سلام علیکم: با عرض ادب و ارادت محضر استاد طاهرزاده: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» کسانی که در مسیر انقلاب اسلامی هستند (يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ) در این عصر چگونه تفسیر میشود و دو رحمت الهی در این عصر شامل چیست؟ و در ادامه «يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ»، نور الهی که با آن مشی الهی میشود در این عصر و زمانه چگونه تفسیر میشود؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! حقیقتاً حضوری تاریخی با نور ایمان، موجب می شود تا انسان ابعاد فردی و اجتماعی اش که همان «کفلین» است رشد کند و با آن نورانیت در بین خلق حاضر شود به همان معنای «لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ» و نسبت او با انسان ها به زیباترین شکل محقق گردد و در نتیجه در این مسیر حتی کوتاهی هایش به نور رحیمیتِ حضرت حق جبران گردد. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم، اسعدالله لیالیکم، چندی پیش خانمی از حقیر سوال کرد که با توجه به دستوراتی که بزرگان برای سلوک میداده اند از قبیل چله نشینی و سکوت و عزلت و غیره، تکلیف خانم ها چگونه است که انجام چنین أوامری برایشان مقدور نیست به دلیل کثرت اشتغالات. حقیر پاسخی ندادم اما با فرضِ اینکه بعد از طی مقدماتی خانمی بخواهد سلوک داشته باشد چکار باید انجام دهد؟! آیا میتوان گفت به خاطر لطافت و عطوفت روحی خانم ها که موجب بهتر برقرار شدن ارتباطشان میشود نیاز کمتری نسبت به آقایان به چنین دستوراتی دارند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. جناب ابن عربی هم در جایی به همین نکته اقرار میکند که روح خانمها، آمادگی بیشتری برای سیر و سلوک دارد به همان اندازه که زمینه رشد توهّمات در آنها شدیدتر است. از طرفی با توجه به روایتی که رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» فرمودند: «جِهَادُ اَلْمَرْأَةِ حُسْنُ اَلتَّبَعُّلِ». میتوان به این نکته فکر کرد که انجام وظایف خانه، خود به خود روحانیتی را برای خانمها حاصل میکند وقتی انجام آن وظایف با نیت شکلدادن به فضای خانه جهت حفظ معنویت افراد باشد. موفق باشید
سلام علیکم: حضرت آقا سال ۸۹ در دیدار شاعران فرمودند فروغ فرخ زاد عاقبت به خیر شد نظر شما در این باره چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً آخرین اشعار او حکایت تغییر روح و روحیه او را به میان میآورد. موفق باشید
سلام استاد: خواهشمندم نظرتون را در مورد فرشتگان زمینی (مَلک اَرضی) بفرمایید. در آیه ۱۲ انفال، خداوند میفرماید:« إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلآئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرَّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ » (الأنفال، ۱۲) که فرشتگان نشان دار بر سر و انگشتان کفار ضربه وارد می کردند، در آیات ۶۹ تا ۷۴ سوره هود میفرماید این فرشتگان که شبیه انسان بودند و همسر حضرت ابراهیم هم آنها را دیده و از سخن آن ها خنده اش گرفته، همینطور آیات ۶۱ تا ۷۱ سوره حجر که قوم لوط هم این فرشتگان را دیدند و به سمت خانه لوط هجوم بردند و دلایل قرآنی دیگر... ضمن عذرخواهی از اطاله کلام، عده ای عقیده دارند فرشتگان زمینی روی زمین و بین انسان ها زندگی می کنند، کاملا شبیه انسان هستند و ما هر روزه این ملائکه را می بینیم اما متوجه فرشته بودن آنها نمی شویم، جسمانی هستند و قدرت عبور از اشیاء را ندارند اما قدرت رجم دارند، دليل حضور آنها در زمین، کمک به مؤمنان است و حضرت بقیه الله امام و فرمانده آنان هستند. نظر استاد چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ممکن است در بعضی موارد فرشتگان در شمای انسان ظاهر شوند، ولی اینطور نیست که بین مردم رفت و آمد داشته باشند. در آیۀ ۱۲ سوره انفال بنا به گفتۀ علامه طباطبایی اینکه فرمود: «فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ» خطاب به مؤمنین و یا فرشتگان است که در جنگ بدر میفرماید با کفار برخورد کنید تا قادر به حمل سلاح نباشند. و در مواردی هم که نام بردید در شرایطی است که به عنوان مأموریت به صورت انسان ظاهر شدهاند. موفق باشید
تأملی در انتخابات ۲۰۲۴ آمریکا «گشتل و آینده نظم جهانی». علی اصغر مصلح: انتخابات ۲۰۲۴ آمریکا در کنار همه دلالتهایش، واقعیتِ درحال گسترشی را آشکار ساخت. جهان در حال سوقیافتن در جهتی جدیدی است. در این جهتگیری شاید با مدرنیته به مثابه سنتی پشتسرنهاده شده روبرو شویم. نظم جهان مدرن از آغاز تاکنون با نظر به دو قطب هابزی-لاکی شکل گرفته و دگرگون شده است. اما اکنون گویا در حال گذار به صورت جدیدی از نظم هستیم که عامل تکنولوژی وارد نظم انسانی در مقیاس گسترده شده است. در رقابت اخیر انتخابات ریاست جمهوری آمریکا اوباما به عنوان برجستهترین طرفدار کاندیدای دمکرات، به لحاظ نظری بر آخرین تجارب و اصول فلسفی-نظری فکر مدرن که میراث نهضت روشنگری است، تکیه می کرد. اما ایلان ماسک نماینده موج جدیدی در قلمرو سیاست و فرهنگ است. او اکنون نماد رانهٔ تکنولوژی به مثابه گِشتِل، در عرصه سیاست است. ماسک به چیزی فرامیخواند که هنوز در حوزههای نظری فلسفی، به وضوح به اندیشه درنیامدهاست. او نماینده و تجسم اراده قدرتی است که نیچه آن را در بنیاد حیات