بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
3868
متن پرسش
بسمه تعالی. . .سلام علیکم استاد عزیز. . .جسارتا دوستان در حال آماده سازی نمایشگاهی در تهران برای حضرت زهرا هستند و میخوان چند کتاب رو به صورت گسترده در اختیار مخاطبان قرار بدند،جدای از منابع با برکت خودتون که انشاالله در نمایشگاه قرار میدن،منابع دیگه ای که بشه ارائه داد و حق مطلب رو ادا کنه و به جنبه های مختلف زندگی حضرت و حرکت سیاسیشون و عرفانیشون بپردازه اگر زحمتی نیست با ذکر عنوان کتاب و نام نویسندش در همین پاسخ به سوال بنده بی زحمت بفرمایید. . .بسیار متشکرم و عذرخواه از گرفتن وقت شریفتون. . .موفق باشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب‌های «زندگی فاطمه زهرا«سلام‌الله‌علیها» از دکتر شهیدی و «جلوه‌ی نور» از آقای سعادت‌پرور و «رنج‌های حضرت زهرا«سلام‌الله‌علیها» از علامه سید جعفر مرتضی عاملی و «اسرار فدک» از محمدباقر انصاری و سید حسین رجایی و از همه مهم‌تر کتاب آقای دکتر حشمت‌الله قنبری در رابطه با حضرت زهرا«سلام‌الله علیها» و سقیفه إن‌شاءالله مفید خواهد بود. موفق باشید
3866
متن پرسش
سلام.ببخشیدبنظرشماکسی که فلسفه می خواند تابه تفسیرقرآن برسدتاپایان مقطع دکتری فلسفه راادامه دهد؟یعنی لازم است جزدرفلسفه ی صدرایی درسایرمکاتب فلسفی هم تبحریابد؟ متشکرم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فلسفه یک نوع تفکر است و تفکر صدرایی قدرت تدبّر در قرآن را در انسان رشد می‌دهد و اگر در مطالعه‌ی مکاتب فلسفی دیگر گرفتار پوزیتیویسم نشویم امکان رشدیافتن تفکر در آن‌ها نیز هست. موفق باشید
3865
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرانقدر بنده بحث برهان صدیقین را همراه با سی دی آن مطالعه نمودم، با توجه به اینکه می فرمایید "هر جا پای عدم در میان است حتماً پای نقص در میان است و هر جا پای وجود در میان است حتماً پای کمال در میان است و هر صفت کمالی که در نظر بگیریم خداوند عین آن صفت است"؛ در مورد صفت "کذب (دروغ)" که برابر است با "عدم صدق"، و چون صدق کمال است پس خداوند عین صدق است، یعنی کذب یک صفت عدمی و نقصی است و نمی تواند منشأ اثر باشد. با تو جه به اینکه ما مواضعی داریم که دروغ گفتن در آنها جایز است مثلاً جایی که اگر مرتکب دروغ نشویم مفسده ای بر آن مترتب می شود مثلاً باعث قتل مسلمانی یا بر باد رفتن آبروی وی و غیره می شود و این یعنی اینکه ما از یک صفت عدمی و نقصی برای رسیدن به یک صفت کمالی استفاده نموده ایم؛ سؤالم این است که در رسیدن به یک صفت کمالی چگونه ممکن است یک صفت نقصی و عدمی منشأ اثر باشد و حال آنکه عدم یعنی وجودی ندارد که بخواهد در وجود وارد شود؟ سؤال دوم اینکه با توجه به کتاب معراج السعاده، "غضب" عبارتست از "عدم حلم" و شاید هم "عدم رحمت"، و غضب یک صفت نقصی و عدمی و حلم یا رحمت یک صفت وجودی و کمالی است، با توجه به اینکه خداوند هم غضب دارد و هم حلم و رحمت، چگونه می توان این مطلب را توجیه کرد؟ خواهشمندم جواب سؤالات را مفصلاً بیان فرمایید. با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- علماء علم اخلاق سخن‌شان آن است که در عالم تزاحم، یعنی عالم ماده راست حقیقی همان است که شریعت فرموده، پس عملاً شما از طریق دروغ به کمالی نرسیده‌اید. از طرفی در عالم ماده بحث دفع افسد به فاسد در میان است 2- غضب برای خداوند به معنای سلب رحمت است یعنی خدا غضب ندارد بلکه رحمت خود را که می‌گیرد چیزی ظاهر می‌شود برای انسان که به آن غضب می‌گویند چون اعتقاد به توحید اقتضاء می‌کند که برای خداوند در ذات تغییر حالت قائل نباشیم. موفق باشید
3863
متن پرسش
سلام علیکم با چند نفر از رفقای طلبه مان، بنا داریم در ضمن، بررسی و تحلیل جریانات و حوادث سیاسی بعد از انقلاب، سبک رهبری حضرت امام را در این میان، تحلیل کنیم. اینکه در شرائط مختلف و با جریانات و شخصیتهای مختلف، ایشان چه مشیی دارند؟ آنچه که به نظر خودمان رسید این بود که با مطالعه خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی، یک جغرافیایی از فضا و شرائط سیاسی و اجتماعی به دست بیاوریم و در این زمینه، کلمات و سیره حضرت امام را تحلیل کنیم؟ نظرتان راجع این طرح چیست؟ پیشنهاد دیگر برای این هدف و دغدغه ما دارید؟ انشاالله عاقبت به خیر شوید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آقای هاشمی در چند جای خاطراتشان نشان داده‌اند که انصاف را به خرج نداده‌اند و طوری مطالب را نوشته‌اند که گویا ایشان به امام خط می‌داده‌اند. آقای سید حمید روحانی تلاش کرده‌اند ضعف‌های آقای هاشمی را متذکر شوند، نمی‌دانم کتاب‌شان چاپ شده یا نه. بنده پیشنهادی ندارم. شاید کتاب‌هایی که در رابطه با انقلاب نوشته‌ام در این مورد کمک کند. موفق باشید
3862
متن پرسش
