بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
2299
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی لطفا نظرتان را در مورد سایت برهان نیوز (www.borhannews.com) که اخیرا مطالب زیادی را در رد و نقض فلسفه و عرفان و اشخاصی مانند ابن سینا و ملاصدرا و سهروردی (!) و... و آیت الله حسن زاده و دکتر ابراهیمی دینانی و دکتر حسین الهی قمشه ای (!) و.... و در قبول افرادی دیگر، در سایتشان قرار می دهند بفرمائید. توضیح اینکه این سایت که معلوم نیست واقعاً چه کسانی متولیان آن هستند، شبهه های زیادی را ایجاد می کند که از نظر بنده مطالشان بسیار جهت دار و مقرضانه است و اگر با اتقانی که به مطالبشان دارند، به فرض هم درست بگویند(!) این نحوه بیان (و کوبیدن افراد) و نشر آن در یک سایت و در انظار عامه، اصلاً قابل توجیه نیست. باتشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: سایت مذکور مربوط به جریان تفکیک است که تضاد اساسی با تفکر فلسفی و عرفانی دارد. چند جلسه مباحثه بین آقای مهدی نصیری – به عنوان جریان متضاد با فلسفه و عرفان – و شیخ عبدالحمید واسطی – به عنوان مدافع فلسفه و عرفان – در مؤسسه‌ی مطالعات راهبری علوم و معارف اسلامی در مشهد برگزار شد که در چهار سی‌دی ضبط شده. به نظر بنده سخنان هر دو جریان در آن جلسات تا حدّی مطرح است اگر بتوانید سی‌دی آن جلسات را تهیه کنید إن‌شاءالله موضوع برایتان روشن می‌شود. موفق باشید
2298
متن پرسش
با سلام خدمت حضرت استاد من حدود 8سال است که طلبه هستم والان در قم مشغول تحصیلم با توجه به تاکیداتی که امام خامنه ای در مورد ورود طلاب به عرصه سینما وصداوسیما دارند آیا به صلاح هست که ما مشغول دروس سینما در دانشگاه سینماقم که مخصوص طلاب است بشویم؟ وآیا اصلا منظور حضرت آقا همین است که طلاب این دروس را بخوانند یا اینکه جنبه هدایتگری برای اصحاب سینما داشته باشند؟ سوال دیگرم این است که من وقتی با کتب شما انس دارم ومطالعه می کنم این روح دین که شما می خواهید منتقل کنید را خوب می فهمم وجایگاه اشراقی دین را درک می کنم و احوالات خودم را هم تا حدی می توانم تفسیر کنم ولی در مطالعه آثار آیت الله جوادی وشهید مطهری این حس را ندارم به نظر شما ابتدا با کتب شما مانوس باشم وبعد با این نگاه وارد آثار این بزرگواران بشوم بهتر وراهگشاتر نیست؟ بسیار ممنونم التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بالاخره ما هرچه داریم از امثال آیت‌الله جوادی و شهید مطهری داریم و مبانی فکری خود را بنده از آن بزرگان و امثال آن‌ها گرفته‌ام. سعی کنید از نوشته‌های آن‌ بزرگان فاصله نگیرید. در مورد قسمت اول سوالتان بنده صاحب نظر نیستم. موفق باشید.
2297
متن پرسش
با عرض سلام و ادب خدمت حضرت استاد طاهرزاده (حفظةالله) احتراماً، بنده قبلاً سوالی در مورد رب مقید و رب مطلق را سوال نمودم که توضیحی مختصر از طرف حضرتعالی ارسال گردید ولی راستش نتوانستم جواب را خوب حلاجی نمایم . در صورت امکان توضیحی کامل کننده را ارائه فرمائید . ضمنا در مورد اعیان ثابته اگر کتابی موجود می باشد معرفی فرمائید . با تشکر و آرزوی سلامتی حضرت استاد
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: من یادم نمی‌آید که سوال چه بوده در ضمن در مورد اعیان ثابته بحث شسته و رفته‌ای ندیده‌ام، عموما عرفا به صورت پراکنده در نوشته‌های خود مباحث خوبی را مطرح کرده‌اند. شاید جواب شماره‌ های 2170و 1899 و1363 کمک کند.
2296
متن پرسش
با سلام بنده ده سالی است که با یکی از شاگردان اقای دولابی در دانشگاه آشنا شدم ایشان روحانی و استاد است و من مسائل مختلف پیرامون راههای رسیده به خدا و مسائلی از این دست را با ایشان مطر ح می کنم در خلال این سالها علاقه قابل توجهی در قلبم به ایشان دارم بنظر شما تحلیل این محبت چیست ؟ با توجه به اینکه روش سلوکی ایشان و اقای دولابی هم محبت است
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: سعی کنید توجه قلب خود را به حقیقت باطنی اهل‌البیت ‌علیهم‌السلام بیندازید تا برای ایشان هم زحمت درست نکنید. موفق باشید.
2295
متن پرسش
با سلام.استاد سوالی در مورد ائمه(ع)داشتم.اینکه افراد به ائمه متوسل میشوند و جواب نیز گاها میگیرند مگر در احادیث نداریم که باید حتی بند کفش خود را از خدا بخواهیم.این دو چگونه هم جهت اند.بالاخره ما باید به که رجوع کنیم.مثلا از خدا بخواهیم قدرت فهم دین بما بدهد یا ائمه(ع)؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: خداوند در قرآن می‌فرماید «ابتغوا الیه الوسیله» در مسیر تقوی و رسیدن به مقصد، تنها خدا مدّ نظرتان باشد ولی خداوند وسایلی را قرارداده که از طریق آن واسطه‌ها رجوع شما به خدا عملی می‌شود زیرا خداوند فرموده «و لله الاسماء الحسنی فادعوه بها» خدای را اسماء حسنایی است و او ر ابه اسمای حسنایش بخوانید و امام صادق علیه‌السلام فرمودند «نحن والله الاسماء الحسنی» به خدا قسم ماییم اسماء حسنای خداوند. یعنی با توجه به شخصیت و سیره‌ی آن عزیزان رجوع انسان‌ها به اسماء حسنای خداوند عملی می‌شود زیرا شخصیت امامان آینه‌ی نمایش جمال وجلال خداوند می‌باشد. موفق باشید.
2294
متن پرسش
با سلام.استاد با تشکر از جواب قبلی خدا خیرتان دهد.در مورد تمرکز واقعی که فرمودید تمرکز واقعی همانا به خداوند است در2240. بنده جواب خود را گرفتم که دوری از پرخوری و پر حرفی است.اما یک قسمت از جواب ماند و آن اینکه از نظر مبانی دین که شما به ما می آموزید غیر از تمرکزی که شما فرمودید و اساس است تمرکز بر بقیه چیزها اشگال دارد.یعنی حرام است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: منظورتان را از تمرکز بر بقیه‌ی چیز‌ها نفهمیدم. موفق باشید.
2293
متن پرسش
با سلام.استاد پسری هستم25 ساله.دختر بسیار خوبی در اقوام درجه اول دارم که 5-6 سال از بنده بزرگترند و سن ازدواجشان دارد میگذرد.به نظر شما مطرح کردن ازدواج به صلاح است یا طبق احادیث پی دختری باشم که از خودم کوچکتر باشند؟پس چرا پیامبر(ص)با حضرت خدیجه ازدواج کردن؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اگر بعدا تحت تأثیر توهمات خود قرارنگیرید که بهتر بود با کسی ازدواج می‌کردید که سن او از شما کمتر بود و اگر تحت تأثر حرف‌های مردم قرارنگیرد، و اگر آن خانم نیز به جهت بالابودن سنّ نخواهد قوّام بودن مرد خود را نادیده‌بگیرد و یا بخواهد برای مردش مادری کند، کار بدی نیست و جای مشورت بیشتر با افرادی که آن‌خانم و شما را می‌شناسند دارد. موفق باشید.
2292
متن پرسش
با سلام.استاد سوالی درمورد نوشیدن آب داشتم.آیا همانگونه که برای باز شدن قلب و پر دادن به روح ما باید تا میتوانیم کم بخوریم نیاز است آب نیز کم مصرف کنیم.چون در جایی خواندم مصرف زیاد آب باعث لاغری و سلامت میشود و جلوی گرسنگی را نیز میگیرد.نظرتان در مورد مصرف میوه چیست..