آدمی یافته بود و به روایت مارتین هایدگر به صورت گشتل (Gestell) بر زندگی انسان معاصر غالب شدهاست؛ همان که در اندیشه فوکو با تلفیق مفاهیمی چون «قدرت»، «اپیستمه» و «تکنیک»، به نحو دیگری به بیان درآمده. قدرت ایلان ماسک تنها به مالکیت مهمترین ابزار تکنیکی (مثل ایکس و اسپیس ایکس) نیست. قدرت اصلی او ناشی از برخورداری از ذهن تکنیکی است؛ همان که او را ثروتمندترین انسان امروز کرده است. به بیان هایدگری او نمود انسان/دازاینی است که در نسبتی جدید با هستی قرار گرفته، و در این نسبت راسخ است. ایلان ماسک نماد و بلکه خدایگان انسان تکنیکی امروز است. زبان او را هر فرد تنداده به اقتضائات جهان تکنیکی میفهمد. او و همه تکنیکرهای جهان رانهٔ اصلی جهان آیندهاند. فلسفه، علوم انسانی و صورتهای الهیاتی شکل گرفته در محدوده ادیان ابراهیمی برای تفکر در باره مسائل جهانِ پیشِ رو ناکافی است. فهم رخدادهای جاری از جمله نقش رو به تزاید روندهای گشتلی در جهان معاصر نیازمند بازگشت به بنیادها به قصد درک امکاناتی است که تاکنون به اندیشه درنیامدهاست. روزنامه اعتماد، ۱۴۰۳.۸.۲۱ @jostarha_yadashtha سلام و عرض ادب تحلیل استاد را نسبت به نوشتار آقای دکتر مصلح می خواستم بدانم. آیا ما نیازمند امتداد میراث مان در جهان امروز هستیم یا بایستی به دنبال ساخت انسانی دیگر و جهان دیگری باشیم تا با گذر از آینده ی تکنولوژیک و هوش مصنوعی به ساحت ظهور بقیه اللهی گام نهیم؟ لازم بذکر است که نماد این امر در شهر ما جناب آقای صرامی است. که آینده ی شهر اصفهان در سیطره ی ذهن تکنیکی وی رقم خواهد خورد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آقای دکتر مصلح متوجه نکات دقیقی هستند. آری در این زمانه در مقابل ما دو میدان قرار دارد. یک میدان که ایلان ماسک و صرّامی ها با امیدواری به ذهن تکنیکی ما مقابل ما گشودهاند که چندان هم از الهیات عرفیِ زمانه بیگانه نیست و افراد را در عین تعلق به ذهن تکنیکی از آن نوع الهیات جدا نمیکند و یک میدان هم میدانی است با نظر به انسان در عین سوبژه بودن او در نزد خود با حضور در توحید ربوبی به عنوان انسان آخرالزمان در حال طلوع است و ما میتوانیم نسبت به این حضور که بنده در افق نگاه صدرا و هایدگر یافتهام فکر کنیم. موفق باشید
با سلام خدمت کاربران عزیز: حتماً در جریان هستید که موسم، موسم زیارت اربعینیِ حضرت سیدالشهداء«علیه السلام» است و به جهت سفر اربعینی چند روزی از پاسخگویی به سؤالات کاربران محترم معذور هستیم. با آرزوی توفیق برای همه رفقا و امیدواری به دعایتان در امر بهره مندیِ هرچه بیشتر در سفری که معلوم نیست آسمان به زمین آمده است و یا زمین را آسمانی کرده است!! فدای آنهایی که در حال پیاده روی هستند و از آن بیشتر، فدای دلدادگانِ جامانده که با اشکهایشان گامهایی به سوی عرش در قرب امام برای خود به میان می آورده ند. موفق باشید
با سلام خدمت کاربران عزیز: حتماً در جریان هستید که موسم، موسم زیارت اربعینیِ حضرت سیدالشهداء «علیه السلام» است و به جهت سفر اربعینی چند روزی از پاسخگویی به سؤالات کاربران محترم معذور هستیم. با آرزوی توفیق برای همه رفقا و امیدواری به دعایتان در امر بهره مندیِ هرچه بیشتر در سفری که معلوم نیست آسمان به زمین آمده است و یا زمین را آسمانی کرده است!! فدای آنهایی که در حال پیاده روی هستند و از آن بیشتر، فدای دلدادگانِ جامانده که با اشکهایشان گامهایی به سوی عرش در قرب امام برای خود به میان می آورده ند. موفق باشید
(آخرین نگاه) من آن آخرین نگاهت را به علی ندیدم اما روزگار که دیده و شاهد است ای نبیّ مکرّم آن زمانی که علی را تا سی سال پس از خود، نه؛ که تا همه ی روزهای رنج مهدی می دیدی ... و ای تو فاطمه از هر آنچه نمیشایست؛ قربان آخرین نگاهت به یگانهات؛ علی آن زمانی که التماسهایش یکسره آهنگ یا فاطمه تُکَلِّمینی بود آن زمانی که ۴ ستون دلت را در زمین جا گذاشتی و خود بر آسمانْ خیمه زدی و آهنگ محزون این ۴ پاره ات را به یقین صدای گام های ام البنین تسلی میداد... ای غزل بیت علی! ای نظم رباعیهای علی! ای قرارِ دل بیقرار علی! ای امّ البنین و امّ الحسنات علی! ای عین البنین و کنز الحیات علی! ای گنج ویرانهی علی! ای سپیدهی خانه علی! ای بارانِ بر آتش دل باریدهای ذخیره برگزیده! ای دوام فاطمه در خانه علی! - که علی اصلا ًبدون فاطمهها طاقت ماندنش نبود - قربان آخرین نگاه علی بر تو ای بانوی برگزیده. نمیدانم گوهر وجود تو چه بوده و چند جبرئیل بر رسالتت مژده آورده؟ چهار گوشه دل فاطمه با سقفِ دستان تو مسکن گردید؛ وگرنه دل علی دیگر در کجای این عالم ساکن میشد؟ و تو ای علی! ای بالاتر از بلندای بشر! نمیدانم آخرین نگاهت به این دنیا با او چه گفتی که بیش از شمشیر جهل ابن ملجم پروران تو به شمشیر آنان تشنه بودی تا بند تنت را از این زندان تاریک ببُرّند و تو ای مجتبای همیشهی تاریخ! قربان آخرین نگاهت به مادرت، به فاطمهی هستی، قربان آخرین نگاهت به زینب، آن زمانی که پارههای دلت از زهر کینهها پرپر میشد آن زمانی که دیگر نتوانستی دردهایت را در دلت نگه داری و پارهای از آن را تاریخ دید که چه مظلومانه بهترینِ مردان در خانه بودی و چه آسان همسرت، شریک زندگیت، قاتلت؛ لطفهایت را بیجواب نگذاشت. قربان آخرین نگاهت به علمدار مکتب حسین؛ خواهرت زینب که چه حرفها آیا به او داشتی و شاید در آخر سخن؛ سفارش سجاد را به زینب کردی، و تو ای امام سرگشتگان! ای حسین! قربان آخرین نگاهت به خیمهگاه، بگذار تا نگویم از دل خونت در آن نگاه... از نگاههای داغدار تو، اما نمیدانم کدامش را بگویم؛ نگاهت به شیرخوارگان را، یا به دخترکهای مدینه، یا به گاهوارهها را، یا به هر پدر و پسری که کنار هم میدیدی، یا برادری در کنار برادری، یا نگاههای پرمعنایت به هر آبی و هر مشکی، یا به عمویی در کنار برادرزاده، یا به نان و خرما یا گوشواره، یا به هر خیمه، هر آتش. قربان آخرین نگاهت به نگاههای پرالتماس زنان بر پدرت حسین! آنقدر دیدههای تو بسیار بوده که نمیدانم کدامش را بگویم؟! اما قربان آخرین نگاههای ساکتت به هر آنکه محرم رازهای تو بود که فریادهای ساکت تو را میشنید و شاید پیش چشمانت سخت میگریست. کسی نمیدانم آیا بود که از خاطراتی که شاید برای محمدت میگفتی چیزی شنیده باشد؟ یا درددلهایت را نمیدانم پس از عاشورا شور عبادتهایت چقدر شیرینتر شد؟ از تو گفتنْ تمامی ندارد امیرِ صبر! همه میگویند امان از دل زینب، ولی حتی کسی زیاد نیست که بداند امان از دل سجاد چه سهمی دارد؟
از شما سربسته میگذرم و سراغ کسی میروم که دلتان سخت برای همه اشک و خندهاش میلرزید. قربان آخرین نگاه تو ای دخترِ امیر بهشت! به همان امیری که نمیدانست چطور با رضایت، دلت را از دلش برگیرد؟ ای سکینهی قلب حسین! کسی چه میداند! شاید مضطربترین دلْ سهمِ تو بوده در عاشورا!! قربان آخرین نگاه پراشکت به قتیل العبرات! که نمیدانم چگونه این نگاه به آخر رسید و رفت، اصلاً نه میتوانم و نه دلم توانی دارد که از این نگاه بنویسد. بعضی دردها، ندانستناش هم درد دارد، و قربان آخرین نگاه تو ای سرباز بی قرار حسین! چه دلی شاید سوزاندی از دلسوز همهی خلق ای علیّ دل حسین ...!! آه ای عباس! از تو نگفتنْ ناجوانمردی است، وقتی چشمهایت تا سالها امانتدارِ اسرار علی بودند، قربان آخرین نگاهت! اما به قطره قطره آبی که بر زمین میریخت مشکی که اشک تو را درآورد و شاید با قطره قطره آب مشک، قطره قطره اشک تو بر زمین میریخت. نمیدانم با همهی سنگدلیشان آیا طاقت آوردند اشکهای تو را ببینند؟ و قربان آخرین نگاهت به عهدِ چشمان امّ البنین، که با تو شاید قرار کرده بود که یا با حسین برگردی و یا دیگرش برنگردی!! نمیدانم این امّ البنین عجب رازی است که هنوز هم خدا فاشش نکرده بر انسان، شاید سرّ مستودعی است برای روز مبادای خدا بر کلام مهدی امتها، شاید معجزهای است که وصفش، دامندامن بذر ایمان میپاشد بر دشت آخرالزمان. نمیدانم حتی چگونه وصفش را وصف کنم ...؟!!
اما شرمندهام از آخرین نگاه شما آقا به فرزندتان که غم تنهایی او و تنخواهی ما دلخونتان کرده بود. نمیدانم آخرین نگاه فرزند شما به سوی من چگونه خواهد بود؟ حالا که گاهی چنان خجالتزده از گناهانم میشوم که آرزو میکنم کاش نگاهش به من نبوده باشد، ای کاش .....
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدالله این نگاه اگر عنوان آن را «آخرین نگاه» نامیدهاید؛ ولی نگاه خوبی است به صحنههایی که ریشههای تاریخی ما میباشد و راز پایداری ما در جهانی که انسانها به دنبال انسانیت اصیل خود میباشند. انسانیتی که ما را به نهاییترین انسان در آخرین دوران مرتبط میکند تا آن باشیم که باید باشیم. مانند احساسی که در فتح خرمشهر برایمان پیش آمد، و از آن وسیعتر مانند احساسی که با انتقام از رژیم صهیونیستی برایمان ظهور کرد. حضورِ ظهوری وسیعتر و گشودهتر از دیروز برای درک عالی ترین حضور در فردای تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شد. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیک بجوامع السلام:
مهدی موعود و نسبت تاریخی ما با او
پیرامون عصر آخرالزمان سوال های مهم و مسائل زیادی وجود دارد که هر کدام از اهمیت بالایی برخوردار است. مثلا اینکه نسبت ما در آخرالزمان با حضرت مهدی (ارواحنا فداه) چیست؟ یعنی ما در چه ربطی از تاریخی که قرار است او پرچمدار عدالت و توحید باشد قرار داریم؟ ما چه نسبتی با آمدنش می توانیم برقرار کنیم؟ دقیقا در چه وضعی از حضور تاریخ آخرالزمانی با او قرار گرفتیم؟ و اساسا امام موعود در کدام مسیر تاریخ انسان قرار دارد؟ و در ربط با این نسبت چه باید کرد؟ شاید سوال ها مبهم باشد اما قرار گرفتن در مسیری که با امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف شروع می شود ما را وارد وادی تفصیل در جواب ها می کند. آنچه در این فصل از تاریخ برایمان مهم است حضوری است که در لبه ی حساس ورق تاریخ با جمهوری اسلامی ایران ایجاد کردیم، جمهور را به پای ستون خیمهی اسلام آوردیم و جبهه ای را در برابر تاریخی از ظلم و ستم و استبداد و مکر و نیرنگ ساختیم! آری، به میزانی که نتوانستیم متناسب با اسلام نسخه ی نرم افزاری برقرار کنیم آسیب دیدیم، ضعف داشتیم، عقب افتادیم، گرفتار شدیم اما از پای ننشستیم و از عقل تکنیکی این هدیهی الهی و موهبت تاریخ آخرالزمان در اعتلای کلمه ی حق بهره ها بردیم اما شکست هایی داشتیم در ساختار عدالت اجتماعی و اقتصادی که معلول نسخه برداری از نرم افزاری بود که از دل فرهنگ مدرن برداشتیم و تعارضی که در صحنه ی اجتماعی با آن روبرو بودیم زاییده ی نسخه برداری و استنساخ آن چیزی بود که متعلق به حقیقت ما و زاییده ی فکر و فرهنگ ما نبود و چه