باسلام آیا عید نوروز عیداسلامی ماست لطفا توضیح مفصلی در این باره بدهید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مقام معظم رهبری در یکی از سال‌ها مفصل سخنانی فرمودند که گزیده‌‌ی آن را خدمتتان عرض می‌کنم؛ می‌فرمودند: (به نظر من آن‌چه که ملت ایران در باب عید نوروز انجام داده است، یکى از زیباترین و شایسته‌ترین کارهایى است که مى‌شود با یک مراسم تاریخى و سنّتى انجام داد. اوّلِ سال شمسى ما ایرانی‌ها، - یعنى اوّل بهار - عید نوروز است. اوّلاً ملت ایران افتخار دارد که سال شمسى او هم سال هجرى است؛ یعنى هم‌چنان‌که سال قمرى ما - که سال 1418 است - از مبدأ هجرت خاتم الانبیاء علیه و على آله الصّلاة والسّلام است، سال شمسى ما هم از مبدأ هجرت است. بقیه‌ى ملت‌هاى مسلمان براى سال شمسى خود، از سال میلادى استفاده مى‌کنند؛ ولى ما ایرانی‌ها، هجرت نبىّ اکرم را، هم مبدأ سال قمرى قرار دادیم، هم مبدأ سال شمسى. این، مطلبِ اوّل که به نظر من نشانگر هنر و عشق و علاقه‌ى ایرانى به تعالیم مقدّس اسلام و به آثار مطهّر و مقدّس نبوى است. در ضمن، اوّلِ سال را اوّلِ فصل بهار انتخاب کرده‌ایم، در حالى که مسیحیان، اوّلِ زمستان را اوّلِ سال قرار مى‌دهند! البته فرق آن‌ها با ما این است که ولادت حضرت مسیح، تاریخ مشخّصى ندارد و یک مطلب حدسى است؛ در حالى‌که هجرت نبىّ مکرّم اسلام، از نظر تاریخى کاملاً دقیق و مشخّص است. به‌هرحال ما اوّلِ بهار را اوّلِ سال خودمان قرار داده‌ایم که این هم یک ذوق و سلیقه‌ى ایرانى است. اوّلِ بهار، اوّلِ رویش طبیعت، اوّلِ بیدارى باغ و راغ و بوستان و اوّلِ بالندگى همه‌ى موجودات زنده است. این بهتر از زمستان است که وقت مردن و انجماد طبیعت و گیاه و نباتات است. نوروز ایرانی به‌جای نوروز باستانی در تعالیم اسلام نکته‌اى وجود دارد که خوب است برادران و خواهران به آن توجّه کنند. اسلام با سنّت‌هایى که از قبل از اسلام باقى مانده است، دو نوع رفتار مى‌کند. اوّلاً بعضى سنّت‌هاى غلط را به‌کلّى از بین مى‌برد و نابود مى‌کند؛ چون سنّت‌هاى درستى نیست. مثل این‌که عرب‌ها قبل از اسلام، دختران خودشان را نگه نمى‌داشتند، یا بیشترِ ملت‌هاى غیرمسلمان، جنس زن را تحقیر و اهانت مى‌کردند! اسلام این سنّت را به‌کلّى از بین برد؛ چون به‌کلّى غلط بود. ثانیاً اسلام بعضى از سنّت‌ها را از بین نبرده است. کالبد سنّت را نگه داشته و محتوا و روح آن را عوض کرده است؛ مثل بسیارى از اعمال و مراسم حج. این طوافى را که ملاحظه مى‌کنید، قبل از اسلام هم بود؛ منتها محتواى طواف، محتواى شرک بود! اسلام آمد و این عمل را از محتواى شرک آلود، خالى و از محتواى توحید پُر کرد. طواف در آن زمان، مظهر گرایش انسان به آلهه و اربابِ ادّعایى و پندارى بود؛ آن را تغییر داد و مظهر ارادت انسان به مرکز عالم وجود - یعنى حضرت حق متعال و وجود مقدّس پروردگار - قرار داد. ظاهر را نگه داشت و باطن را عوض کرد. اسلام در بسیارى از مواقع، با سنّت‌ها این کار را مى‌کند. مردم ما عینِ همین کار را با نوروز کردند؛ نوروز را نگه داشتند و محتواى آن را عوض کردند. نوروز در ایران، جشنى در خدمت حکومت‌هاى استبدادىِ قبل از اسلام بود! به همین خاطر است که «نوروز باستانى»، «نوروز باستانى» مى‌گویند! «نوروز»‌اش خوب است، ولى «باستانى»‌اش بد است! «باستانى» یعنى این‌که همه‌ى این جشن‌هاى دوره‌ى سال - مثل جشن «نوروز»، یا جشن «مهرگان»، یا جشن‌هاى دیگرى نظیر «خردادگان»، «مردادگان» و جشن‌هاى گوناگونى که قبل از اسلام بوده است - در خدمت حکومت‌هاى استبدادى و سلطنت‌هاى پوسیده‌ى دوران جاهلیت ایران بود! محتواى نوروز، محتواى مردمى و خدایى نبود؛ توجّه و ارادت به حضرت حق در آن نبود؛ جهات عاطفى و انسانى و مردمى در نوروز نبود! ملت ایران نوروز را نگه داشتند؛ اما محتواى آن را عوض کردند. این محتواى امروز نوروز ایرانى، غیر از محتواى باستانى است. نوروز براى ملت ما، امروز عبارت است از اوّلاً : توجّه مردم به خدا. اوّلِ تحویلِ سال که مى‌شود، مردم دعا مى‌خوانند، «یا محوّل الحول والاحوال» مى‌گویند، آغاز سال را با یاد خدا شروع مى‌کنند، توجّه خود را به خدا زیاد مى‌کنند. این، ارزش است. ثانیاً نوروز را بهانه‌اى براى دید و بازدید و رفع کدورت‌ها و کینه‌ها و محبّت به یکدیگر قرار مى‌دهند. این همان برادرى و عطوفت اسلامى و همان صله‌ى رحم اسلام است؛ بسیار خوب است. ضمناً نوروز را بهانه‌اى براى زیارت اعتاب مقدّسه قرار مى‌دهند؛ به مشهد مسافرت مى‌کنند - که همیشه یکى از پرجمعیت‌ترین اوقات سال در مشهد مقدّس، اوقات عید نوروز بوده است - این بسیار خوب است. پس مى‌بینید که نوروز را نگه داشتند، محتواى آن را که غلط بود، به محتواى صحیح و درست تبدیل کردند. این هنر ملت ایران و ذوق و سلیقه‌ى ایرانى مسلمان است. ما عید نوروز را از دیدگاه کسانى که با اسلام سر و کار دارند، تأیید مى‌کنیم. عید نوروز، چیز خوبى است. وسیله‌اى است که با آن دل‌ها شاد مى‌شود، انسان‌ها با یکدیگر ارتباط برقرار مى‌کنند، صله‌ى رحم و صله‌ى احباب مى‌کنند؛ چون دوستان و رفقا هم مثل ارحام، احتیاج به صله دارند. انسان باید با ارحام صله کند، باید با دوستان و رفقا هم صله کند؛ یعنى ارتباط برقرار کند. این، ارتباط عید نوروز است که بسیار خوب است. یک نکته‌ى اساسى در نوروز هست که در روایات ما به آن توجّه شده است. من مایلم شما عزیزانى که امروز در این صحن و در صحن‌هاى دیگر و مراکز آستان قدس رضوى هستید - اجتماع عظیم مردم - و این سخن را مى‌شنوید، به آن توجّه کنید. هر یک از آحاد ملت ایران هم که مى‌شنود، به آن توجّه کند. نوروز، یعنى روز نو. در روایات ما - بخصوص همان روایت معروفِ «معلّى‌بن‌خنیس» - به این نکته توجّه شده است. معلّى‌بن‌خنیس که یکى از رُوات برجسته‌ى اصحاب است و به نظر ما «ثقه» است، جزو شخصیت‌هاى برجسته و صاحب راز خاندان پیغمبر محسوب مى‌شود. او در کنار امام صادق علیه‌الصّلاة‌والسّلام زندگى خود را گذرانده و بعد هم به شهادت رسیده است. معلّى‌بن‌خنیس - با این خصوصیات - خدمت حضرت مى‌رود؛ اتفاقاً روز «نوروز» بوده است - در تعبیرات عربى، «نوروز» را تعریب مى‌کنند و «نیروز» مى‌گویند حضرت به او مى‌فرمایند : «أتدرى ما النیروز؟» آیا مى‌دانى نوروز چیست؟ بعضى خیال مى‌کنند که حضرت در این روایت، تاریخ بیان کرده است! که در این روز، هبوط آدم اتّفاق افتاد، قضیه‌ى نوح اتّفاق افتاد، ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السّلام اتّفاق افتاد و چه و چه. برداشت من از این روایت، این نیست. من این طور مى‌فهمم که حضرت، «روز نو» را معنا مى‌کنند. منظور این است: امروز را که مردم، «نوروز» گذاشته‌اند، یعنى روزِ نو! روزِ نو یعنى چه؟ همه‌ى روزهاى خدا مثل هم است؛ کدام روز مى‌تواند «نو» باشد؟ نوروز در درون خود شرط دارد. روزى که در آن اتّفاق بزرگى افتاده باشد، نوروز است. روزى که شما در آن بتوانید اتّفاق بزرگى را محقَّق کنید، نوروز است. بعد، خود حضرت مثال مى‌زنند و مى‌فرمایند: آن روزى که جناب آدم و حوّا، پا بر روى زمین گذاشتند، نوروز بود؛ براى بنى آدم و نوع بشر، روز نویى بود. روزى که حضرت نوح - بعد از توفان عالم‌گیر - کشتى خود را به ساحل نجات رساند، «نوروز» است؛ روز نویى است و داستان تازه‌اى در زندگى بشر آغاز شده است. روزى که قرآن بر پیغمبر نازل شد، روز نویى براى بشریت است - حقیقت قضیه همین است؛ روزى که قرآن براى بشر نازل مى‌شود، مقطعى در تاریخ است که براى انسان‌ها روز نو است - روزى هم که امیرالمؤمنین علیه‌السّلام به ولایت انتخاب شد، روز نو است. این‌ها همه، «نوروز» است؛ چه از لحاظ تاریخ شمسى، با اوّلِ ماه «حَمَل» مطابق باشد یا نباشد. این نیست که حضرت بخواهند بفرمایند که این قضایا، روز اوّلِ «حَمَل» - روز اوّلِ فروردین - اتّفاق افتاده است؛ نخیر. بحث این است که هر روزى که این طور خصوصیاتى در آن اتّفاق بیفتد، روز نو و «نوروز» است؛ چه اوّل فروردین، چه هر روز دیگرى از اوقات سال باشد. خوب؛ من حالا به شما عرض مى‌کنم. روزى که انقلاب پیروز شد «نوروز» است، روز نویى بود. روزى که امام وارد این کشور شد، براى ما نوروز بود. روز فتوحات عظیم این جوانان مؤمن و این ایثارگران ما در جبهه‌ى نبرد - علیه نظامیانى که از «ناتو» و «ورشو» و امریکا و شوروى و خیلى از مراکز دیگرِ قدرت تغذیه مى‌شدند - روز پیروزى جوانان ما - با ایمانشان - بر آن‌ها «نوروز» است؛ روز نو است. حال اگر شما مى‌خواهید روز اوّلِ فروردین را هم براى خودتان روز «نو» و نوروز قرار دهید، شرط دارد. شرطش این است که کارى کنید و حرکتى انجام دهید؛ حادثه‌اى بیافرینید. آن حادثه در کجاست؟ در درون خود شما! «یا مقلّب القلوب و الابصار. یا مدبّر اللیل و النّهار. یا محوّل الحول و الاحوال. حوّل حالنا الى احسن الحال». اگر حال خود را عوض کردید، اگر توانستید گوهر انسانى خود را درخشان‌تر کنید، حقیقتاً براى شما «نوروز» است! اگر توانستید پیام انقلاب، پیام پیامبران، پیام امام بزرگوار و پیام خون‌هاى مطهّرِ بهترین جوانان این ملت را - که در این راه ریخته شده است - به دل خودتان منتقل کنید، براى شما «نوروز» است. عزیزان من! سعى کنید روز اوّل فروردین را براى خودتان «نوروز» کنید. بعضى کسان روز اوّلِ فروردینشان «نوروز» نیست. ممکن است اوّل فروردین براى آن‌ها از هر روز نحسى هم نحس‌تر باشد! اوّل فروردین - «نوروز» - براى آن‌هایى که در درون خود، به فساد و انحطاط گرایش پیدا مى‌کنند، آن هایى که خود را از خدا دور مى‌کنند، آن‌هایى که خود را از هدف‌هاى بلند این ملت و این انقلاب جدا مى‌کنند، نوروز نیست، روز عید نیست، روز جشن و روز شادى نیست؛ شوم است! این، آن حقیقت مسأله در باب نوروز است. پس «نوروز» به طور خلاصه خوب است. اوّلِ سال هجرى شمسى است، روز نو، اوّلِ بهار، اوّلِ رویش و جوشش طبیعت و اوّلِ شروع زیبایی‌ها در عالم طبیعت است. این را براى خودتان هم اوّلِ بالندگى و جوشش و اوّلِ بروز زیبایی‌ها قرار دهید و براى خودتان «روز نو» کنید ). موفق باشید
3860
متن پرسش
باسلام میخواستم بدانم افسردگی دردین راه دارد؟افسردگی از سست بودن ایمان نیست؟چرا کسی که در اغوش خداست باید افسرده شود؟شما درمانی سراغ دارید لطفا راهنمایی کنید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: چند جلسه‌ی اول کتاب «آشتی با خدا» إن‌شاءالله مفید خواهد بود. کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را نیز نگاه کنید. موفق باشید
3854
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید. ازاستاد سوال دارم که آیا در مسیر سلوک انسان درد دل کردن برای خلق منع شده یا خیر؟ من بسیار اهل گفتگو و درد دل با خلق بودم و بعد از مدتی از مجراهای مختلف مطلع شدم که این مسئله باید اختصاص به درگاه خدا و معصومین یابد و انگار که از خصائص مومنین این نیست که برای خلق خیلی وصف حال کنند. مدتی است که تصمصم بر این گرفته ام که هر مشکلی برایم پیش می آید در اوقات سفارش شده با خدا و ائمه اطهار مطرح کنم. ولی جناب استاد، در این مدت آنقدر به من فشار وارد شده که احساس می کنم دچار حالتی از قبض شده ام. حتی اخیرا بسیار هم پرخاشگر شده ام. بسیار گریه می کنم و نگرانم که واقعا دچار مشکلاتی نظیر افسردگی شوم. از طرفی به خود می گویم شاید اول راه است و باید پایداری کنم تا نفس من صبر را یاد بگیرد و اینقدر برای همه سفره دل باز نکند چرا که درد دل کردن برای خلق انگار نتیجه ای جز خواری به دنبال ندارد و گفتگو برای خداوند و ائمه اطهار همیشه برکات فراوانی دارد. اما می ترسم نکند که برای من زود باشد یا شاید دارم افراط می کنم. حالا اصلا می خواهم بدانم این مسئله در فرهنگ سلوکی و عرفانی تحت نور شریعت محمدی چه جایگاهی دارد. حقیقتش من خودم روانشناس هستم و در حرفه من بسیار سفارش می شود که مردم خود را نزد یک متخصص تخلیه کنند و اجازه ندهند که فشار ها از درون آن ها را مبتلا به اختلالات روانی کند. اما من هیچ گاه حرفه خود را به دینم ترجیح ندادم و نمی خواهم بدون اجازه شریعت و با مجوز تئوریسین هایی که معلوم نیست چقدر مهذب بوده اند دست به هر کاری بزنم. مثلا در رشته ما توصیه می شود که متخصصان بهداشت روانی از جمله روانشناسان