بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
34553

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم استاد: شما می‌فرمایید صمت گنگ بودن نیست، سوالاتی در ذهنم ایجاد شده که حضرت می‌فرمایند شیعیان ما آنقدر کم حرف هستند که کسی اینها رو می‌بینه گمان می‌کنند لال هستند، و همچنین فرمودید آیه الله بهجت به قدری سکوت داشتند که حتی توی کاغذ حرفشون رو می‌نوشتند، و فرمودید ما باید بدانیم کجا تکلیف داریم حرف بزنیم، حرف بزنیم، در غیر اینصورت سکوت کنیم، چگونه متوجه شویم کجا تکلیف داریم کجا نداریم شناخت تکلیف را چگونه باید فهمید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این به عهده خودمان است که در شرایط‌ مختلف، تکلیف خود را بشناسیم که کجا در گفتن سخن حق کوتاهی نکنیم و کجا از سخن‌گفتن وقتی لازم نیست که سخن بگوییم؛ خودداری نماییم. موفق باشید

37330

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام خدمت استاد عزیز: در تفسیر سوره مرسلات اشاره به آیه ای کردید که مضمون آن بر تنهایی انسان اشاره می‌کند و فرمودید یکی از چند آیه ای است که من برای خودم یادداشت کرده ام میشه بفرمایید کدام آیه است؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چیزی به یاد ندارم ولی در قرآن داریم: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ» (تحریم/6) اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسانها و سنگهاست نگه داريد؛ آتشى كه فرشتگانى بر آن گمارده شده كه خشن و سختگيرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمى‏‌كنند و آنچه را فرمان داده شده‏ اند(به طور كامل) اجرا مى‏ نمايند! علامه طباطبایی در ذیل این آیه در رابطه با مراقبه از نفس خود و اطرافیان نکات خوبی دارند. موفق باشید

37092
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم. یا مادر مدد خدا رو شکر الحمدلله هفته پیش قسمت شد برم دیدار رهبری برای رای اولی ها. همون موقع دو سه تا چیز تو ذهنم بود و الانم به توصیه یکی از دوستانم شروع کردم به نوشتن. اول از همه واقعا انگار قسمت بود. واژه قسمت رو ما بیشتر برای زیارت ائمه به کار می‌بریم و خب واقعا هم همینه ولی برای من این دیدار هم واقعا یه قسمت بود چون تو اون شرایط واقعا نیاز داشتم و به همه عزیزان دیگه ای که اومده بودن از یک هفته قبلش هماهنگ کرده بودند ولی من فقط یک روز قبلش بود که باهام تماس گرفتن و گفتن برای فردا آماده باش بری دیدار رهبری و واقعا خیلی خوشحال شدم اون لحظه و انگار که در طلبش بودم و انتظارش رو ته دلم می‌کشیدم. اونجا که رفتیم مهم تر از همه برنامه ها و صحبت هایی که خود آقا فرمودند برای من انگار یه عالمی داشت. من تا آقا رو دیدم با اینکه فاصلمون زیاد بود ولی انگار دلم آروم گرفت، حال اومدم و واقعا شارژ شدم. چیزی که قبلا توی جلسات تفسیر آقای طاهرزاده تجربه می‌کردم. یعنی من هر هفته شنبه ها می‌رفتم این جلسه و واقعا شارژ می‌شدم و تا دوشنبه حالم خوب بود ولی بعدش دوباره از دست می‌رفت و تو انتظار بودم تا شنبه بعدی. شاید حتی اون اوایل اصلا کامل هم متوجه نمی‌شدم آقای طاهرزاده از لحاظ مفهومی چی میگن ولی حالم خوب می‌شد. یا اوایل امسال خیلی درگیر کنکور بودم و هر روز صبح تا شب کتابخونه بودم، یه روزایی خیلی خسته می‌شدم و دلم می‌گرفت انگار. گلستان و این چیزا هم راستش رو بگم خیلی جوابگو نبود. ولی خیلی ناخودآگاه یهو یه سر میومدم سها و می‌رفتم تو حسینیه دو دقیقه مینشستم پای صحبت های آقای نجات بخش انگار دلم حال میومد. کلا حالی که توی حسینیه سها دارم گاهی وقتا هم هیچ جا دیگه نیست. نمیدونم واقعا چیه و چرا اینطوریه ولی میدونم یه چیزی هست. حالا نمی‌خواستم رهبری رو با آقای طاهرزاده یا آقای نجات بخش مقایسه کنم ولی تجربه های قبلیم رو می‌خواستم بگم که یه همچین حسی داشتم. گفتم اون موقعی هم که ما پای صحبت های آقا نشسته بودیم خیلی خوب بود و یه همچین حسی انگار داشتم با اینکه به قول بعضیای دیگه اصلا آقا خیلی هم صحبت نکرد و سریع تمومش کردن ولی از این جهت برای من خیلی خوب بود. یه نکته دیگه هم که بود من یه لحظه توی صحبت های آقا احساس کردم دارن برای ما قصه میگن. انگار پیش پدربزرگم نشسته بودم و داشت برام قصه می‌گفت از اون روزایی که این مردم و امام انقلاب کردن و جنگیدن و این انقلاب رو رسوندنش به ما تا به اینجا. انگار می‌گفت وقتشه تو نقش خودت رو پیدا کنی تو این انقلاب و حضور خودت رو تجربه کنی. قصه گوی انقلاب ما همین آقاست . شاید صحبت هاش تکراری باشه (به قول خودشون) ولی قصه ایه که هر دفعه باید بازخوانیش کنیم تا نقش خودمون رو فراموش نکنیم، پس تکراری نمیشه. این روزها ذهنم درگیر حال خودم بود بیشتر که کاش می‌شد اون حال و هوای معنوی قبل برگرده، ولی انگار در طلب یه چیز اشتباه بودم. ماها بغیر از اون حضور معنوی و فردی خودمون با خدا یکی از مهم ترین حضورهایی که نیاز داریم حضور جهانی یا چیزیه که الان با این انقلابه. یه تیکه از خود ماست انگار این انقلاب که ما دقیقا همین رو گم کردیم و حالمون بده و بدنبال نماز شب های بیشتر هستیم در صورتی که نماز شب وقتی برای ما نماز شب شد که در دل این انقلاب و برای این انقلاب داشتیم می‌جنگیدیم و در حضور در این انقلاب اون حضر معنوی هم بود. بنظر من اینی که حاج قاسم می‌گفت والله والله والله از مهم ترین شئون عاقبت بخیری ارتباط قلبی و دلی با این حکیم بزرگ است فقط منظورشون این نبود که آخر کار رستگار میشین، نه همین الان میتونی توی حضور خودت مستقر بشی و حضور داشته باشی. ولی یکی از سوال هایی که هنوز درگیرم باهاش که از جهتی هم احساس می‌کنم اصلا شایدد غلط باشه اینه که خب نقش من توی این انقلاب بالاخره چیه؟ میدونم یه نقشی باید داشته باشم ولی هنوز دقیق نمیدونم؟ توقع دارم یه کار دقیق و معین برام تعریف بشه یا خودم تعریف کنم تا بتونم برای این انقلاب کار بکنم ولی از جهتی احساس می‌کنم این هم اشتباست. نمیدونم چرا. ولی احساس می‌کنم یه جوریه. یعنی از اون روزی هم که برگشتم قبلش واقعا هیچ افق و امیدی دیگه نداشتم ولی بعدش هم که اومدم گفتم خب من الان باید چیکار کنم و هیچ چیزی نبود و دوباره اون حال هم داره میره ... چون از طرفی اصلا از این درس و بحثام خوشم نمیاد و نمیتونم توی این مسیر مدرسه و دانشگاه برم یا حتی حوزه و از طرفی هم نمیدونم خب نقشم رو چجوری ایفا کنم؟ نمیدونم شاید دوست دارم یه نقشی مثل این قهرمان های داستان های جدید داشته باشم بخاطر همین دنبال اینم. در صورتی که این یه صراطه که تو وقتی توش باشی هر کاری هم بکنی تو صراطی هر کاری هم بکنی تو قصه ای مهم این نیست که یه کار غول پیکر دهن پر کن بکنی مهم اینه تو صراط باشی. در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست. البته دیگه خب اون دغدغه های قبلی ام رو هم ندارم مثل اینکه بخوام بقیه رو هدایت کنم یا اینکه علوم انسانی اسلامی بسازیم و فلان و بهمان. قبلا برای خودم همینطوری یه دو دوتا چهار تا می‌کردیم و می‌گفتیم خب اول باید علوم انسانی اسلامی داشته باشیم پس بریم درستش کنیم ولی بعد که اومدیم دیدیم انگار پوچ بود و به این سادگی نیست و الان هم خیلی از اون حال و هوای علمی کلا فاصله گرفتم. نمیدونم باید چیکار کنم چون واقعا هیچ درد و دغدغه ای ندارم در حال حاضر و همین بزرگترین دردمه. فقط میدونم باید یه نسبتی با این انقلاب بگیرم. نمیدونم انگار خیلی زیاد نوشتم ببخشید. خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش / و نماند هیچش الا هوس قمار دیگر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که متوجه شده‌اید راهی در مقابل‌‌مان گشوده شده است که هم هست و هم نیست و محبوب دل‌ها که بنا بر آن دارد ما را به سوی خود هدایت کند، بدون ناز نیست، همان نازی که در غزل شماره ۱۳۱ از آن خبرها یافتیم. و باز مائیم و «چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم». و این زیباترین ایمان است، از آن جهت که همواره باید رفت و در عین «ثبات»، «شدن» نیز در میان است به همان معنایی که «وجود» یعنی بودنی‌ترین بودن، دارای شدت و ضعف است و شدنی را بعد از شدن به میان می‌آورد. و در این فضا ملاحظه می‌کنید که چه اندازه رهبر معظم انقلاب، فهمیدنی است و این مسئله بسیار مهمی است اگر متوجه نسبت بودنِ خود با او شویم و سریانی که می‌توان در شخصیت او احساس کرد. موفق باشید  

