح کرده بودم در مورد رشته ی فلسفه ی غرب در دانشگاهها.جنابعالی فرموده بودید برای اینکه به مشکل بر نخورم باید فلسفه ی اسلامی کار بکنم.حالا می خواهم بدانم باید چه سیری را دنبال کنم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: از معرفت نفس و برهان صدیقین و حرکت جوهری شروع بفرمایید و بعد بدایة الحکمه و نهایة الحکمه و در نهایت، الهیات بمعنا الاعم از اسفار ملاصدرا. موفق باشید
2707
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز اخیرا یکی از شاگردانتان از شما در مورد ویژه نامه خاتون که توسط روزنامکه ایران چاپ شده بود از شما سوال کرده بودند و شما آن را تایید کرده بودید بعد از این قضیه من ژیگیری کردم و یه سری مطالب در مورد آن پیدا کردم که به شرح زیر می آید : خسرو معتضد، از پژوهشگران تاریخ در واکنش به گفته‌های کلهر، روایتی دیگر از سوغات ناصرالدین شاه از سفر فرنگ نقل کرده است: «اولاً ناصرالدین شاه چادر سیاه را از اروپا به ایران به ارمغان نیاورد و چیز دیگری آورد که رنگ آن سفید بود و نه سیاه. همه کتاب‌های تاریخی قاجار از یادداشت‌های دوستعلی‌خان معیرالممالک نوه دختری ناصرالدین شاه و مداح او، تا علی‌خان ظهیرالدوله و کتاب مرحوم دکتر یحیی ذکا و کتاب تاریخ اجتماعی واداری قاجاریه نوشته عبدالله مستوفی و کتاب سردنیس رایت؛ «ایرانیان در میان انگلیسی‌ها و انگلیسی‌ها در میان ایرانیان» را که بخوانید آگاه می‌شوید. ناصرالدین شاه در سفر اول فرنگستان ۱۲۹۰/۱۸۷۳ خواهان مسلمان کردن و صیغه شدن و آمدن چند زن زیبای بالرین (رقاصه) فرنگی به ایران شد. ... اما به هدف خود نرسید و بالرینی پیدا نشد به ایران بیاید و افتخار همسری شاهنشاه را بیابد! در سفر بعد دستور داد به تعداد زنان حرمش، شلیته یعنی دامن سفید رقص کوتاه و شلوار چسبان سفید رقص خریداری کنند. این لباس زشت و نامناسب با اخلاق و عادات و عرف و عفت زنان ایرانی را به ایران آوردند و در دربار رایج کردند. لباس تنگ و نامتناسبی بود که متأسفانه تعدادی از خانواده‌های اشرافی هم از آن استقبال کردند و مانند مینی‌ژوپ و ماکسی‌ژوپ دوره‌ای داشت و تمام شد و مردم آن البسه را دور ریختند. البته شلیته‌ها را بلند و شلوار‌ها را گشاد و سیاه کردند که سال‌ها زنان طبقات پایین می‌پوشیدند. این لباس فقط ناصرالدین شاه هوسباز را خشنود می‌کرد.» این دو روایت از سفرنامه ناصرالدین شاه ما را بر آن داشت که در جستجوی سوغات ناصرالدین شاه به کتب تاریخی رجوع کنیم و پوشش زنان را پیش و پس از این سفر‌ها مورد بررسی قرار دهیم. خانم نیلچی زاده (استاد حوزه و دانشگاه)در مصاحبه با سایت تبیان: بر اساس تحقیقات من چادر نیم دایره چادر اصیل ایرانی نیست . چادر اصیل ایرانی به زمانی بر می گردد که ایرانی رسما شیعه شد . بعد از جنگ قادسیه ایرانی ها مسلمان شدند اما چون اسلام حقیقی به آن ها نرسیده بود دچار تناقض شدند . تا زمانی که در زمان صفویه شیعه شدند و گمشده های تاریخی شان را در این مکتب پیدا کرد ند. مقام رهبری می فرمایند: میراث صفویه برای ما عشق به اهل بیت است .البته مشکلاتی هم داشتند اما خدمات زیادی آن زمان انجام شد. در آن دوره یک چادر تولید شد به نام چادر کمری یا چادر اصیل ایرانی و کلمه ی چادر قجری یک ناسزاست زیرا قاجاریه زمانی بود که ایران از لحاظ فرهنگی افول کرد . این اسم را رضا خان انداخت بر سر زبان ها .برای تمسخر چادر ایرانی. چادرکمری بیشترین شباهت به چادر حضرت زهرا سلام الله را دارد اما نسخه ی ایرانی آن و من به عنوان یک زن ایرانی به آن افتخار می کنم . این چادر از پشت مانند همین چادر های معمولی نیم دایره ایست . اما از کمر تا40 سانت به پائین سه لایه است و حجم بدن را نشان نمی دهد هر دودست آزاد است . آسیب چادر های آستینی امروز را ندارد و می توانی روگیری هم داشته باشی. چادر مهم ترین ویژگی اش این است که تو برای خودت یک حریم شخصی منحصر به فرد داری.با چادر های آستین دار نمی توانی در هنگام لزوم رویت را بگیری . ما در دستورات دینی مان داریم که اگر کسی حد حجاب حداقلی را رعایت کرد و احساس کرد کسی نگاه ناسالمی به او دارد موظف است رویش را بیشتر بگیرد که با چادر اصیل ایرانی میسر است در ضمن آنکه کاربرد آسانی هم دارد.به عبارتی پوشیده تر از چادر و راحت تر از مانتو. از شما درخواست دارم که فرموده بودید مطالبی که در این ویژه نامه آمده مستند است مخصوصا در مورد چادر مشکی که از فرنگ آمده آن سند چیست؟وسوال دیگر اینکه مگر علمای ما مشکی را برای چادر و عمامه از مکروهات استثناءنکرده ان؟مگر مکروهات و مستحبات از سوی شرع مقدس تعیین نشده است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به نظر بنده بین بهتربودن چادر به عنوان حجاب برتر و بین مشکی‌بودن آن خلط شده. جناب آقای کلهر نیز در آن نوشته معتقدند چادر حجاب برتراست و جناب خانم نیلچی‌زاده نیز بر همین تأکید دارند که چادر از اول بوده و شکل کامل چادر همان چادری است که ایشان شرح می‌دهند، ولی سخن در مشکی‌بودن آن است و اصرار بر این‌که چادر مشکی حجاب برتر است، سخن آقای کلهر آن است که از زمان قاجار این موضوع مطرح شده و آقای کلهر نفرمودند قبلاً چادر مشکی نبوده که بعضی‌ها خواستند آن را دلیل بر نقص سخن آقای کلهر مطرح کنند. ایشان فرهنگ انحصاری‌دانستن چادر مشکی را در محافل رسمی مربوط به دوره‌ی قاجارمی دانند و حرف اصلی بنده این‌ها نبود، عرض بنده این بود که چرا موضوع را سیاسی کردند و تا آن‌جا جلو رفتند که گویا یک جرمی واقع شده که این بحث در آن مجله پیش امده و مجله را متهم به فمینیسم کردند. در حالی‌که به نظر بنده این بنده‌های خدا در آن مجله سوز اسلام دارند و حرفشان آن است به راحتی هرکی را - حتی بی‌حجاب‌ها را – از دایره‌ی اسلام بیرون نکنید و این همان حرفی است که مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» در سفر اخیرشان به خراسان شمالی در جمع روحانیون زدند. در ضمن سخن آقای معتضد موضوع را عوض نمی‌کند چون بالاخره از زمان قاجار چادر به این نحوه که حتماً در مراسم رسمی باید مشکی باشد پیش آمد. عمده منظور نویسنده‌ی آن مقاله بود که به جهت سیاسی‌کاری‌ها شنیده نشد. موفق باشید
2176
متن پرسش
بر خلاف آنچه حضرتعالی معتقدید که علامه در تفسیر المیزان مبانی فکری انقلاب اسلامی را تبیین کرده‌اند به طوری که خواندن المیزان را برای آنان‌که می‌خواهند سهمی در انقلاب داشته باشند لازم می‌دانید در نگاه اولیه چنین برداشتی از تفسیر المیزان نمی‌‌توان داشت چون در هیچ‌جایی از این تفسیر از انقلاب اسلامی بحثی وجود ندارد به طوری که عده‌ای هیچ نسبتی بین انقلاب و این تفسیر قایل نیستند. سخن شما مبتنی بر چیست؟