خودشان روانکاو خصوصی داشته باشندو اضطراب های خود را هر هفته با او درمیان بگذارند تا بتوانند در نقش خود کمک کننده تر باشند. من تا به حال بسیار در برابر این آموزه ها مقاومت کرده ام ولی اخیرا به دلیل مشکلات و شدایدی که در زندگی برایم پیشامد نموده هر از گاه وسوسه می شوم که در ازای پرداخت پول به یک روانکاو از او بخواهم که فقط به حرف های من گوش بسپارد تا کمی آرام شوم. چون آن ها انصافا در این زمینه بسیار خوب کار کرده اند. به خوبی گوش می دهند و همدلی می کنند چنانکه انگار بار خود را در نزد آن ها زمین می گذاری. من خودم هر گاه در ارتباط با مراجعانم سعی در خوب گوش کردن و همدلی کردن می کنم واقعا برخی از مشکلات آن ها برایشان آسان می شود. ولی من مطمئن نیستم که اگر خواهان یک زندگی سلوکی باشیم این تایید می شود یا خیر. خواهشمندم مرا ارهنمایی بفرمایید
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌چه در شریعت الهی نهی شده کثرت کلام است و زیادحرف‌زدن تا آن‌جایی که سالکان کوی دوست، سنگ‌ریزه‌ای در دهان می‌گذاردند تا سکوت‌شان بر سخن‌گفتن‌شان غلبه کند. از طرفی اگر کسی را پیدا کردید که با عرض حال‌کردن می‌تواند تذکرات مناسبی به شما بدهد این کار نه‌تنها مذموم نیست بلکه مفید هم هست و در این رابطه فکر می‌کنم قسمت آخر سؤال‌تان کار درستی باشد که با همکاران خود احوالات‌تان که مربوط به حرفه‌تان می‌باشد را در میان بگذارید و از تجربه‌های آن‌ها استفاده کنید. آن‌چه از آن نهی شده سخن‌گفتن‌های بیهوده است که حضرت امام روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در شرح حدیث «جنود عقل و جهل» بدان پرداخته‌اند و بنده مختصری از آن سخن را خدمت‌تان عرض می‌کنم: (« الْکَلَامُ بَیْنَ خَلَّتَیْ سَوْءٍ هُمَا الْإِکْثَارُ وَ الْإِقْلَالُ فَالْإِکْثَارُ هَذْرٌ وَ الْإِقْلَالُ عِیٌّ وَ حَصَرٌ » سخن گفتن میانه دو خوى بد است که آنها پرگوئى و کم گوئی است ، پس بسیار گوئى بیهوده‏گوئى است و کم گوئى عاجز بودن و درمانده شدن در گفتگوست‏ (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 212) «صَمت» عبارت از سکوت است ، لکن مقصود سکوت مطلق نیست؛ زیرا که سکوت مطلق از جنود عقل نیست و افضل از کلام نیست، بلکه کلام در موقع خود افضل از سکوت است؛ زیرا که به کلام، نشر معارف و حقایق دینیّه و بسط معالم و آداب شریعت شود، و خداى تعالى متّصف به تکلّم است، و از اوصاف جمیله او «متکلّم» است. از این جهت، در مقابل صمت در این روایت تکلّم را قرار نداده، بلکه هَذَررا، که عبارت از هذیان است و تکلّم‏ به چیزهاى بى‏معنى لا طائل است، قرار داده. پس، آنچه از جنود عقل است، و در شرع و عقل مورد تحسین است، سکوت از هذیان و هذر است. و البته این سکوت و حفظِ زبان از لغو و باطل، از فضایل و کمالات انسانى است؛ بلکه اختیار زبان را داشتن و این مار سرکش را در تحت اختیار درآوردن از بزرگترین هنرمندى‏ها است که کمتر کسى مى‏تواند به آن موفق شود، و اگر کسى داراى چنین قدرتى شد، از آفات و خطرات بسیارى محفوظ ماند؛ زیرا که زبان داراى آفات و خطرات بسیارى است؛ بعضى براى آن قریب بیست آفت ذکر کردند و شاید از آن هم بیشتر باشد. .. و در تحت اختیار آوردن زبان از مشکلترین امور است، و اهل ریاضت سکوت را بر خود حتم مى‏داشتند ؛ چنانچه خلوت را نیز اهمیّت مى‏دادند براى همین نکته. با آن که در معاشرات با اهل معرفت و دانشمندان و اهل حال و ریاضت، فوائد بیشمار و عوائد بسیار است، و در اعتزال، حرمان از معارف و علومْ بسیار است، و خدمت به خلق- که از افضل طاعات و قربات است- نوعاً با معاشرات و آمیزش دست دهد؛ لکن چون آفات معاشرت بسیار است و انسان نمى‏تواند نوعاً خود را از آن حفظ کند، مشایخ اهل ریاضتْ اعتزال را ترجیح دهند بر عشرت. و حق آن است که انسان در اوائل امر که اشتغال به تعلّم و استفاده دارد، باید معاشرت با دانشمندان و فضلا کند، ولى با شرایط عشرت و مطالعه در احوال و اخلاق معاشرین. و در بدایات سیر و سلوک و اواسط و اوائل نهایات نیز از خدمت مشایخ و بزرگان اهل حال باید استفادت کند، پس ناچارِ به عشرت است. و چون به نهایات رسید، باید مدتى به حال خود پردازد، و اشتغال به حق و ذکر حق پیدا کند. اگر در این اوقات، «خلوت با حق» با «عشرت» جمع نشود، باید اعتزال کند تا کمال لایق از ملکوت اعلا بر او افاضه شود. و چون حال طمأنینه و استقرار و استقامت در خود دید، و از حالات نفسانیّه و وساوس ابلیسیّه مطمئن شد، براى ارشاد خلق و تعلیم و تربیت بندگان خدا و خدمت به نوع، به آمیزش و خلطه پردازد، و خود را مهیا و آماده کند که تا مى‏تواند از خدمت به بندگان خدا بازننشیند. و همین طور این دستور کلّى است براى صمت و سکوت و تکلّم و ارشاد، که در اوائل امر که خود متعلّم است، باید به بحث و درس و تعلّم اشتغال پیدا کند، و فقط از کلمات و اقوال لغو و باطل خوددارى کند. و چون کامل شد، به تفکّر و تدبّر اشتغال پیدا کند، و زبان از کلام به غیر ذکر خدا و آنچه مربوط به اوست بربندد تا افاضات ملکوتى بر قلب او سرشار شود. و چون وجود او حقّانى شد، و از گفتار و اقوال خود مطمئن شد، به سخن آید و به تربیت و تعلیم و دستگیرى مردمان برخیزد، و لحظه [اى‏] از خدمت آنان ننشیند تا خداى تعالى‏ از او راضى شود، و در شمار بندگان مربّى او را قرار دهد و خلعت معلِّمى و مرشدى را به قامت او راست کند و اگر نقصى در این میان داشته باشد، به واسطه این خدمت، خداوند تعالى جبران کند. اخبار شریفه در این باب بقدرى زیاد است که در این مختصر نگنجد، و ما به ذکر چند حدیث قناعت مى‏کنیم: پیغمبر خدا- صلَّى اللَّه علیه و آله- در جمله وصیتهاى به اباذر فرمود: «اى