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در این مورد بنده اطلاع کافی ندارم. موفق باشید.
2290
متن پرسش
سلام استاد.نظر شما درباره ی حرفی که رهبری در مورد علم و بی طرف بودن آن مطرح کردند چیست؟آیا این حرف ایشان در مورد اینکه در کشف واقعیت علمی پیشفرض راه ندارد ناصحیح نیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: مقام معظم رهبری حفظه‌الله در مقابل آن‌هایی که می‌گویند علم باید بی‌طرف باشد و به این بهانه دانشگاه‌های ما را از خدمت به نظام باز می‌دارند فرمودند «علم در کشف حقیقت باید بی‌طرف باشد» به این معنی که به اسم علم نباید اندیشه‌ها و تئوری‌های دستوری را طرح کرد؛ چیزی که استالین دستور داده‌بود که هر نتیجه‌ی علمی که با مارکسیسم لنینیسم مخالف است نباید طرح شود. رهبری فرمودند علم در کشف حقیقت نباید تحت تأثیر فکر و یا ایدئولوژی خاصی باشد ولی در استفاده از آن مسلّم باید علم در خدمت مردم و نظامی باشد که در خدمت مردم است این غیر از آن است که در فلسفه می‌خوانید نگاه غربی مبتنی بر مبانی آن است نسبت به عالم هستی و نگاه دینی مبتنی بر نگاه آن است نسبت به عالم هستی که در یک نگاه اراده‌ی تخریب طبیعت نهفته‌است و در نگاه دینی اراده‌ی تعامل با طبیعت نهفته‌می‌باشد. موفق باشید.
2289
متن پرسش
باسلام ببخشید وقت گرانبهایتان را می گیرم می خواستم نظرتان را درباره دکتر نصر بدانم ؟ آیا کتب ایشان با توجه به سابقه سیاسی ایشان و عقاید صوفیانه ایشان واینکه صریحا ولایت فقیه را امری میدانند که ابداع علما است و در اسلام چنین چیزی نیست می تواند مفید باشد؟(با توجه به انکه کتب ایشان خیلی تبلیغ میشود حتی توسط دستگاه های فرهنگی و در کتب درسی)
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به نظر بنده آثار دکتر نصر در رابطه با نقد غرب و ضرورت رجوع به علم مقدس می‌تواند مفید باشد ولی ما در نقد غرب به دنبال مدینه‌ی فاضله‌ای هستیم که با نظر به حضرت مهدی علیه‌السلام و فرهنگ انتظار و ولایت فقیه محقق می‌شود که فکر نمی‌کنم چنین دستگاهی مدّ نظر آقای دکتر نصر باشد و حکمت خالده‌ای که ایشان می‌فرمایند چنین شاخصه‌هایی داشته‌باشد. از طرفی بنده ندیده‌ام که ایشان در مورد ولایت فقیه گفته‌باشند «آن، ابداع علماء‌است». موفق باشید.
2288
متن پرسش
سلام علیکم! در اینترنت و سایت ها آمارهای زیادی وجود دارد که خیلی از این آمارها از طریق افراد موثق نیز هست مبنی بر اینکه دلیل بخش اعظمی از طلاق های ایران ریشه در نارضایتی جنسی یکی از طرفین یا هر دو طرف دارد. حتی برخی آمارها که می گوید دلیل بیش از 50% طلاق ها این مسأله است. حال اولا این آمارها صحت دارد یا خیر؟! ثانیا اگر صحت دارد یعنی واقعا اینقدر مسأله جنسی در زندگی مهم است که دلیل بیش از 50% طلاق ها مسأله جنسی است!؟ ثالثا در برخی از این آمارها گفته می شود خیلی از مواقع خود زوجین نیز نمی دانند مشکل از کجاست و با روانشانسی و مشاوره معلوم می شود. حتی یکبار یک استادی در دانشگاه ما داشت سخنرانی می کرد مثال جالبی زد. او می گفت مثلا مرد خانه امروز 2 میلیون پول داده یک یخچال فریزیر خارجی ساید بای ساید بزرگ برای خانه خریده. 2 ماه بعد 3 ماه بعد 6 ماه بعد زن می گوید قدیمی شده و از مد افتاده و من یکی جدید می خواهم. می گفت در این حالت مرد خانه واقعا متعجب می شود که مثلا تازه 2 ماه است این را خریده ام. به این زودی که قدیمی نمی شود. بعد استاد می گفت در اینجا در واقع ریشه اصلی این ایراد زن در نارضایتی جنسی اوست که در قالب این ایراد بروز کرده. حال اگر این امر صحت دارد چرا فرد نمی داند مشکلش واقعا چیست و باید مشاوره شود تا معلوم شود!؟ رابعا که در واقع مهم ترین سوال بنده نیز این قسمت هست این است که در گذشته ها در همین ایران خودمان آمار طلاق صفر یا بسیار نزدیک به صفر بوده. همین الان نیز در روستاها آمار طلاق پائین تر از شهرها و در شهرهای کوچک نیز آمار طلاق پائین تر از شهرهای بزرگ مانند تهران است. خوب یعنی در گذشته ها زوجین به لحاظ مسائل جنسی کاملا رضایت داشته اند که آمار طلاق صفر یا نزدیک به صفر بوده!؟ یا نه آن زمان نیز خیلی از زوجین ناراضی بوده اند اما این آمار صفر یا نزدیک به صفر دلیل دیگری داشته؟! اگر آن زمان زوجین رضایت جنسی داشته اند دلیلش چه بوده که آن زمان این رضایت وجود داشته اما الان وجود ندارد!؟ با توجه به اینکه امروزه این مهریه های بالا خودش مانع بزرگی در برابر طلاق است بر خلاف گذشته ها که چون مهریه ها پائین بوده طلاق نیز راحت تر بوده. اما با اینهمه در گذشته آمار صفر یا نزدیک به صفر بوده. یا همین الان که در شهرهای کوچک آمار طلاق پائین تر از شهرهای بزرگ است یعنی میزان رضایت جنسی زوجین در شهرهای کوچک بیشتر از شهرهای بزرگ است؟! اگر آری دقیقا علتش چیست!؟ با توجه به اینکه اتفاقا به نظر می رسد میزان آگاهی های جنسی مردم در شهرهای بزرگ بیشتر از شهرهای کوچک باشد هم میزان آگاهی ها بیشتر است. هم ابزارها و امکانات از قبیل داروها قرص ها و پزشکان متخصص این زمینه همگی در شهرهای بزرگ بیشتر هستند.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اسلام نسبت به مسائل جنسی بی‌تفاوت نبوده و وظیفه‌ی زن و مرد دانسته که نسبت به این امر حساسیّت لازم را اعمال کنند و این نشان می‌دهد موضوع جنسی موضوع مهمی است و اگر زن و مرد در بستر طبیعی و دینی خود قرارگیرند و در عین رعایت نگاه از طریق مرد به نامحرم و رعایت عفاف از طرف زن نسبت به نامحرم ،هر کدام نسبت به حقوق همسر خود حساس باشند به راحتی مسائلشان در این مورد حل می‌شود و بنده در کتاب «زن آن‌گونه که باید باشد» در قسمت« ازدواج، تولدی دیگر» روایات مربوطه و دستورات اسلام را آورده‌ام و اما در قسمت‌های دیگر سوالتان می‌توان احتمالات زیادی داد که احتیاج به تحقیقات میدانی بیشتری دارد. موفق باشید.
2287
متن پرسش
سلام علیکم و رحمة الله. نظرحضرت عالی راجع به طب سنتی چیست؟به نظر حضرت عالی فراگیری آن چقدر ضرورت دارد؟ ایدکم الله.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: طبّ سنتی از آن جهت که نظر به طبیعت بدن دارد و سعی می‌کند به نفس ناطقه کمک کند تا خودش بدن را درمان کند، لازم است و به نظر می‌رسد علم الابدان از این جهت مورد توجه دین است و لازم است انسان‌ها به آن آگاهی داشته‌باشند. موفق باشید.