بسا بتوان گفت در شروع یک راه نرفته چه بسا در یک مقطعی از کودک نوپای این مسیر چاره ای هم نداشتیم برای حضور در جهان و لاجرم می بایست در این مسیر وارد می شدیم اما سخن در این است که آرمان ما در توقف در این نسخه نبود و نیست. راهی که شروع شد آغازی بود بر فراز و نشیب با خلأ نرمافزاری اما نه توقف! نه سکوت! اینکه هنوز صدا و فریاد آرمان های قدسی مان از حلقوم مستضعفین تاریخ به گوش می رسد یعنی قلب این حرکت و نهضت می تپد و هنوز خون در رگهای این جمهوریت در جریان است. میدان هایی که ما در این تاریخ حضور پیدا کردیم از جنس بودن در تعالی است و نه ماندن در نسخه های تکنیکی غرب! راه گشوده ی آینده ی ما از جنس عبور از ساحتی از تاریخ و گذر از خلأهای نسخه و برنامه به سمت یافتن آن نسخه ی حضور در تاریخی است که برساخت ارادهی بشر آخرالزمانی است. جنس حرکت جمهوری اسلامی ایران از جنس ظهور است، ظهور اراده های فعال و نه منفعل، ظهور و تجلی نسخه های نرم افزاری و سخت افزاری که برآمده از حل مسائل است و نه پاک کردن صورت مسأله ها و چنین است که انتظار فرج معنا پیدا می کند. ظهور توانستن هایی برای گذر و گذار از ساحت پوچی ها و حضور در عالم معنا بخشی از تاریخ که انسان سخت و مشتاق انتظارش را می کشد. دلسردی و نا امیدی در این جدال تاریخی از جنود ابلیس است و یاران مهدی عجل الله تعالی فرجه را دلسردی بی معناست. چه آنکه هر فتوحی در این سال های انقلاب نصیبمان شد از امید به روح فرجی بود که با تاریخ ما گره خورده است. تاریخ ما با آینهی عصر ظهور پیوند دارد چه بپذیریم و چه نپذیریم. پذیرفتن اش افق های فتوحی را برایمان خواهد گشود که سخت بدان محتاجیم و نپذیرفتن اش روح دلسردی و دلچرکینی عام البلوایی را که عالم با آن سر میبرد را نصیبمان می کند. ظهور از دل حضور در متن تاریخی که به سوی ما آمده است بر می آید و اگر دل در گرو تقدیر آن نسپاریم خودمان را از معنایی برتر و عالمی وسیع تر و ساحتی متعالی تر و افقی گشوده تر از آنچه دیروز و امروز بوده ایم محروم کرده ایم. حقیقت گم نمی شود ما پشت به حقیقت حرکت میکنیم. ظهور حقیقت نهفته در دل تاریخ است که جمهور در ذیل اسلام به آن دست پیدا می کند و راه دست یافتن به آن اراده های تاریخی معنا دار رو به جلو است. اگر امروز بخواهیم در قامت شهدا زندگی مان را معنا ببخشیم چاره ای جز حضور در این جمهوریت نداریم. مبادا نگاهمان را از تعالی سیاست عالم اسلام به حضیض سیاست مدرن تنزل دهیم و حضور در انتخابات را فروبکاهیم. نه! اسلام سکوی پرش و تعالی انسان است و هیهات که بخواهیم آن را تقلیل دهیم و از معناهایی برتر در فردایی پرشورتر دست بکشیم. بگذارید تا بغض های فروهشته ی سال های مان را با شکوه حضور فردا باز کنیم و نه گریه و فریاد از دیروز و امروز، امید لازمه ی گشودگی های پیش روی ماست که زمزمه ی امید از نجوای ملک است برای بیداری و هوشیاری و لالایی ناامیدی از پچ پچ شیاطین است برای خوابیدن و غفلت و حواس پرتی از تاریخ فردا تا به هنگام صلای تاریخی مقدر بشر خواب بمانیم. مبادا غفلت دامن گیرمان شود و زرنگی جای ذکاوت را بگیرد و هوشیاری از کف بدهیم و اسیر روزمرگی های سکر آور تاریخی شویم که از آن ما نیست. اگر امروز معنای زندگی اینقدر مهم شده است به معنای این نیست که دیروز مهم نبوده! چرا بوده، اما به این اندازه انسان احساس پوچی نمی کرد تا به دنبال معنای زندگی باشد. دیروز زندگی اش معنا بود اما امروز بی معنایی زندگی اش را فرا گرفته فلذا احساس بیگانگی می کند و بهانه گیر شده است. و ما مدعی آنیم که این معنا رخ گشوده تا آدمی را در آغوش بگیرد و انقلاب اسلامی دایهی تاریخی این آدم است تا او را به آغوش مادر حقیقی اش برساند (البته با تسامح در تعبیر). نمی توانیم و نبایست جمهوری اسلامی و حقیقت انقلاب اسلامی که جمهوریت مولود آن است را تقلیل دهیم و از ابعاد گسترده ای آن به نفع بسیاری از چیزها کوتاه بیاییم ولی باید به گفتگو بنشینیم و صدای بانگ رسای فطریاش را در جانها زمزمه کنیم تا به هوش بیاییم و گوش کنیم و به رقص بیاییم. اما آهسته، آهسته، آهسته؛ اما زودِ زودِ زود.....
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده سخنان شما را در این متن یک مانیفست و یا بیانیهای یافتم برای هر آن کسی که به گفته خودتان میخواهد به زندگیاش در این دوران معنا ببخشد. از جمهوریت سخن گفتید و اینکه شرایط حضور در لبه خیمه اسلام در این تاریخ است، و چه خوب گفتید. و از فریادآرمانهای قدسیمان که از حلقوم مستضعفین تاریخ به گوش میرسد، گفتید، و چه خوب گفتید!! از آن جهت که به گفته جنابعالی حکایت تپیدن قلب این نظام مقدس است در جان همه حقیقتجویان. فرمودید؛ جنس حرکت جمهوری اسلامی از جنس ظهور است، یعنی ظهور ارادههای فعّال و نه منفعل؛ و چه خوب گفتید!! فرمودید: انتظار فرج به معنای ظهور توانستنهایی است برای گذر و گذار از پوچیها، و چه خوب گفتید!! فرمودید: ظهور، از دلِ حضور در متن تاریخی که به سوی ما آمده است؛ پیش میآید و این، یعنی عبور از ابژهکردنِ حضرت صاحب الأمر «عجلاللهتعالیفرجه»، امری که حجتیهایها گرفتار آن شدند. فرمودید: اگر بخواهیم در قامت شهدا زندگیمان را معنا ببخشیم، جز با حضور در جمهوریت ممکن نیست، آنگاه که نگاهمان از تعالی سیاست عالم اسلامی به حضیض سیاست مدرن فروکاسته نشود.
