بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
39222

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد وقتتون بخیر: حدود ۵ سال پیش عزمم را جزم کرده بودم که به حوزه علمیه بروم. استعداد و علاقه اش را هم داشتم ولی با سرسختی شدید خانواده مواجه شدم. چون پدرم راضی نبود به دروس خودم ادامه دادم تا الان که ۱.۵ سال از دانشگاهم می‌گذرد. دانشگاه شهر دیگری قبول شدم، شهری سکولار و سنی مذهب؛ و بسیار بسیار فشار روی من است. الان همه‌جا احساس وحشت و تنهایی دارم. به احساسی برخورد کردم که سراسرش غم است. همیشه نگران تنهایی‌ام هستم. گرفتار چیزی شدم که شرایط به خوشی نمی‌گذرد. در شادترین حوادث، چنان غم دارم که گویی عزادارم. هیچکس هم به دادم نمی‌رسد واقعا در مسیرم درمانده ام. هرچه توسل می‌کنم هرچه دعا می‌کنم دیگر صدایم به جایی نمی‌رسد. ای لعنت به پول و پرستیژ و امثال اینها که به خاطرش من الان باید چنین رنجی بکشم. همیشه می‌گویند تو پزشک می‌شوی و آینده خوبی داری! چندسال دیگه را باید به همین شکل سپری کنم و هیچ یار و یاوری ندارم. درمانده ام و حیران. به شدت به کمک نیاز دارم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اشکال دارد که در همین شرایط که قرار گرفته‌اید به نسبتی بیندیشید که باید در عین ادامۀ دروس رسمی، با حقیقت پیدا کنید و فرصت را غنیمت بشمارید با دنبال‌کردن سیر مطالعاتی سایت و مباحث قرآنی که در سایت هست بخصوص بحث مربوط به سوره آل عمران و سوره انعام. موفق باشید

39178

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد عزیز: خدا میاد یه رخی نشون میده و یه آرامشی به قلب ما میده که از هیچ کس و‌هیچ چیز غصه ای نداریم و برامون‌مهم‌نیست، میگیم‌ خدا راعشقه، بعد یهو‌ ول میکنه میره، اول اینکه این رفتن تقصیر ماست؟ و‌ کاری کردیم که این آرامشه یهو‌ ناپدید میشه؟ یا نه سنت خدا این شکلیه؟ و حالا که رفته برای منی که غرق گناه هستم خیلی سخته, حالا قدرت جذبه و بودن خدا در وجودم‌ و‌ قلبم نیست و لذت گناهان گذشته هم پرقدرت میان تو صحنه! چیکار باید بکنم؟ این آزمایش خداست؟ چرا اینقدر سخته پس؟ من الان چشمام پر اشک هستن و‌ همیشه میدونم قراره چه بلایی سرم بیاد و به خدا هم میگم که بابا من ضعیفم و هوای ما ضعیفا را داشتع باش، اما.... به خود خدا قسم من‌متنفرم از رقتن از حریم‌خدا! ولی ضعبفم زورم‌نمی‌رسه چه کنم خب؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی اخیراً تحت عنوان «معنی خوف و رجاء» شده است. امید است مفید افتد. https://eitaa.com/matalebevijeh/18285. موفق باشید

39125

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

عرض سلام و ادب خدمت لب المیزانی ‌های کوشا و گرانقدر و استاد طاهرزاده عزیز؛ سروده‌ای نو داشتم که تقدیم نگاه پاکتان می‌کنم: «تا نوح بین ماست که طوفان نمی‌شود / هر کشوری ولایتِ ایران نمی‌شود» «جانم فدای جمله‌ی سادات شد، ولی / هر سیّدی که اهل خراسان نمی‌شود» «ابلیس رانده می‌شود از قلب مومنان / بیت الحرام، لانه‌ی شیطان نمی‌شود» «هر کافری که «اشهد انّ علی» نگفت: با صدهزار توبه مسلمان نمی‌شود» «ای مورها که در پی دنیایتان خوشید / این خاک‌ها که تخت سلیمان نمی‌شود» «خشکیده‌است برکه‌ی وهم و سرابتان / دریای عشق اوست، بیابان نمی‌شود» «شبگرد کوفه پشت و پناه یتیم‌هاست / با او کسی که بی سر و سامان نمی‌شود» «پیر خمین درس شجاعت به شیعه داد / در مشکلات شیعه پریشان نمی‌شود» «مردم! برای اینکه شبی را سحر کنید / هر قهوه‌ای که قهوه‌ی لبنان نمی‌شود» «مرزی برای آنکه گذرنامه‌ای نداشت / پایانه‌ی زمینی مهران نمی‌شود» «ای قبله‌گاه و باطن امّن یجیب‌ها / مشکل بدون یاد تو آسان نمی‌شود» «هرچند یار غار نبودیم و نیستیم / اصحاب کهف، بی سگ دربان نمی‌شود» ۲۰ آذرماه ۱۴۰۳ اللهم عجل لولیک الفرج

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر هم طوفانی در پیش است برای کسانی است که در کشتی نوحِ این زمانه حاضر نیستند و حقیقتاً همیشه چنین است که نمی‌دانند «در مشکلات، شیعه پریشان نمی‌شود». موفق باشید