2286
متن پرسش
سلام علیکم ابتدا چند سوال آیا شخصی که هنوز درباره مبانی اعتقادی یک مکتب حالتی لابشرط دارد می تواند توصیه های عملی آن را با طیب خاطر انجام دهد. آیا تا حصول قراری روحی و فکری نباید توقف کرد.آیا انجام هر عملی مصداق این کریمه نیست که«ولا تقف ما لیس لک به علم» برخی در پاسخ به پر سش های از این دست در رویکردی ایمان گرایانه هماهنگی عقیده و عمل را به یاد می آورند و گوشزد می کنند که نباید از نقش عمل در تثبیث عقاید غافل بود و با لحنی جانبمدارانه کریمه«واعبد ربک حتی اتیک الیقین»را تکرار می کنند و از تاثیر گناه بر معرفت سخن می رانند این جماعت گویی معترفند که جوشش های فکری را پایانی نیست ولذا طریق انس با هر مسلکی نه غور در مواریث مکتوب آن وسنجش صحیح از سقیم که همراه شدن با توصیه های رفتاری آن و جد و جهد برای ملکه کردن آن برای نفس است.ولذا بسیار خوانده و شنیده ایم که فلان استاد سلوکی شاگردان خود را به مراقبت بر فلان ذکر و فلان ورد و فلان عمل الزام می کند و این در حالی است که شخص اولین برخود های خود با استاد را تجربه می کند و حداقل نگارنده به یاد ندارد که استادی برای مراجعان اولیه اش دوره ای اصول عقاید را تجویز کرده باشد تا انجا که حتی در شیوه حکیمانی که به تفکر و تمرکز در صعود جان انسانها قائلند نیز با بیان ام المعرف بودن معرفت النفس،متعلق تکاپوی عقلی سالک، عالم درون و ژرفای بی انتهای نفس معرفی می شود حقیقت این است که این روش نه تنها در مذهب تشیع وحتی اسلام که در آئین بودا و مسیحیت و هر آئینی که ادعای فلاح مومنین خود را دارد نمونه های بسیار بسیار فراوان دارد.و انصافاً سالکان نیز پس از چندی مجاهده و مراقبه عموماً مراد خود را حاصل می بینند و به فرا خور حال خود و بسته به غنای مکتبی که به آن ملتزمند بهره های معنوی لطیفی کسب می کنند و به خصوص در آئین های توحیدی روابطی شوانگیز میان عابد و معبود بر قرار می شود ومکالماتی عاشقانه و آتش گون رخ می نماید که این قلم را به هیچ روی یارای بیان آن نیست.و این همه تنها و تنها در گرو عمل مخلصانه و التزام مجدانه به توصیه های آن مکتب است.گویی هستی چنین تکوین یافته است که هر سالک فارغ از هر گرایش نظری به صرف عمل به دستور العمل های خاص واجد این عالم شود.کافی است مدتی نفس خود را حبس کند و هر خلجان شک برانگیز را شیطانی بداند و به سولات فتنه انگیز وقعی ننهد و به محض بروز چنین خطوراتی استغفار کند و ذهن خود را از هر پرسش مشغله باری منصرف کند تا سرانجام شاهد آثار تکوینی آن باشد.این گرایش البته همیشه چنین عریان نیست و در طول تاریخ همواره در پس صورتک هایی جذاب پنهان شده است.گاهی با تقبیح علم حصولی دم از اشراق زده است،گاهی در جامه ی تفلسف به فقه تاخته است،لختی فقیهانه فلسفه را منکوب کرده است،زمانی در پوشش اهل معنی دیگران را نومینالیست و لفاظ خوانده است و روزی خود را اهل نقطه نامیده و کثرت گرایی مقابل را به رخ کشیده است بس است،از اینجا به بعد شرح حال خودم را می نویسم حقیقت این است که من با چنین دستور العمل های به کلی بیگانه نیستم.ماههای ماه بر من می گذشت که برای حفظ حالت اتصالم از هر سوال کلامی گریزان بودم وشبهات تاریخی را به فراموش خانه ذهن می سپردم و مطالعات فلسفی ام را تعطیل کرده بودم وتمام همتم بر آن بود که حتی نام فیلسوفانی را که سالها پیش با کتابهایشان زندگی کرده بودم فراموش کنم وپس از هر جوشش فکری نام آن را شبهه مینامیدم و به شیطان نسبت می دادم و لذا استغفار می کردم.و از سوی در حبس نفس از سکوت و صوم و سهر و سجده های طولانی جد و جهدی عظیم داشتم.واز شما چه پنهان چیزکی از نتیجه تکوینی آن راهم دیدم.چنان خود را در حضور می دیدم که بر نشست و برخاستم اثر می گذاشت و سکوتم را بسیار طولانی می کرد وشوق سجده دائم در من زبانه می کشید.ونجواهای عاشقانه بی اختیار و گاه در مکان های عمومی بر زبانم جاری می شد و خلاصه زندگی آرام زیبا بود و می شد آنچه می شد.سوالات و شبهات هر دو سه ماه یکبار غالب می آمد و زندگی آرام مرا مختل می کرد اما بعد از دو سه روز یا حداکثر یک هفته همان حالات ادامه می یافت آنچه در بالا آمد البته بی اهمیت ترین بخش ماجراست.نه،گمان نکنید که آن حالات شورانگیز حتی لحظه ای مرا فریب داده باشد تا خود را پیرو سلسله راستینان عالم ببینم.من با شناختی که از خود داشتم به وضوح می دانستم که به زودی روزی فرا خواهد رسید که ضربات سهمگین پرسش های ریشه ای،ریشه ایمانم را چنان خراش می دهد که مرهم های امروزی به هیچ روی کارگر نمی افتد.در آن وقفه های یک هفته ای دو راه پیش روی من بود یا باید خود را به دست ابوحمزه و مناجات های خمس عشر می دادم ودر شکایت هوس های ملّون نفس و دشمنی که سینه ام را پر از وسوسه های فاسد می کند می گریستم.ویا باید شاعر پیشگی را فراموش می کردم و همچون جراحی سنگدل، با خاطری حزین برای مدتی نامعلوم،بوی تعفن سولات بی انتهایم را تحمل می کردم.و در مدت شش سال همواره راه اول انتخاب من بود و افسوس که هیچگاه قدرت جمع آنها را نداشتم.آری کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد اما هنوز حقایقی درد ناکتر ناگفته مانده است یک سوال نه تنها اکنون که در همه آن شش سال ذهنم را می آزرد،و بر خلاف تمام پرسش های دیگرم جوابی واضح داشت.اینکه چرا من همواره راه اول را انتخاب می کنم.این سوالی بود که در تمام مدت به صورتی اشکار در سراسر روحم سیلان داشت وعجبا که حتی در حین مناجات های بارانی ام در گوشه ای می ایستاد و بلند بلند می خندید.گویی او چیزی می دانست که من گوشهایم را برای نشنیدن آن گرفته بودم.و هرچه فریاد می کشید من نیز صدای دعایم را بالا می بردم تا صدایش شنیده نشود.به راستی چرا من همیشه به راه اول می رفتم حقیقت این است که علت فقط و فقط حفظ آن آرامش حماقت بارنبود،پیمودن راه اول عوارضی نافع و شیرین داشت.من از زندگی ام راضی بودم، زندگی من نظم خاصی داشت ،خواب و خوراک و وراجی ام در کمترین حد ممکن بود،خوب درس می خواندم و همواره تصویر عالمی جلیل القدر که بسیار آرام و موقر برای عده ای کثیر سخنرانی می کند را در آینده ی زندگی خود می دیدم.از سوی دیگر نوع نشست و برخاستم خواه ناخواه بر دیگران تاثیر می گذاشت و من از نگاههای توام با احترام آنها از بن جان مسرور می شدم و بی اختیار در تشدید این احترام می کوشیدم و از هر حرکتی که وجه ی معنوی مرا به اندازه سر سوزنی در چشم دیگران خراب می کرد وحشتی عجیب داشتم.