حضور تاریخیِ ما که در مواجهه با انقلاب اسلامی پیش آمد، حضوری که بیواسطه از هر استنباط ذهنی در نزد ما حاضر است و جهان ما را تشکیل میدهد و با توجه به این حضور، نسبتی خاص با موجودات برقرار میکنیم که آن حضور موجودات است در عالَمِ ما و منِ منِ انسان در مواجهه با این موجودات که در جهان او حاضر میشوند، شکل میگیرد. به همان معنایی که انسان آخرالزمانی میخواهد در جهان حاضر باشد بدون آنکه حضور او حضور موجود غریبهای باشد که در جهان تنها است.
انسان در حضوری که با هستیِ خود نزد خود مییابد دائماً از خویش فراتر میرود و هستیِ نامتعیَّناش رو به سوی فردا در صیرورت است و رو به سوی آینده طرحافکنی میکند، در حضوری که لحظه به لحظه فراتر از خودش در خودش حاضر میشود و بر اساس انتخابی که میکند به خود هویت میبخشد و نسبت به هستی تقرب میجوید، زیرا انسان با حقیقت هستی نسبت دارد و جهتاش به سوی آن است. موفق باشید
با عرض سلام خدمت استاد عزیز: استاد سوالی در ذهنم است لطفا با دقت و توجه بیشتری جواب دهید: ۱. آیا برای اداره کشور، از همان اول انقلاب بهتر نبود که حکومت به شکل انتخاب و انتصاب از سمت ولایت فقیه اداره میشد تا انتخابات؟ یعنی مثلاً استاندار و فرماندار از سمت ولی فقیه انتخاب میشدند و آنها استان و شهرستان را اداره میکردند؟ در این صورت آیا کار آمدی نظام بسیار بهتر و بیشتر نبود؟ ۲. در این چهل سال هر هشت سال یکبار، رئیس جمهوری و هر چهار سال یکبار مجلسی آمده است و هر کدام کشور را به لحاظ اقتصادی و فرهنگی به سمتی کشیده است! به نظر بنده رسیده است انتخابات اصلا کار عاقلانه ای نیست، آیا وقتی کسی مریض است، بین چند تا پزشک، قرعه کشی میکند یا آنکه به سراغ بهترین پزشک میرود؟ به نظر بنده، باید هر شهری را یک فرماندار مدیر و مدبر اداره کند و از قضا اگر مجتهد هم باشد، بسیار بهتر است. جسارت بنده را ببخشید. ارادتمند شما، سید...
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد بحثهای مفصلی شده است همین اندازه عنایت داشته باشید که بشر جدید با انتخابهایی که انجام میدهد خود را تعریف کرده است و این نکته بسیار مهمی است که حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» متوجه آن بودهاند. عرایضی اخیراً شده است که میتواند در این مورد کمککننده باشد ان شاءالله. https://eitaa.com/matalebevijeh/ 15953 موفق باشید
سلام علیکم و رحمهالله: ۱. بنده طلبه هستم. استاد به نظرتان بجای تدریس صوتی یا کتابی استاد امینی نژاد که ذیل شرح بدایه تدوین کردن، بهتر نیست که شرح مبسوط و مختصر منظومه شهید مطهری را مطالعه کنیم و با ذهن اجتهادی وارد بدایه شویم؟( بنده مقداری از شرح مختصر را مطالعه کردم و احساس کردم با فهم عمیق تری میتوانم بدایه را مطالعه کنم) ۲. درخواست دارم که زحمت بکشید و منت بگذارید کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی امام خامنه ای را تدریس کنید تا از طریق اصوات آن حظ کافی ببریم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به هر حال نباید از نظمی که کتاب شریف «بدایۀ الحکمه» دارد و از دقتهایی که استاد امینینژاد در شرح آن کتاب به میان میآورند، غفلت کرد. ۲. به نظر میآید این کار دیگر، کار استادان جوان است و نه پیرمردانی همچون بنده! موفق باشید
سلام استاد! در خصوص روزی فراوان که خداوند عنایت میفرماید و روزی که انسان بایست خودش بدست آورد دچار عدم تفکیک شده ام! مثلا هرموقع به توانایی های خود نگاه میکنم در میابم که توان کسب دارم اما موانع این زیادت، عموما مسائل فقهی و اعتقادی و حلال و حرام است، از طرفی تا قبل از آشنایی با اینچنین مسائل اعتقادی با خانواده ایی وصلت نموده ام که خانواده دور اطرافیان همگی زندگی های مادی خوبی دارند، و فرق زندگی که من برای خانمم و بچه هام ساخته ام با ايشان زیاد است، و علیرغم رضایت خودم گمان میکنم ایشون (خانمم) اذیت میشود هرچند که مناعت طبع دارد و به بیان نمیآورد ولی من متوجه این عدم رضایت او میشوم و من هم به طبع اذیت میشوم! حس میکنم در این یک نقطه از زندگی ام سخت نفوذ پذیر افکار مقایسه ایی و شاید شیطانی ام! استاد عزیز بنظر حضرتعالی چرا من دچار این عدم رضایت ام، گیر کارم را نمیتوانم پیدا کنم! والا در تنهایی خودم و در مورد خودم، مصداق بیت «خُنُک آن کس که چو ماشد / همه تسلیم و رضا شد» است، من در خصوص رابطه با خانمم عرض کردم مطالب فوق را!!