36868
متن پرسش

ذیل پرسش و پاسخ ۳۶۷۹۸ از چه سخن می‌گویی ای مرد!؟ از چه!؟ از کدام دیار حرف به میان آورده‌ای؟ چرا اینقدر خویش را کور و بی‌درد در مقابلت می‌یابم!!! چرا انگار همه چیز درست است اما باز در مقابلت یخ‌زده‌ام!؟ یاد آن سخن آن کشیش در برادران کارامازوف می‌افتم: بالاترین دروغ، دروغ به خویشتن است، که سرآغاز تمام ندیدن‌ها و تمام دروغ‌هاست. و آنگاه که این دروغ باور شود، دیگر هیچ ارزشی نه برای خویشتن و نه هیچ چیز دیگر نمی‌ماند. اینگونه سخن گفتن و پرسش‌هایم نه از جنس اعتراض است، نه از جنس غر زدن و نه هر چیزی که بوی بدبینی داشته باشد. این شاید پرسش از خویشتنم باشد و دادی از تنگی وجودم. آری باید رفت اما چرا اینقدر گرفتار خیالم هستم. آری و صد آری که افقی روشن احساس می‌شود، اما چقدر دست و پا می‌زنم. برایم بگویید، این همه خویش را در چنگال خیال‌ها و گناهان دیدن چگونه است؟ این اراده‌های بی‌نتیجه و سرد شدن و باز نیافتن‌هایم مرا خواهد کشت. می‌دانم که باید طور دیگر به صحنه آمد، و افقی که گشوده‌ شده است دریابم تا شاید معنایی سراغم آید، اما به قول دکتر داوری: زمانْ، زمانِ قحط آرامش است. چرا فرصت تاملی نمی‌یابم؟ آری! از دروغ به خویشتن می‌ترسم. آری! این نیهیلیسم است که استخوانمان را شکسته، ولی با من بگویید که چرا در طلب ادراکش بودن نیز به نیست می‌انجامد. آیا اراده به درک چنین بی‌خانمانی‌ای نیز نباید کرد؟ در کتاب‌ها، در نسبت‌ها، در گاه به انتظار نشستن‌ها، در گاه اندیشیدن‌ها... در کجاست که می‌توان آن را ادراک کرد؟ و البته که گفته‌اید بارها: مردی چنان خمینی می‌خواهد. و باز هم گفته‌اید : بدون درک نیست‌انگاری، ادراک انقلاب اسلامی و تجربه مردی به نام خمینی در تجربه انسانی‌مان امکان ندارد. و حال این ما و این چنین زمین‌خوردگی... و ما خود مهیای چنین زمین‌خوردگی شدیم و آن را طلب کردیم. و نه پشیمانیم و نه پشت کرده‌ایم، فقط گاه قصه بی‌تابی و کم‌ وسعتی‌مان را وا گفته‌ایم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما را از این طوفان که از آن می‌گویید، گریزی نیست. نه گریز از آن ممکن است و نه چندان گریز از آن دلپذیر می‌باشد که بخواهیم از آن راحت شویم. آری! دروغ‌گفتن به خود بد است، ولی آگاهی از این‌که به خود دروغ می‌گوییم نه‌تنها قدمی به جلو می‌باشد بلکه تأمّلی است مهم، مانند آگاهی به نیهیلیسم، که نه گریز از آن است و نه غفلت از آن. در این صورت به «نیست» که می‌فرمایید، نمی‌انجامد. به حضوری به وسعت اقیانوس‌ها می‌انجامد، به وسعت حضورِ حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در نزد خود. کوهی که تا این اندازه نرم و لطیف بود. امری که گاه گاه به سراغ‌تان می‌آید تا معلوم شود «خبری در پیش است». مگر نه آن است که حقیقت در نسبت با «شدن» پیش می‌آید، برای رویارویی با چهره‌ای دیگر از آن؟ مگر جز این است که در همین طوفان‌هایی که گویا همه‌چیز رفته است؛ حقیقت، این بی‌نشان‌ترین «وضعیت»، خود را نشان می‌دهد؟ موفق باشید      