متن پاسخ
کافی است مدتی شما با المیزان مأنوس باشید اولین نکته‌ای که متوجه می‌شوید حاکمیت حقیقت است بر تمام مناسبات بشری، که بنده در بحث «سنت سقوط تمدن‌ها از نظر قرآن» دقت‌های حضرت علامه را نسبت به راز سقوط تمدن‌ها عرض کرده‌ام، در آن‌جا روشن می‌شود چگونه ایشان روشن می‌کنند که اگر حق در جوامع بشری حاکم نباشد آن جوامع به هلاکت می‌رسند و در تفسیر آیه‌ی 200 سوره‌ی آل‌عمران به‌خوبی حکومت غربی و تمدن غربی را مورد انتقاد قرار می‌دهند. علامه طباطبائی«رحمة‌الله‌علیه» با اشاره به آیاتی که متضمن تکالیف اجتماعی و لزوم اقامه‌ی عبادات از سوی مردم است معتقدند که چون افراد در پیدایش اجتماع اثر تکوینی دارند برای اداره‌ی آن نیز حق دخالت داشته و خداوند آن اثر تکوینی را در مقام تشریع ضایع نگذارده است. ایشان در این زمینه بحث مبسوطی ارائه نموده و به اکثر آیات مورد استدلال اشاره کرده‌اند، می‌نویسند: «نکته‏ای که لازم است در این‌جا مورد توجه قرار گیرد این است که عموم آیاتی که متضمن لزوم اقامه‌ی عبادات و انجام حج و اجرای حدود و قصاص و نظایر این‌ها است روی سخن خود را تنها به پیغمبر ننموده بلکه تمام مؤمنین را مخاطب قرار داده و اجرای این امور را از همه‌ی آنان خواسته است. از مجموع این آیات چنین استفاده می‏شود که دین یک روش اجتماعی است که خداوند آن را بر عهده‌ی مردم قرار داده است و خدا راضی به کفر بندگان خویش نیست، و چنین خواسته است که افراد همه با هم و به طور دسته جمعی اقامه‌ی دین کنند، پیدا است که اجتماع چون از افراد تشکیل شده، اداره‌ی آن نیز باید به عهده‌ی خود آن‌ها بوده باشد، و هیچ فردی در این باره بر دیگری مزیت و تقدّم نداشته همه یکسان می‏باشند. خلاصه شئون اجتماعی مخصوص به دسته‏ای خاص نمی‏باشد، و در این موضوع پیغمبر نیز با دیگران مساوی بوده هیچ امتیازی ندارد». علامه طباطبائی در بخش دیگری و در ادامه‌ی پاسخ به این سؤال که عهده‏دار اداره‌ی اجتماع کیست و سیره‌ی او چیست؟ می‏گویند: «در هر صورت باید دانست که بدون اشکال در این زمان که پیامبر(ص) وفات نموده و امام(عج) نیز از دیده پنهان است، امر حکومت ‏به‌دست‏ خود مسلمین است، و این وظیفه‌ی آنان است که با در نظرگرفتن روش رسول خدا(ص) که روش امامت ‏بوده است ‏حاکمی را انتخاب کنند، و این روش غیر از روش پادشاهی و امپراتوری است، در این موقعیت نباید هیچ حکمی از احکام الهی تغییر کند و این وظیفه‌ی همه است که در راه حفظ‏ احکام خدا کوشا باشند. و اما درباره‌ی حوادث روزمره و پیش‌آمدهای جزئی همان‌طور که گفتیم، لازم است حاکم با مشورت مسلمین درباره‌ی آن‌ها تصمیم بگیرد». بنابراین از مجموع آیات متضمن تکالیف اجتماعی مردم چنین نتیجه می‏شود که تشکیل حکومت اسلامی ‏به عنوان مقدمه واجب بر عموم مسلمانان لازم است.1 بر این اساس از منظر علامه تشکیل حکومت اسلامی واجب بوده و در صورتی که مردم برای انجام تکالیف واجب اجتماعی خویش بخواهند دولت تشکیل دهند حق دارند که فقیه واجد شرایطی را به عنوان حاکم تعیین نمایند. بی‏شک چنین فقیهی علاوه بر مشروعیت مردمی دارای مشروعیت الهی نیز خواهد بود. زیرا منطقی و معقول نیست که مردم به تکالیف اجتماعی از سوی شارع مکلف باشند، اما هیچ‌گونه حق دخالت و اظهار نظر جهت ایجاد مقدمات و فراهم‌آوردن زمینه‏های انجام آن تکالیف را نداشته باشند. مگر امکان دارد که برای شارع، امری مطلوب باشد و آن را از مردم بخواهد اما مقدمه آن را نخواهد؟ در همین رابطه ملاحظه می‌کنید که اغلب روحانیونی که در مبارزه با نظام شاهنشاهی و تحقق نظام اسلامی مبارزه کردند از جمله شهید مطهری و بهشتی و مفتح و قدوسی و غیرهم، همه شاگردان علامه طباطبایی بودند و بدون شک تربیت فکری معنوی این بزرگان، توسط علامه طباطبایی، نقشی اساسی در حرکت آن‌ها داشت. درباره‌ی مسائل جهان اسلام، از جمله مسئله‌ی فلسطین، علامه همواره فعال بودند و حتی در مورد لزوم کمک به مردم فلسطین، ایشان اعلامیه‌ای را همراه شهید مطهری و مرحوم آیت الله سیدابوالفضل موسوی زنجانی منتشر ساختند که در آن ضمن افتتاح حساب بانکی در بانک‌های ملی، صادرات و بازرگانی، مردم را به یاری مردم ستمدیده فلسطین فراخوانده بود. یکی از شاگردان علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» می‏گوید: از خصوصیات علامه این بود که هیچ‏گاه از کسی بدگویی نمی‏کردند. در طی 35 سال ارتباط با ایشان، جز بدگویی از دربار و رژیم طاغوت، حتی یک‏بار هم بدگویی کسی را از ایشان نشنیدم . آیت الله مطهری از معماران فکری انقلاب اسلامی درباره علامه طباطبایی می‌گویند: علامه طباطبایی رابطه‌ی عاطفی و فکری بسیار نزدیکی با امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» داشتند.» امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» درباره‌ی علامه طباطبایی می‌فرمایند: «آقای طباطبایی مرد بزرگی است و حفظ ایشان با این مقام علمی لازم است». همچنین ایشان در اوایل انقلاب خطاب به علامه طباطبایی فرموده بودند: «هم‌جواریِ شما برای ما مغتنم است». مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» در قسمتی از پیام خود به مناسبت سالگرد ارتحال علامه طباطبایی، ایشان را چنین ستودند: «او (علامه طباطبایی) مجموعه‏ای از معارف و فرهنگ اسلام بود، فقیه بود، حکیم بود، آگاه از اندوخته‏ های فلسفی شرق و غرب بود، مفسّر قرآن بود، از علوم اسلامی، یعنی علومی که از اسلام نشأت گرفته، یا از آن تغذیه کرده است، مطلع بود... شخصیت او، در لابه‌لای این دانستنی‏های بسیار، به کمک ریاضتی مداوم و درازمدت پرورده، صیقل یافته و پرداخته شده بود. از کسانی ‏بود که‏ تنها مکتب‏ جامعی چون اسلام می‏تواند امثال او را در دامان پر برکت خویش پرورش دهد. علامه با آگاهی از مکاتب غربی و فلسفه غرب دقیقاً شبهاتی که در اروپا، شرق و غرب جهان علیه دین مطرح بود شناسایی کرد و با اخلاصی بی‌نظیر به نقد و بررسی آن‌ها پرداخت. ایشان در تفسیر «المیزان » به مناسبت‌های مختلف با اشاره به افکار بی‌اساس برخی از دانشمندان غربی و یا روشنفکران غرب‌زده، معارف ناب اسلامی را مطرح می‌کنند و ضمن شناخت مقتضیات زمان و مکان، در سال‌های دهه‌ی ۲۰ و ۳۰ هدایت جامعه را با رفع شبهات به عهده می‌گیرند و افکار جاهلان و مغرضان را پیرامون معارف دینی مورد نقد قرار می‌دهند. ----------------------- 1- به علامه طباطبائی، محمد حسین، ترجمه‌ی تفسیر المیزان، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، ج 4، ص 207-211 رجوع شود.