باسمه تعالی: سلام علیکم: ای کاش همه ما برایمان پیش میآمد تا این نکته مهم را در زندگی خود روشن کنیم که پرودگار ما نسبت به آنچه ما را حقیقت کفایت می کند؛ رها نخواهد کرد. و بقیه امور، اموری است که توهّمات برای ما آنها را جدّی میکند تا ما را در بستری که خداوند برایمان تقدیر کرده، خارج کند و زیباییِ حقیقیِ زندگی را از ما بگیرند. آیا این نکته و قصه را، شوربختانه در زندگیِ مردم ملاحظه نمیکنیم؟ در کتاب «جایگاه رزق در هستی» تلاش شده تا این امر تبیین شود. آری! ما باید بین طلب رزق که یک نوع هویتبخشی به خودمان است؛ و حرص که بیشترداشتن دنیا است و جوابگویی به توهّمات میباشد، تفکیک کنیم. موفق باشید
چند وقته نمیدونم بالاخره جام تو این دنیا کجاست و کدام نوع ارتباط شغلی با مردمه که خدا تقدیرم کردند ولی در درک این مسئله که حضور در جهان یک وجه باطنی داره یعنی ممکنه ساده ترین شغل ها برای فردی راه ورود و در جهان حاضر بودنش باشه و افرادی حتی در امورات سیاسی شاغل شدنه. من احساس می کنم سی سال عمرم برای اشتغال سی سال از عمر روح من در مدت کم دنیا و تاثیر مستقیم بر آخرتمه و حتی مهم احساس آزادی و حس به فعلیت رسیدن اراده های بزرگمه در حالی که اراده هایم اصلا فردی یا صرفا دنیایی نیستند. مسئله در تاریخ جدید یقینا تفاوت های بزرگی با اول انقلاب داره ولی همه عمرم دوست دارم گفتگو کنم تا این که احساس کنم بی گفت پیشین به عملی هدایت شوم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال هرکس بر اساس خلقتش راهی هرچند کوره راه باشد در مقابلش گشوده شده است و چنانچه انسان با روحیه تواضع و توکل، قدم در راه گذارد آن راه را مییابد و در واقع خود را معنا میکند. زیرا به بطالتگذراندن عمر، موجب بیمعنایی انسان نهتنها برای دیگران بلکه برای خود انسان میشود. موفق باشید
با سلام خدمت استاد طاهرزاده گرانقدر: من مباحث مربوط اعیان ثابته را مطالعه کردم اما هنوز متوجه یک موضوع نشدم. اینکه گفته شده خداوند طبق قدر مخلوق که اعیان ثابته موجود هست فضای خود را اعطا می کند و اگر به فرض ذات یک شخص که همان اعیان ثابته آن شخص مثلا عمر سعد باشد از ازل این شخص شقی و جهنمی می باشد و در روز عاشورا جنایت می کند و خدا ظلم نمی کند چون ذات ایشان در علم خداوند این چنین است. خب چرا باید ذات یک شخص در علم خدا پاک و ذات یک شخص پلید باشد؟ اگر ذات یک شخص در علم خدا پلید باشد و شقی پس در زندگی اختیار به چه معنا هست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که در جواب سؤال 36412 عرض شد؛ اختیار، ذاتی انسان است و هرکس در هر مرحله از زندگی میتواند به جهت فطرت توحیدی خود آنچه را برای خود انتخاب کرده است، تغییر دهد و در نسبت با انسان کامل، خود را به عالیترین شکل بیابد حتی اگر آن شخص یزید باشد. آری! بحث «اعیان ثابته» حکایت انتخاب اولیهای است که افراد شقی انجام دادند و بر آن باقی ماندند. موفق باشید
با سلام استاد گرامی: فرض کنید شخصی بر اساس شواهدی که دارد وجود خود را عالم صغیر میبیند. چگونه و با چه پرسش هایی می تواند به درستی یا نادرستی این ادراک پی ببرد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: پس از «معرفت نفس» جناب سید حیدر آملی در مورد عالَم کبیربودنِ انسان از یک جهت، و عالَم صغیربودنِ انسان از جهت دیگر، سخنهایی دارد. خوب است در این مورد به کتاب «جامع الاسرار و منبع الانوار» ایشان که به فارسی ترجمه شده است رجوع فرمایید. در صفحه ۲۳ کتاب «فصوص الحکم» در فصّ آدمی که روی سایت هست داریم: در زبان عرفا از آن به انسان كبير تعبير مىكنند میگویند: «اَلإنسانُ عالَمٌ صغيرٌ مُجْمَلٌ و الْعالَمُ انسانٌ كبيرٌ مفصّلٌ»، به این جهت به عالَم، انسان کبیر میگویند که هر آنچه در انسان مندرج است در عالم نیز هست منتها به صورت تفصیلی، وگرنه از نظر مرتبه، انسان، عالم کبیر است و عالم، انسان صغیر میباشد زیرا انسان خلیفه خدا در این عالم است. موفق باشید
سلام علیکم: بنده ۲۰ سال دارم و خواستگاری دارم که ۲۷ ساله هستند و در زمینه عرفان و فلسفه فعالیت میکنند و خود نیز مجتهد هستند و استاد اخلاقشان آیت الله شجاعی بودهاند؛ روحیهشان همانند علامه طباطبایی است و میخواهند در تحقیق و پژوهش عمرشان را سپری کنند و انتظارشان از همسرشان این است که خانهداری و شوهرداری اولویتش باشد و خط قرمزشان فعالیت سیاسی و اجتماعی همسرشان است و کاملا مخالف هستند و فقط فعالیت علمی و هنری را مجاز میدانند؛ بنده عاشق امام خامنهای هستم و دل در گرو آرمان های انقلاب اسلامی و امام خمینی دارم، ویژگی های فردی و اخلاقیشان خوب است آیا به نظرتان ایشان را قبول کنم یا به خاطر اختلاف نظر سیاسی جواب منفی بدهم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: با ایشان این شرط را باید بگذارید که نسبت به اصل انقلاب و رهنمودهای حضرت امام و رهبر معظم انقلاب حساس هستید و این مسیر را دنبال میکنید. اگر پذیرفتند ادامه زندگی با ایشان ان شاءالله مفید خواهد بود. وگرنه غفلت از این حضور تاریخی هرچه باشد زندگی نیست، پوچی و بیثمری است. موفق باشید