39013

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام به شما: مدتی بود که درد دلم زیاد شده بود و مرهمی می خواستم. یک سال و نیم می‌شود که دور از خانه دانشجو ام. از آن زمان تاکنون تجربه تنهایی شدید باعث شده که به بدشکلی گرفتار بشوم. من انسان مذهبی هستم و فکر می‌کنم اگر در مسیری که خدا رهنمود داده حرکت کنم آن موقع خوشبختم و سعیم بر همین بوده تا الان. از کودکی مشکلات عاطفی داشته ام از کتک خوردن و کم توجهی و... ولی به لطف خدا محکم ماندم؛ قرآن می‌خواندم و نمازم نیز برقرار بود. آسیب هایی که به من رسیده الانم مرا در ارتباطات دچار مشکل های زیادی کرده است. جامعه گریز شده ام. با کتب جنابعالی و هیئت و مسجد همیشه مأنوس بودم. الان در یک شهر سکولار، سنی مذهب و بی عقیده دانشجوام. تنهای تنها. هیچ قراری ندارم. نه دانشگاه، نه خوابگاه نه کافه نه مسجد هیچ چیز نمی تواند غم و تنهایی مرا بهبود ببخشد. رمقی در من باقی نمانده و نمی دانم پس از این چه بر من عارض می‌شود. یک انسان که هیچ ندارد و هیچکس در زندگی‌اش نیست هر روز در آینه رو‌به‌روی من است. از این خودم می‌ترسم. همه بلا استثنا تنهایی خود را با عشق و درس و... پر می کنند. دختر و پسر دست در دست هم با شوق به دانشگاه می‌آیند، حسابی درسشان را می خوانند، لذت می برند و خوشحال اند. ولی من... گوشه ای مشغولم به خودم، خودی که دیگر توان پذیرش خودش را هم ندارد. می‌خواستم ازدواج کنم چون اگر قراری بجویم رنج از روی من برداشته می‌شود. بارها تصورش را کردم؛ هر روز و هر ساعت؛ واقعا لذت بخش می‌شود. این دانشجوها انسانهای جالبی اند. روال طبیعی ای طی می کنند؛ با دختری آشنا می شوند، پیشنهاد می‌دهند، رابطه‌ای شکل می‌گیرد، برای هم تلاش می‌کنند، ارتقا و رشد شخصی درشان اتفاق می افتد، اعتماد به نفس می گیرند و به معنای واقعی پیشرفت می کنند. من عقب ماندم؛ چون می‌خواهم در این مسیر خدا هم راضی باشد. یعنی اصلا دلم راضی نمی شود که وارد روابط غیر شرعی شوم. اوضاع هر روز سخت تر و نگران کننده تر می شود. داشتن دوست‌دختر آسان است؛ کم‌خرج است و همه حاضرند. ولی ازدواج، مغزم سوت می کشد. من تلاشم را می‌کنم، صبح تا ظهر دانشگاهم و ظهر تا شب سرکار، ماهانه ۳ میلیون درآمدم است و عملا هیچ دختری حاضر نیست که چنین پسری را حتی نگاهش کند. خب من ۵ سال دیگر ان شاءالله درآمدم بیست برابر همین مقدار است ولی تا آنموقع قطعا دوام نخواهم آورد. امشب که موقع تنهایی بدنم سست شد داشتم از پله‌های خوابگاه به زمینِ ۳ متر پایینتر پرت می‌شدم که خدا نجاتم داد. تنهایی شدید، بیماری بسیار کشنده‌ای ست. مشکل قلبی و عدم اعتماد به نفس و جامعه گریزی را من انتخاب نکرده ام. داشتم به این فکر می کردم که ای کاش خدا نیم‌نگاهی به منم می‌کرد. یعنی منی که موقعیتش را داشتم و وظیفه ام این بود که خودداری کنم سزاوار یک نگاه خدا نیستم؟ در وضعیتی که انسانها مرا تنها گذاشته اند خدا هم باید از من رو برگرداند؟ وقتی همه هم‌اتاقی هایم کنار دوست‌دختر هایشان لم داده بودند من کنج اتاق نشسته بودم و فقط خود خوری می کردم. به خودم می‌گفتم فلانی آخر تورا چه به ازدواج؟ هیچ نداری که دلگرمی یک دختر باشد. بعد تازه ازدواج کنی دست دختر را بگیری و بیاری اینجا؟ با درآمد ۳ میلیونی؟ احمقی پسر؟ با ۲۰ سال سن دوره های ازدواج را شرکت کردم، کتابهای ازدواج اسلامی را خوانده‌ام ولی وقتی خدا بخواهد تو را ذلیل کند می‌کند. حالا سگدو بزن. هیچ‌اثری ندارد. ولی آن پسری که به دین و اسلام فحاشی می کند، یک شبه می‌شود سوگلی خدا و همه چیزش جور می‌شود. ازدواج می‌کند، الکل را کنار می‌گذارد و... ولی تو، بنشین و دعا کن اگر توانستی کاری کنی. چرا نمی شود؟ چون او نمی‌خواهد. زمانی منم سرشار از شور بودم. درس می‌خواندم، رشته خوبی قبول شدم، می‌خواستم موسیقی بیاموزم، زبان می‌خواندم، کتابخوان بودم، مسجدی بودم، ذوق برای ارتباط با مردم داشتم و لذت از زندگی می‌‌بردم. ولی وقتی یک نیاز در وقت طبیعی خودش برطرف نشد همه چیز تمام شد. بزرگیِ آن نیاز نه با معنویت حل شد نه چیزهای دیگر. اگر توصیه به نماز و قرآن می کنید باید بگویم که هم نماز می‌خوانم هم قرآن ولی هر دوی اینها از من متنفرند. چرا؟ چون بی ذوق به سراغ شان می‌روم. اصلا ذوق هیچ چیز در من باقی نمانده. اینجا اکیپ های مختلط وجود دارد که عضو آنها می‌شوی و لذت دوران دانشجویی را می‌بری. ولی لذت آلوده به گناه. من نمی‌دانم این چه گناهی است؟ این افراد هر روز موفق‌تر از دیروز اند. شادند، شوخند، بالنده‌اند، گرمند، درسخوان اند و ورزشکار. آری! انگیزه‌ای که ایجاد می کند فراتر از تصور است. ولی من از این تجمعات گریختم و جدا شدم آنقدر دور شدم که به چشم یک جامعه ستیز با من رفتار می شود. هر رفیقی هم از قبل داشتم بعد از رفتن به دانشگاه و آشنایی با یک دختر دیگر سراغی از من نگرفت و این واقعا ضربه اساسی به من بود. از این طرف هم دختر و پسرهای مذهبی را می بینم که دست در دست هم در حرم امام علی (ع) می نشینند و می‌خندند و با حمایت خانواده از زندگی لذت می‌برند. من دچار شوک شده‌ام. واقعا جزو دسته مذهبی هم دیگر به حساب نمی آیم. یعنی آن لذت حلال هم نمی‌چشم. مسئله ازدواج را با پدرم مطرح کردم و ایشان فرمودند که حمایتی نخواهند کرد و خب البته اشکالی ندارد برای من عادی بود. الان شب و روز سعی می‌کنم که بیشتر بخوابم تا کمتر فکر کنم زیرا افکارم به‌شدت آزار دهنده است. آدم افسرده‌ای نبودم. از کلاس اول تا سال دوازدهم شاگرد اول بودم و آموزش قرآن را تا آخر پیگیری کرده بودم. خطاطی می‌کردم و عاشق موسیقی سنتی بودم. می‌خواهم شدت این نیاز را برایتان روشن کنم. ولی الان خیلی پیر شده ام، موهایم تک و توک سفید شده که در خانواده‌مان سابقه اینچنینی نداشتیم. من واقعا معذرت میخوام که این احساسات ناخوشایند را با شما در میان گذاشتم. من کسی را ندارم واقعا. امیدوارم که درکم کنید. آدم قوی ای بودم که باصلابت رفتار می‌کردم ولی الان در ضعیف ترین نسخه خودم به سر می‌برم. با تپش قلب و گرفتگی سینه و سستی اندام دارم با جنابعالی گفتگو می‌کنم. لطفا راهنمایی ام کنید تا بتوانم از این وضعیت خلاص شوم. من اهل گناه نیستم، اهل فساد نیستم، اهل دختربازی و روابط نامشروع نیستم ولی زندگی مسیر جهنم را به روی من باز کرده و زمان مرا به داخل آن سوق می‌دهد. برای من و امثال من خیلی دعا کنید چون واقعا ما غریب افتاده ایم‌. از تازه عروس و داماد های مذهبی هم که اهل شوآف هستند می‌خواهم که کمی و فقط کمی این عمل شان را کنار بگذارند چون همین، باعث حال خرابی مجردهاست. مجردی که نه درآمد خوبی دارد و نه حمایت خانواده را. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر به بعضی از سؤالات کاربران بخصوص در سالهای اخیر توجه بفرمایید با اینکه آن نوع مشکلات که جنابعالی متذکر آن هستید؛ ندارند، ولی ملاحظه خواهید کرد که احوال آن‌ها به همان معنای تنهایی خاص از همین جنس است. زیرا با آنچه شما روبرو هستید و باید بالاخره روبرو می‌شدید، پس از مدتی که گمان نمی‌کردند با چنین روحیه‌‌ای روبرو شوند، روبرو شده‌اند زیرا این تقدیر تاریخی است که بشر جدید با ظرفیت خاصی که دارد با آن روبرو خواهد شد و راه حل آن و عبور از آن، مشغول‌کردن خود با اموری که به نحوی امور دنیایی است، ممکن نیست و نوعی پنهان کردن مسئله‌ای است که به هر حال برایشان پیش می‌آید که متأسفانه به طلاق‌های عاطفی و یا طلاق‌های واقعی کشیده می‌شود. تنها راه، آری! تنها راه، حضور در تاریخی است که بسیجیان واقعی در آن حاضر شدند و رهبر معظم انقلاب اخیراً از آن به عنوان یک فرهنگ ملی سخن گفتند، امری که ما را در آینده‌ای بزرگ حاضر می‌کند که نمونه آن را در کاربری که سؤال شماره 39014 مطرح فرموده‌اند ملاحظه خواهید کرد. اخیراً نشستی در رابطه با سخنان رهبر معظم انقلاب در رابطه با بسیج، پیش آمد که خوب است نظری به آن بیندازید. موفق باشید