کم خوراکی نحیفم کرده بود و از اینکه گاه و بی گاه به گوشم می رسید که فلانی اهل ریاضت است خشنود بودم.و لذا هراز چندی خود را وزن می کردم و اگر یک کیلو به وزنم اضافه شده بود غمی جانکاه احاطه ام می کرد.وعجیب است که چگونه با این همه نفاق آنگاه که به خلوت می نشستم اشکم روان بود و روحم آماده صعود.و لذا فکر اینکه دغدغه ای کلامی یا تاریخی بیاید و این همه لذت را برای مدتی نا معلوم از من برباید ملال آور می نمود.می بینید،همه هدف ها این سویی بود به عبارت بهتر من برای معنا داری زندگی و داشتن زندگی راحت تر شیرین تر و محترمانه تر به چیزی به نام ارتباط با منبع لا یزال احتیاج داشتم. اکنون حدود سه ماه است که زندگی ام را به کلی تغییر داده ام.همه آن حالات از روحم کوچ کرده اند،در عوض از بسیاری(بخشی)از دورویی هایم آزاد شده ام.امروز با مردم بیشتر مخلوط می شوم،با آنها می گویم، می خندم حتی بعضی وقتها جوک های مستهجن تعریف می کنم و قاه قاه می خندم،تا خرخره می خورم،تا آنجا که جا داشته باشد می خوابم،پوششم را به عمد تغیر داده ام،دیگر از آن نگاه های احترام آمیز خبری نیست،اندکی چاق شده ام،درس نمی خوانم و از عبادات به واجبات آن هم با اکراه اکتفا کرده ام.حالا احساس می کنم اندکی بدون نقاب ترم. من واقعی من این است که مدتها آن را زیر خروار ها نفاق خاک کرده بودم. راستش را بخواهید از زندگی امروزم متنفرم، زندگی من هیچ معنای نمی دهد هیچ هدفی ندارد ولی از طرفی حاضر نیستم برای فراراز این نفرت به دین پناه ببرم.خودتان را جای محبوبی بگذارید که به دروغ می گویید دوستش دارید،اما واقع آن است که او را برای خودتان می خواهید واگر برای رفع احتیاجتان جایگزینی پیدا کنید او به هیچ کار نمی آید و مجبور نیستید این همه ناز او را بخرید.حال فرض کنید محبوب از تمام زوایای دل شما به عیان آگاه است،چه حالی به شما دست می دهد.آری در تمام آن مدت و حتی هم اکنون تصور ما از خدا موجودی همه قهار بود که برای در امان ماندن از مکرش باید به ناچار تملق را به نهایت رساند.من با تمام حرکات و سکناتم فریاد می زدم که خدایا دمت گرم بی خیال ما شو،بگذار زندگی راحت و خوبی داشته باشیم.خدایا ببین من برای تو سجده می کنم ببین وقتی نامت را می برم قلبم می لرزد و چشمم می بارد پس تو هم نام مرا بلند کن و مشهور خاص عامم گردان.خدایا من دوست توام،من تسلیمم،اگر مکری داری بر سر دشمنان فرود آر(شرمم باد) از همه این مشکلات که بگذریم،مشکلی بس عظیم تر باقی است. باید پذیرفت که گونه ای از اطاعت بی چون و چرا در تمام سنت های سلوکی درتمام ادیان جریان دارد.حافظ به امر استاد سجاده را می آلود می کند و هشدار می دهد که: در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنود زآنکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود گوش این دستورالعمل بسیار گران است و اگر افرادی پیدا می شوند که به اجرای بی چون آن می پردازند طوبی لهم.اما من نمی توانم،من به غیر از چشم و گوش، زبان هم می خواهم،مغز هم می خواهم.چگونه بپذیرم که فکر خود و رای خود در عالم رندی نباشد و مذهبی آن را کافری تلقی کند.اینکه می گویم نمی توانم ادعایی موهوم نیست،تجربه ای حداقل شش ساله را با خود یدک می کشد. مذهب تشیع در قرائت امروزینه خود از چنین نقیصه ای رنج می برد.عجبا که تمام حاضرین در درس جعفر ابن محمد علیه السلام حق سوال و اشکال داشتند و حتی زراره وهشام ابن حکم بارها دلیل حکم مولایشان را پرسیدند و جواب گرفتند و صد افسوس که امروز طرح چنین پرسش های از بی معرفتی به مقام امام تلقی می شود واقیت این است که به درستی روش امروزم هیچ اطمینانی ندارم وخوف آن دارم که نفس راحت طلبم برای ولنگاری خود وجود پرسش های بی جواب و نبود اخلاص را بهانه کر ده باشد. راستش گمانم این است که امروز هم می توانم به حالت سه ماه پیشم بازگردم اما چه سود.به راستی گرایش های نظری(اعتقادات) در سلوک آدمیان چه جایگاهی دارد.آیا جنگ هفتاد دو ملت همه بر عذر است و خدا نیز از در تساهل و تسامح درآمده است ویا آنکه حقی در صحنه است و شریعتی مطابق با تکوین وجود دارد چندی پیش شمه ای از سرگردانی اعتقادی ام را برای رفیقی انیس واگویه می کردم،می گفت آیا سوالات تو به ذهن ملاصدرا و طباطبایی و امام رسیده است یا نه،گفتم شاید رسیده باشد.گفت وآنها چه کرده اند آیا مانند تو گوشه ای را گرفته اند و دست از هر عمل مستحبی شسته اند و به واجبات اکتفا کرده اند و یا خود را به عمل هر چه بیشتر ملتزم داشته اند واین در را محکم تر کوبیده اند.گفتم آیا واکاوی های عقلی و به نقد کشیدن اعتقادات شخصی مصداقی از عبادت هست یا نه. گفت بله که هست و توصیه ی من هم همین است که با اعتماد به این بزگواران هرچه بیشتر در اخلاص عمل خود بکوش.سکوت کردم، چه می توانستم بگویم،چگونه می توانستم به او حالی کنم که در دستگاه فکری امروزم واجب و حرام و مستحبی معنا ندارد.چگونه می توانستم بگویم که اگر امروز اعمالی قالبی را به اسم واجب انجام می دهم برای خاطر آن است که ترک آنها برایم سخت است و بی جهت احساس گناه می کنم.از سوی هنوز صدایی ضعیف از درونم فریاد می زند که اشتباه می کنی واین راه که می روی به ترکستان است و زینهار که عمر این جهان سر آید و تو هنوز نقش مقصود آن را نخوانده باشی و از جماعت ظالمینی باشی که ناله ی یالیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا سر می دهند و در روزی که وجوه مومنان ضاحک و مستبشر است،چهره تو غبار آلود و دود اندود باشد گویی ولع قلمم تمامی ندارد.هنوز اصل سوالاتم را مطرح نکرده ام اما خسته ام.من عمری است که در طلب هر روز گامی می زم و از بس از افراد مختلف سوال کردم و نتیجه حاصل نشد ناامیدم.واکنون آنچه تسلایم می دهد این بیت حافظ است که بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی والسلام 16/3/91
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام:‌ (برای خودش) شما که چیزی برای جواب‌دادن نگذاشتید اجازه‌بدهید بنده فقط نظرات جناب‌عالی را خوانده باشم واز شما بپرسم بالاخره جناب‌عالی در ابدیت خود که تنها با خودتان به سر می‌برید با کدام خود به سر می‌برد که با فطرتی که از شما جدا نیست هماهنگ باشد؟ آیا می‌توان فطرتی را که دائما در اظهار بد و خوب امور در کنار ما نظر می‌دهد را نادیده گرفت؟ موفق باشید.