36623

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و ادب: من باب بحث ازدواج و خواستگاری دختر از پسر و اینکه حتما پسر باید اقدام کند یا نه در جامعه‌ی الان دختر هم می‌تواند سوالی داشتم؛ الان با توجه به این زمانه ای که توش هستیم و با توجه به تاکیدات مکرر ولی فقیه بر ازدواج، آیا منطقیه که دختر به بهونه‌ی احساساتی بودنش و یا حجب و حیا هیچ تلاشی برای فراهم شدن زمینه‌ی انجام وظیفه‌ش که ازدواجه، نکنه؟ و هیچ اقدامی نکنه و بشینه بگه من که به کمال خودم می‌رسم چرا اصلا ازدواج کنم؟! و حالا این به کمال رسیدن انسان بدون مرد چجوریه نمونش حضرت معصومه؟ در فضای اون زمان حالت خفقانی بود که ازدواج حضرت معصومه میسر نبود؛ آیا اصلا چنین چیزی (اینکه تلاش صرفا از طرف پسر باشه و این وسط دختر فقط حکم تماشاچی رو داشته باشه) در اسلام اومده همچین چیزی و سند معتبری داره؟! با این وجود زمانه تغییر کرده و باید به حسب تغییر شرایط خیلی چیزا و خیلی احکام مطابق با زمانه جلو بره همانطور که زنانِ جامعه‌ی امروزی استاد حوزه و دانشگاه می‌شوند و می‌توانتد بر احساسات خود غلبه کنند دیگر مثل زنان خانه نشین قبل نیستند این چعه حکمی دارد؟!

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّماً ازدواج راهی است تا برای مرد و زن جهانی که جهان ایثار برای مرد و مادری برای زن است؛ پیش آید. و حضرت معصومه «سلام‌الله‌علیها» و امثال ایشان با روحیه خاصی که در نسبت خود با خدا برایشان پیش می‌آید و امروز در بعضی از خواهران انقلابی ملاحظه می‌کنید؛ استثناء هستند و البته در جای خود محترمند. ولی در هر صورت، به نظر می‌آید حرمت زن به آن است که مرد از او خواستگاری کند و این هنر زن است که بتواند در عین رعایت حیا، جذابیت‌های خود را در راستای زندگی با مرد برنامه‌ریزی کند و خداوند این هنر را به طور طبیعی در زنان قرار داده ونباید به افراط و تفریط منجر شود. موفق باشید

36615
متن پرسش

بسم الله صبح روز بعد از ظلمانی‌ترین شب پائیز، بنده خدایی به خواستگاری بنده آمد، همین یک هفته پیش، خانواده‌ی آن اقا پیش از تصمیم من زنگ زدند و گفتند بهم نمی‌خوریم، الحمدالله. ولی تاثیر عمیقی آن اقا روی من گذاشت، از ان اواسط جلسه یکی درونم پشت هم پیام می‌داد که این ادم به درد تو نمی‌خورد تا جاییکه از یک جا به بعد من دیگر سوالی نکردم فقط گوش شدم، عقلم اینطور می‌گفت، قلبم چیز دیگری، حالم دگرگون شده بود این مرد از چه عالمی حرف می‌زند، راستش بعد از ان جلسه انقدر دلم اشوب شد که کتاب جایگاه رزق در هستی شما را دست گرفتم و حقیقتا هر کلمه‌اش به جداره‌ی قلبم چنگ می‌زد و اه از فغانم بلند شد جدا که بعضی‌ها در چه حالی سیر می‌کنند، بعد از جواب ان بنده خدا، دلم‌، چماله‌تر از قبل شد، خیلی گریه کردم و بعد از مدت‌ها مثل انکه عزیزی از دست داده‌ام زار می‌زدم، اری، من بالای سر جنازه‌ام ایستاده بودم و زار می‌زدم، مادرم حالم را ملتفت نبودند، می‌گفتند باورم نمی‌شود داری برای پسری که یک بار دیده‌ای و از اتفاق از ریش‌های پسر و وضع معاش او هم خوشش نیامده بود، اشک میریزی! مامان نمی‌دانی که برای ان فرد که نه، برای اینه‌ای که رو به من گرفت و فطرتی که دیدم چطور با دغدغه‌های پوچم سیاهش کردم، خون می‌گریم. رزق تلخی بود که در ان باز خدای روز تشییع حاج قاسم را نزدیک سالگردش در نزدیک‌ایم دریافتم، امان! که طاقت از دست دادنش را دیگر بار ندارم... اقا می‌دانید چقدر زمان از اخرین باری که از زبان کسی شنیدم برای خدا قلم می‌زنم، کار می‌کنم، روزی مختصری از او دارم و با خدایش زندگی می‌کند، می‌گذرد؟ سال‌ها بود، بلکه قرن‌ها، نمی‌دانم اصلا زمانی حاضر نبود، قصه‌‌ی مرد روزنه‌ای شد که بعد از مدت‌ها بی‌خدایی من هم نوری دریابم، کنار قصه‌ی مرد هیچ شدم، هیچ نگفتم و باری گویی بعد از یک راه‌پیمایی طولانی در نیستی، چندی روی نیکمت ان روز هست شدم، اقا چه کنم که هنوز هم عالم دار ‌نیستم، من در عالم مرد به‌سان کاریکاتوری هستم که انگار رزقی هم که در کتابتان سخن گفتید مرا در اغراق و بدشکلی فرو می‌برد، اقا بعد این ماجرا خیلی از خدای پنهان و گاهی اینطور پیدایم تشکر کردم و البته استغفار، عزم قم کردم تا عهدی تازه بندم، البته که حالم را نمی‌دانم، من که تا دیروز در خواستگارهایم دنبال ویزای کانادا و تحصیل خارج از کشور بودم، می‌بینم که چقدر بی عالمیِ آن مرد هم در زندگی‌اش، خالی و پوچ است و هیچ حرفی انگار وسط نیست، خدا هدایتم کند. اما خوشحال بودم که انگار هنوز گوش‌هایم، شنواییشان را از دست نداده‌اند و هر صده‌ای یک بار ملتفت جهان اطراف می‌شوند، راستش اول اینطور فکر می‌کردم تا در همین هفته حرفی مرا متوجه امری کرد، انگار این من نیستم که تلاشی برای شنیدن کرده‌ام، بلکه خون بیست هزار شهید غزه است که هوای اسمان عالم را پاک کرده و جدیدا خدایی از پس ابرهای غبار الود خود را گاها نشان می‌دهد.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اندازه خوب متوجه می‌شوید گاهی آینه‌ها بسیار تاریک‌اند و ما را پس می‌زنند تا در خودمان آینه‌ای را بیابیم. آینه‌ای که ما را به خودمان نشان می‌دهد. آری! قصه آن مرد، آن‌طور که می‌فرمایید قصه آینه‌های تاریک‌اند و دیدید آن‌گاه که به «خود» آمدید، اولاً: از خدای پنهان و آشکار تشکر کردید و ثانیاً: در آینه روشن و درخشان غزه، گوشی شنوان پیدا کردید. موفق باشید  