39003
متن پرسش

«ظریفی می‌گفت، شادی وقتی طلوع می‌کند که انسان بداند وظیفه واقعی‌اش را به انجام رسانده. رسیدن به آن شادی، دشواری هر انجام وظیفه‌ای را آسان می‌کند. مثل شادی یک پدر، آن‌هنگام که با دست‌رنجش آرزوی کوچک کودکش را برآورده می‌کند و در همان حال می‌داند، هرآنچه برای این منظور از دستش برآمده، انجام داده است. تحمل سختی انجام وظیفه در انتظار شادیِ پس از آن، آسان است. رنج حقیقی در انجام وظیفه نیست؛ که در ندانستن وظیفه است. گیجی و پریشانی ناشی از ندانستن وظیفه است که ما را خسته می‌کند. بشر امروز، بشر عاطل و باطل است. نمی‌داند کجاست و چه «باید» بکند. این «بایستگی» همان امر مجهول عصر ماست؛ عصر نیهیلیسم.»  سلام استاد عزیز: اوقاتتون پر خیر و برکت ان شاالله با این وصف چطور ما باید پوچی را درک کنیم؟ واقعا ما نمیدونیم کجاییم و چه باید بکنیم؟ واقعا ما تنها ملت آینده دار دنیا نیستیم؟ آیا افتادن در چاه نهیلیسم تقدیریست که همه باید به آن مبتلا باشند؟ من واقعا نمیتونم بفهمم پوچی چی هست. ما اسلام را داریم. انقلاب اسلامی امام خمینی عزیز را داریم. ما در مسیریم و اگرچه در فهممون نسبت به این حقیقت دچار شدت و ضعفیم اما الحمدلله و المنه در نسبت با امام و انقلابیم چطور تصور کنیم نمیدونیم کجاییم و چه باید بکنیم درسته گاهی نمیتونیم تشخیص بدیم در لحظه مصداق عملی که باید انجام بدهیم چیه اما مگر نه اینکه تا خدا هست امید داریم که راه بازمیکنه و ما درنمیمونیم مگر نه اینکه «ان تنصرالله ینصرکم» مگرنه اینکه قرآن هست و اهل بیت هستند و انقلاب و امام هست و آقا هست پس چطور ما نمیدونیم کجاییم و چه کنیم؟ مگر هدایت خدا را باور نداریم که به چه کنم چه کنم دچار بشیم؟ آیا ما محکومیم به دلیل حضور در زمانه نهیلیسم، دچار آن شده باشیم؟ یا می‌شود که در این زمانه بود و به حضور خدا و هدایتش و آنچه ذکر شد، دچار پوچی و نهیلیسم نباشیم؟ آیا من اونقدر از مرحله پرت هستم که نمی‌فهمم نهیلیسم چیه در حالیکه دارم درش دست و پا می‌زنم؟ من هرگز در زندگیم دچار سردرگمی که اقای یامین پور ذکر کردند نشدم همیشه به انقلاب اسلامی عشق ورزیدم و همه زندگیم در این راستا بوده که شیرینی انقلاب و امام را به دیگران هم نشون بدم درسته بسیاری اوقات دستم از ابزار فلسفه و سخن و علوم دیگر خالی بوده اما قلبم ذره ای به حقانیت انقلاب اسلامی امام خمینی شک نکرده لااقل چنین شکی را در طول زندگیم بخاطر نمیارم و حالا مکرر در مکرر می‌شنوم از پوچی و نهیلیسم و... شک کردم که آیا باید حتماً پوچی را لمس کرده باشم یا بکنم؟ یا اگر چنین حس سردرگمی ندارم نشانه گیجی و پرت بودنم از مرحله است؟ و هر بار به خودم جواب می‌دهم با وجود خدا و... چرا محکوم به درک و غرق شدن در نهیلیسم هستم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضوری که با انقلاب اسلامی در مقابل ملت ما گشوده شد طوری مردم بسیجی و انقلابی را در بر گرفت که گویا همه عالم در جان آن ملت شکوفا شد، ولی این انسان در این آخرین دوران با ظرفیت بیشتری که دارد به خود آمد و آنچه داشت را کافی ندانست. حال یا ادامه راه را بسته دید، و این یعنی ظهور نیهیلیسم. و یا در مواجهه با ظرفیت بیشتری که داشت، خود را با حضوری بیشتر ادامه داد و با عزمی که عزم فرزندان حضرت امام و انقلاب داشتند خود را معنا کرد و این‌جا است که می‌توان پرسید شما با کدام عزم، نسبت خود را با امام و انقلاب جلو می‌برید؟ که در آن نسبت آری! خداوند را هرچه حاضرتر و فعال‌تر می‌یابید. این مهم است. و به نظر بنده آقای دکتر یامین‌پور به نکتۀ خوبی اشاره می‌کنند مبنی بر اینکه هرکس راه را در زمانۀ خود و در مواجهه با مسائل بشر جدید یافت؛ تماماً در حضوری است که او را در وسعت آخرالزمانی‌اش حاضر می‌کند در عین آن‌که باید آن حضور را در نسبت با انقلاب و حضرت امام پاس بدارد و عمق ببخشد. موفق باشید      