با سلام: در قرآن اقوام مختلف مثال زده شده که در نهایت قدرت بودند و سپس با خواری نابود شدند چرا اینها باید مدتی در زمین بگردند و نهایت ظلم و قدرت را اعمال کنند و سپس نابود شوند مثلا فرعون چقدر به زن و کودکان ظلم کرد، قوم عاد، ثمود و لوط و... چرا اصلا خدا باید به اینها اینقدر قدرت تجاوز بدهد (سنت استدراج و مهلت دادن) و بعد نابود شوند؟ در این زمانه خودمان هم اسراییل چقدر ظلم کرد حالا بعد از این همه سال ظلم و تجاوز به مسلمانان نفس های آخر را می کشد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: دقت در تاریخ و رخدادهای تاریخی اولاً: حکایتِ امتحان ملتها و ثانیاً: حکایت رشد آنها در مقابل مصائب و ثالثاً: حکایت تنبیه و کوتاهیهای آنها نسبت به آنچه باید انجام میدادند را پیش میآورد. موفق باشید
سلام استاد بزرگوار: با همه بدی ها و گرفتاری هایم، به لطف الهی بالاخره امسال هم توفیق پیادهروی اربعین را پیدا کردم. بعد از اینکه با بدن خسته و مجروح به کربلا و بین الحرمین رسیدم، بعد از استراحت کوتاهی وارد حرم سیدالشهداء علیه السلام شدم.😭 اصلاً باورم نمی شد اینگونه در حرم حضرت و در کنار ضریح مطهر ایشان اشک بریزم و بسوزم. حس می کردم امام مثل پدری بسیار مهربان و دلسوز که از همهی دردهایم با خبر است، مرا در آغوش گرفته و دست نوازش به سر و صورتم می کشد. این ها را گفتم که این سوال را بپرسم: آیا با توجه به اینکه بنده بسیار آدم بدی هستم، و در عین حال به این احوالات رسیدم، آیا امکان دارد دچار سنت استدراج شده باشم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر! قصه استدراج با این احوالات متفاوت است. در استدراج به هر حال نوعی تکبّر و خودبینی در میان است. در اینجا قصه، قصه همانی است که جناب مولوی میفرماید:
عاشق شده ای ای دل سودات مبارک باد
از جا و مکان رستی آن جات مبارک باد
از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور
تا ملک ملک گویند تنهات مبارک باد
ای پیشروِ مردی امروز تو برخوردی
ای زاهد فردایی فردات مبارک باد
کفرت همگی دین شد تلخت همه شیرین شد
حلوا شدهای کلی حلوات مبارک باد
در خانقه سینه غوغاست فقیران را
ای سینه بیکینه غوغات مبارک باد
این دیده دل دیده اشکی بد و دریا شد
دریاش همیگوید دریات مبارک باد
ای عاشق پنهانی آن یار قرینت باد
ای طالب بالایی بالات مبارک باد
ای جان پسندیده جوییده و کوشیده
پرهات بروییده پرهات مبارک باد
خامش کن و پنهان کن بازار نکو کردی
کالای عجب بردی کالات مبارک باد
موفق باشید
سلام علیکم استاد: اینکه میفرمایید هیچ اتفاقی در عالم به کسی نمیرسه مگر با اذن و اراده خداوند، (توی مبحث توکل) اینکه در عالم عده ای بی گناه کشته میشوند اعم از کودکان و..، یا مثلا بچه هایی توسط مردم خلافکار دزدیده میشوند یا بعضی دختران مورد تجاوز قرار میگیرند، اینها یعنی همه به اذن پروردگار است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: مرحوم شهید مطهری در کتاب «انسان و سرنوشت» و کتاب «عدل الهی» نکات ظریفی در این مورد به میان آوردهاند که در حدّ یک سؤال و جواب نمیگنجد. در اینکه خداوند نظام احسن خود را طوری شکل داده که هرکس میتواند انتخابی داشته باشد و در دل همین موانع، خود را شایسته ابدیت بکند؛ بحثی نیست. ولی اگر موضوعاتی را که میفرمایید با دقت دنبال کنیم آن طور نیست که هر کس توانسته باشد هر طور خواست هر ظلم و تجاوزی را انجام دهد. موفق باشید
از یک سال پیش تاکنون که دغدغه فهم سخن دکتر داوری در وجودم شکل گرفت، حدود ۱۵ تا از کتابهای ایشان را مطالعه کردم و ساعتهای زیادی هم صرف مباحثه و گفتگو با افرادی شد که عمری در مطالعه آثار ایشان گذراندهاند. این حجم از وقتی که برای آثار دکتر داوری گذاشتم این خیال را در من تقویت کرده بود که تقریبا کلیت حرف و دغدغه این فیلسوف را درک کردهام؛ شاید هم تا حدودی همینطور بوده است ولی دیروز که در جلسه پنجم متنخوانی کتاب «بلای بیتاریخی و جهان بیآینده» شرکت کردم فهمیدم گرفتار نگاه ایدئولوژیک بودهام. فهم اخلاقی_کلامی_اجتماعی از سخن داوری امر شایعی است که رهایی از آن برای ساکنین عالم توسعه نیافتگی و سوداگران نیهیلیسم، امری به غایت مشکل است زیرا حرف از «تاریخ» و «عالم» است. وقتی سراسر وجودت را نیهیلیسم گرفته است یا به بیان دیگر اصلا در توسعه نیافتگی، «بیوجود» شدهای باید هم نگاهت به سخن متفکر زمانه که انگشت اشارهاش به این «بیتاریخی» است، خالی از سوداگری و نگاه ایدئولوژیک نباشد. بدون تعارف میگویم که احساس شکست میکنم. شاید روز اولی که کتابهای دکتر داوری را به دست میگرفتم _و میخواندم و حقیقتا لذت هم میبردم_ برایم سخت بود که تصور کنم بعد از یکسال مطالعه و مباحثه و گفتگو با اساتید و رفقا و... در فهم و درکش انگشت حیرت به دهان بگیرم! طعم شکست تلخ است و قبول آن تلختر و ممکن است گاهی به ناامیدی بينجامد، اما چاره چیست؟ آیا راه را اشتباه آمدهام که به بنبست رسیدهام؟ من که غیر از مطالعه و گفتگو کار دیگری بلد نبودم و اساتید و رفقا هم که ظاهرا همین مسیر را رفتهاند! در وهله اول گفتم شاید از «هوش بالا» بیبهرهام و آنها که فهمیدهاند باهوشند؛ اما بعد دیدم این همان جواب ساده و دمدستی است که مساله را میپوشاند. من که به لطف خدا در حوزه از پس فهم کتابهای سختی مثل کفایه الاصول مرحوم آخوند خراسانی بر میآمدم الان چطور میتوانم مساله را با پذیرش این جواب مخفی کنم؟ شاید مشکل این بوده است که عمق و عظمت مساله را نادیده گرفته بودم. مگر شوخی است؟ خود داوری میگوید «چهل سال است که حیران سبب سازی و سبب سوزی وجود هستم!» حالا این متفکر فیلسوف دارد از آن ساحت برای ما سخن میگوید و تا وقتی نتوانی عظمت مسالهاش را درک کنی، یک سال که سهل است صد سال هم مطالعه کنی در فهمش شکست میخوری و نتیجهاش این میشود که یا خودت را متهم به بیهوشی میکنی و یا داوری را یاوهگو و پریشانخاطر مینامی. اینکه عظمت مساله داوری را نادیده میگیریم به «بیفکری» تاریخ ما بر میگردد که در آن سکنی گزیدهایم و با سوداگری خوشیم و این ربطی به هوش و استعداد افراد ندارد. سال قبل که استاد عزیزی چندساعت از وقتش را در روز برای تبیین فلسفه هایدگر به ما اختصاص داده بود، برایمان از نیهیلیسم میگفت و اینکه چطور «حقیقت» به «ارزش» بدل شد و ارزشها هم بیارزش شدند... دیروز فهم عمیقتری از این غلبه سودای سود و زیان در عالم ما، نصیب شد. ( @varastgi وارَستِگی)