36535
متن پرسش

سلام علیکم حضرت استاد: خداوند را شاکر و سپاسگزارم که وجود اساتیدی وین جمله حضرتعالی را موجود نموده است تا بسان آینه ایی در مقابل ما ایستاده و مرا به من هدیه می‌کنند! و اما بعد استاد! مدتیست ذهنم درگیر ادعایی است که می‌گوید؛ «اگر بگویند تمام فسادهای جوامع اسلامی مِن بعد رحلت رسول الله صلی الله و آله تا به اکنون و حتی تا ظهور مهدی موعود عج الله در یک ریشه مستتر است و آن ترجمه ناصواب «تقوا» به «پرهیز و خودداری» است شاید گزافه نیست» به فرض من! بعنوان انسان یک تمایلی دارم و [می‌خواهم] تمایل به هرچیزی و به هرمعنا که متصور می‌توان شد. از طرفی گروهی به اسم دین، اخلاق، قانون، و....... می‌گویند نه! ‌‌[نخواه].... اگر بخواهی چنان و چنین خواهد شد.....⛔⛔⛔⛔⛔⛔⛔ حالا اگر متوجه باشیم من می‌خواهم و آنها در ضدیت می‌گویند نخواه در حالیکه ضدیتی در کار نیست. اگر «تقوا» را « قوی شدن» معنی کنیم و بگویند درست است می‌خواهی ولی رسیدن به خواسته در نخواستن ممکن است نخواستن همان خواست تست! درست است که ابهام گونه عرض کردم ولی بیانش بیشتر ازاین مقدور نیست. توصیه جنابعالی برای بیشتر فهمیدن و بیان این پارادوکس عاشقانه چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکته پیچیده‌ای است. آیا ما را به نخواستن دعوت کردند تا رهبانیت را بر ما تحمیل کنند و زندگی را از ما بگیرند تا گمان شود خداوند دشمن زندگی است؟ لعنت به آن توصیه‌هایی که به نام اخلاق، ما را از خود و از زندگی می‌گیرد. آیا این شور زندگی نیست که انسان با دیگر انسان‌ها، خود را به وسعت ظهور در همه چیز و در جهان تجربه می‌کند؟ ما را با نیست‌انگاری چه کار؟ آن‌گاه که با خدای خمینی زندگی می‌کنیم و در زمانه خود در همه جهان حاضر می‌شویم در آن حدّ که او در آخرین روزهای عمر شریف خود چیزی گفت که قصه همه زندگیش بود و فرمود: «با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری‏‎ ‎‏امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران‏‎ ‎‏مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر می کنم.». بنده هر اندازه به این نهایی‌ترین جمله ایشان می‌اندیشم، از عظمت این کلام، بیشتر و بیشتر حیران می‌مانم. کدام کس است که در این زمانه بتواند در راهی قدم گذارد که در آخرین روزهای روزگارش چنین بگوید که او گفت. آیا او همه راه یعنی همه تقوا به معنایی که او تقوا را نشان داد؛ نبود و نیست؟! درود خدا و فرشتگان بر او که همه راه و همه تقوایی بود که ما نیاز داریم تجربه کنیم تا در بودنِ خود معنی زندگی را از دست ندهیم. موفق باشید    