38865

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و احترام: بعد از رحلت استاد فاطمی نیا رضوان الله علیه، یکی از کسانی که لحن کلام و بیانشون آرامش خاطر برام میاره شما هستید.استاد طاهرزاده عزیز. با اینکه خیلی فلسفه بلد نیستم و ممکنه تمامی جوانب حرفاتون رو درست و دقیق درک نکنم. استاد سوال من در مورد حس تنهایی و ترس از تنهایی عمیقی هست که در تمام طول عمرم با من بوده چه اون وقتی که همسرم کنارم بودند و چه الان که بیست و دو ساله تنها با پسرم زندگی می کنم. استاد حس تنهایی که گاهی تا عمق جانم رو تحت الشعاع قرار میده، به قول مرحوم استاد تمام درد ما از خدا نشناسی است سعی کردم تو معنویات قوی بشم، اساتید دیگه ای رو کم و بیش تجربه کردم ولی این حس تنهایی و البته ترس از تنهایی های بیشتر من رو رها نمی کنه. استاد نمازهای مستحبی رو تاجایی که مقدورمه میخونم هر جا زیارت جور بشه می دوم در حال حفظ قران هستم حدودا یازده جز و دارم ادامه میدم ولی این حس عمیق رو نتونستم درمان کنم. به مبانی محکمی احتیاج دارم شاید ... خدا یاورتون بشه راهنماییم بفرمایید ... والعاقبه للمتقین

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا را شکر که دل به قرآن سپرده‌اید، به قرآنی که جهانی را مقابل شما می‌گشاید، جهانی هزاران هزار وسیع‌تر از جهانی که ما در این دنیا در آن هستیم و با توجه به این امر، پیشنهاد می‌شود در کنار حفظ قرآن، از تدبّر در آن از طریق تفاسیر بخصوص تفسیر قیّم المیزان غفلت نشود. پیشنهاد اولیه آن است که صوت چند سوره که شرح آن در سایت هست؛ را دنبال کنید مانند سوره‌های آل عمران و عنکبوت و زمر و نساء، و سپس با نظر به جزوه «جایگاه تفسیر المیزان و روش استفاده از آن» که روی سایت هست وارد تفسیر المیزان شوید که راهی است برای ادامه زندگی در دنیا و آخرت. موفق باشید

38613

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: در صوت رویت فطری (تفسیر سوره اعراف) می فرمایید که: فطرت، کلی سعی است. لطفاً اگر امکان دارد کلی سعی را توضیح دهید؟ با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در رابطه با «کلّی سعی» مفصل است به عنوان حضوری جامع با وسعتی خاص، بر عکسِ مفهوم کلی مثل مفهوم آب که مصداق آن، آب جوی و آب دریا و آب چاه می باشد. موفق باشید

38425

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: استاد شما در یکی از مباحثتون در مورد خیالات می‌فرمایید خیالات را دنبال نکنید تا از تنگنای برزخی بیرون بیاید چون خیالات ما را به تنگنا دعوت می کند. من مدت یک سال است دچار ابتلای سختی شدم که مجبور به انجام یه گناه شدم و هرکاری می کنم از حواشیش در امان نیستم طوری که مجبور شدم یکی دو بار دیگه اون گناه رو تکرار کنم. مثل یه جنگ عظیم درونم که گاهی شیطان نفسم پیروز شده و بقیه زمانها مشغول مبارزه ام برای رفع و دفع اون گناه و خیالات. این ابتلا به شدت همه ذهنم رو درگیر کرده که همش میخوام دوری کنم و همش شیطان نفسم با تمام قواش میخواد من رو زمین بزنه از طرفی باعث شده دیگه جایی برای خیالات دیگه نمونه که نمیدونم این خوبه یا نه از طرفی باعث شده از ترس این که این خیالات نیاد و آسیب نزنه دائم متوسل به ذکر و یاد خدا باشم یه جورایی دائم پناهنده باشم میتونم بگم هیچ ذکر و دعا و توسلی من رو نجات نداد انگار در برزخم هستم و تنها موندم با اعمالم از طرفی به طورعجیبی در این مدت در روزی زیارت های خوب و زیاد و با برکت به روم باز شده انگار میخوان بهم قوت بدن که تو این مبارزه بزرگ درونیم کم نیارم اما یه چیز هنوز برام مونده در این تنگنای عجیب و سخت اونم نقطه امید به خداوند رحمانه که مطمئنم خلاصه نجاتم میده. نمیدونم دارم مسیر رو اشتباه میرم یا درست آیا زیادی امیدوارم؟ یا باید یه کار دیگه بکنم؟ همه این خیالات ناشی از گناهیه که مجبور شدم انجام بدم حالا همه ذهنم درگیر توبه و جدال با اون خیالاتشه که نمیخوام باشه و هی میاد و هی این جنگ غالب و مغلوب میشه البته اینم بگم از برکات این ابتلا مخصوصا اینه که تقریبا ادعاهایی که داشتم را خدا جلو چشمم ریخت و فهمیدم گرفتار عجب بدی بوده و البته هنوزم هست که خدا خودش داره میریزونه. لطفا راهنماییم کنید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد نباید به خود سخت‌گیری کرد. با امید به پذیرش توبه، باید به زندگی عادی خود ادامه داد. موفق باشید