2285
متن پرسش
سلام جناب استاد از راهنمایتان سپاسگزارم میخواستم بپرسم دلیل تبعید ملاصدرا چه بود آیا کار استعمار انگلیس بود یا فقط عقاید ایشان در خصوص حرکت در جوهر بود وعقایدایشان که جز ائمه اطهار کسی نمیتواند پیشوا ی مسلمین باشد که با ولایت فقیه در تضاد است و اینکه پیامبر اکرم (ص)و ائمه اطهار بعد از رحلت دوباره زنده نمیشوند که با رجعت این در تضاد است وبا حقیقت نوری اهل بیت هم در تضاد است و موارد دیگر که بنده اطلاع ندارم حال اگر این عقاید را داشتند که با آنچه امام (ره) دارند متناقص است فکر نمیکنید انسان با خواندن فلسه به این افکار می رسد ضمناً این تفکر که انسان در سیر استکمالی مجدداً به عقب برنمی گردد نظرتان چیست ببخشید زیاد شدبا تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: علّت تبعید ملاصدرا را بیشتر باید با شواهد تاریخی که خیلی هم روشن نیست به‌دست بیاوریم و این‌که بالاخره مستشرقین غربی که در دربار شاه‌عباس رفت و آمد فعال داشتند می‌توانستد انسان‌های سطحی را در لباس اهل علم تحریک کنند و بهانه‌ای بتراشند و خلاف میل شیخ بهایی و میرداماد و میرفندرسکی بر ضد ملاصدرا جو سازی کنند و شاه را که بالاخره نان را به نرخ روز می‌خورد تحریک نمایند تا او را تبعید نکند. ملاصدرا معاد را جسمانی می‌دانست ولی معتقد به جسم مثالی است نه جسم مادی که به تعبیر علامه طباطبایی (ره) آن جسم همچون نفس زنده و بیدار است. او را متهم کردند که به معاد جسمانی معتقد نیست در حالی که او از همه بهتر به معاد جسمانی معتقد است و به گفته‌ی حضرت امام خمینی(ره) ملاصدرا مسائلی از معاد را حل کرد که شیخ‌الرئیس نتوانست حل کند. ولی در مورد تقلید از فقیه در امور احکام عملیه و یا در رابطه با رجعت عقیده‌اش همان عقیده‌ای است که شیعه از طریق روایات اهل‌البیت علیهم‌السلام متوجه آن‌ها شده‌است. در مورد نقش مستشرقین در دربار شاه‌عباس و تشابه نظر اخباریون در سطحی نگاه‌کردن به دین با نظر فلسفه‌ی حسی غرب و تضاد آن ها با تفکّر ملاصدرا می‌توانید به کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» رجوع کنید. موفق باشید.
2284
متن پرسش
سلام علیکم.طاعاتتان قبول.دریکی ازکلاسهایی که زیرنظرحوزه دانشجویی دردانشگاه برگزارمیشدشرکت میکردم دراین مدت کم کم به یکی ازاساتیدانجاعلاقه مندشدم باورکنیدبه خاطرمسایل ظاهری و...نبودمن دختری هستم که سعی میکنم همیشه تحت نظرعقلم عمل کنم امامعرفت وعلم وتفکرایشان منوبه خودجذب کردوتمام ملاکهای معنوی وشخصیتی که برای ازدواج درنظردارم درایشان بودبااینکه درابتدادرموردایشان زودقضاوت کردم امابعدازچندجلسه متوجه شدم کاملااشتباه کردم تاحالابااینکه بااساتیدزیادی کلاس داشتم اماایشان باهمه انهاازنظرسطح علم وتقوافرق میکردندوازاونجایی که دل حرم الله هست وجزاونبایددرقلب باشدعذاب وجدان رهایم نمیکردبااینکه سخت بودامابه یمن وجودماه مبارک ویاری خداوندتونستم محبتشوازدل بیرون کنم امامشکلی که هست این کلاسهاروندتحقیقی داره وخیلی هم ازاین کلاسها استفاده کردم وبایدبعدماه مبارک گزارشات خودراتحویل دهم بااینکه ازخداخواستم منوفقط عاشق خودش کنه وتصمیم دارم سرعهدم بایستم به نظرجناب عالی من چه کنم من میتونم باشرکت درکلاس سرعهدم بمونم یانه چه صلاح میدانیدانجام دهم؟.التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام:‌ اگر هنوز قوه‌ی واهمه در صحنه است و شما را مشغول می‌کند از خیر آن تحقیق بگذرید چون طرز نجات انسان از واهمه، میدان ندادن به آن است و از هر شرایطی که موجب میدان دادن به آن می‌شود باید پرهیز کرد. موفق باشید.
2282
متن پرسش
با سلام به نظر شما به چه دلیلی پیامبر اسلام از بدو خلقت باید دارای چنین مقامی باشند و برتر از مابقی انسان ها باشند حال آنکه قبل از خلقشان عدم بوده اند پس چون عدم بوده اند ترجیحی بر سایرین نداشته اند و اینکه خدا ایشان را نبی قرار داده ترجیح بلا مرجح است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام:‌ شخصیت هر‌کس قبل از خلقت، در علم خدا موجود است و در همین رابطه قرآن می‌فرماید: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون‏» اگر خدا خواست چیزی را خلق کند به او می‌گوید بشو و می‌شود. معلوم است آن شیء یا آن شخص در علم خدا بوده‌است که به آن می‌گوید بشو و می‌شود. موفق باشید.
2281
متن پرسش
سلام من اهل اراک هستم و با دوستانم سیر مطالعاتی ایشان را شروع کرده ایم سوالم این است که چرا ایشان لباس روحانیت را نمیپوشند و این که با وجود این افکار متعالی این قدر سطحی در مورد مسایل سیاسی صحبت میکنند و اصلا شخصیتی مثل ایشان چرا باید وارد مسایل بیخود سیاسی شوند.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: این‌که می‌فرمایید چرا بنده معمّم نمی‌شوم علّتش آن است که کسی باید لباس روحانیّت به تن کند که علاوه بر علم به معارف اسلامی، به فقه نیز مسلط باشد و بنده در علم فقه مبتدی هستم و این‌که می‌فرمایید چرا در امور سیاسی نظر می‌‌دهم به نظر خودم تلاش بنده آن است تا عزیزان سخنان مقام معظّم رهبری را ـ‌که ایشان را در امور سیاسی کامل‌ می دانم‌ـ با دقت بیشتری دنبال‌کنند و بنده تنها بر سخنان ایشان تأکید می‌کنم و سعی می‌کنم رفقای عزیز، آزاد از جو سازی‌های احزاب و گروه‌ها به سخنان رهبری نظر بفرمایند. از خود نمی‌پرسید چرا ایشان در همین ماه رمضان امسال به دانشجویان نصیحت کردند و فرمودند : «خب، در مسئله‌ى اخلاق، این نکته را هم عرض بکنم - این را بعداً میخواستم عرض کنم؛ چون میترسم وقت بگذرد، جلوتر عرض میکنم؛ زیرا جزو اساسى‌ترین مسائل است - پرهیز از قول به غیر علم، از غیبت، از تهمت. من خواهش میکنم شما جوانهاى عزیز به این مسئله اهتمام بورزید. همین طور که در زمینه‌هاى مختلف اهتمام به طهارت عملى دارید - به نماز اهتمام دارید، به روزه اهتمام دارید، به پرهیز از تعرضهاى جنسى اهتمام دارید - به این مسئله هم اهتمام داشته باشید. اگر چنانچه ما چیزى را به کسى نسبت بدهیم که در او نیست، خب این میشود تهمت. اگر چنانچه چیزى را بگوئیم که به آن علم نداریم؛ مثلاً یک شایعه است - یک نفرى یک حرفى را از قول یکى نقل میکند، ما هم همان را دوباره تکرار میکنیم - خب، این کمک کردن به شایعه است، این شایعه‌پردازى است؛ قول به غیر علم است. قول به غیر علم، خود قولش هم اشکال دارد، عمل کردن به آن امر غیر معلوم و بدون علم هم اشکال دارد؛ «و لا تقف ما لیس لک به علم».(4) «لا تقف»، یعنى چیزى را که علم به آن ندارى، دنبال نکن، دنبال نرو. دنبال کردن، هم در زمینه‌ى عمل هست، هم در زمینه‌ى گفتار هست. وقتى شما یک چیزى را گفتید که به آن علم ندارید، این هم اختفاء امرى است که انسان به آن علم ندارد. لذا دنبالش میفرماید: «انّ السّمع و البصر و الفؤاد کلّ اولئک کان عنه مسئولا » 6۱۳۹۱/۰۵/۱». موفق باشید. .
2279
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد من جوانی 17ساله هستم .که به مسجد وجاهای مذهبی میروم .مشکل من این هست که بعضی از افراد را دوست میدارم و به آنها وابسته میشوم واین که دوست میدارم ومحبت میکنم به نظر من اشتباه است زیرا قلب حرم خداست .ومطلب دوم هم این است که هر کی را که خوشگل است محو میشوم و البته بین کسانی که تا به حال دوست شد افراد خراب نبوده اکثر انها مذهبی بودن وحال مشگل این است که من خیلی حام خراب میشود به خاطر این که با کسی دوست میشوم اما بعد از چند روز دیگر اورا دوست ندارم ومن فکر میکنم این بازی شیطان است وبعضی از روز ها حال معنویی پیدا میکنم اماباز گرفتار قلبم میشوم از شما خواهش میکنم راهنمایی کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: کتاب ادب خیال و عقل و قلب انشاءالله کمکتان می‌کند. موفق باشید.