36534
متن پرسش

می‌دانی؛ دلم می‌خواهد چیزهایی و هویتی را جفت و جور کنم و به آن‌ها تکیه کنم، و از این احساس معلّق‌بودن محض و پادرهوایی و سقوط مستمر و ابدی جانکاه خارج شوم. و با این کار، آدم‌های دیگر را هم از بلاتکلیفی در نسبت با خودم خارج کنم و این همه ابهام و پادرهواییِ آن‌ها در نسبت و رابطه با خودم را بزدایم، و البته از خودم نیز… خسته شدم والله… معلم ابتدایی‌مان برای تنبیه می‌گفت برویم جلوی کلاس و دو دست و یک پایمان را بالا نگه داریم؛ آری معلق‌بودن، می‌تواند تنبیه باشد. اما من چه گناهی کرده‌ام و چه پایی را از کدام گلیم درازتر کرده‌ام که محکوم شده‌ام به یک سقوط بی‌انتها… به پا در هوا بودن… به وسط اقیانوس افتادن… دلم می‌خواهد به پدر و مادرم تکیه کنم، به خانواده‌ام، به فامیل‌هایم، به دوستانم، به هویتی که برای خودم قائل شده‌ام، به شغلی که انتخابش می‌کنم، به اهدافی که برای خودم گلچین می‌کنم، به مرام و مسلک و طرز رفتاری که خوشم می‌آید، به طیف و گروه و دسته‌ای که شبیه شانم یا قبولم دارند… اما نمی‌توانم… چه گناهی کرده‌ام؟ مولوی می‌گوید: هوشیاری مال این جهان نیست و مال آن سوست. و ستون این عالم غفلت است. می‌گوید یک ذره هوشیاری از آن جهان به این سو ترشح می‌کند تا آدمیان همدیگر را نابود نکنند، اما اگر بیش از حد شود ستون این عالم را می‌شکند و زندگی ناممکن می‌شود. ما همیشه هوشیاری را می‌ستاییم و غفلت را می‌نکوهیم. اما آیا می‌شود هوشیار شد و زندگی کرد؟ می‌دانی؛ آدمی که فردا صبح یک چک میلیاردی دارد که اگر نتواند جورش کند باید برود زندان و هیچ راهی به خلاصی از این وضع نمی‌یابد، آیا می‌تواند بنشیند و پاسور یا کتان یا منچ بازی کند؟ «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ ۖ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا ۖ وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ ۚ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ» کسی که می‌داند فردا اعدام خواهد شد، آیا می‌تواند بازی کند؟ دیده‌اید که آدم بزرگ‌ها نمی‌توانند در یک سری از بازی‌های بچه‌گانه شرکت کنند، چون نمی‌توانند خود را به غفلت از شدّت بازی‌گونه بودن آن بزنند و در آن بازی حاضر شوند، در عوض در بازی تفاخر و تکاثر خودشان غوطه‌ورند. یا دیده‌اید آدم‌هایی که ازدواج می‌کنند چگونه زندگی برایشان جدّی می‌شود؟ چون احساس حضور جدی‌ای در بازی جدیدی که به آن وارد شده‌اند می‌کنند. کاش راهی به غفلت باشد اما هر چه کردم راه چندانی نمی‌یابم. بیا فعلاً بپذیریم راه چندانی به غفلت نیست، چگونه می‌شود با این هوشیاری جانکاه سر کرد؟ چگونه می‌شود وسط اقیانوس افتاد و دوام آورد؟ می‌دانی فرقش چیست؟ فرقش با بقیهٔ دوام‌آوردن‌ها و صبرکردن‌ها چیست؟ این است که ما همیشه از چیزی فرار می‌کردیم به چیزی، و از چیزی گسسته می‌شدیم با تکیه‌کردن به چیزی دیگر. اما اکنون باید بایستی، بی‌هیچ تکیه‌گاهی؛ باید بیفتی وسط اقیانوس و دوام بیاوری. چگونه می‌شود وسط اقیانوس افتاد و دوام آورد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته جناب مولوی گویا کار پیامبران همین به خودآوردنِ انسان‌ها است و روبه‌روشدن انسان با هزار ماجرا. لذا مردمی که به گمان خود مشغول زندگی بودند، در خطاب به پیامبران می‌گویند:  طوطی نقل شکر بودیم ما
مرغ مرگ‌اندیش گشتیم از شما
جان ما فارغ بد از اندیشه‌ها
در غم افکندید ما را و عَنا
حال مائیم با دو بیکرانگی که هیچ‌کدام هیچ‌چیز نیست. بیکرانگیِ خود که در عین حال، هویتی است تعلّقی، یعنی عین تعلّق، یعنی هیچ چیز، ولی تعلّق به هستی مطلق که همه چیز است. و بیکرانگیِ توحید که افقی است بی‌انتها که از ما فقط، رفتن را طلب می‌کند. صراطی که خودش مقصد است بدون آن‌که به انتهایی و ابژه‌ای برسد. آیا این حضور همان زندگی نیست که جناب مولوی در وصف آن فرمود:
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
بنابراین:
اندرین ره می‌تراش و می‌خراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش
بگذار در قلمرو «وجود» و نظر به پنجره‌ای که در افق گشوده می‌شود؛ به وارستگی بیندیشیم. موفق باشید.

36281

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد عزیز تر از جانم: استاد عزیز من حدود پنج سال با یه طلسم رو به رو هستم ذکر بسم الله و آیت الکرسی و ناس و فلق و آیات سخره و طارق ....همه را خوندم خوب نشدم. فقط بعضی وقتها یکم بهتر میشم دوباره بد تر میشم. من تکالیفی بر گردنم هست مثل خرج خونه و رسیدگی به پدر مادر.... از نظر دین تکلیفم چی هست؟ دیگه بریدم چکار باید بکنم؟ ممنونم که راهنمایی می‌کنید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال آزاد از این حرف‌ها، باید با جدیّت تمام زندگی خود را مدیریت کنید و به زیبایی‌های رعایت حقوق افراد فکر کنید تا مزه زندگی را بهتر بچشید. موفق باشید

36057

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد: خسته نباشید. ببخشید بنده جدیداً خیلی شدید بد اخلاق شدم. فرزندم و همسرم از من بخاطر رفتارم راضی نیستند دوستان و آشنایان هم بماند. آنقدر غرور هم دارم که اجازه معذرت خواهی بهم نمیده پیش خودم میگم دیگه سعی می‌کنم اخلاقم خوب باشه، ولی انگار اون لحظه که عصبانی هستم اصلاً عقل ندارم، واقعاً دست خودم نیست نمی‌فهمم دارم چکار می‌کنم، قشنگ مشخصه که جهنمی هستم. کتاب ادب عقل و خیال شما هم خوندم ولی انگار برای من اثری نداشته. یه نسخه خوب از شما می‌خواستم برای ترک این صفات شیطانی. ممنونم از راهنماییتون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه انسان متوجه وسعت بیکرانه خود بشود، امور جزیی که بهانه‌های تحریک شیطان هستند او را تحریک نمی‌کند. مباحث «معرفت نفس» از این جهت می‌تواند کمک کند. خوب است سری به کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و شرح صوتی آن که روی سایت هست بزنید. https://lobolmizan.ir/book/71?mark=%D8%AF%D9%87%20%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87
https://lobolmizan.ir/sound/641?mark=%D8%AF%D9%87%20%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87    موفق باشید

 

36044

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

عرض سلام خدمت شما استاد گرامی: در یک کلام از همین ابتدا خسته تان نکنم صفای حاج قاسم و لبخند دلنشین و جانگداز پیر جماران، یاد امام و شهدا و آن حضرت دوستی که محبوبیتش در قلب آنچنان بود که نفس هایم یک در یک پی در پی به یاد او می آمدند و می رفتند، مانند یک تمدن بر باد رفته گریبانم را می‌گیرد! مانند عشقی که شکست خورده و حالا خاطراتش شب و روزهایم را نمی کند! معنا از طلوع و غروب هایم تا دور دست های دیده نشده فاصله می‌گیرند و این من پریشان حالا با تنها چندین حرف کنار هم زنده است و به امید آنکه باز هم روزی در ملاقات شب های عملیات و روزهای منور به حضرت یار را ببیند زنده می ماند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً این نوع احوالات را حکایتِ سیری بدانید که در این زمانه پیش می‌آید. غزل شماره ۱۲۷ متذکر همین امر است و یا در این رابطه سری به سؤال و جواب شماره  ۳۵۹۹۰  بزنید خوب است. موفق باشید