38395

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام خدمت شما استاد طاهرزاده: استاد شما یه اشاره اي شنبه ي این هفته به کاری که پیامبر (ص) در شب ۱۵ ماه شعبان انجام دادند کردین. میشه بگین چیکار می‌کرده؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به این آدرس رجوع فرمایید. http://erfanvahekmat.com/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87/%D8%B3%D8%AC%D8%AF%D9%87_%D8%B4%D8%A8_%D9%86%DB%8C%D9%85%D9%87_%D8%B4%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D9%86 . موفق باشید

38292

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و درود: بنده بنا به شغل و کار و فعالیت روابط تعریف شده و مشخصی دارم.‌ اصولاً هم همه کاری هست و با همجنس خودم هم رابطه دوستی. ولی در رابطه با آقایان، در تلاشم رابطه مشخص و تعریف شده داشته باشم. چنانچه گمان کنم ممکن است عواقب داشته باشم و رابطه سالم نباشد، کلا قید آن کار و ... را می‌زنم. با این حال ، ۱۰ سال قبل با فردی کاملا مذهبی و مقید در فضای کار، همکار شدم که ایشان ابتدا ابراز علاقه کردن و بعد حتی از خواستگاری رسمی هم منصرف شدند! گفتن قصد ازدواج ندارند. من هم با ایشان کلا قطع رابطه کردم و از فضای آن کار خارج شدم. اما ایشان تقریبا هر یک سال یکبار پیامی برای مثلا مشارکت در فلان کار می‌دادند.‌ یا متوجه می‌شدم پیج من را فالو کردن، در صورتیکه من چندین بار پیج ام را عوض کردم و مانده بودم ایشان چطور پیدا کردن. البته ‌در حد یک سرکشی ساده و بدون هیچ پیام و صحبتی در همین حد. اصلا قصد درخواست ازدواج هم نداشتن. فقط سر زدن. می‌دانم ایشان همچنان مجرد هستند.‌ حقیقتا با این کارشان خیلی باعث آزار و‌ رنجش بنده هستن. خیلی تلاش کردم که بتوانم ایشان را فراموش کنم اما نتوانستم. با این حال با توجه به اینکه این فرد کاملا خیلی مذهبی هستند. حقیقتا برایم سوال بزرگ و پرچالش و مهمی ایجاد شده که چرا چنین کاری می‌کنند و پیام می‌دهند؟ این کار ایشان گناه ندارد؟ این نوعی تامین ارتباط نیست؟ من شناختی از مردان ندارم و نمی‌دانم این کار چه معنی دارد وقتی که ایشان به شدت و محکم قصد ازدواج ندارند!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال معلوم است که این نوع تجسس‌ها و سرکشی‌ها خلاف شرع است و شما با مشغول کردن خود در امور مهمه معرفتی سعی کنید ذهن خود را مشغول این امور ننمایید. پیشنهاد می‌شود کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که روی سایت هست مطالعه شود. موفق باشید

38183

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام! شما می‌فرمایید: انسان فقط هست. انسان تن نیست. سوال اگر ما بگوییم که انسان خیال هست، انسان عقل است، انسان بینایی است، آیا درست گفته ایم؟ با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این از مبنایی‌ترین مبناهای مطرح شده در «برهان صدیقین» است. اساساً مخاطب ما در این نوع بحث‌ها عزیزانی هستند که مباحث «برهان صدیقین» را همراه با شرح صوتی آن دنبال فرمایند. موفق باشید

38178

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام وقت بخیر: یکی ازسوالاتی که سالهاست درذهن من است این است که همه از نماز ظهرعاشورای امام حسین (ع) میگن، ولی گفته نشده که آیا نمازعصر راهم خواندند وبه شهادت رسیدند یا آن زمان طبق روشی که الان اهل سنت دارند نمازعصر با فاصله خوانده میشده و هنوز زمان آن فرا نرسیده بوده است؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در آن زمان شیعه و سنی عموماً نماز ظهر و عصر را جدا می‌خواندند هرچند که رخصتِ جمع آن نیز بود. موفق باشید

38177

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: آیا شناخت اسمای خداوند بدون مظاهر ممکن هست یا نه؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نه! در این مورد خوب است به کتاب «اسماء حسنی دریچه های نظر به حق» که روی سایت هست رجوع فرمایید. موفق باشید 

38071

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام بر استاد طاهرزاده: حقیقت جنت و جهنم چیست و چه نسبتی با ما دارند و اینکه چرا قرآن در خیلی جاها وعده به جنت یا بیم از جهنم می‌دهد ولی می‌دانیم بشر جدید به بهشت و جهنم راضی نمی‌شود پس چرا این آیات بیان شده؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید جایگاه وجودی بهشت و جهنم را مطابق فضایی که قرآن مطرح فرموده است، با افراد در میان گذاشت به همان معنایی که هرکس در واقع در قیامت با خودش روبرو می‌شود. حال اگر مطابق شریعت الهی در دنیا عمل کرده باشد، در قیامت مطابق آنچه فطرت او اقتضاء می‌کند با خودش روبروست و همین احوالات، صورتِ بهشت را که اطراف او را فرا می‌گیرد، شکل می‌دهد. به همان معنای «جزاءً بما کانوا یعملون». عرایضی در این رابطه در شرح سوره واقعه شده است. موفق باشید