15880
متن پرسش
سلام استاد عزیز: لطفا به این سوالات دقیق جواب بدید چون اینارو میخام برا دوستان ارائه بدم: ۱. آیا مقام قرب یا ولایت عصمت می آورد و بعد نبوت به او داده می شود؟ یا نه بعد از نبوت عصمت حاصل می گردد؟ ۲. آیا مقام نبوت برای انبیا اکتسابی است یا موهبی؟ اگر موهبی است پس امتحانات برای حضرت ابراهیم و رسیدن به مقام امامت چه می شود؟ یعنی مقامات را مثل عرفا طی می کنند یا جور دیگر است؟ برای اهل البیت علیهم السلام چطور؟ ۳. فرق نبی و رسول چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در این مورد در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» شده است. خوب است که رفقا به آن کتاب رجوع فرمایند. اجملاً عرض کنم: 1- مقام قرب به خودی خود، عصمت نمی‌آورد ولی وقتی انسانی به مقام قرب رسید که مصلحت خداوند است که او پیامبر آن زمان باشد؛ به او جهت موفقیت‌اش در امر مأموریتی که دارد، عصمت را موهبت می‌کند 2- مسلّم عصمتی که به نبی یا امام جهت موفقیت در مأموریت‌شان داده می‌شود پس از آن است که حضرت حق آن‌ها را شایسته‌ی نبوت و امامت دید. ولی این‌طور نیست که هرکس آن شایستگی را داشته باشد، امام و نبی شود. زیرا نبوت و امامت بر اساس ضرورت تاریخی است 3- در روایت داریم که: «نبی» صدای فرشته را می‌شنود ولی «رسول» هم صدای فرشته را می‌شنود و هم او را می‌بیند. موفق باشید

4983
متن پرسش
باسمه تعالی با عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیز و بزرگوار؛ سؤالاتی در مورد دکتر شریعتی برایم پیش آمده بود که صلاح دیدم با شما که کتابهای ایشان را مطالعه کرده اید مطرح کنم: ابتدا نظر حضرتعالی را پیرامون این بیانات مرحوم شهید چمران جو یا بودم که خطاب به دکتر شریعتی چنین میگوید: « ای علی! همیشه فکر می‌کردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت و چقدر متأثرم که اکنون من بر تو مرثیه می‌خوانم! ای علی! من آمده‌ام که بر حال زار خود گریه کنم، زیرا تو بزرگتر از آنی که به گریه و لابه ما احتیاج داشته باشی!... خوش داشتم که وجود غم‌آلود خود را به سرپنجه هنرمند تو بسپارم، و تو نیِ وجودم را با هنرمندی خود بنوازی و از لابلای زیر و بم تار و پود وجودم، سرود عشق و آوای تنهایی و آواز بیابان و موسیقی آسمان بشنوی می‌خواستم که غم‌های دلم را بر تو بگشایم و تو «اکسیر صفت» غم‌های کثیفم را به زیبایی مبدّل کنی و سوزوگداز دلم را تسکین بخشی می‌خواستم که پرده‌های جدیدی از ظلم وستم را که بر شیعیان علی(ع) و حسین(ع) می‌گذرد، بر تو نشان دهم و کینه‌ها و حقه‌ها و تهمت‌ها و دسیسه‌بازی‌های کثیفی را که اززمان ابوسفیان تا به امروز بر همه جا ظلمت افکنده است بنمایانم ای علی! تو را وقتی شناختم که کویر تو را شکافتم و در اعماق قلبت و روحت شنا کردم و احساسات خفته وناگفته خود را در آن یافتم. قبل از آن خود را تنها می‌دیدم و حتی از احساسات و افکار خود خجل بودم و گاهگاهی از غیرطبیعی بودن خود شرم می‌کردم؛ اما هنگامی ‌که با تو آشنا شدم، در دوری دور از تنهایی به در آمدم و با تو هم‌راز و همنشین شدم ای علی! تو مرا به خویشتن آشنا کردی. من از خود بیگانه بودم. همه ابعاد روحی و معنوی خود را نمی‌دانستم. تو دریچه‌ای به سوی من باز کردی و مرا به دیدار این بوستان شورانگیز بردی و زشتی‌ها و زیبایی‌های آن را به من نشان دادی. ای علی! شاید تعجب کنی اگر بگویم که همین هفته گذشته که به محور جنگ «بنت جبیل» رفته بودم و چند روزی را در سنگرهای متقدّم «تل مسعود» در میان جنگندگان «امل» گذراندم، فقط یک کتاب با خودم بردم و آن «کویر» تو بود؛ کویر که یک عالم معنا و غنا داشت و مرا به آسمان‌ها می‌برد و ازلیّت و ابدیّت را متصل می‌کرد؛ کویری که در آن ندای عدم را می‌شنیدم، از فشار وجود می‌آرمیدم، به ملکوت آسمان‌ها پرواز می‌کردم و در دنیای تنهایی به درجه وحدت می‌رسیدم؛ کویری که گوهر وجود مرا، لخت و عریان، در برابر آفتاب سوزان حقیقت قرار داده، می‌گداخت و همه ناخالصی‌ها را دود و خاکستر می‌کرد و مرا در قربانگاه عشق، فدای پروردگار عالم می‌نمود ... ای علی! همراه تو به کویر می‌روم؛ کویر تنهایی، زیر آتش سوزان عشق، در توفان‌های سهمگین تاریخ که امواج ظلم و ستم، در دریای بی‌انتهای محرومیت و شکنجه، بر پیکر کشتی شکسته حیات وجود ما می‌تازد ای علی! همراه تو به حج می‌روم؛ در میان شور و شوق، در مقابل ابّهت وجلال، محو می‌شوم، اندامم می‌لرزد و خدا را از دریچه چشم تو می‌بینم و همراه روح بلند تو به پرواز در می‌آیم و با خدا به درجه وحدت می‌رسم ای علی! همراه تو به قلب تاریخ فرو می‌روم، راه و رسم عشق بازی را می‌آموزم و به علی بزرگ آن‌قدر عشق می‌ورزم که از سر تا به پا می‌سوزم .... ای علی! همراه تو به دیدار اتاق کوچک فاطمه می‌روم؛ اتاقی که با همه کوچکی‌اش، از دنیا و همه تاریخ بزرگتر است؛ اتاقی که یک در به مسجدالنبی دارد و پیغمبر بزرگ، آن را با نبوّت خود مبارک کرده است، اتاق کوچکی که علی(ع)، فاطمه(س)، زینب(س)، حسن(ع) و حسین(ع) را یکجا در خود جمع نموده است؛ اتاق کوچکی که مظهر عشق، فداکاری، ایمان، استقامت و شهادت است.راستی چقدر دل‌انگیز است آنجا که فاطمه کوچک را نشان می‌دهی که صورت خاک‌آلود پدر بزرگوارش را با دست‌های بسیار کوچکش نوازش می‌دهد و زیر بغل او را که بی‌هوش بر زمین افتاده است، می‌گیرد و بلند می‌کند ای علی! تو «ابوذر غفاری» را به من شناساندی، مبارزات بی‌امانش را علیه ظلم و ستم نشان دادی، شجاعت، صراحت، پاکی و ایمانش را نمودی و این پیرمرد آهنین‌اراده را چه زیبا تصویر کردی، وقتی که استخوان‌پاره‌ای را به دست گرفته، بر فرق «ابن کعب» می‌کوبد و خون به راه می‌اندازد! من فریاد ضجه‌آسای ابوذر را از حلقوم تو می‌شنوم و در برق چشمانت، خشم او را می‌بینم، در سوز و گداز تو، بیابان سوزان ربذه را می‌یابم که ابوذر قهرمان، بر شن‌های داغ افتاده، در تنهایی و فقر جان می‌دهد ای علی! تو در دنیای معاصر، با شیطان‌ها و طاغوت‌ها به جنگ پرداختی، با زر و زور و تزویر درافتادی؛ با تکفیر روحانی‌نمایان، با دشمنی غرب‌زدگان، با تحریف تاریخ، با خدعه علم، با جادوگری هنر