36043

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و احترام: تفاوت بین آیات، روایات و آرا لا نفرق بین احد" ===> نفضل بعضها استاد جمع بین دنیا و آخرت چگونه ممکن است؟ از سویی توصیه های جنابتان (در کتاب رزق و درک دنیا) و البته نافرجامی در امور، حقیر را به دنیا بی میل کرده به گونه ای که هیچ امر دنیایی محرک حقیر برای فعالیت نیست و این خلاف توفیقات و شادابیهای قبلی و البته باعث سردرگمی شده. در کتاب دکتر صدرا خواندم ملاصدرا معتقد است هرکس از توسعه مادی جلوگیری کند مرتکب گناه کبیره شده است. در حالت کلی حین مطالعه تفاوت بین آیات و روایات و نظرات باعث شده هیچ نظم فکری نباشد و دچار نوعی رخوت و سردرگمی در اکثر امور شوم. بارها به خود گوشزد کرده ام که راه سعادت نباید انقدر پیچیده و دور باشد ولی با رجوع به زندگی نامه علما آن را در دسترس نمی بینم. فارابی، ملاصدرا، علامه، امام، جوادی آملی، تهجد، روزه داری، زیارت، توسل،؟؟؟ چگونه در راه بودن را مقصد بدانم؟ چگونه بدانم در راه هستم؟ سعادت چیست و چگونه بدست می آید؟ حق و حقیقت کدام است؟ در طلب حقیقت چندین سال قبل با جنابعالی آشنا شدم و اکنون با تغییرات بسیار رفتاری و کرداری در نادانی و سردرگمی نه توانستم موش از انبان بیرون کنم و نه انبانی فراهم. خود را خسر الدنیا و الآخره می یابم. یا همان هیچ انگاری. شاید اگر این پریشانی درمانی دارد در خور حقیر مشتاقم وگرنه رجوع به دیگر بیانات خود و دیگران را توصیه نکنید و فقط شنوای درد دل باشید. ممنون

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً این نوع احوالات را حکایتِ سیری بدانید که در این زمانه پیش می‌آید. غزل شماره ۱۲۷ متذکر همین امر است و یا در این رابطه سری به سؤال و جواب شماره  ۳۵۹۹۰  بزنید خوب است. با توجه به همه حرف‌ها، مائیم و ثقلین. آری! تدبّر در قرآن را باید محور قرار داد و سیره اولیای الهی را که آینه‌های نور قرآن‌اند مدّ نظر. با این‌همه به گفته جناب حافظ: «آن‌قدر ای دل که توانی بکوش / گرچه بهشتت نه به کوشش دهند». موفق باشید

35813

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام خدمت شما: ببخشید اگر کسی احساس کند که برای زندگیش سحر یا طلسم نوشتند، باید چیکار کنه؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است سری به کتاب «جایگاه جن و شیطان و جادوگر» که روی سایت هست، بزنید. موفق باشید

35659

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: معنای زدن زنان در آیه ۳۴ سوره نسا یعنی چه؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن مفصل است و عرایضی در رابطه با این آیه در شرح سوره نساء شد. همین اندازه باید متوجه باشیم قضیه مربوط به نشوز زن در میان است و احتمال خروج از خانه و هم‌بسترشدن با نامحرم. و این‌که به جای اجرای حکم شرع که منجر به بی‌آبرویی خانواده و زن می‌شود در این مورد خواسته‌اند خود مرد این کار را به عهده بگیرد و البته بحث در این مورد بسیار است. موفق باشید

35615
متن پرسش

سلام و عرض ادب: سوالی داشتم من باب این موضوع که اینکه چگونه علت محرومیت از توفیقاتی که قبلا قسمتان می‌شد و الان از آن محروم می‌شویم را بفهمیم. اینکه قبلا گویا خیلی وصل بودیم به خدا و ائمه (ع) و الان انگار همه آن حب و توفیق گرفته شده. علت های معمول آن چه می‌تواند باشد چطور دوباره به آن حالت وصل برسیم و توفیقات را شامل حالمان کنیم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن ایمان، مربوط به آن زمان بود و آن شرایط، و آن معارفی که به نور آن ایمان و آن شرایط توانستید انقلاب را تا اینجاها حفظ کنید. ولی باید متوجه باشید که هرچه حقیقت بیشتر جلوه کند، ظلمات نیز بیشتر از پیش ابعادِ ظلمانی خود را به میان می‌آورد تا ما باز با رجوع به اسلام با ایمانی عمیق‌تر خود را به صحنه آوریم. این‌جا است که ملاحظه کردید چرا حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در آخر سال‌های عمر خود در تفسیر سوره حمد ما را متذکر ایمانی عرفانی و حِکمی نمود.
باور کنیم که برهوت در حال گسترش است، حال باید از خود پرسید آن ایمان، چه ایمانی است که در مقابل چنین برهوتی تاب مقاومت دارد؟ جز همان ایمانی است که حضرت امام خمینی خیلی زود در آثاری مانند «مصباح الهدایه» و «شرح دعای سحر» متذکر آن شدند. وقتی امری چون انقلاب اسلامی در اوج ایمان و عرفان در این تاریخ به ظهور آید، ایمانی باید در صحنه جان‌ها طلوع کند که متوجه حقیقت این رخداد توحیدی باشد وگرنه انسان گرفتار ریزش‌هایی همچون مهدی نصیری‌ها خواهد شد. موفق باشید   

 

35564

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام وقت بخیر: روز دوشنبه آمدم مسجد خدیجه کبری بعد از نماز صبح و در حال پیاده روی فرمودید تفسیر گوش کنم اسم سوره و کسی که تفسیر رو شرح کرده رو دوباره بفرمایید . شرح تفسیر ایت الله طباطبایی رو می‌خوام شروع کنم از کجا شروع کنم و توحیدم رو می‌خوام بیشتر کنم. راهنمایی بفرمایید خداوند خیرتون بده

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حاج آقا عابدینی بحمدلله در شرح تفسیر المیزان زحمات خوبی کشیده‌اند می‌توانید به ایشان رجوع فرمایید. در مورد رشد مبانی توحیدی خوب است که به بحث «برهان صدیقین» همراه با شرح صوتی آن که روی سایت هست رجوع فرمایید. موفق باشید