2278
متن پرسش
جایگاه گفتگو با خداوندبایدپاک و مقدس باشدطبق مضمون کدام آیه است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: قرآن می‌فرماید «َ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ» یعنی ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که: «خانه مرا براى طواف‏کنندگان و مجاوران و رکوع‏کنندگان و سجده کنندگان، پاک و پاکیزه کنید» سوره‌ی بقره آیه125. موفق باشید.
2277
متن پرسش
سلام.... بنده در جلسات سه روزه تان، که پیش از ماه رمضان در مسجد برگزار شد، حضور داشتم سوالی پیرامون اداب و رسومی که در بعضی از اقواممان هست، دارم: دربعضی از خانواده ها رسم است، از مصرف بعضی چیز ها خود داری می کنند. برای مثال:در خاندان ما، از نگهداری اردک می ترسند و معتقدند که نسبت به آن توبه دارند (یعنی در صورت نگهداری ان ممکن است اتفاق بدی بیفتد) و یا در یکی از اقوام دیگرمان درست کردن مربای انجیر را صلاح نمی دانند و میگویند توبه داریم. البته من خودم اعتقادی به این ها ندارم ولی جهت اطمینان خواستم از شما بپرسم. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: انسان عاقل نباید به‌چیز‌هایی وابسته شود و خود را محدود کند که آن محدودیت ها مبنای عقلی و شرعی ندارد. موفق‌باشید.
2275
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید. استاد بنده ع. م را از نزدیک می شناسم ایشان الان که نماینده مردم اصفهان در مجلس هستند، اغراق نیست که بگویم در شبانه روز کمتر از سه ساعت استراحت می کنند، ازشنبه تا 4شنبه که تهران هستند تا پاسی از شب به دنبال حل معضلات و مشکلات و ...هستند و به قول خودشان تا تهران هستند می توانند استراحتی کنند در اصفهان که مدام در روستاها و محلات اصفهان با مردم و اقشار و اصناف جلسه دارند این در حالی است که به مجلس اعلام کردند از مجلس نمی خواهند حقوق بگیرند و همان حقوق دانشگاه برایشان کافی است. به هتلی که مجلس برای نمایندگان شهرستانی گرفته نمی روند چون غذایش به پای مجلس گران تمام می شود. اتاق کاری که به ایشان داده اند اطاقی 2 در 2 است که ایشان گفتن که به مسئولین گفتم میزش رو هم ببرید و یک زیرانداز و مخده گذاشتند که هم در تهران اطاق کارم است و هم استراحتگاه و ...خلاصه خدائیش من که ایشان را از نزدیک می شناسم واقعا احساس می کنم روحیه جهادی دارند و مدام دنبال حل معضلات و مشکلات هستند در عین اینکه روحیه انقلابی دارند. در جلسه ایی که نمایندگان با مقام معظم رهبری داشتند من یادداشتهاشون را دیدم و کلیه سخنان رهبری را دسته بندی کرده بود و برای خودشان سرخطبرداری کرده بودند تا از صحبتهای آقا استفاده کنند... خودشان ابراز تعجب می کردند از اینکه برخی نمایندگان آنقدر راحت و بی خیال هستند که انگار الی یوم الدین فرصت دارند... حتی در مجلس ازبس بیش فعال بوده خیلی نماینده ها بهش گفتن: بابا خودتو خسته نکن و ...بهرحال استاداین کلیات را گفتم تا این سوال رااز شما بپرسم: ما در برخی موارد می توانیم به ایشان کمک کنیم(البته ایشان چون خودش این گونه است که معمولا در ازاء فعالیتهایش طلب پول نمی کند احتمالا انتظارش از ما نیز این است که بسیجی وار کمکش کنیم، البته اگر بگوییم دستمزد میخواهیم می دهد)، نظر شما چیست آیا کمک کردن به یک نماینده مجلس با این روحیات، جزء خدمت محسوب شده و در پیشگاه خدا ارزشمند است؟دوم اینکه ایشان عضو کمیته اسلامی شدن دانشگاهها و سخنگوی کمسیون آموزش و خدمات هستند و دغدغه اسلامی سازی دانشگاهها را دارند، استاد چه پیشنهادی برای موفق بودن این طرح دارید؟ من به ایشان گفتم با توجه به آثار شما، در این زمینه نظرات شما می تواند راهگشا باشدمشخصا کدام کتاب یا جزوه هایتان را در این خصوص اثربخش می دانید که ما به صورت تیمی مطالع و استنباط کنیم و در این فرآیند مثمر ثمر باشیم و سوال بعد اینکه آیا فرصت شما اقتضاء می کند نظرات مشورتی تان را در این خصوص (اسلامی شدن دانشگاهها: راه حل ها، و...) به ما ارائه کنید؟تشکر ومن الله التفوفیق
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: (برای خودش) چه‌کاری بهتر از آن‌که انسان به یکی از سربازان نظام اسلامی خدمت کند تا او بهتر در کارش موفق باشد. فکر می‌کنم کتاب سلوک ذیل شخصیت امام خمینی رضوان‌الله‌علیه بتواند از آن‌جهت که جایگاه تاریخی نظام اسلامی را متذکر می‌شود مفید باشد. موفق باشید.
2272
متن پرسش
باسمه تعالی با عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات در بحث برهان صدیقین، در سوالاتی که در انتهای یکی از جلسات پاسخ دادید اشاره شد که وقتی وجود نازل شد به ماده می رسد. مثلا در مورد حضرت عیسی(ع) وجودشان نازل شد و شد جسم و سپس دوباره خداوند وجود ایشان را از نظر مرتبه بالا برد و و از جسم بودن خارج شدند و دوباره وجودشان می تواند نازل و جسم شود.برای من این اشکال ایجاد شده که در مورد مرگ (مثلا طبیعی انسان) که دیگر من انسان به جسم نیاز ندارد و مرگ اتفاق می افتد علت اینکه جسم رها می شود (و سیر من انسان با تغییر منظر او ایجاد می گردد ) و باقی می ماند این است که ما در لحظه مرگ تنها تغییر منظر داریم و نه تغییر رتبه یعنی در لحظه مرگ وجود ما تغییر رتبه نمیدهد و اگر تغییر رتبه از لحاظ وجود نازله به عالی تر اتفاق می افتاد باید جسم ما هم ناپدید می شد به لازمه آن تغییر رتبه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: همین‌طور است ولی عنایت داشته‌باشید که در مرگ تعلّق روح از بدن قطع می‌شود ولی در مورد حضرت عیسی علیه‌السلام بحث قرآن آن است که او را بالابردیم در حالی که روح حضرت عیسی که بالابود. پس بحث بالابردن جسم در میان است و بالابردن جسم به معنای شدت دادن درجه‌ی وجودی آن است. موفق باشید.