روبه‌رو شدی، همه آنها علیه تو به جنگ پرداختند؛ اما تو با معجزه حق و ایمان و روح، بر آنها چیره شدی، با تکیه به ایمان به خدا و صبر و تحمل دریا و ایستادگی کوه و برّندگی شهادت، به مبارزه خداوندان «زر و زور و تزویر» برخاستی و همه را به زانو در آوردی ای علی! دینداران متعصّب و جاهل، تو را به حربه تکفیر کوفتند و از هیچ دشمنی و تهمت فروگذار نکردند و غربزدگان نیز که خود را به دروغ، «روشنفکر» می‌نامیدند، تو را به تهمت ارتجاع کوبیدند و اهانت‌ها کردند. رژیم شاه نیز که نمی‌توانست وجود تو را تحمّل کند و روشنگری تو را مخالف مصالح خود می‌دید، تو را به زنجیر کشید و بالاخره... «شهید» کرد ... . یکی از مارکسیست‌های انقلابی‌نما در جمع دوستانش در اروپا می‌گفت: «دکتر علی شریعتی، انقلاب کمونیستی ایران را هفتاد سال به تأخیر انداخت» و من می‌گویم که: «دکتر علی شریعتی، سیر تکاملی مبارزه در راه حقّ و عدالت را هفتاد سال به جلو برد »... . تو ‌ای شمع زیبای من! چه خوب سوختی و چه زیبا نور تاباندی، و چه باشکوه، هستی خود را در قربانگاه عشق، فدای حق کردی . من هیچ‌گاه از سوزش قلب تو و کوه اندوه تو و هاله حزنی که بر وجودت سایه افکنده بود، احساس نگرانی نمی‌کردم؛ زیرا می‌دانستم که تو شمعی و باید بسوزی تا نور بدهی. سوختن، حیات است و آرامش، مرگ تو؛ و حرام است که شمع مقدّس وجود تو، قبل از آن‌که سر تا به پا بسوزد، خاموش و تاریک گردد .ای علی! ای نماینده غم! ‌ای دریای درد! این رحمت بزرگ خدا بر تو گوارا باد ... . ای علی! شیعیان «حسین» در لبنان زندگی تیره و تاری دارند، توفان بلا بر آنها وزیدن گرفته است، سیلی بنیان‌کن می‌خواهد که ریشه این درخت عظیم را براندازد. همه ستمگران وجنایت پیشگان و عمّال ظلم و کفر و جهل، علیه ما به میدان آمده‌اند، قدرت‌های بزرگ جهانی، با زور و پول و نفوذ خود در پی نابودی ما هستند. مسیحیان به دشمنی ما کمر بسته‌اند و مناطق فلک‌زده ما را زیر رگبار گلوله‌ها به خاک و خون می‌کشند و همه روزه شهیدی به قافله شهدای خونین‌کفن ما اضافه می‌شود، متحدین و عوامل کشورهای به اصطلاح چپی نیز ما را دشمن استراتژیک خود می‌دانند و در پنهان و آشکار، به دنبال نابودی ما هستند. عدّه‌ای از روحانی‌نمایان و مؤمنین تقلیدی و ظاهری نیز ما را محکوم می‌کنند، که چرا با انقلاب فلسطین همکار و همقدم شده‌ایم. به شهدای ما اهانت می‌کنند و آنها را «شهید» نمی‌نامند، زیرا فتوای مرجع برای قتال ضد اسرائیل و کتائب هنوز صادر نشده است! این روحانی‌نمایان، ما را به حربه تکفیر می‌کوبند . ای علی! به جسد بی‌جان تو می‌نگرم که از هر جانداری زنده‌تر است؛ یک دنیا غم، یک دنیا درد، یک کویر تنهایی، یک تاریخ ظلم وستم، یک آسمان عشق، یک خورشید نور و شور و هیجان، از ازلیّت تا به ابدیت در این جسد بی‌جان نهفته است تو‌ ای علی! حیات جاوید یافته‌ای و ما مردگان متحرک آمده‌ایم تا از فیض وجود تو، حیات یابیم قسم به غم، که تا روزگاری که دریای غم بر دلم موج می‌زند، ‌ای علی، تو در قلب من زنده و جاویدی ... .قسم به شهادت، که تا وقتی که فداییان از جان گذشته، حیات و هستی خود را در قربانگاه عشق فدا می‌کنند، تو بر شهادت پاک آنها شاهدی و شهیدی ! و تو ‌ای خدای بزرگ! علی را به ما هدیه کردی تا راه و رسم عشق‌بازی و فداکاری را به ما بیاموزاند؛ چون «شمع» بسوزد و راه ما را روشن کند و مابه عنوان بهترین و ارزنده‌ترین هدیه خود، او را به تو تقدیم می‌کنیم، تا در ملکوت اعلای تو بیاساید و زندگی جاوید خود را آغاز کند... » و سؤال دیگری که خدمتتان داشتم اینکه نمیدانم دکتر شریعتی ای که بنده از بیانات آیةالله خامنه ای حفظه الله در مصاحبه سال 60 و از کتاب «دکتر شریعتی، جستجوگری در مسیر شدنِ» مرحوم شهید بهشتی شناختم چه نسبتی دارد با آن شریعتی ای که مرحوم حداد بر سر مزارش پس از شهودی سخنی بدین مضمون میفرماید که: «استعمارگران ناجنس انگلیس، شریعتی و امثال او را که نبوغ داشته به وسائطی که چه بسا خودشان نیز متوجه نشوند تربیت کرده و مثلا شریعتی را به ایران فرستاده و طبق مقاصد شوم و نیات پلید خود از آنان استفاده میکنند و چه بسا خود شریعتی هم به این معنی ابدا التفاتی نداشته باشد.» (بنقل از حاج سید محمدصادق حسینی فرزند مکرم علامه طهرانی رحمه الله) و همچنین علامه طهرانی رحمه الله نیز پس از مرگ دکتر درباره او چنین میفرماید که: «شریعتی منکر غیب بود و به تیر غیب گرفتار شد.» (بنقل از فرزند گرامیشان) و مرحوم شهید مطهری در نامه تاریخی خود به حضرت امام رضوان الله علیه در سال 56 درباره ی او چنین مینگارد که: «...عجبا! میخواهند با اندیشه هائی که چکیده افکار ماسینیون مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلغان مسیحی در مصر و افکار گورویچ یهودی ماتریالیست و اندیشه های ژان پل ساتر اگزیستانسیالیست ضد خدا، و عقائد دورکهایم جامعه شناس که ضد مذهب است، اسلام نوین بسازند؛ پس و علی الإسلام السلام [...] اگر خداوند از باب { و یمکرون و یمکر الله و الله خیر الماکرین } در کمین او نبود، او در مأ موریت خارجش چه به سر روحانیت و اسلام می آورد...» و آیةالله مصباح از علامه طباطبائی رحمةالله علیه چنین نقل میکنند که: «ملاقات و صحبت و نصیحت با او هیچ فائده ای ندارد چون ایشان اگر بخواهد شریعتی باشد دست از افکارش بر نمیدارد و اگر بخواهد دست از افکارش بر دارد دیگر شریعتی نیست و آدمی نیست که دست از افکارش بردارد و من مطمئنم که دست از افکارش بر نمیدارد و بنابراین از این ملاقات سوء استفاده خواهد کرد و ملاقات با او فائده ای نخواهد داشت و احتمال ضرر هم دارد.» و همچنین ایشان با یک واسطه از حضرت امام نقل میکنند که در پاسخ به اینکه چرا در جواب نامه های تسلیت رحلت شریعتی از تعبیر «مرحوم» استفاده نکرده اند، فرموده اند: «اگر او را مسلم می دانستم می نوشتم.» و مسئله آخر آنکه آیا (همانگونه که علامه طباطبائی رحمه الله در پاسخ نامه ای درباره ی شریعتی مرقوم فرموده اند) دکتر شریعتی میگوید انسان خویشاوند خداست و در کتاب «زادگاه من» صریحا معاد را انکار میکند؟ و اگر چنین است آیا تا به آخر بر این عقیده بوده است یا مانند امامت منصوص نظرش تغییر کرده است؟ در پایان از اطاله کلام عذرخواهی کرده و توفیق بیش از پیش شما را از خداوند منان خواستارم. نلتمس منکم الدعاء