38058
متن پرسش

محضر مبارک استاد طاهرزاده؛ سلام علیکم: در خصوص پرسش شماره ۳۷۹۹۰ راستش دلم برای کاربری که اینطور سوال کرده سوخت، و مطلبی را خدمتتان عرض می کنم که شاید به حال این عزیز و عزیزانی از این دسته مفید افتد؛ کاش رهبری هم نهج البلاغه می خواند! دیدی رسانه با ما چه کرد که گفتیم: «ای کاش رهبری هم نهج البلاغه می خواند ؟!» آیا این جمله برایمان آشنا نیست؟ و ما را به یاد جمله ی «مگر امیرالمومنین هم نماز می‌خواند و اهلِ مسجد و محراب بود؟!» نمی اندازد؟ ... و تاریخ به ما یاد داد که اینگونه جملات، تحت تاثیر رسانه و هجمه های تبلیغاتی بر زبانِ غافلانِ از حقیقتِ زمانه جاری می شود؛ و فرقی نمی‌کند، چه رسانه ی اموی و تاریخ جاهلیت در صحنه باشد و چه رسانه ی نظام سلطه و تاریخ جدید؛ آری! برای بنده و امثالِ بنده شاید خیلی تعجب برانگیز باشد که در فضایِ سایت لب المیزان و در قسمتِ پرسش ها و پاسخ ها به ناگاه با کاربری مواجه شویم که خطاب به استاد طاهرزاده می گوید «کاش رهبری هم نهج البلاغه میخواند!»، ولی کافی است سری هم به رسانه های دیگراندیش بزنیم که برای خود فضای دیگری ساخته اند و با مخاطبِ خود به گونه ای دیگر تنفس می‌کنند، به وضوح خواهیم دید که اینگونه جملات، چندان غیر عادی و به دور از احتمال هم نیست؛ بله! قرار است که در اینگونه فضاهای رسانه ای نگذاریم رهبری دیده شود و حتی قرار بر این است که به گونه ای شرایط را فراهم کنیم که اثری هم از آثار ایشان دیگر دیده نشود؛ اگر جو رسانه ای می‌خواهد القا کند که حکومت و رهبری در این مملکت، پهلو می زند به پهلویِ طالبان و می‌خواهند در خیابانها دیوارکشی کنند و دختران را از رفتنِ به مدرسه منع کنند، طبیعی است که به راحتی می توانند به خوردت دهند که رهبری با نهج البلاغه که هیچ، با قرآن و متونِ دینی هم آشنایی ندارد چه رسد به اینکه حافظ قرآن باشد و... ؛ و دیکتاتورِ خودرای را چه سروکار با قرآن و نهج البلاغه ی امیرالمومنین؟! آری! اشکالِ کارِ ما نهج البلاغه خوانده ها این است که این کتاب شریف، لقلقه ی زبانمان گشته و مثلِ آبِ خوردن محفوظاتِ خود و یا روخوانی هامان را تحویل مخاطب می‌دهیم، ولی ذره ای ذوب در نهج البلاغه نشده ایم و با آن متحد و محقَقِ در آن نشده ایم؛ مگر آن حضرت در خطبه ی ۱۹۴ مشهور به خطبه ی منافقین نفرمود که ای انسانها (ای مومنین)! «احذرکم اهل النفاق» و مگر در ادامه یکی یکی صفات و ویژگیهایِ آنها را برنشمرد تا ما را از خطرِ نفوذ و رسانه های نفوذی که همچون مورچه ای در دلِ تاریکِ شب بر صخره های سیاهِ افکارِ عمومی راه می‌روند و شرک و شبهه و نفاق را بر دلها وارد می کنند، آگاهی دهد؟ مگر نفرمود که نفاق و منافق برای هر دری کلیدی دارند و برای هر شبی چراغی افروخته اند؟ مگر نفرمود که اینها هر راهی را رفته اند و در هر دلی راهی دارند و مانند شیطان به همه ی زوایایِ پیدا و ناپیدایِ قلبِ انسان آشنایند؟ مگر نفرمود که اینها سخن می گویند ولی به تردید و اشتباه می اندازند؛ و توصیف می کنند ولی فریب می دهند؟ گفت که: «چو دزدی با چراغ آید گُزیده تر بَرَد کالا» کالای عشق و علاقه به اولیاء الهی و مردانِ خدا، کالایی است که هرکه دارد، تا به حال از فتنه ها و شبهات و دروغ و شایعات، در اَمان مانده است؛ واهلِ نفاق که کارشان نفوذ در دلِ مردمان است به این کالای اساسی پی برده اند؛ و از آنجا که به فرمایشِ همان امیرالمومنین و در همان خطبه ی ۱۹۴، این کوردلان بر آسایش و رفاهِ مردمان رشک می‌برند و بر بلا گرفتاری شان می افزایند، حالا دیگر با این حربه به صحنه آمده اند تا اصل و نسخه ی راستینِ «نهج البلاغه ی ناطق» را از ما بربایند و با لطایف الحیل «ناطقِ نهج البلاغه» را به عنوانِ نسخه ی بدلی به خوردمان دهند! ان شاالله که حواسمان جمع هست؟!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً همان‌طور که متوجه هستید اگر نتوانیم جایگاه رسانه را درست فهم کنیم و متوجه باشیم رسانه، به خودی خود، حجّت نیست؛ همان‌طور که آن کاربر عزیز گرفتار آن شد، ما نیز نسبت به امور دیگر همچنان گرفتار هستیم. مشکلِ بسیار بسیار پیچیده‌ای است و حقیقتاً سواد رسانه ای کار ساده‌ای نیست بخصوص که بعضاً سخن افراد را تقطیع می‌کنند و ما را طوری با آن افراد از آن طریق روبرو می‌کنند که درست بر عکسِ آنچه که واقع بوده است، ما گمان می‌کنیم. قبلاً عرض شد و باز هم باید بسیار بر این نکته تأکید کرد که جهان، دارای سنت‌های خاص و لایتغیر است و جایگاه هر خبر و هرچیزی را باید در دل سنت‌ها بررسی کرد که آیا سنت‌ها اجازه چنین صحنه‌ها و یا چنین خبرها را می‌دهند؟ و این هنرِ درک جایگاه رسانه است وگرنه هر روز مائیم و هزاران حیله که از طریق رسانه به سوی ما می‌آید. موفق باشید     