2271
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرانقدر و آرزوی قبولی طاعات و شب زنده داری هایتان. استاد سوالی از محضر شما بزرگوار داشتم که دوست دارم در فضایی دوستانه پاسخم را بدهید و خدایی ناکرده از من نرجید. استاد، من چند روز پیش سوالی از شما پرسیدم در خصوص سیاست خارجی کشورمان(سوال 2226)که شما هم زحمت کشیدید و پاسخ دادید. استاد من سه سالی است با ایده ها و آثار و اندیشه های شما آشنا هستم و هرکس را که ببینم اندک گرایشی به مذهب دارد شما و سیاق شما و آثارتان را به عنوان نمونه ای جامع و همه سونگر از دین و عرفان معرفی می کنم و ارادت ویژه ای به شما دارم. اما استاد پاسخ این سوال در خصوص میانمار و ..(2226) را که دریافت کردم، پاسختان را با یکی از مسئولین کشوری و فعالان در عرصه بین الملل و سیاست در میان گذاشتم. ایشان با توجه به اینکه خودشان دستی بر آتش دارند، گفتند این پاسخ آقای طاهرزاده، رگه هایی از حقیقت را دارد اما مواضع جمهوری اسلامی ایران در مورد مسائل بین المللی اعم از فلسطین، چچن، میانمار و ... بیشتر از آنکه رسالتی و دینی باشد، سیاسی است. مثلا ما چون مجبوریم با روسیه روابط خوبی داشته باشیم، مسائل چچن را چندان حائزاهمیت نمیدانیم و از اعلام نظر صحیح می پرهیزیم. اما مثلا در قبال سوریه سریعا واکنش نشان می دهیم. البته ایشان، یادآور شدند که احتمالا بین وظایف سیاسی ما و رسالتی مان رابطه ای هست، اما بیشتر سیاسی است و... استاد من به حرفهای شما، جوابهای شما ایمان داشتم. راستش من قبلا دین را دوست داشتم اما از جهات مختلف عملکردجمهوری اسلامی را نقد می کردم(البته ولایت فقیه را قبول داشته و دارم)، به خاطر دیدگاههای شما احساس کردم دیدگاهم خوب شد، اما الان فکر می کنم شما در برخی موارد صرفا دفاع می کنید و اصل را بر دفاع قرار می دهید و نه بر شفاف سازی. استاد همون مسئول کشوری که خدمتتان عرض کردم خودشان را از سربازان نظام دانسته و ولایی هستند و حتی عنوان کردند مقام معظم رهبری در تمام عرصه ها تنهاست، منظورم این است که ایشان دیدگاه معاندانه ای دربیان این نقد نسبت به پاسخ شما نداشتند و صرفا آنچه را دیده بودند طرح کردند. استاد سوال من این است، شما بر اساس چه مستنداتی سیاست ایران را در عرصه بین الملل مورد تائید قرار می دهید؟ استاد راستش برای من مهم است که بفههم شما ساده انگارانه به قضایا نگاه نمی کنید، بعد فکر می کنم نکند نسبت به تمام مسائل دینی هم همینطور برخورد دارید و من هم که از حرف شما تبعیت می کنم به همان مسیر می روم؟یا نکند شما صرفا برای اینکه آبروی نظام را حفظ کنید اینگونه دفاع می کنید؟ که این برایم سخت تر است و به قول آن نویسنده که می گوید: ناراحتی من از این نیست که تو به من دروغ گفته ای، از این است که دیگر نمی توانم تو را باور کنم...استاد دلم نمیخواهد باورهایم نسبت به شما فرو بریزد، خدا می داند چقدر وجود شما، اندیشه های شما، دیدگاههای شما در زندگیم برکت آفرید...سپاسگزارم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1ـ مبانی بنده در رابطه موضع‌گیری‌های وزارت امور خارجه در مسائل بین‌المللی مبتنی بر نظرات مقام معظّم رهبری است و سعی می‌کنم با دقّت هر‌چه بیشتر گوهر و مغز سخن ایشان را در این مورد پیداکنم به همین جهت تعجب کردم که می‌فرمایید آن آقایی که از مسائل بین‌المللی آگاهی دارند گفته‌اند «مواضع‌ جمهوری اسلامی در مورد مسائل بین‌المللی بیش‌از آن‌که رسالتی و دینی باشد سیاسی است و چون مجبوریم با روسیه روابط خوبی داشته‌باشیم مسائل چچن را چندان حائز اهمیّت نمی‌دانیم اما در مقابل سوریه سریعا واکنش نشان می‌دهیم» نمی‌دانم سخنان مقام معظم رهبری در 14خرداد سال1390 را در حرم امام خمینی رضوان‌الله علیه در رابطه با سوریه شنیده‌اند یا نه که ایشان یک‌سوم سخنان خود را در رابطه با موضوع سوریه گذاشتند و مواضع ضدّ اسرائیلی بودن سوریه و حاکمیتی که در آن کشور دست نشانده‌ی اجنبی نیست را از آن مهم‌تر دانستند. آیا عزیز ما متوجه نیستند استکبار جهانی به کمک ارتجاع عرب و دولت سکولار ترکیه بنا دارند با حذف بشاراسد از نظام سیاسی سوریه نقشه‌ی خاور میانه‌ی جدیدی را شکل دهند که روش ترکیه به جای روش ایران مد‌ نظر حرکت‌های منطقه قرار‌گیرد و به کلّی ایران به عنوان یک الگو از منطقه حذف شود. آیا باید به چچن هم همانند سوریه حساسیت نشان‌دهیم؟ نمی‌دانم مواضع رهبری معظَم در جمع دانشجویان در ماه رمضان گذشته وا مسال در رابطه با وزارت امور خارجه را دنبال فرموده‌اند که در سال گذشته مستقیما در مقابل انتقاد یکی از دانشجویان از وزارت امور خارجه دفاع کردند وامسال فرمودند نباید گمان شود با مواضع آرمانی که نظام اسلامی دارد، وزارت امور خارجه باید از عرف دیپلماتیک خود دست بردارد. 2ـ تعجّب بیشتر بنده از سخن جناب‌عالی بود که می‌فرمایید نکند نسبت به مسائل دینی هم ساده‌انگارانه نگاه می‌شود در حالی که تلاش بنده همیشه این بوده‌است که عقل عزیزان را مورد خطاب قرار‌دهم تا شما با عقل‌تان موضوعات را تجزیه و تحلیل کنید و خدای ناکرده رابطه‌ی مرید و مرادی پیش نیاید وانتظار دارم شما هم با عقل‌تان با موضوعات مطرح شده برخورد کنید و آن‌جایی که موضوعات با مبانی عقلی تقابل داشت، نه تنها نپذیرید و تبعیّت نکنید بلکه با همان عقل خدادادی انتقاد کنید. موفق باشید.
2270
متن پرسش

بسمه تعالی . . . سلام علیکم استاد عزیز. . . بنده همون جوانم که تغییرم دادید(سوال 22 35)،استاد همه اون زمان، تغییر منو محال و معجزه دونستن ما قدر ندونستیم،الحمد لله جواب اون سوالم که فرمودید شب قدر 23 به ما رسید و برای ما ساخت و تکمیل شدیم و انشاالله منتظریم ببینیم عید فطر چی قراره بدن. . . ولی استاد یه چی هست اونکه یه غمی اومده تو دلمون از بقیه ماه رمضان که داره تموم میشه نمیدونیم بعدش چیکار کنیم،یعنی میمونه نمیمونه راستش این دعای 45 رو که فرازاش رو میخونیدیم دیدیم راسته والا. . . خلاصه استاد یه چیزی بگید ببینیم با این غم باید چه کنیم؟چه کنیم که بعدش بتونیم شکمو دست بگیریم،زبونو کنترل کنیم،تحملو زیاد کنیم و . . . از بقیه برکات ماه برامون دائمی بشه؟اگر منبع مطالعاتی هست بفرمایید؟(استاد وقتی جوابمون رو میدید این دلمون با بعضی حرفاتون صفا میشه،وقتی رو جوابتون فکر میکنیم میبینیم انگار این جواب قبلش تو دلمون بود اما توجه نداشتیم. . . استاد وقتی جامعه رو گرفتن ازمون به شدت ناراحت شدیم و با خدا درگیر شدیم،آقا رو تحدید کردیم که دیگه جامعه نخونیم خب استاد سخته بخدا بگیرن،به درو دیوار میزنید تا بخونید اما نمیشه،البته نه اینکه ایشون محتاجن،خواستیم ارواح عممون این بحر رحمت دل آقا رو به جوشش در بیاریم تا اینکه شب قدر که سخنرانی 40 حب اهل البیت رو گوش دادیم رسیدیم به اینکه و " بالمومنین رعوف رحیم" آره میدونستیم،اما اون شب با اون جواب شما و اون بخش از ابوحمزه که فرمودید و یه فراز از ابوحمزه انتخاب کردیم که در این فراز از قضا همون حرف شما بود. . . دیگه آخر شبمون ساخته شد و شرمندگی گرفت تمام وجودمون رو و سوختیم از بی غیرتی. . .خدا کنه انشاالله خداوند به حقیقت صاحب الامر علیه السلام برای تمام مسلمانان جهان بهترین تقدیر رو رقم بزنه از جمله شما استاد عزیز و بقیه علماء و بخصوص رهبر عزیزمون و انشاالله نظام اسلامی رو برای ما حفظ کنه. . . ) موفق باشید.