ابو ذر! گفتار خوب بهتر است از سکوت، و سکوت بهتر است از گفتار شرّ. اى ابا ذر! واگذار کلام زیادى را؛ و بس است تو را از سخن، آنچه تو را به حاجتت برساند. اى ابا ذر! کفایت مى‏کند در دروغ گوئى مرد، این که هر چه شنید نقل کند. اى ابا ذر! همانا هیچ چیز [بیشتر] از زبان، استحقاق زندان طولانى ندارد. اى ابا ذر! خداوند نزد زبان هر گوینده ایست، پس از خدا باید بترسد انسان، و باید بداند چه مى‏گوید». و از حضرت امیر المؤمنین در نهج البلاغه منقول است که: «خیر نیست در سکوت از کلمات حکمت‏آمیز؛ چنانچه خیر نیست در سخنان از روى جهالت». و فرموده: «کسى که کلامش زیاد شد، خطائش زیاد شود. و کسى که خطائش زیاد شد، حیائش کم مى‏شود. و کسى که حیائش کم شد، وَرَعش کم مى‏شود. و کسى که وَرَعش کم شد، قلبش مى‏میرد. و کسى که قلبش مرد، داخل آتش مى‏شود».و هم از آن حضرت منقول است که: «زبان، سَبُع درنده است اگر کنترل نکنی آن را مى‏درد». و فرمود: «وقتى که عقل کامل شود کلام کم شود». همانا زبان، سگ عَقُور است؛ اگر او را رها کنى، زخم مى‏زند. چه بسا کلمه [اى‏] که سلب نعمت کند! و کسى که لجام خود را رها کند مى‏کشاند او را به سوى هر کراهت و فضیحتى. پس، از آن خلاصى ندارد در روزگار مگر با غضب خدا و ملامت مردم و نیز از آن حضرت منقول است که: «کسى که حفظ کند زبان خود را، ستر کند خدا عورت او را» . و از رسول خدا- صلَّى اللَّه علیه و آله- منقول است که فرمود: «زیاد سخن نگوئید به غیر ذکر خدا؛ زیرا که کلام به غیر ذکر خدا قساوت قلب مى‏آورد. همانا دورترین مردم از خدا قلب با قساوت است» . است؛ و «هَذَر» و هذیان از جنود جهل و ابلیس و از فطریات محجوبه است‏ سکوت از باطل و لغو و خوددارى از هذیان و هذر اعانت کند انسان را بر تفکّر و اشتغال به باطن، و معین او شود در تصفیه و تنزیه از کدورات، و او را به مبدأ کمال- که مورد عشق فطرت است- نزدیک کند، و خار طریق را از میان بردارد، از این جهت «صمت» از لوازم فطرت مخموره و از جنود عقل و رحمان است. و هذیان و هذر و لغو و باطل که انسان را از کمال مطلق دور کند، و به طبیعت و احکام آن نزدیک کند، مورد تنفّر فطرت است، و واسطه احتجاب آن از مبدأ کمال است. و چون نفس از فطرت اصلیه خود محتجب شود، و به طبیعت و آمال آن پیوسته گردد، در این حالِ احتجاب، حبّ کاذب پیدا کند به لغو و باطل، چون اشتهاء کاذبى که مریض به طعام مضرّ پیدا کند. و چون از احتجاب بیرون آید مى‏فهمد که آنچه مورد علاقه طبیعیّه در این حال بوده، مورد تنفّر فطرت است، و آنچه را از ذکر و فکر و صمت و خلوت، مورد تنفّر بوده، محبوب فطرت است.). موفق باشید
3853
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی، در زمینه تعبیر خواب چه منابع یا اساتیدی را معرفی می نمایید. با تشکر از توجه حضرت عالی و التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد چیزی نمی‌دانم. موفق باشید
3852
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم خدا قوت استاد بزرگوار.من دبیر دینی و عربی ام.و در مدرسه راهنمایی نمونه دولتی دخترانه تدریس می کنم در مدرسه خیلی تنهام و همکارها در زنگ تفرح با خواندن جوک های زشت و لغو سرگرمند.من نمی توانم تحمل کنم وهم هیچ حرفی را نمی تونم بزنم.مدرسه ی ما تا ساعت دو کلاس ها دایره و حدود نیم ساعت وقت برای نماز داریم هیچ یک از دبیرها برای نماز نمیاین. حدود پانزده ساله در یک مدرسه هستم جو مدرسه کادر دفتری بیشتر سمت موسوی و دیدگاه غربی ، دیدن ماهواره و توضیح دادن فیلم ماهواره و به مناسبتی خونه ی همدیگر میریم بزن و بکوب البته میدونن که خوشم نمیاد حاضرا نباشم یا اهمیتی نمیدن و یا با افتخار انجام میدن براشون ارزش هست.خیلی اذیت میشم. اینکه اینها جدل قوی دارند اگر حرف بزنی چون تنهایی فایده ای ندارند فقط آدمو ضایع می کنن وهمیشه از جامعه بد میگن.واز روحانی یا .... با صدای بلند من را مخاطب قرار میدن به عنوان شوخی یا تمسخر عذرخواهی میکنن.خسته ام نمیدانم چکار کنم؟لطفا برام دعاکنین و همینطور فرج آقا عجل الله تعالی فرجه شریف
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر رسول خدا«صلواة‌الله علیه‌وآله» نفرمودند: «طوبی للقرباء» شما کار خودتان را بکنید و با خدای خود و این دختران معصوم زندگی کنید، مگر خداوند نفرمود: «ذَرْهُمْ فی‏ خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ» ای پیامبر آن‌ها را رها کن تا در بازی‌های پوچ خود فرو روند. حالا که نمی‌توانید بر روی همکارانتان تأثیر بگذارید به حال خودشان واگذارید و با آن‌ها بحث و جدل نکنید و درگیر هم نشوید. موفق باشید
3851
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم خدا قوت استاد ما در شهر بابل یک گروه هفت نفره الحمدلله تشکیل دادیم. و کتاب جوان و انتخاب بزرگ و آشتی با خدا و فرزندم این چنین باید بود را مطالعه کردیم.حدود دو سال طول کشید کلاس سیر ما معمولا یک هفته در میون منزل همدیگر ، تمام اعضاء، فرهنگی جز یک نفر حوزوی. حالا سوال بنده این که نا خود آگاه حدود سه ما ه کلاس کنسل شد و همه نگران از این موضوع هستیم و احساس پوچی و نگرانی مکنیم ولی الحمدلله دوباره بعد از سه ماه اولین جلسه برگزار شد ولی این بار کتاب مبانی معرفتی مهدویت را انتخاب کردیم.عیب جلسه ی ما اینکه مجبوریم پچه ها را همراه خودمون ببریم حدود پنچ پچه ی زیر هفت سال و پنچ دختر راهنمایی و دبیرستانی هم جمع ما هستند ؟کنترل کردن سخته آنها وسط مباحثه پیش ما میاین .... خلاصه اینکه سوالات را خوب بلد نیسیم جواب بدیم فقط مبحثی که خوشمون اومد و برایمان جالب بود برای همدیگر به نوبت که از قبل مثلا پنجاه صفحه انتخاب می کنیم را توضیح می دهیم . نظرتون در مورد این کار چیست ؟ و چه راهکاری بهتر سفارش میکنین؟ و نظر شما در مورد پچه هامون چیه؟ لطفا برای ما دعا کنید اسم جلسه ی ما (سیر مطالعاتی لب المیزان )