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه را در این کلمات متذکر هستید، بیش از این حرفها است و باز هم باید رفت. مسلّماً نسبتی در پیش است که نه در آن نسبت میتوان از آقای دکتر داوری و آقای مارتین هایدگر عبور کرد و نه از جناب ملاصدرا. نسبتی که در منظر خود تقدیری به ظهور میآید که در آن قامت بلندِ حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» است در حال اشاره به آخرین شریعت برای آخرین انسان. و این یعنی باید به نسبتی که در پیش است اندیشید، که قابل توصیف نیست. موفق باشید
سلام: هرچه بررسی میکنم متوجه نمیشم چرا اهل بیت از لفظ امامت که در شیعه غالب هست در بیان حقانیت خود و ترغیب مردم استفاده نکرده اند یا بندرت. چرا حضرت امیر جز ابتدای کار پس از سقیفه، طول تاریخ خلفا و حکومت خودشان به غدیر استناد نمیکنند، از واژه امام استفاده نمیکنند، از عصمت که تقریبا اصلا. راز قضیه چیه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بیشتر شرایط جهت اثبات حقّانیت جایگاه ائمه «علیهمالسلام» برای مخالفان بوده است و در اینجا معلوم است که باید بر اساس مبنایی که مخالفان پذیرفتهاند با آنها صحبت شود. موفق باشید
استاد عزیز سلام: خدا قوت استاد. خرید ماشین های جدید چینی که الان داخل بازار و جامعه زیاد شده، آیا مصداق تجمل هست و آیا با مسائل معرفتی منافات دارد؟ و یا با توجه به این افت کیفیت خودروهای داخلی (در عین پرلعاب شدن ظاهرشان) و زیاد شدن ماشین های چینی در جامعه تناقضی با مسائل معرفتی ندارد؟ دعاگوئیم، التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: عموماً این موارد را عرف جامعه تعیین میکند. به همین جهت باید مواظب باشید نوع زندگی و شکل زندگی ما طوری نباشد که جدای از عموم مردم به سبک خاصی از زندگی گرفتار شویم که تداعی اشرافیت در منظر عموم بکند. هرچند برای خود توجیه داشته باشیم. موفق باشید
سلام محضر استاد: اگر شهید نشویم ولی زینب گونه در کنار امام حسین باشیم آیا مشمول آیه «و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله....» میشویم یا خیر؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا که نه! شهادت یک نوع حضور است برای تأثیر بیشتر. مهم آن است که حضوری هرچه بیشتر و مؤثرتربودن را در این نظامِ حسینی در پیش گیریم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما در آموزههای دینی و حِکمی چیزی به نام موکل را قابل قبول نمیدانیم، چه رسد که یکی باشد و یا بیشتر. موفق باشید سلام استاد من پرسشگر سوال ۳۵۵۰۹ هستم چرا قبول ندارین اشکالش کجاس تو رو خدا بیشتر راهنمایی کنین من باید بدونم. ممنون میشم
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما دلیلی بر وجود چیزی به نام موکل نداریم. آنچه عقل و شرع بدان نظر دارند حضور ذیل اراده الهی است و الطافی که از طریق خداوند به وسیله ملائکة الله به ما میشود و ما را به سوی اهداف متعالی جلو میبرد. موفق باشید
استاد گرامی سلام: در خصوص آیه امن یجیب و شکی که نسبت به آن پیدا کرده ام سوال دارم. فردی را دیدم که همسر جوانش به طور ناگهانی بیهوش شده بود و عوامل اورژانس در حال عملیات احیا بودند و آن فرد در حال اضطرار خدا را به همه آنچه محبوب خدا می دانست و به اسمائش قسم می داد که همسرش زنده بماند ولی همسرش فوت نمود و الان آن فرد در حال جنون است ازین بلا که بر سرش نازل شد و ما هم که از نزدیکان آن فردیم ازین اتفاق در حالت شوک هستیم. یا همین مثالی که خود خدا در قرآن زده که مردم در دریا هنگام طوفان فقط خدا را صدا می زنند. ولی می دانیم که بسیاری از کشتی ها غرق شده و افرادش مرده اند در حالی که بی شک در حال اضطرار خدا را برای نجات صدا می زده اند. بیچاره آنهایی که این آیه را در حالت عادی تکرار می کنند و امید اجابت دارند در حالی که در حالت اضطرار هم دعا اجابت نمی شود. لطفا توضیح مبسوطی بیان فرمایید. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! خواندن خداوند بخصوص در حال اضطرار، بهترین خواندن است و مسلّماً اگر مصلحت باشد، بهترین شرایط اجابت در همین حالت میباشد ولی هزار نکته باریکتر از مو اینجا است که متوجه باشیم رازِ عدم اجابتها که مصلحت بندگان است را خدا بهتر از ما میداند. موفق باشید
سلام علیکم: برخی میگویند: چرا میگویید روابط زناشویی قبل از ازدواج حرام است وآثار سوءجسمی ومعنوی دارد ولی بعد اجرای صیغه چند کلمه ای حلال میشود ودیگر آثار سوءجسمی ومعنوی را ندارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ذکر صیغه، ذکر چند کلمه نیست. إنشاءِ تجلیات انوار عرشی است در نسبت زوجین در بستر شریعت الهی. موفق باشید