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده با توجه به همه‌ی این سخنان در مجموع نظر رهبری عزیز را که به‌خوبی دکتر شریعتی را می‌شناسند می‌پذیرم و عین نظر ایشان را که در جواب سؤال شماره‌ی ( 3478 ) عرض کردم باز این‌جا می‌آورم. عین مصاحبه‌ی رهبری با کیهان در سال 1360 را خدمتتان ارائه می‌دهم. این مصاحبه در 30 خرداد 1360 انجام شده است. * با توجه به اینکه شما با دکتر شریعتی سابقه صمیمیت دوستی داشتید و با او از نزدیک آشنا بودید، آیا تمایل دارید درمورد چهره و شخصیت او با ما مصاحبه کنید؟ ـ بله من حرفی ندارم که درباره شخصیت شریعتی و معرفی شخصی از جوانب این انسانی که برای مدت‌های مدیدی مرکز و محور گفت‌وگوها و قال‌وقیل‌های زیادی بوده، آشنایی‌های خودم را تا حدودی که در این فرصت می‌گنجد، بیان کنم. به نظر من شریعتی به‌خلاف آنچه که همگان تصور می‌کنند، چهره‌ای همچنان مظلوم است و این به‌دلیل طرفداران و مخالفان اوست؛ یعنی از شگفتی‌های زمان و شاید از شگفتی‌های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی هم‌دستی با هم کرده‌اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و این ظلمی به اوست. مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسّک می‌کنند و این موجب می‌شود که نقاط مثبتی که در او بود را نبینند. بی‌گمان شریعتی اشتباهاتی داشت و من هرگز ادعا نمی‌کنم که این اشتباهات کوچک بود؛ اما ادعا می‌کنم که در کنار آنچه ما اشتباهات شریعتی می‌توانیم نام گذاریم، چهره شریعتی از برجستگی‌ها و زیبایی‌هایی هم برخوردار بود. پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او برجستگی‌هایش را نبینیم. من فراموش نمی‌کنم که در اوج مبارزات که می‌توان گفت که مراحل پایانی قال و قیل‌های مربوط به شریعتی محسوب می‌شد، امام ضمن صحبتی بدون اینکه نام از کسی ببرند، اشاره‌ای کردند به وضع شریعتی و مخالفت‌هایی که در اطراف او هست. نوار این سخن همان وقت از نجف آمد و در فرونشاندن آتش اختلافات مؤثر بود. در آنجا امام بدون اینکه اسم شریعتی را بیاورند، اینجور بیان کرده بودند: (چیزی نزدیک به این مضمون) به‌خاطر چهار تا اشتباه در کتاب‌هایش بکوبیم، این صحیح نیست. این دقیقاً نشان می‌داد موضع درست را مقابل هر شخصیتی و نه تنها شخصیت دکتر شریعتی، ممکن بود او اشتباهاتی بعضاً در مسائل اصولی و بنیانی تفکر اسلامی داشته باشد؛ مثل توحید، یا نبوت یا مسائل دیگر؛ اما این نباید موجب می‌شد که ما شریعتی را با همین نقاط منفی فقط بشناسیم. در او محسّنات فراوانی هم وجود داشت که البته مجال نیست که الآن من این محسّنات را بگویم، برای اینکه در دو مصاحبه دیگر درباره برجستگی‌های دکتر مطالبی گفته‌ام. این درباره مخالفان. اما ظلم طرفداران شریعتی به او کمتر از ظلم مخالفانش نبود، بلکه حتی کوبنده‌تر و شدیدتر هم بود. طرفداران او به‌جای اینکه نقاط مثبت شریعتی را مطرح کنند و آنها را تبیین کنند، در مقابل مخالفان صف‌آرایی‌هایی کردند و در اظهاراتی نسبت به شریعتی، سعی کردند او را یک موجود مطلق جلوه دهند. سعی کردند حتی کوچکترین اشتباهاتی را از او نپذیرند. یعنی سعی کردند اختلافی را که با روحانیون یا با متفکران بنیانی و فلسفی اسلام دارند، در پوشش حمایت و دفاع از شریعتی بیان کنند. در حقیقت شریعتی را سنگری کردند برای کوبیدن روحانیت یا کلا متفکران اندیشه بنیانی و فلسفی اسلام. خود این منش و موضع گیری کافی است که عکس‌العمل‌ها را مقابل شریعتی تندتر و شدیدتر و مخالفان او را در مخالفت حریص‌تر کند. بنابراین، من امروز می‌بینم کسانی که به نام شریعتی و به‌عنوان دفاع از او درباره شریعتی حرف می‌زنند، کمک می‌کنند تا شریعتی را هرچه بیشتر منزوی کنند. متأسفانه به نام رساندن اندیشه‌های او یا به نام نشر آثار او یا به عنوان پیگیری خط و راه او ،فجایعی در کشور صورت می‌گیرد. فراموش نکرده‌ایم که یک مشت قاتل و تروریست به نام «فرقان‌ها» خودشان را دنباله‌روی خط شریعتی می‌دانستند. آیا شریعتی به‌راستی کسی بود که طرفدار ترور شخصیتی مثل شهید مطهری باشد؟ او که خودش را همواره علاقه‌مند به مرحوم مطهری و بلکه مرید او معرفی می‌کرد. من خودم از او این مطلب را شنیده‌ام. در یک سطح دیگر، کسانی که امروز در جنبه‌های سیاسی و مقابل یک قشری یا جریانی قرار گرفته‌اند، خودشان را به شریعتی منتسب می‌کنند از آن جمله هستند بعضی افراد خانواده شریعتی. این‌ها در حقیقت از نام و از عنوان و از آبروی قیمتی شریعتی دارند سوءاستفاده می‌کنند برای مقاصد سیاسی و این طرفداری و جانبداری است که یقیناً ضربه‌اش به شخصیت شریعتی کمتر از ضربه مخالفان شریعتی نیست. مخالفان را می‌شود با تبیین و توضیح روشن کرد. می‌شود با بیان برجستگی‌های شریعتی، آنها را متقاعد کرد و اگر در میان مخالفان معاندی وجود دارد او را منزوی کرد. اما این‌گونه موافقان را به هیچ وسیله‌ای نمی‌شود از جان شریعتی و از سر شریعتی دور کرد؛ بنابراین من معتقدم چهره شریعتی در میان این موافقان و این مخالفان چهره مظلومی است و اگر من بتوانم در این باره یک رفع ظلمی بکنم، به مقتضای دوستی و برادری دیرینی که با او داشتم، حتما ابایی ندارم. * عده‌ای معتقدند که معمولا شخصیت‌ها از دور یا پس از مرگ مبالغه آمیز و افسانه‌ای جلوه می‌کنند. آیا به نظر شما درمورد شریعتی نیز می‌توان این نظر را صادق دانست و آیا چهره او نیز دستخوش چنین آفتی شده است؟ ـ البته من تصدیق می‌کنم که بخشی از شخصیت شریعتی مبالغه‌آمیز و افسانه‌آمیز جلوه می‌کند درمیان قشری از مردم، اما متقابلاً بخش‌های ناشناخته‌ای از شخصیت شریعتی هم وجود دارد. شریعتی را ممکن است به عنوان یک فیلسوف، یک متفکر بزرگ، یک بنیانگذار جریان اندیشه مترقی اسلام، معرفی کنند. این‌ها همان‌طور که اشاره کردید، افسانه‌آمیز و مبالغه‌آمیز است و چنین تعبیراتی در خصوص مرحوم دکتر شریعتی صدق نمی‌کند. اما متقابلاً شریعتی یک چهره پرسوز پی‌گیر برای حاکمیت اسلام بود، از جمله منادیانی بود که از طرح اسلام به صورت یک ذهنیت و غفلت از طرح اسلام به صورت یک ایدئولوژی و قاعده نظام اجتماع رنج می‌برد و کوشش می‌کرد تا اسلام را به‌عنوان یک تفکر زندگی ساز و یک نظام اجتماعی و یک ایدئولوژی راهگشای زندگی مطرح کند. این بعد از شخصیت شریعتی آن‌چنان که باید و شاید شناخته نشده است و روی این بخش وجود او تکیه نمی‌شود. می‌بینید که اگر از یک بعد از سوی قشری از مردم شریعتی چهره‌اش مبالغه‌آمیز جلوه می‌کند، باز بخش دیگری از شخصیت او و گوشه دیگری از چهره او حتی ناشناخته و تاریک باقی مانده است. بنابراین می‌توانم در پاسخ شما بگویم: بله، به صورت مشروط در مورد شریعتی هم این بیماری وجود داشته است؛ اما نه به صورت کامل و قسمت‌هایی از شخصیت او آن‌چنان که باید هم حتی شناخته نشده است. * نقش دکتر شریعتی در آغازگری‌ها چه بود؟ آیا او را می‌توان در این مورد با اقبال و سیدجمال مقایسه کرد؟ ـ البته شریعتی یک آغازگر بود. در این شک نباید کرد. او آغازگر طرح اسلام با زبان فرهنگ جدید نسل بود. قبل از او بسیاری بودند که اندیشه مترقی اسلام را آن‌چنان که او فهمیده بود فهمیده بودند. بودند کسانی اما هیچ‌کدام این موفقیت را پیدا نکردند که آنچه را فهمیده بودند، در قالب واژه‌ها و تعبیراتی که برای نسل امروز ما یا بهتر بگویم نسل آن روز شریعتی، نسلی که مخاطبین شریعتی را تشکیل می‌داد، گیرایی داشته باشد مطرح کنند. موفق نشده بودند به زبان آنها این حقایق را بیان کنند و جوری که برای آنها قابل فهم باشد این مسایل را بگویند. شریعتی آغازگر طرح جدیدترین مسائل کشف شده اسلام مترقی بود به‌صورتی‌که برای آن نسل پاسخ دادن به سؤال‌ها و روشن کردن نقاط، مبهم و تاریک بود اما اینکه او را با سیدجمال یا با اقبال مقایسه کنیم، نه. اگر کسی چنین مقایسه‌ای ‌بکند، ناشی از این است که اقبال و سیدجمال را به‌درستی نشناخته است. اتفاقاً در یکی از جلسات یادبود مرحوم دکتر، شاید چهلم او بود در مشهد سخنرانی کرد و او را حتی از سیدجمال و از کواکبی و از اقبال و اینها هم برتر خواند؛ بلکه با آنها غیرقابل مقایسه هم دانست. همان‌وقت هم این اعتراض در ذهن کسانی که شریعتی را به‌درستی می‌شناختند پدید آمد؛ زیرا تعریف از شریعتی به معنای این نیست که ما پیشروان اندیشه مترقی اسلام را تحقیر کنیم. سیدجمال کسی بود که برای اولین بار بازگشت به اسلام را مطرح کرد، کسی بود که مسأله حاکمیت را و خیزش و بعثت جدید اسلام را اولین‌بار در فضای عالم به‌وجود آورد. کاری که سیدجمال کرد سه جریان به‌وجود آورد در دنیا: یک جریان، جریان اندیشه مترقی در هند که بیشترین جریان‌های مترقی اسلام است. جریان دیگر، آن جریان اندیشه مترقی در مصر بود که آن هم به‌وسیله سیدجمال به‌وجود آمد و شما می‌دانید جریان مترقی در مصر، منشأ پیدایش جنبش‌های عظیم آزادی‌خواهانه در آفریقا شد. نه فقط مصر را به‌سطحی از بینش نوین اسلام رساند، بلکه نهضت‌های مراکش و الجزایر، کلاً شمال آفریقا، ریزه‌خوار خوان حرکت سیدجمال بوده است. یک چنین حرکت عظیمی را سیدجمال در مصر به‌وجود آورد و کلاً خاورمیانه. و جریان سوم، جریان روشنفکری در ایران بود. این سه جریان فکری اسلامی را سیدجمال در سطح جهان اسلام به‌وجود آورد. او مطرح‌کننده، به‌وجود آورنده و آغازگر بازگشت به حاکمیت اسلام و نظام اسلام است. این را نمی‌شود دست‌کم گرفت و سیدجمال را نمی‌شود با کس دیگری مقایسه کرد. در عالم مبارزات سیاسی، او اولین کسی است که سلطه استعماری را برای مردم مسلمان آن زمان معنا کرد، قبل از سیدجمال چیزی به نام سلطه استعماری برای مردم مسلمان حتی شناخته شده نبود. او کسی بود که در ایران، در مصر، در ترکیه، در هند، در اروپا کلا در خاورمیانه در آسیا و در آفریقا سلطه سیاسی مغرب زمین را مطرح و معنا کرد و مردم را به این فکر انداخت که چنین واقعیتی وجود دارد و شما می‌دانید آن زمان، آغاز عمر استعمار بود چون استعمار در اول نشرش در این منطقه اصلاً شناخته شده نبود و سیدجمال اولین کسی بود که آن را شناساند. اینها را نمی‌شود دست‌کم گرفت. مبارزات سیاسی سیدجمال چیزی است که قابل مقایسه با هیچ‌یک از مبارزات سیاسی افرادی که حول و حوش کار سیدجمال حرکت کردند نیست. البته در زمان کنونی جنبش امام خمینی (ره) از نظر ما با اینکه دنباله حرکت سیدجمال است، اما به‌مراتب جست بالاتری از حرکت سیدجمال دارد. در این تردیدی نیست؛ اما حرکت فکری و روشنفکری و سیاسی تبلیغی دکتر شریعتی را به هیچ‌وجه نمی‌توان حتی مقایسه کرد با حرکت سیدجمال. و اما اقبال، اقبال نیز آغازگر دو جریان بود. یک جریان، جریان رهایی از فرهنگ غربی و بازگشت به فرهنگ خودی اسلامی و بهتر بگویم، فرهنگ خود شرقی. و این همان چیزی است که بعدها به صورت تعابیری از قبیل غرب‌زدگی و امثال آن در ایران مطرح شده است. شما می‌دانید آن چیزی که دکتر شریعتی به‌صورت بازگشت به خویشتن مطرح می‌کند، که این یکی از عمده‌ترین مسائلی است که او می‌گوید، این است که در سال 1930 (بلکه قبل از 30، 25 ـ 1920) به‌وسیله اقبال در هندوستان مطرح شد، یعنی کتاب‌های اقبال، شعرهای فارسی اقبال که همه‌اش مربوط به بازگشت به خود اسلامی و من اسلامی و من شرقی، این را در ضمن هزارها بیت شعر، اقبال لاهوری در مثلاً چهل سال قبل از اینکه دکتر شریعتی امثال این را بیان کنند، بیان کرده و ملتی را با این شعرها به‌وجود آورده و آن ملت پاکستان است؛ یعنی یک منطقه جغرافیایی به‌وجود آورده است. این یک کار بوده که اقبال آغازگر آن بود و این کار بسیار عظیمی است. کار دوم اقبال همین مسأله ایجاد یک قطعه جغرافیایی به نام اسلام است و یک ملت به نام اسلام و تشکیل دولت پاکستان است. اول کسی که مسأله کشوری به نام پاکستان و ملتی در میان شبه قاره به نام ملت مسلمان را مطرح کرد اقبال بود. من به وضعیت کنونی پاکستان و سرنوشتی که بعد از اقبال، یعنی بعد از رهبران و بنیانگذاران پاکستان کلاً به‌وجود آمد، کاری ندارم، به جذب شدنش به استعمار و وابستگی‌های استعماری‌اش کاری ندارم؛ اما به مجاهدات اقبال و فلسفه و بیان اقبال در این مورد کار دارم. این یک حرکت جدید بود. یعنی او ثابت