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- وجود بچه‌ها اگر حساسیت به خرج ندهید اشکال ندارد، البته بهتر است یک کسی باشد که در گوشه‌ای از منزل بچه‌ها را مشغول کند 2- کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» نیاز به مقدماتی مثل «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» دارد، سعی بفرمایید آن دو کتاب را با سی‌دی‌های مربوطه‌اش زودتر کار کنید. موفق باشید
3850
متن پرسش
با عرض سلام وخسته نباشید خدمت استاد محترم استاد شما در یکی از کتابهایتان به این نکته اشاره کرده اید که باید کم حرف بزنیم و از بیان حرفهای بیهوده بپرهیزیم و همچنین با افراد پرحرف و کسانی که حرفهای بیهوده میزنند رابطه نداشته باشیم سوال من این است که اگر یکی از افراد فامیل یا از دوستان نزدیک ما اینگونه باشند وظیفه ماچیست وچه رفتاری باید داشته باشیم؟ با تشکر التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: تا آن‌جا که وظیفه است باید تحمل کرد ، ولی دهان به دهانش ندهید. موفق باشید
3849
متن پرسش
ایمان به عالم غیب چه تاثیری در زندگی انسان دارد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ایمان به غیب به معنی آن است که متوجه باشیم علاوه بر پدیده‌های مادی و نقش و تأثیری که پدیده‌های مادی دارند حقایقی در عالم هستند که حتی بیشتر از پدیده‌های مادی در زندگی ما و اجتماع مؤثرند و همین‌طور که اگر از پدیده‌های مادی استفاده کردیم بهره‌ی لازم را می‌بریم اگر توانستیم به حقایق غیبی رجوع کنیم از انوار آن‌ عالم در جسم و روح خود بهره‌مند می‌گردیم با این تأکید که روح ما نیاز دارد که از حقایق غیبی تغذیه کند و فربه شود که در رأس آن‌ها بهره‌مندی از نور خداوند است که اگر نتوانست از طریق شریعت الهی خود را با نور الهی مأنوس کند و از آن بهره‌مند گردد در فردایی که از دنیا و عالم حس جدا می‌گردد در عذاب بی‌خدایی تا ابد معذّب است که صورت این معذب‌بودن همان چیزهایی است که شریعت الهی از آن خبر داده است. موفق باشید
3848
متن پرسش
سلام استاد باتوجه به آیه ی 82 سوره اسراء ( و ننزل من القرآن ما هو شفاء ...) وآیه 57 سوره یونس (...قدجائتکم موعظه من ربکم وشفاء لما فی الصدور...) و 44 سور فصلت (... قل هو للذین آمنوا هدی وشفاء...) چرا قرآن شفا ست نه دوا ؟ باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شفاء در این‌جا یعنی وسیله‌ی تشفی قلب و راحت‌کردن سینه‌ها از تنگی و تنگ‌نظری. موفق باشید
3847
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز خدا بر طول عمر شما بیفزاید و بر کات شما را روز افزون کند شنیده ام که ذکر لا اله الا اله چون به توحید نزدیک می کند فقر مادی می آورد و من در این شرایط حقیقتا تحمل فقر مادی و شرمنده زن و بچه شدن را ندارم در عین حال به این ذکر علاقه دارم و معمولا روزی 1000 بار می گویم آیا این قضیه درست است و اگر هست چه ذکری بگویم که هم احوالات معنوی و تقرب به خداوند داشته باشد و هم باعث فقر مادی و احتیاج به خلق نشود سئوال دیگر این که بهتر است از ذکرهایی که انسان دوست دارد هرکدام هر روز صد بار بگوید یا فقط یک ذکر را زیاد تکرار کند
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: چگونه می‌شود پذیرفت ذکری که حضور خدای رئوف را متذکر می‌شود فقر مادی بیاورد. رسول خدا«صلواة‌الله علیه‌وآله» می‌فرمایند: بهترین شما کسی است که روزی 100 مرتبه ذکر «لا إله إلاّ الله» بگوید. آیا اگر حضرت حق نظر کنند و تعلقات ما را از امور بیهوده‌ی دنیا بزدایند، این فقر مادی است؟ موفق باشید
3839
متن پرسش
سلام استاد گرامی ما معتقدیم قرآن کتاب هدایت است و این کتاب مقدس بدون کم و زیاد تمام چیزی است که خداوند نازل کرده تا برای همیشه ی بشر هدایتگر باشد. سوالی که ذهنم را مشغول کرده اینست که برخی سوره ها بسیار ساده به نظر می رسند و یا برخی آیات بسیار تکرار شده اند و انگار حرف تازه ای ندارند. اگر برای مثال سوره ی قریش را از قرآن برداریم به هدایتگری این کتاب لطمه ای می خورد. امیدوارم توانسته باشم منظورم را برسانم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: روح تاریخی مطرح‌شده در سوره‌ی قریش و سنت الفتی که خداوند جهت یک زندگی سالم در بین یک جامعه می‌گذارد تا امکان عبادت بیت‌الله برایشان فراهم شود، نکته‌ی مهمی است برای معناکردن هر روز زندگی به‌خصوص که در آخر سوره‌، انسان را متوجه می‌کند خداوند است که با ایجاد امنیت اقتصادی و امنیت روحی زمینه‌ی بندگی انسان‌ها را فراهم می‌کند، پس انسان‌ها بیش از آن‌که موظف‌اند تلاش کنند برای به‌دست‌آوردن رزق و امنیت، باید تلاش کنند برای بندگی خدا و چون بشر امروز از بندگی خدا غافل شد گرفتار وصله‌پینه‌کردن رزق و امنیت شده ، که بحث آن مفصل است. موفق باشید
3838
متن پرسش
با سلام استاد بزرگ: 1- از بین این کتاب ها کدامیک را برای مطالعه و سیر عرفانی پیشنهاد می کنید؟ الف- عرفان اسلامی شیخ حسین انصاریان2-معراج السعاده3- راه روشن ملا فیض کاشانی 2-پیشنهاد می کنم کتب های حضرتعالی بصورت مجموعه و با کیفیت بالا چاپ شود.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همه‌ی کتاب‌ها که فرمودید خوب است، راه روشن که ترجمه‌ی مهجة البیضاء است کتاب اصلی جهت اخلاق و عرفان عملی است ولی عرفان نظری را باید در جای دیگر جستجو کرد. موفق باشید
3837
متن پرسش