متن پاسخ

باسمه تعالی؛ علیکم السلام: حفظ روحانیّت ماه رمضان با ورع ممکن است و ورع به آن معنی است که نه تنها از گناهان فاصله‌ بگیریم، از شبهات نیز باید فاصله بگیریم. امام باقر می‌فرمایند: «إِنَّ أَشَدَّ الْعِبَادَةِ الْوَرَعُ» سخت‌ترین عبادت ورع است. معلوم می‌شود «ورع» چیزی بالاتر از عمل به اعضاء و جوارح است، بلکه باید در سخت‌ترین میدان که میدان قلب است وارد شد و در آن حوزه عمل نمود و شخصیت خاصی را برای خود شکل داد. در واقع «ورع» بیش از آن که یک عمل باشد ایجاد یک «عالَمی» است برای خود که خصوصیات خاص خود را دارد. حضرت صادق برای رسیدن به عالَم «وَرع» می‌فرمایند: «الْمُتَوَرِّعُ یَحْتَاجُ إِلَى ثَلَاثَةِ أُصُولٍ، الصَّفْحِ عَنْ عَثَرَاتِ الْخَلْقِ أَجْمَعَ وَ تَرْکِ خَوْضِهِ فِیهِمْ وَ اسْتِوَاءِ الْمَدْحِ وَ الذَّم» شخصی که اهل ورع است باید سه اصل اساسی را رعایت کند، از لغزش‌های مردم کاملاً چشم‌پوشی کند، در امور مردم دخالت و تجسس نمی¬کند و مدح و نکوهش مردم برایش مساوی است. حضرت در ادامه می‌فرمایند: «أَصْلُ الْوَرَعِ دَوَامُ الْمُحَاسَبَةِ وَ صِدْقُ الْمُقَاوَلَةِ وَ صَفَاءُ الْمُعَامَلَةِ وَ الْخُرُوجُ مِنْ کُلِّ شُبْهَةٍ وَ رَفْضُ کُلِّ عَیْبَةٍ وَ رِیبَةٍ وَ مُفَارَقَةُ جَمِیعِ مَا لَا یَعْنِیهِ وَ تَرْکُ فَتْحِ أَبْوَابٍ لَا یَدْرِی کَیْفَ یُغْلِقُهَا وَ لَا یُجَالِسُ مَنْ یُشْکِلُ عَلَیْهِ الْوَاضِحُ وَ لَا یُصَاحِبُ مُسْتَخِفِّی‏الدِّینِ وَ لَا یُعَارِضَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَا یَحْتَمِلُ قَلْبُهُ وَ لَا یَتَفَهَّمُهُ مِنْ قَائِلٍ وَ یَقْطَعَ مَنْ یَقْطَعُهُ عَنِ اللَّه‏» اصل ورع آن است که انسان همواره به حساب خود برسد و راست سخن بگوید و ارتباط خود را با مردم نیک سازد، از شبهات دورى کند، شک و شبهه و عیب‏ها را از خود جدا سازد، از هرگونه لغوی خوددارى نماید، درهائى را به روى خود باز نکند که بعد نتواند آن‌ها را ببندد، با کسى که او را خوب نمى‏شناسد هم‏نشین نگردد. با کسانى که دین را سبک مى‏شمارند رفاقت نداشته باشد، در مسائلى که تحمل آن را ندارد و دلش آن‌ها را قبول نمى‏کند معارضه نداشته باشد، اگر سخنى را از گوینده‏اى نفهمید با او مخالفت نکند و گفته‌ی کسى را که از خدا قاطعانه سخن مى‏گوید بشنود. وقتی انسان در چنین عالَمی که روایت فوق متذکر آن است قرار گرفت، در عالَم «ورع» وارد شده و نتیجه‌ای نصیب او می‌شود که همه‌ی اسلام برای تحقق آن نتیجه آمده است. رسول خدا می‌فرمایند: «مَن لَقَی اللّهَ سُبْحانَهُ وَرعاً أعْطاهُ اللّهُ ثَوابَ الإسلام کُلّه»هرکس در حالی‌که دارای ملکه‌ی «ورع» است، خدا را ملاقات کند خداوند ثواب تمامی اسلام را به او عطا می‌فرماید. به همین جهت حضرت صادق می‌فرمایند: «عَلَیْکُمْ بِالْوَرَعِ فَإِنَّهُ لَا یُنَالُ مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِالْوَرَع‏» بر شما باد که «ورع» پیشه کنید زیرا به دست نمی‌آید آنچه نزد خدا است مگر از طریق «ورع». این یک قاعده است که با «تمرکز» بر پاکی‌ها و نظر به عالم معنویت و دوری از گناه، آرام‌آرام ملکه‌ی وَرع در جان انسان ظهور می‌کند. «ورع» بالاتر از تقواست و حالتی از حذر است که اگر در انسان شکل گرفت او را بسیار محتاط می‌نماید تا آنجا که نه‌تنها از گناه که حتی از شبهه هم بیمناک و فراری است و حریمی را در اطراف خود ایجاد می‌کند که روایات در وصف آن به سپر نام برده‌اند و امیرالمؤمنین در این رابطه می‌فرمایند: «الْوَرَعُ جُنَّةٌ مِنَ السَّیِّئَات‏» ورع همچون سپر است در مقابل گناهان و زشتی‌ها. در حالی‌که برای تقوا تعبیر لباس را به کار می‌برند و می‌فرمایند: «لِباسُ التَّقْوَی» یعنی تقوا لباس است. اصل قضیه از این قرار است که ابتدا باید با تمرکز و توجه قلب بر روی وظیفه و اوامر و نواهی الهی، روحیه‌ی نگهداریِ خود از لغزش‌ها در ما ایجاد شود. اگر توجه انسان بر روی حرام الهی شدید شد و مواظب بود گرفتار گناه نشود آرام‌آرام ملکه‌ی «ورع» در او ظهور می‌کند. ورع دریچه‌ای است بسیار متعالی و آنچنان انسان را از حجاب‌های بین خود و پروردگارش آزاد می‌کند که تا ملاقات خداوند و نظر به اسماء حسنای او جلو می‌برد. تا تمرکز قلبی و روحیه‌ی نگهبانی از خود نسبت به محارم الهی در انسان پیدا نشود، «ورع» شروع نمی‌شود در همین رابطه در حدیث قدسی داریم: «ابْنَ آدَمَ اجْتَنِبْ مَا حَرَّمْتُ عَلَیْکَ تَکُنْ مِنْ أَوْرَعِ النَّاس‏» ای فرزند آدم! از آنچه بر تو حرام شده اجتناب کن تا با ورع ترین مردم باشى. یک وقت ممکن است ما قالب و صورت ظاهری گناهان را بشناسیم و انجام ندهیم، مثل آن که دزدی نمی‌کنیم، ولی یک وقت دل ما بر دوری از گناه تمرکز دارد و از خود طوری نگهبانی می‌کند که به گناه نزدیک نشود، در این حالت است که «وَرع» ظهور می‌کند. با توجه به مجموعه‌ی روایات می‌توان این طور نتیجه گرفت که «ورع» آن توانایی و قدرتی است که به توفیق حق، اجتناب از گناه و دوری از محرمات را در نفس انسان پدید می‌آورد تا انسان بتواند در ساحت آن ورع، مراتب ترقی و کمال را با سرعت طی کند و به کسب فضائل بیشتری نائل آید و به مقام قرب الهی برسد. موفق باشید.

2268
متن پرسش
با سلام اقای صفایی حائری در کتاب انسان در دو فصل بیان میکنند که روح بعد از بلوغ به انسان ارزانی میشود. و مرحله تسویه که در قران قبل نفخ روح امده همان مرحله بلوغ است و نفخ صور با بلوغ انسان صورت میگیرد. نظرتان چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: از آن‌جهت که بالاخره در دوره‌ی جنینی، جنین علاوه بر جسم متعادل و تسویه شده دارای روح است پس یک نحوه نفخه‌ی روح در همان دوره به جنین صورت گرفته ولی حرف جناب استاد حائری حرف خوبی است اگر به این معنی گرفته ‌شود که نفخه‌ی روح همچنان ادامه دارد و شدّت می‌یابد تا در مرحله‌ی بلوغ به صورتی کامل ‌تر انجام گیرد. موفق باشید.
نمایش چاپی