35410

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: با خودم فکر می‌کردم حالا که هوش مصنوعی اومده و تمام علوم و فنون بنیانگذاران سایِنس هم به روان شدن خودش رسیده و دیگه اون برده هایی که در دانشگاه ها و مدارس داشتند پرورش می‌دادند عملا نیازی بهشون ندارند چون مستحضرید عده ای گفتند ما به مسائل این نگاه خاص رو داریم اما عمرمون کوتاهه پس بیایم شاگرد بگیریم که مثلا علم تجربی پزشکی که نگاه خاصی به انسان و حیوانه رو چون خلق کردیم حالا ادامه پیدا کنه تا ما تو این دنیا پایدار باشیم، بعد دیدن گویا خیلی این فرایند کُند میگذره و تعداد افراد بیشتری ورود کنند اینجوری سرعت و هم ابعاد مختلف بهتر رشد می کنه تا روزی برسه به هوش مصنوعی و هوش مصنوعی کندی های ذهن آدمها رو نداره در صورتی که علمی که انسانی نیست زنده نیست، پس هوش مصنوعی زنده نیست و حالا به نهایت مردگی خودش ظهور کرده. دانشگاه ها و مدارس بنا کردند و گفتند کتابی که من میگم بخون تا بهت منت بذارم مدرکی بدم و مردم هم باید جلوی پات سجده کنند تا نظام پادشاهی علمی ما برسه به اون نهایت. خب دیدیم با تمسخر و خُرد کردن علوم واقعی و زنده مثل مکاتب و طب های اصیل انسانی شروع به جابازکردن خودشون کردن و اون بخشهایی که نتونستن از بین ببرند رو با نگاه مُرده خودشون بازخوانی کردند و کشتند و گفتند اگر میخواین کاری بکنید باید از ما تاییدیه بگیرید! خلاصه برده هایی که به عنوان دانشجو و محصل گرفته بودند در این نظام مدرنیته جهانی رو به افول هست و مثل تفاله ای دورش میندازند‌ چرا که تمدن شیطانی چند هزارساله حتما به ضرر انسانهاست هرچند ظاهر دانشگاه های مدرن به شکل های دیگه تغییر کنه مثلا ادامه حس زندگی و در متاورس برای کاربرها فراهم کنه چون نهایتا بشر رو یک کابر یا همون برده می‌بینند که باز هم ذاتش زنده نیست. حالا که آمریکا از حالت ایالات متحده تغییر می کنه و شیطان موفق شده آدمایی پرورش بده که هر کدام صد تا ترامپ باشند فقط سن و سال ترامپ رو هنوز ندارند بهتره که به فکر خودمون باشیم چون ذات اینا حمله و بی رحمی و تمسخر و بی شرفیه و دشمن کاملا پیداییه و داره میگه دشمنه، به فکر خودمون باشیم و زندگی که انقلاب اسلامی به ما هدیه داد تا در هر قدم از زندگی انقلابی بتونیم خودمون رو پیدا کنیم دست به تغییر زندگی جدی بزنیم چون در جهان بزرگ ها، کوچک ها زیر پا لِه می‌شوند و گفت: ای برادر! حرم در پیش است و حرامی در پس. اگر رفتی بردی وگر خفتی مُردی. زندگی برای یه آدم انقلابی آخرالزمانی خیلی خوش و زیباست حالتی که هر صبح از خواب پا میشیم با انتخاب های جاودانه و زنده روبروییم که هر شب به خوشنودی و رضایت میرسه گویا جای خودمون رو به درستی پیدا کردیم. خیلی حرف ها دارم در رابطه با طبیعت ولی مدتی خموشی باید چون مهلتی بایست تا خون شیر شود- تا نزاید بخت تو فرزند نو- خون نگردد شیر شیرین خوش شنو. گفتم ای دل آینهٔ کلی بجو / رو به دریا کار بر ناید بجو / زین طلب بنده به کوی تو رسید / درد مریم را به خرمابن کشید / دیدهٔ تو چون دلم را دیده شد / شد دل نادیده غرق دیده شد / آینهٔ کلی ترا دیدم ابد / دیدم اندر چشم تو من نقش خود / گفتم آخر خویش را من یافتم / در دو چشمش راه روشن یافتم / گفت وهمم کان خیال تست هان / ذات خود را از خیال خود بدان / نقش من از چشم تو آواز داد / که منم تو تو منی در اتحاد / کاندرین چشم منیر بی زوال / از حقایق راه کی یابد خیال / در دو چشم غیر من تو نقش خود / گر ببینی آن خیالی دان و رد/ زانک سرمهٔ نیستی در می‌کشد/ باده از تصویر شیطان می‌چشد/ چشمشان خانهٔ خیالست و عدم/ نیستها را هست بیند لاجرم / چشم من چون سرمه دید از ذوالجلال / خانهٔ هستیست نه خانهٔ خیال / تا یکی مو باشد از تو پیش چشم / در خیالت گوهری باشد چو یشم / یشم را آنگه شناسی از گهر / کز خیال خود کنی کلی عبر.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی مختصر در رابطه با هوش مصنوعی در سؤال و جواب شماره 35370 شد. آری! حرم در پیش است و حرامی در پس، و آینده جهان، آینده‌ای است که انقلاب اسلامی و شهدا متذکر آن بودند به همان معنایی که خودتان در شعر جناب مولوی متذکر آن شدید که: تا نزاید بخت تو فرزند نو / خون نگردد شیر شیرین خوش شنو. موفق باشید

35249

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: بنده طلبه درس خارج هستم که در زمینه ترجمه نیز فعالیت دارم. بحمدلله فرصتی برایم پیش آمده و دوست داشتم در زمینه ترجمه آثار استاد به زبان انگلیسی کاری انجام دهم. می خواستم ببینم آیا مطالب سایت و کانال و غیره به زبان انگلیسی هم ارایه می شود یا خیر؟ و سوال دوم هم اینکه آیا آثار استاد مثل آشتی با خدا و غیره تاکنون به زبان انگلیسی ترجمه شده است. بنده قبلا کتابی را ترجمه کرده ام و در سایت اینترنت آرشیو نشر داده ام. در صورتی که لب المیزان موافق باشد بنده در خدمتم و برای اینکار هیچ هزینه ای هم نمی خواهم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ترجمه کتاب «آشتی با خدا» در دست اقدام است. نظر جنابعالی به دست اندرکاران مربوطه ارسال می‌شود تا اعلان نظر فرمایند. موفق باشید

35210

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: چطور باید به این موضوع پی ببریم که شغل ما روزی ما رو نمیده و از طرف خدا میرسه؟ مگه با تلاش و کوشش نیست؟ پس چرا زمانی که بیکار هستیم روزیمون نمیاد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تلاش ما در کسب رزق موجب می‌شود که رزق مقسوم و تعیین‌شده به راحتی به ما برسد و ما از سایر وظایف انسانی و دینی خود باز نمانیم و تنبلیِ ما موجب می‌شود که به هر حال، رزقِ مقسوم ما به ما برسد ولی در عین خواری و سختی. موفق باشید