با سلام می خواستم بپرسم برای برون رفت از عالم غرب و ساخت تمدن شیعی باید از کجا شروع کرد؟ و چگونه؟ باید از مردم شروع کرد؟ از مسئولین شروع کرد؟ و اصلاً از علم شروع کرد از تفکر شروع کرد؟ ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید کتاب «انقلاب اسلامی، عامل برون‌رفت از عهد غربی» و یا کتاب «مبانی توسعه و فرهنگ» از شهید آوینی خوب باشد. موفق باشید
3836
متن پرسش
باسلام جایگاه داستانهای حقیقی بخصوص قرآنی درشخصیت انسان کجاست وچراانسانهاعلاقه مند به داستان هستند واگررفرنسی دراین زمینه درالمیزان هست برای تحقیق بیشتر اشره بفرمایید تادرآنجانیز پیگیری کنم باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: داستان‌های قرآنی صورت ظهور سنن الهی است تا انسان جایگاه خود را نسبت به سنن الهی پیدا کند. رفرنسی در این مورد در المیزان نمی‌شناسم. موفق باشید
3834
متن پرسش

با عرض سلام وخدا قوت خدمت استاد عزیز!وبا عرض معذرت به جهت وقتی که از شما می گیرم!سوال این حقیر در مورد نسل امروز است,این حقیر یک طلبه هستم وسخت در گیر مسایل ومشکلات درونی اما از آن بیشتر در گیر وداغون از وضعیت ظاهری جامعه بخصوص نسل جوان.خدا می داند به جهت اصلی انقلاب ونظام ایمان دارم ولی به هر حال ما در مقابل این وضعیت موظفیم خدا می داند که از دیدن وشنیدن این وضعیت حجاب وروابط در جامعه چه فشاری به روح وقلب این حقیر می آید از طرفی شدیدا احساس عجز در مقابل این افراد ونسل می کنم انگار که فرسنگها باهم فاصله داریم که حتی از وضعیت ظاهری ماهم متنفر وگریزانند از آن جایی که گاهی با نوجوانان در ارتباطم حس می کنم از هم بیگانه ایم وهیچ رغبتی به رابطه برقرار کردن با ما وشنیدن حرف های ما را ندارند.وقتی از روابط ناسالم وخودکشی و فرار حرف می زنند گوشی برای شنیدن حر ف دیگری ندارند.من حتی با بچه برادر خودم هم مشکل دارم واز هم دوریم چه برسد به بقیه...!عاجزانه از شما تقاضامندم که بفرمایید واقعا باید چه کرد فقط افسوس خورد وتماشا کرد؟چه وظیفه ای داریم وچگونه باید عملی کرد؟چطور به این نسل به خصوص این افراد نزدیک شویم؟اصلا باید نزدیک شد یا فقط از دور مرتبط شویم؟چطور باید حق راشناخت ومعرفی کرد که جان آنها هم همراه شود؟غصه وفشاری که بر انسان هجوم می آورد خوب است یابد؟چگونه وقتی ناگزیر از رفتن در جامعه هستیم با این وضع برخورد کنیم یا فقط غصه بخوریم و داغون شویم؟با چنین فشاری به نظر شما این حقیر کار تبلیغی انجام بدهم یانه؟

متن پاسخ

مه تعالی: سلام علیکم: 1- وجه دیگر همین جوانان را در اعتکاف‌ها می‌توان دید 2- باید با زبان خودشان با آن‌ها رفاقت کرد بدون آن‌که کار آن‌ها را تأیید کنید 3- به مرور بعد از رفاقت با آن‌ها صاحب تجربه می‌شوید که از کجا شروع کنید 4- اگر آماده‌ی یک بحث علمی بودند روش کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» بد نیست. موفق باشید

3833
متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم استاد معظم: مقام معظم رهبری در جایی فرمودند ، از بی‌اطلاعی جوانان از قضایای تاریخی کشور ، رنج می برم: """ از این قضیه رنج مى‏برم‏ من از این‏که مى‏بینم جوانان ما از این قضایا بى‏اطّلاعند، رنج مى‏برم. همیشه اطّلاع از آنچه دشمن در گذشته عمل کرده است، موجب مى‏شود که انسان ترفندهاى دشمن را در زمان خودش هم بداند. البته روشها عوض مى‏شود. شما مى‏بینید که در مبارزات ورزشى هم مربّیان مى‏نشینند و عملکرد فلان تیم رقیب را با دقّت نگاه مى‏کنند تا روشهاى او را بشناسند. ملت ایران در طول صد سال اخیر اقلاً در دو قضیه مهم قبل از انقلاب اسلامى با آمریکا و انگلیس روبه‏رو شده است. یک قضیه، قضیه مشروطیت است، یک قضیه، قضیه نهضت ملى‏شدن صنعت نفت است. در هر دو قضیه، آن‏ها ترفندى زدند و ملت ایران را از لذت‏بردن از پیروزى خود محروم کردند و یک دیکتاتورىِ سخت و سیاه را در هر کدام از این دو مقطع در کشور به وجود آوردند.:( 20/8/1380) (لینک:http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3093)""" اکنون برای جوانان معلوم است که باید زمانی از اوقات خود را به مطالعه تاریخ ، به خصوص تاریخ معاصر بپردازند. لذا از شما می خواهم تا در این مسیر نیز همانند گذشته ما را از نصایح عالمانه خویش ، بهره مند نمایید: 1. اصول مطالعه تاریخ چیست؟ 2. با چه نگاه و در چه عالمی باید به مطالعه تاریخ پرداخت؟ 3. هدف ، باید چه باشد؟ 4. ابزار و مقدماتی که باید قبل از مطالعه تاریخ داشته باشیم ، چیست؟ 5. البته در جایی دیگر ، مقام معظم رهبری فرمودند: """البته مطالعه کتابهای امین را می گویم. بعضیهاهستند که چون پای روحانیت و دین در میان است، عنادی که با دین دارند، حاضرنیستند به افتخار به این بزرگی اعتراف کنند و آن را مطرح نمایند.""" لطفا ، اگر امکان دارد ، سیر مطالعاتی مناسبی که نویسندگانش ، امین باشند ، معرفی نمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدالها امروز کتاب‌های خوب و اساتید خوبی مثل آقای دکتر موسی نجفی و آقای حقانی و مرحوم منذر در میان هستند که بنده بسیاری از آن‌ها را نمی‌شناسم. شاید جزوه‌ی «ریشه‌های انقلاب» اینجانب برای فهم تاریخ معاصر کمک کند ولی در هرحال این سؤال را باید از کسانی بپرسید که آخرین کتاب‌ها را می‌شناسند. موفق باشید
3832
متن پرسش
با سلام چرا امام میل به ادامه جنگ داشتند و قطعنامه را تعبیر به جام زهر کردند در حالی که خسارات جنگ زیاد داشت می شد به عبارت دیگر امام از ادامه ی جنگ چه می خواست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر جنگ با آن روحیه ای که حضرت امام دنبال می‌کردند ادامه پیدا می کرد، ما امروز یکی از ابرقدرت‌های دنیا بودیم و این‌طور نبود که دلار ارزش پول ما را تعیین کند. موفق باشید