38056

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام خدمت استاد عزیز: بنده کمترین در دوران مجردی‌ام، به دلایل زیاد (که مطرح کردنش در این مختصر ممکن نیست) اسیر گناهی مربوط به غرایز جوانی بودم. سنم پایین بود. در زمان ما جوان کم سن و سال اگر پسر بود نه خواستگاری می‌رفت اگر هم دختر بود خواستگاری اش نمی‌آمدند. نه جرات داشت به والدینش بگوید اسیر گناهم باید ازدواج‌کنم. به مجرد اینکه شرایط ازدواج فراهم شد به والدینم گفتم می‌خوام ازدواج کنم. میخواستم از بند و اسار ت گناه راحت شوم. البته اهل نماز و روزه و قرآن خواندن و دعا و اینجور چیزها هم بودم اما همان‌طور که شما استاد عزیز واقفید اینجور گناهان سبب محرومیت‌های معنوی و چه بسا مادی می‌شود. من علت خیلی از عقب ماندگی‌های معنوی و مادی فعلی خودم رو همین مسئله میدونم و حسرت ها و اندوه های زیادی بخاطرش کشیدم. جوان‌های بسیاری را می‌بینم که روزی‌های معنوی و مادی زیادی دارند بخاطر اینکه تا ازدواج برایشان ممکن شود عفت ورزیدند. ولی من حسرت این روزی‌ها رو میخورم. می‌خواهم بدانم چگونه باید جبران کنم و راه توبه چیست؟ التماس دعای بسیار دارم از شما پدر معنوی و روحانی‌ام.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال این قاعده نظام الهی می‌باشد که با توبه، آثار گناه از میان می‌رود و نباید از این جهت نگران بود. آری! مولایمان امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» فرمودند: «انّ للقلوب اقبالاً و ادباراً» که به اصطلاح عرفا، «بسط» و «قبض» برای قلب هست و ما نباید قبضی که برایمان پیش می‌آید را حمل بر بی‌خدایی بکنیم، بلکه آن حالت را زمینه نشان‌دادن صبر بر بندگی بدانیم. زیرا خداوند دوست دارد تا ما در چنین حالاتی نیز بندگی خود را به نمایش بگذاریم و معلوم است که شیطان هم باید به میدان بیاید و آن افکار را که می‌فرمایید در ما بدَمد تا با مقابله با همین افکار و به دنبال عمیق‌شدن معارف خود بتوانیم جلو و جلوتر بیاییم. موفق باشید

38005

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: در جمله « من می‌بینم »، آیا درست است که بگوییم: کلمه من، حضور نفس را می‌رساند و کلمه می‌بینم، ظهور نفس را می رساند؟ با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! در هر حال، نفس در صحنه است. موفق باشید

37808

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و خدا قوت خدمت استاد عزیز: با توجه به صحبت شما که فرمودید کارها باید از کف جامعه و از پایین درست شود و حتی مثال آقای احمدی نژاد (چهار سال اول) را زدید که از آن دوره بهتر نبود و کار حل نشد و فهمیدیم باید از پایین کار حل شود و باز در دیداری که رهبر عزیز با حاج مهدی رسولی داشتند که آنجا می‌خواستند مستقیم وارد شوند و حمایت کند از یک شخص خاص ولی رهبری ایشون را منع کردند و فرمودند بروید برای تمدن نوین اسلامی کار کنید و باز اشاره ای کوتاه دارم به سخنان رهبری در ۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ فرمودند یکی از چیزهایی هم که الان به این مناسبت، در این برهه‌ی زمانیِ بخصوص لازم است عرض بکنم، [اینکه] سعی کنید از گسترش نفوذ و کلمه در سطح کشور در مسائل زودبازده - مثل انتخابات و مانند اینها استفاده نشود. یعنی واقعاً به‌ نظر من حیف است کار وسیع فرهنگی که انسان بخواهد انجام بدهد، وسیله‌ای قرار بدهد برای اینکه مثلاً در انتخابات یکی جلو بیاید، یکی عقب برود. این تشکیلات را تا آنجایی که ممکن است صرف این‌ جور کارهای زودبازده [نکنید] تعجب بنده این است چرا باید شخصا از یک کاندیدا ولو این کادیدا کاملا اصلح باشد حمایت کنید؟ پیشاپیش از این که مصدع وقت شریف شدم عذر خواهی می کنم. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنانکه عرض شد بنده آقای جلیلی را یک نامزد در کنار دیگر نامزدها نمیدانم. خوب است در این مورد به عرایضی که تحت عنوان «کدام رئیس جمهور و حضور در کدام آینده؟» https://eitaa.com/matalebevijeh/17011 شد رجوع فرمایید. موفق باشید

37790

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: با عرض سلام و ادب و آرزوی توفیقات جنابعالی. لطفا درباره این جمله از کلام استاد شهید مطهری در کتاب آشنایی با قرآن جلد ۱۳ صفحه ۲۲ مقداری توضیح بفرمایید: «با» خدا و در مرتبه خدا هیچ چیز را نباید قرار داد. «به» خدا باید به سوی خلق رفت نه «با» خدا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا شهید مطهری بزرگ را که نماد عقلانیتِ ناب توحیدی بود؛ رحمت کند. آری! حقیقتاً سخن همان است که او گفت به همان معنایی که ما در زیر سایه توکل الهی در هر صحنه‌ای می‌توانیم حاضر شویم و این یعنی «به» خدا. و این غیر از آن است که تصور کنیم هرکاری می‌توانیم بکنیم ولی در کنار آن کارها به خدا هم باور داشته باشیم. موفق باشید

37742

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: شما می فرمایید که در عالم مثال حرکت وجود ندارد. مثلا ما در عالم خواب که مثال متصل حرکت نداریم. شما می‌فرمایید که در عالم مثال تکامل رفع حجاب است. سوال: آیا می‌توان گفت که رفع حجاب مانند یک فیلم است که مثلاً از ۱۲ تصویر ثابت تشکیل شده است. اما وقتی این تصاویر پشت سر هم می آید فکر می‌کنیم که شخص حرکت کرده است. حال آیا می‌شود گفت که وقتی که می‌بینم در خواب راه می‌روم، اینها صورت های بالفعل هستند که بعد هم می‌آیند و من فکر می‌کنم که دارم حرکت می‌کنم؟ با تشکر!