35142

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: در این ظلمات آخر زمانی جدی ترین سخنان به بازی گرفته شده اند در حالیکه بزرگان و از جمله جناب مولوی فرمود «یار در آخرزمان کرد طرب سازیی باطن او جد جد ظاهر او بازیی» آنچه بازی است دغدغه های ایجاد شده توسط ظلمات ليل (جهان غرب) است که از غروب حضور و ظهور کل بشریت اند. جناب استاد طاهرزاده ممنون از حس مسئولیت شناسی اعجاب انگیز و خستگی ناپذیر تان، بدانید انور انتشار یافته امثال شما که امثال من را با برکت انوار رهبریت معظم انقلاب مرتبط می‌کند، جدی ترین کارهاست برای بازی گرفتن اهداف خبیثان عالم!! آیه شریفه ۱۳ آل عمران را به یمن می‌شود تفسیر کرد که در این دوگانگی نورانیت و ظلمات آفاقی و جهانی نشانه و آیة دریچه رویت وجود انفسی و شخصی هرکداممان نهفته است که بهشتی است لاتوصیف! بشرطی که بصیرت ما ها از آیه و دریچه رویت نهفته در آیه ۸۸ النساء را توجه کنیم. آل عمران قَدْ كَانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا...... النساء فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ..... استاد ارجمند چه کنیم که تفرقه و نفاق آفاقی الگوی بئس القرینی نفاق انفسی مان نشود؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت دارید که حضور در تاریخ انقلاب اسلامی، حضور در تاریخ توحیدی مقابله با استکبار است و بخواهیم و نخواهیم دو جبهه بیشتر در این آخرالزمان در میان نمی ماند حتی مقدسانی که از این نوع حضور غفلت کنند، خواسته یا ناخواسته به تعبیر حضرت امام خمینی همان مقدسان احمقی می شوند که آبروی اسلام را خواهند برد. موفق باشید

35096

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد عزیز وقتتون بخیر: من همونی هستم که سوال ۳۵۰۵۶ رو پرسیدم استاد چطور باید این تغییرو ایجاد کنم؟ یعنی باید چیکار کنم که برای آینده آماده باشم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان نحوه حضوری که حضرت امام خمینی و رهبر معظم انقلاب مقابل ما می گشایند، موجب حضوری دیگر خواهد شد. در این مورد خوب است به عرایضی که در رابطه با سوره «الضحی» و سوره «اللیل» شده و روی سایت هست رجوع فرمایید. موفق باشید

35069

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد وقت بخیر: کلیپی دیدم مبنی بر اینکه آیت الله بهجت فرمودند قبل فلسفه باید کلام خوند و الا منحرف شدین تقصیر خودتان است. خواستم نظرتون رو درمورد این حرف بفرمایید و اینکه آیا فلسفه به تنهایی ممکن است موجب انحراف شود؟!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم، فلسفه بخصوص فلسفه صدرایی که عملاً یک نوع کلام به حساب می آید موجب انحراف نمی شود ولی سخن آیت الله بهجت در این است که بالاخره ابتدا باید عقاید خود را بر مبنای عقل و استدلال محکم نمود و در بستر همان عقاید، سراغ فلسفه رفت. موفق باشید

35068

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام خدمت استاد عزیز: یک سوال اساسی ذهنم را مشغول کرده و آن سوال اینست که آقای خامنه ای آیا از مشکلات مردم خبر دارند یا خیر؟ در هر صورت بلی یا خیر واویلاست و مصیبت و سو عاقبت برای ایشان و سوال دوم اینکه شما در یک فایل های صوتی فرمودین جهان مملو هست از مولکول های فعال و زنده که در ارتباط هستند الان وارد هر مغازه ای که میشی تو هر خیابون و کوچه ای و برزنی هر جمع خانواده ای نفرین می‌کنند به آقای خامنه ای از ته دل و مسوولین مملکت آیا به نظرتون اینا تاثیر می‌گذاره؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّماً رهبر معظم انقلاب با آن بصیرت خاصی که خداوند به ایشان عطا کرده، با عمق جان از آنچه فعلاً جامعه گرفتار آن هست، اطلاعات کافی دارند و علت آن را و ریشه های آن را به خوبی می دانند. و تنها با درایت و هوشیاریِ ایشان است که إن شاءالله جامعه از این معضل عبور می کند و البته مردم باید متوجه باشند خودشان منشأ این مشکلات نباشند تا تدبیرات رهبری و رهنمودهایی که ایشان جهت این نوع مشکلات متذکر می شوند، تأثیر خود را بگذارد. موفق باشید

35052

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

من قبلاً به مدت ۵ سال شمال زندگی می‌کردم و عاشق خدا بودم به طوری که اصلا روی زمین راه نمی‌رفتم عاشقانه می‌پرستیدمش تا اینکه یه اتفاقی افتاد و خدا من رو فرستاد اصفهان و تمام وجودم به لرزه افتاد. دنبالش می گشتم زار زار گریه می‌کردم و اون رو می‌خواستم. بعد فهمیدم چرا و بحث های شما رو دنبال کردم. اما قبلاً از فضای سبز و جنگل و رود خونه خیلی لذت می‌برم الان اصلا دوست ندارم و اگه مجبور بشم برم حتی نزدیکش هم که بشم انگار می‌خوام بمیرم و زجر می‌کشم. و رابطه ام با ائمه. عذاب وجدان دارم خودم رو مقصر می‌دونم فکر می‌کنم فقط فقط من مقصر هستم توی زجرهای که کشیدند به خاطر من همه ی این اتفاقات افتاده.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به ما توصیه شده است: «ره چنان رو که رهروان رفتند». آری! با تعادلی که بین خود و خدا و بین خود و خلق و بین خود و عالم وجود، به وجود می آوریم به وسعت لازمی که در شأن ما می باشد می رسیم. موفق باشید

35003

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام به استاد عزیز و گرامی: از کجا بفهمیم که عبادتهایمان از روی نفس هست و امسال در ماه مبارک رمضان شب تا سحر تا توانستم بیدار بودم و نمازها که مفاتیح وارد شده و صد رکعت در شب قدر خواندم تند تند خوندم نشسته و ایستاده خوندم تمام دعا ماه را خواندم و تمام دعای روز ماه خوندم بعضی مواقع خسته بودم نخودم آیا اینها از روی نفس نباشد و چگونه محبت غیر خدا از وجودمان برود؟ محبت بچه و همسر برود بیرون؟ چون خیلی علاقه به فرزند وهمسرم دارم باید چه کارکنم؟ با تشکر

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا باید امیدوار به رحمت الهی نباشیم؟!!  به هر حال به ما فرموده اند: «گرچه بهشت  اش نه به کوشش دهند / آنقدر ای دل که توانی بکوش» آری! هم امیدوار به قبول عبادات خود باشید و هم مثل همه انسانهای متعادل، محبت همسر و فرزند خود را در خود پاس بدارید. موفق باشید

نمایش چاپی