کرد که مسلمان‌ها به معنای واقعی واژه ملت، یک ملت هستند در شبه قاره که این مسأله را می توانید در بیانات اقبال، مکاتبات اقبال، که من یک بخش از آنها را در این کتاب مسلمانان در نهضت آزادی هند آورده‌ام، ملاحظه کنید که اقبال آغازگر چنین اندیشه‌ای بود. و می‌دانید این چقدر اهمیت دارد، چقدر بزرگ است. این را نباید دست‌کم گرفت. البته دکتر شریعتی را هیچ‌وقت کوچک نمی‌شماریم؛ اما نمی‌توانیم دکتر را مقایسه کنیم با این‌گونه چهره‌ها و این‌گونه شخصیت‌ها و به همین دلیل هم بود که دکتر شریعتی خودش را «کوچه کبدال» اینها می‌دانست. مرید واقعی و شاگرد از دور اقبال می‌دانست و شما نگاه کنید سخنرانی‌های دکتر در مورد اقبال که چند سخنرانی بود که یک‌جا چاپ شده است به‌نام «اقبال» و ببینید چطوری عاشقانه و مریدانه درباره اقبال حرف می‌زند. کسی که از زبان دکتر آن حرف‌ها را می‌شنود. برایش روشن می‌شود که این‌گونه مقایسه‌ها درست نیست. * درباره رابطه عاطفی و فکری شریعتی با روحانیت و روحانیون نظرات گوناگون و متفاوت و بعضا مغرضانه‌ای عرضه شده است. آیا شما می‌توانید به‌عنوان یک روحانی که با دکتر دوست و در بسیاری موارد هم‌فکر بوده حقیقت را در این مورد بیان کنید؟ ـ اتفاقا این از آن بخش‌های ناشناخته چهره و شخصیت دکتر است که قبلاً اشاره کردم بعضی از نقطه نظرها و گوشه‌های شخصیت او ناشناخته است و این یکی از آنهاست. اول من یک خاطره‌ای را برای شما نقل می‌کنم و بعد پاسخ شما را می‌دهم. در سال 1349 در مشهد، در یک مجمعی از طلاب و فضلای مشهد، من درس تفسیر می‌گفتم. در این درس تفسیر یک روز راجع به روحانیت صحبت کردم و نظراتی را که درمورد بازسازی روحانیت یعنی جامعه روحانیت وجود داشت به صورت فرض و احتمال مطرح کردم، گفتم چهارنظر وجود دارد. یک؛ حذف روحانیت به کلی، یعنی اینکه اصلا روحانیتی نمی‌خواهیم. دو؛ قبول روحانیت به همین شکلی که هست با همین نظام و سازمان کنونی قبولش کنیم و هیچ اصلاحی را در آن ندانیم. سه؛ تبدیل به کلی، یعنی اینها و روحانیت کنونی را برداریم، یک روحانیت جدید بیاوریم و به‌جای این روحانیت، با شرایط لازم و مقرری که برایش می پسندیم روحانیت جدید بنیانگذاری کنیم. و چهار؛ اصلاً همان چیزی که هست، بحث کردم روی مسأله و صحبت کردم. البته طبیعی است که من آن سه نظر اول را رد می کردم و با ارایه دلیل و به نظر چهارم معتقد بودم. همان اوقاتی بود که تازه زمزمه‌هایی علیه دکتر شریعتی بلند شده بود و گفته می‌شد که دکتر شریعتی راجع به افکار شریعت کم‌عقیده است یا بی‌عقیده است یا نسبت به روحانیت علاقه‌ای ندارد و از این قبیل تعبیرات. جلسه‌ای داشتیم همان روزها با دکتر شریعتی من برای او نقل کردم که من در جلسه درسمان این مطلب را بیان می‌کردم، با علاقه فراوانی گوش می‌داد. من برایش گفتم. گفتم بله، یکی اینکه نفی روحانیت به‌کلی، که گفت این غلط است. دوم اثبات همین روحانیت موجود به کلی، که هیچ تغییری در او وارد نکنیم. گفت: این هم که غلط است. سوم اینکه تبدیل کنیم روحانیت را باز به کلی، یعنی این روحانیت را کلاً برداریم یک روحانیت دیگر جای او بگذاریم، با شرایط لازم. تا این قسمت سوم را گفتم شریعتی ناگهان گفت: اوه، اوه، این از همه بدتر است. توجه می‌کنید! گفت این از همه بدتر است. از همه خطرناک‌تر است، این از همه استعماری‌تر است و رسیدیم به نظر چهارم که آن اصلاح روحانیت موجود بود گفت بله این نظر خوبی است. شریعتی به‌خلاف آنچه گفته می‌شود درباره او و هنوز هم عده‌ای خیال می‌کنند، نه فقط ضد روحانی نبود، بلکه عمیقاً مؤمن و معتقد به رسالت روحانیت بود، او می‌گفت که روحانیت یک ضرورت است، یک نهاد اصیل و عمیق و غیرقابل خدشه است، و اگر کسی با روحانیت مخالفت بکند، یقیناً از یک آبشخور استعماری تغذیه می‌شود. این‌ها اعتقادات او بود در این هیچ شک نکنید این از چیزهایی بود که جزو معارف قطعی شریعتی بود، اما درمورد روحانیت او تصورش این بود که روحانیون به رسالتی که روحانیت بر دوش دارد، به‌طور کامل عمل نمی‌کنند. در اینجا هم یک خاطره‌ای نقل می‌کنم برای شما در سال 47 یعنی سال آخر عمر جلال آل احمد، مرحوم آل‌احمد آمد مشهد، یک جلسه مشترکی داشتیم، من بودم، آل‌احمد بود، مرحوم شریعتی بود و عده‌ای هم از دوستان مشهدی ما بودند. بحث درباره روحانیون شد، به مناسبت حضور من در جلسه شاید هر کسی یک چیزی می‌گفت. شریعتی یک مقداری انتقاد کرد، مرحوم آل‌احمد به شریعتی گفت شما چرا (البته با تعبیر حوزه علمیه می‌گفتند نه روحانیت) از حوزه علمیه اینقدر انتقاد می‌کنی، بیا از روشنفکران خودمان انتقاد کن و مرحوم آل‌احمد یک دو سه جمله درباره انتقاد و تعرض به روشنفکران گفت، مرحوم دکتر شریعتی پاسخی داد که از آن پاسخ هم می‌شود درست نقطه نظر او را نسبت به روحانیت و روحانیون فهمید. او گفت علت اینکه من از روحانیت انتقاد می‌کنم، از حوزه علمیه انتقاد می‌کنم این است که ما از حوزه علمیه انتظار و توقع داریم از روشنفکر جماعت، هیچ توقعی نداریم، نهادی که ولادتش در آغوش فرهنگ غربی بوده، این چیزی نیست که ما در او انتظار داشته باشیم. اما روحانیت یک نهاد اصیلی هست و ما از روحانیت زیاد انتظار داریم و چون آن انتظارات عمل نمی‌شود، به همین دلیل است که انتقاد می‌کنم. او معتقد بود که روحانیون به آن رسالت به‌طور کامل عمل نمی‌کنند. بر این اعتقاد بود تا سال حدود 51 و نزدیک 52 از آن سال در اثر تماس‌هایی که دکتر با چهره‌هایی از روحانیت به خصوص روحانیون جوان گرفت، کلا ًعقیده‌اش عوض شد. یعنی ایشان در سال 54 و 55 معتقد بود که اکثریت روحانیت به آن رسالت عمل می‌کنند و لذا در این اواخر عمر دکتر شریعتی نه فقط معتقد به روحانیت، بلکه معتقد به روحانیون نیز بود و معتقد بود که اکثریت روحانیت در خط عمل به همان رسالتی هستند که بر دوش روحانیت واقعاً هست. البته با روحانیونی که می‌فهمید که در آن خط نیستند با آنها خوب نبود و شخصاً به امام خمینی (ره) بسیار علاقه‌مند و ارادتمند بود. * گروه‌های چپ و شبه‌چپ امروز سعی می‌کنند؛ شریعتی را قطب و پیشوای خود معرفی کنند، از طرفی گروه‌های سیاسیون غربگرا و یا به اصطلاح رایج «لیبرال» نیز