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. حرکت به معنای تبدیل قوه به فعل همراه با اراده انسان می‌باشد و مربوط به حضور ما در دنیا است. موفق باشید

37708

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد وقت شما بخیر: مگر گفته می شود جسم روحانی کعبه (بیت المعمور) در آسمان قرار دارد؟ آیا کربلا نیز به همین صورت است؟ (با توجه به روایاتی که خلقت کربلا را قبل از کعبه می داند) اگر بلی چرا انبیاء و اوصیا برای زیارت کربلا به زمین می آیند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال مطابق روایات، منشأ ظهور زمین از مکه و از باطن آن یعنی بیت المعمور است هرچند تعین روشن زمینی که ما را به بیت المعمور و انوار باطنی آن منتقل می‌کند؛ در کربلا راحت‌تر محقق می‌شود ولی این حضور هم مبتنی بر نظر به همان کعبه و بیت المعمور پیش می‌آید و به همین جهت انکار جایگاه کعبه، عملاً ما را نسبت به برکات دیگر مظاهر، محروم می‌کند. موفق باشید

37671

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و عرض ادب: ۱. فلسفه و حکمت خلقت انسان چیست؟ چرا خداوند انسان رو بدین شکل خلق کرد که باید همراه با رنج باشد زندگی انسان؟ آیا خدا نمی‌توانست نهایت درجه ای که برای هر انسانی از طریق سیر و سلوک میسر هستش را به تمام انسان ها بدهد؟ پس حکمت و دلیل اینکه چنین نکرد چیست؟ اگر نهایت درجه قرب به خدا را تصور کنیم که عده محدودی به این درجه رسیده اند، چه اشکالی داشت که به تمامی انسان ها از همان ابتدای خلقت این درجه قرب داده می شد؟ چرا حتما باید از مسیری سخت و از راه عالم ماده این راه طی شود؟ ۲. در مقام تمثیل انگار ما را جبرا وارد یک چاه کردند که عالم ماده است و از چاه طنابی آویزان کرده اند و گفته اند می‌توانی با اراده خودت انتخاب کنی که در چاه بمانی و هلاک شوی یا طناب را بگیری بالا بیای و نجات پیدا کنی و این طناب همان ملتزم شدن به دین و واجبات و محرمات است؛ اما سوال اصلی اینجاست که آیا واقعا ما را جبرا وارد چاه کرده اند؟ اگر جبرا نیست با استناد به چه منبعی می توان گفت که جبرا نبوده است؟ پیشاپیش ممنون بابت پاسخگویی

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که در رابطه با این موضوعات، مباحث مهمی توسط اساتید محترم مطرح شده است از جمله کتاب «عدل الهی» که مرحوم شهید مطهری تألیف نموده‌اند. پیشنهاد می‌شود به کتاب «آشتی با خدا» که روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید

37664

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

عرض سلام و ادب محضر حضرت عالی: این جانب طلبه ای هستم که روحی متلاطم دارم که در جست و جوی حقیقتی است که آرامش به من دهد و موجب رسیدن به کمالاتم باشد. بعد متوجه شدم که این حقیقت فقط در اتصال معنوی انسان به خداوند حاصل نمی گردد. اما زمانی که جویای مسیر و طریق اصح و اکمل قرب و وصول الی الله شدم، با طرح ها و مکاتب متفاوتی مواجه گشتم. مثل مکتب عرفانی نجف، مکتب اخلاق روایی، مکتب اخلاق فلسفی، مکتب مرحوم صفایی حائری، مکتب انحصار تعالی در فعالیت اجتماعی و... از شما می خواهم با بیان دلیلی که حجت آور بر حقیر باشد این بهترین مسیر و الگوی سیر و سلوک و خودسازی را به حقیر معرفی نمایید؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: همه آنچه می‌فرمایید آن‌گاه که خود را در متن تاریخی که با انقلاب اسلامی پیش آمده، قرار دهید ارزشمند و مفید می‌باشد. به نظر می‌آید اگر به کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» رجوع فرمایید؛ مطلب روشن می‌شود. موفق باشید

37582

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد گرانقدر: حجاجی که پارسال مشرف بودند و حالا خیلی دلتنگند چه کنند؟ فراق کعبه و حرم نبوی خیلی سخته.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! با دهه اول ذی‌الحجه که به روز عرفه ختم شود، اعمالی دارد که حضور در آن اعمال بخصوص روزه‌داری، انسان را در همان میدان حضوری که حجاج دارند، حاضر می‌کند. موفق باشید 

37507

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و ارادت محضر استاد عزیز: عرض تسلیت و تعزیت بمناسبت شهادت رئیس مذهب جعفری حضرت امام جعفر صادق (ع) محضرتان خواستم بپرسم؛ در برخی از ایام شهادت حضرات معصومین (علیهم السلام) همچون دهه عاشورا دسته های عزاداری در سطح شهرها و روستاها شکل می‌گیرد، یادم هست در یکی از جلساتتان شکل گیری این دسته های عزاداری رو به استثناء ایام سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین (ع) که می‌بایست در پرشورتر برگزار شدن آن تلاش نمود، نوعی بدعت قلمداد فرموده بودید، نظرتان رو در این خصوص مطرح بفرمایید سپاسگزار میشم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به ما دستور داده‌اند آن نوع عزاداریِ خاص که برای حضرت اباعبدالله«علیه‌السلام» با سینه‌زدن و دسته راه‌انداختن، به جهت روش خاصی که آن حضرت در صحنه کربلا داشتند؛ منحصر به ایشان باشد و در عزاداری سایر ائمه«علیهم‌السلام» همان روش عزاداری سنتی که به ذکر مناقب ایشان مشغول ‌شویم و متوجه نقش تاریخی آن بزرگواران باشیم. موفق باشید

نمایش چاپی