3831
متن پرسش
استاد عزیز دربحث حرکت جوهری وممکن الوجود بودن عالم واینکه فیض الهی دائمی است ازمثال نور که پس از جدا شدن ازمنبع نیست می شود استفاده میکنید درحالی که میدانیم که مثلا ستاره ای که ده سال نوری باما فاصله دارد نورش ده سال پس از جدا شدن از ستاره به ما رسیده است واین فوتونها جذب شده وبه فوتونهای دیگری تبدیل میشوند البته ازمثال انتظار زیادی نمیرود به قول خودتان خاک بر..... اما از نظر من شاید نارسا باشد خواهشمندم توضیح دهید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌که ما چه موقع آن نور را درک می‌کنیم غیر از آن است که اگر نور از منبع آن جدا شود باز نورانیت خود را حفظ می‌کند. نسبت نور با منبع نور همیشه ثابت است ولی این‌که ما چه موقع آن را می‌بینیم به ما و فاصله‌ی ما با آن نور ربط دارد. موفق باشید
3829
متن پرسش
سلام.شما در تفسیر سوره (فکر کنم قصص یا شعرا ) گفته بودید که یه وقت آدم گیر میکنه که یه جا یه حرفی رو بزنه بهتره یا سکوت کنه. شما جواب دادید که مراجعه کنه به نفسش . اگه نفسش تایید کرد بدونه که کار باطلیه. مشکل همینجاست که والا ما هر چی رجوع میکنیم نمیدونیم که این پیشنهاد , پیشنهاد نفس است یا وجدان.جدا گیر کردیم و مطمئنا این حلال خیلی از مشکلات ماست . گاهی کار به یه جاهایی میرسه که حتی عقل هم جواب نمیده و سریع احساسی برخورد میکنیم و این خیلی ناراحت کننده است. استاد خواهشا دقیق بگید چطور بدونم که این ندا , ندای حق است یا باطل.تشخیص صدای فطرت چگونه است ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر عبودیت ما را ظهور می‌دهد، آن کار الهی است ولی اگر خود ما در آن کار مطرح هستیم در انجام آن کار باید احتیاط کرد تا إن‌شاءالله جنبه‌ی عبودیت آن کار غلبه کند. موفق باشید
3827
متن پرسش
باسلام به محضر استاد طاهرزاده عزیز ودوست داشتنی استاد شاید بنده بسیاربسیارکوچک ترازآن باشم که بخواهم محضرتون پیشنهادی را مطرح کنم ولی با توجه به شناحت نسبی که به آثارشما دارم وبا توجه به اینکه شماخوب نیازهای جامعه رو تشخیص میدهید ومباحثی رو که مطرح میفرمائید حکایت ازهمین مسئله هاست خواستم به عنوان کسی که خیلی خیلی شمارو دوست داره وشدیدا بهتون علاقه مند هست پیشنهاد بدهم که با توجه به نیازجامعه بحثی را تحت عنوان ازولایت نبی تا ولایت فقیه مطرح فرمائید وانشالله با توجه به صلاحدید خود حضرت عالی به صورت کتاب ویا جزوه که قطعا کتاب بهتر است منتشر فرمائید تا ما دوستاران شما بتوانیم بهتر وبیشتر ازمباحث شما درزمینه ولایت فقیه وریشه های تاریخی ولایت الهی استفاده کنیم البته شاید هم قبلا این ایده مطرح شده باشه ونظر این حقیر تازه نباشه به هرحال هرکسی هم که مطرح کرده یا اصلا خود شما به این موضوع رسیده باشید که چنین چیزی نیازجامعه هست بازهم جای شکر باقی است بازهم جسارت حقیر را بپذیرید که به شما پیشنهاداتی را مطرح میکند التماس دعا امید وارم درراه دفاع ازمبانی دینی جوانان ونوجوانان وعلاقه مندان به دینداری موفق وموید باشید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: یک سلسله بحث‌ تحت عنوان «از ولایت نبی تا ولایت فقیه» داریم که به صورت سی‌دی در آمده، در ضمن کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» که در دست چاپ است علاوه بر بحث نبوت و امامت به بحث ولایت فقیه نیز پرداخته. موفق باشید
3824
متن پرسش
یا سلام شما استاد محترم در جلسه 2 کتاب آشتی با خدا دلیل فلسفی چرا خدا ما را خلق کرد را چنین آورده اید که چون خدا دائم الفیض و جامع کمالات است اقتضا این کمال خلق دائم و ربوبیت دائم و هدایت و . . . است و بر همان اساس هم همه چیز حکیمانه و عادلانه خلق شده است. اما هم بحثی من در این قسمت اشکال می کرد و می گفت (( قبول ولی چرا خداوند انسان را به عنوان برترین مخلوق آفرید. سوال این است که هدف خداوند از برتری دادن انسان به سایر مخلوقات چه بوده و از طرف دیگر این همه تنوع در خلقت به چه دلیل است. چرا اول ملائکه را خلق می کند. بعد می گوید بروید از زمین خاک بیاورید تا من انسان را خلق کنم. سپس ملائکه به خداوند می گویند آیا میخواهی موجودی را خلق کنی که در زمین فساد به پا کند. و خداوند پاسخ می دهد من چیزی میدانم که شما نمیدانید. خداوند چه چیز را در مورد انسان میدانست که ملائکه نمیدانستند؟ و در نهایت اینکه چرا خداوند نخواست موجود دیگری را بجای انسان برتری دهد؟)) در همین جا اشکال دوست دیگری را هم مطرح کنم که می گفت: (( اگر ملائکه مجرد از ماده و مسلط به زمان هستند و می دانستند که انسان در زمین خون ریزی و فساد می کند چرا خداوند فرمود من چیزی میدانم که شما نمیدانید؟))
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- جنبه‌ی ممکن‌الوجودبودن هر مخلوقی مربوط به خودش است خداوند به ممکن‌الوجودها وجود می‌دهد و لذا انسان در ذات خود امکانِ انسان‌بودن دارد، همان‌طور که گوسفند در ذات خود به عنوان ممکن‌الوجود امکان گوسفندبودن را دارد و خداوند بر اساس امکان موجودات به آن‌ها وجود می‌دهد 2- ملائکه در آن حدّی که ابعاد انسان را می‌شناسند نظر می‌دهند در حالی‌که در ذات انسان ابعادی هست که از منظر ملائکه بالاتر است و در همین رابطه شما در دعای کمیل به خداوند عرضه می‌دارید: تو بالاتر از ملائکه به آن‌چه آن‌ها از اعمال من ثبت می‌کنند شاهد و ناظر هستی «وَ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیَّ مِنْ وَرَائِهِمْ وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِیَ عَنْهُمْ». در آخر این فراز می‌گویید تو بر آنچه‌ ملائکه‌ مخفی است شاهدی. موفق باشید
نمایش چاپی