شریعتی را ملک مطلق خود می‌دانند. آیا شما می‌توانید مشکلی که از این دو ادعا حاصل می‌شود را حل کنید. ـ مشکل را خود این دو ادعا حل می‌کند زیرا که هر کدام دیگری را تخطئه می‌کند و بنابراین نتیجه می‌گیریم نه ملک طلق لیبرال‌هاست و نه قطب و محور چپ‌ها و شبه‌چپ‌ها، اما درمورد چپی‌ها باید بگویم صریحاً و قاطعاً شریعتی جزو شدیدترین و قاطع ترین عناصر ضدچپ و ضد مارکسیسم بود. آن روزی که مجاهدین تغییر ایدئولوژی دادند و کتاب مواضع ایدئولوژیک تازه‌شان چاپ شد و در اختیار این و آن قرار گرفت، که هم من دیده بودم و هم مرحوم دکتر جلسه‌ای داشتیم در مشهد یک نفری از مواضع جدید مجاهدین که مارکسیستی بود دفاع می‌کرد. شریعتی آن شخص را چنان کوبید در آن جلسه‌ای که برای من حتی تعجب‌آور بوده که شریعتی اینقدر ضد چپ است و شما آثارش را بخوانید، مقابله و مخالفت او را با اندیشه چپ و مارکسیستی و اصول تعلیمات مارکسیستی به روشنی درمی‌یابید. بنابراین هرکس و هر چپ‌گرایی (اگرچه زیر نام اسلام) اگر امروز شریعتی را از خودش بداند، یقیناً گزافه‌ای بیش نگفته است. همچنین مجاهدی که امروز شریعتی را از خودش بداند یقیناً گزافه‌ای بیش نگفته است. همین مجاهدین که امروز طرفداری از دکتر شریعتی می‌کنند. اینها در سال 51 و 52 جزو سخت‌ترین مخالفین شریعتی بودند. خوب امروز چطور می‌توانند شریعتی را قطب خودشان بدانند. اما لیبرال‌ها، البته عده‌ای از عناصر وابسته به نهضت آزادی یا عناصر سیاسی میانه، که خیلی اهل خطرکردن و در مبارزات جدی واردشدن، نبودند، این‌ها به خاطر امکاناتی که داشتند خانه‌ای داشتند، باغ بیرون شهری داشتند ،تشکیلاتی داشتند و شریعتی را دعوت می‌کردند و عده‌ای را هم با او دعوت می‌کردند. ایشان هم در اوقاتی که سخنرانی نداشت در منزل این‌ها و با استفاده از امکانات این‌ها برای 50 نفر، 100 نفر، کم‌تر یا بیشتر جلسه داشت و صحبت می‌کرد، این ارتباطات را شریعتی با این لیبرال‌ها داشت. البته بیشتر امکانات را بعضی از بازاریان وابسته به این جریان سیاسی به اصطلاح لیبرال فراهم می‌کردند و بهره‌برداری‌های جمعی و سیاسی و فکری را خود آن سیاسی‌های لیبرال انجام می‌دادند. حقیقت این است که شریعتی وابسته به اینها به هیچ وجه نبود. امروز هم اگر بود با آنها میانه‌ای نداشت، بلکه فقط از امکاناتی که در اختیار آنها بود استفاده می‌کرد. امروز هر گروهی این امکان را دارد که بگوید یار شریعتی من بودم، هم فکر شریعتی بودم، شریعتی مال من بود. اما خوب باید دید چقدر این حرف قابل قبول است. نه مارکسیست‌ها و نه گروه دیگر هیچ کدام با شریعتی حتی هم خونی فکری و رابطه خویشاوندی فکری هم نداشتند. * اگر شریعتی را مرحله تازه‌ای از رشد اندیشه اسلامی و در عرصه ذهنیت ایران می‌بینید مرحله بعد از او را چه می‌دانید؟ ـ البته من شریعتی را به‌صورت یک مرحله می‌توانم قبول کنم. به این معنا که، همین‌طور که قبلاً گفتم او کسی بود که اندیشه‌های مطرح شده در جامعه را با زبان درستی با یک سلطه ویژه‌ بر فرهنگ رایج آن نسل می‌توانست بیان کند، به این معنا که خود او هیچ ابتکاری نداشت. به هیچ وجه قبول ندارم، بلکه خود او ابتکارهای زیادی داشت مسائل جدیدی داشت، اما به‌معنای درست کلمه، شریعتی یک مرحله بود، مرحله بعدی این است که بیاییم آن مسائلی را که شریعتی با استفاده از آشنایی‌های خودش با فرهنگ اسلام فهمیده و ارائه داده بود با اصول اساسی فلسفی مکتب اسلام بیامیزیم و منطبق کنیم. آنچه به‌دست خواهد آمد به نظر من مرحله جدیدی است که می‌تواند برای نسل ما مفید باشد، به تعبیر بهتر بیاییم شریعتی را با مطهری بیامیزیم. شریعتی را در کنار مطهری مطالعه کنیم. ترکیبی از زیبایی‌های شریعتی با بتون‌آرمه اندیشه اسلامی مطهری به‌وجود بیاوریم، آن به‌نظر من همان مرحله نوینی است که نسل ما به آن نیاز دارد. موفق باشید
12311
متن پرسش
باسمه تعالی با عرض سلام و تبریک ایام الله شعبانیه محضر استاد. حقیر کتاب خویشتن پنهان حضرتعالی را خواندم و بهره های وافری بردم. منتها برداشت حقیر این بود که این کتاب بیشتر به تسلط نفس ناطقه بر بدن فیزیولوژیک و عالم اطراف خویش و نحوه اداره آن و مدیریت آن نظر دارد اما در مورد نحوه تاثیر اراده نفس ناطقه در صدور افعال و فرایند شکل گیری شاکله ها در نفس آدمی مطلبی مفصل در این کتاب نیافتم از محضر شما خواهانم محبت فرموده و به سوالات ذیل پاسخ دهید. 1. از منظر شما اصولا شاکله چیست و موطن آن کجاست؟ 2. جنس شاکله چیست آیا از مقوله شناخت است یا از جنس انگیزه؟ 3. آیا شاکله و یا ملکات اخلاقی از آثار و لوازم نفس آدمی است یا به حالت خاص (بُرشی خاص) از خود نفس ناطقه اطلاق می شود؟ 4. فرایند صدور یک فعل اخلاقی از ناحیه ملکه اخلاقی در نفس چیست؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان بعد از تعریفی که از خود و معنای زندگی می‌کند مطابق آن تعریفی که از خود کرده عمل می‌نماید و پس از چندی شخصیت خاصی به خود می‌گیرد و مطابق آن شخصیت اقدام می‌نماید که این حالت را شاکله می‌گویند و قرآن در همین رابطه می‌فرماید: «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِه‏». موفق باشید

11717
متن پرسش

وظیفه ما در این فضای مجازی چیه؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مثل شهید آوینی باید آن را تصرف کنیم و ما بر آن حکم برانیم و نه آن بر ما! موفق باشید

13145
متن پرسش
سلام: شما فرمودید «باید ببینیم که کدام کتاب عرفانی با روحیاتمان می خورد. و به ذوق و استعداد ما می خورد‌. بعد کتاب را بخوانیم و عمل کنیم.» استاد خواهشمندم این مطلب را برای بنده کم سواد توضیح بفرمایید که یعنی چه که به ذوق و استعدادمان بخورد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که در قسمت اول جواب، تأکید بر آن بود که بعد از مطالعه‌ی عرفان نظری می‌توانید متوجه شوید که چه ذوق و استعدادی در مسیرهای مختلف سلوک دارید؟! پیشنهاد بنده رجوع به سه جلد کتاب «مقالات» آیت اللّه سید محمد شجاعی است. شرح صوتی آن را می‌توانید از قسمت پخش گروه فرهنگی المیزان به شماره‌ی 09136032342 جویا شوید. موفق باشید

نمایش چاپی