اول از همه سلام که بی سلام، بودن هیچ معنایی ندارد. گاهی که دلم می خواهد از خدا جواب بشنوم؛ از خود خودش، و چون نمی توانم، به بنده هایش پناه می آورم تا مگر کسی جواب مرا بدهد. دلم می خواهد خدا بگوید که نظرش درباره ی من چیست؟ حوصله دارد با من نشست و برخاست کند، حرف بزند، وقتش را بگذراند یا نه، اگر نه بروم دنبال کارم، یعنی انصافاً باید به او حق هم بدهم. (واقعا ولی جالب است که خدا بدون اینکه در بند زمان باشد ولی وقتش را می گذراند؛ انگار خدا برای هر مخلوقش یک وقت مخصوص دارد؛ و این وقت ها همه هم همزمان هستند!) بسکه مذبذب بوده این سالها حالم نمی دانم خدا واقعا بنایش برای من چیست؟ چرا خودش جوابم را نمی دهد؟ دلم می خواهد خودم با همین گوش هایی که خودش برایم طراحی کرده و آفریده بشنوم. ته همه ی حرفهایی که می خواهم بگویم اینست که من از عاقبتم می ترسم و چون اطمینان ندارم کلافه ام، سردرگم و سر در گریبانم، به خدا انگار که قصّه قصّه ی دیگری است؛ همه ام شده یک علامت سوال! بس که چند سوال گاه و بیگاه در روحم می چرخد انگار گردبادی در درونم برپا شده و مرا بی قرارانه می چرخاند. سکون به یک معنا بی حد نفرت انگیز و نفرت افزاست آنجا که فقط باید رفت و رفت؛ و لازم و روح افزاست آنجا که باید یکجانشین خویش شد و خود را تورّقی کرد و به هر چیز اندیشید. آنقدر نفسم از این گردباد به در و دیوار عالم فکر کوبیده شده که کوفتگی و خستگی اش به بدنم هم سرایت کرده! مغزم دارد از اینهمه ابهام منفجر می شود. به خدا قصه قصه ی دگری است؛ حرف، حرف بهشت رفتن نیست، نتیجه ی عاقبت کارم آرامشم را می کاهد و می کاهد، و بلاتکلیفی تاریخی و حتی بلاتکلیفی معیشتم ویران و ویران و ویرانم کرده، آی خدای من بگو تا کجا می خواهی با ما بمانی؟ می خواهی آخرش چه کنی؟ بعد از انسان کامل هیچ بالاتری هم آیا دیگر برای تو هست که بخواهد بشود؟می دانید چه ام شده که به این روزها افتاده ام؟ هیچ بویی از امام مهدی در روزمرّه هایم نیست، در زندگی ام نیست؛ و برای همین اینطور به سرم زده، بطالت دیوانه ام کرده! به خدا راست می گویم باورم کنید. به خدا انگار که قصه قصه ی دیگری است؛ وقتی که خوب فکر کنی بعد از تحقق «ان الارض یرثها عبادی الصالحون» چه خواهد شد؟؟ اصلا همه جا بهشت باشد؛ آخر چقدر بمانیم، بس نیست آیا؟ خدایا برنامه ات برای ابدیت چیست؟ خدایا دوباره می پرسم؛ هزار بار می پرسم، برنامه ات برای ابدیت چیست؟ خدایا جوابم را بده وگرنه متلاشی می شوم، دیوانه می شوم، از غصه می میرم، من همین حالا و روزها هم دارم از غصه ی اینهمه ابهام متلاشی می شوم، خدایا یا مرا عاشق خودت کن یا مرا در عدم حل کن! من بی عشق تو نفس ندارم بکشم، خدایا چقدر سلیقه و ذوق بی نظیری داری که اشک را آفریدی، اشک خودش یک عالمی است برای خودش، خدایا به یقین که صدایم را می شنوی، نوشته هایم را می خوانی، خدایا ببین چطور دارم فرو می پاشم؛ همه اش به خاطر اینست که تو همه ام نیستی، آن مرد گفت دستت در دست امام مهدی نیست که همینطور که دارد می رود تو را هم ببرد؛ برای همین است که اینقدر دور خودت می چرخی؛ سرگیجه گرفته ام! دعا یعنی چه؟ یعنی کسی دلش را به خدا وصل کند و خدا را از راه دلش جاری کند و بر من ببارد، و این آیا یعنی استجابت؟ برای من دعا کنید که احساس می کنم امام مهدی راهش راه دیگری است و من راهم راهی دیگر؛ قلب کارش دروغگویی نیست؛ قلبم گواهی می دهد که مهدی امتها به شدت دلش هم از من گرفته و هم از من دور است؛ این دینداریِ من نمایشنامه بازیست نه جریان زندگی؛ و حتی این نوشته هایم هم گویا همین رنگ را دارند می گیرند؛ تنها حرف راستم شاید التماس دعاهایم باشد؛ من اگر واقعا تشنه ی خدا بودم آدم می شدم، خودم به تنهایی هم که بود آدم می شدم، من اگر واقعا دنبال امام مهدی بودم نیازسنجی و اولویت سنجی ام طور دیگری بود؛ دنیا با همه ی قشنگی اش زشتم کرد؛ دنیا مرا در حبس خود پوساند، خدایا از تو بالاتر ندارم که تو را به او قسم بدهم که نجاتم بدهی؛ به حرمت آنها که محترمند منّت بگذار بر سرم و نجاتم بده، خدایا من بلد نیستم خودم را نجات بدهم تو نجاتم بده، یکی مرا بیدار کند و ابدیت را باورم دهد، به خدا که وعده های خدا شوخی نیست، یکی مرا توبه دهد، به خدا که ابدیت در پیش داریم، خدایا باز هم می پرسم؛ برنامه ات برای ابدیت چیست؟ یکی دست مرا در دست امام مهدی بگذارد؛ چه کسی صدای یاری طلبی مرا شنید؟ کسی مرا به چشمه ی زهد ببرد، من خیلی تشنه ام.
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اندازه جناب نیچه هوشیارانه و با نبوغ خاص خود خبر داد که برهوت در حال گستردگی است و خواست تا به آموزههای کاتولیکی قرون وسطایی خبر دهد در آنچه هستید آیندهای که بتوانند ایمان مردم را زنده نگه دارند، قرار ندارند. زیرا بشر جدید، خود را در تاریخی که انسان ابژه خود شده است، خود را دنبال میکند و اینجا است که شما در سکرات عبور از آن دنیا به دنیای دیگر قرار میگیرید و در طلب نورانیت حضور انسانی هستید که معنای همه انسانیت بشریت است یعنی حضور حضرت مهدی «عجل اللهتعالیفرجهالشریف». بیخود معطلید!! نه میتوانید از حیات دیروزِ دینیِ خود منصرف شوید زیرا هزاران بال برای پرواز در آن دیروز در خاطره دارید و نه میتوانید از این برهوت منصرف شوید و در امروزِ برهوتیِ خود که همان سوبژهشدنِ انسان است نزد خود، از پروازکردن باز بمانید. این حالت را بنده حضور در «جهان بین دو جهان» نام نهادم. در مباحث سوره مرسلات عرایضی شد و در سلسله مباحث «در راستای بنیانهای حکمت حضور انقلاب اسلامی در جهانی بین دو جهان» خبر از اموری داد که گویا کمی زود گفته شده است؛ هرچند دیر هم شده باشد!! موفق باشید
با سلام و احترام: اگر کسی مدتی در حقانیت دین اسلام شک کند و نماز و روزه هایش را در این ایام ترک نکند و همه را بجا بیاورد، در زمان رسیدن به یقین لازم است نماز و روزه هایش را دوباره بخواند؟ البته متوجه هستم جایگاه این سوال دفتر مراجع عظام هست، اما از دفتر مرجع چند بار سوال پرسیدم ولی پاسخی دریافت نکردم. درحالیکه دیگر سوالات بفاصله دو روز پاسخ دریافت میکردم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال در همان زمان هم یک باور اجمالی داشتهاید که واجبات خود را ترک ننمودهاید و همین کافی بود و بعد از آنکه رشد علمی کردید بدانید که تمام عباداتتان را در تراز عالیترین شکل عبادات قبول میکنند به حکم آنکه فرمود: « لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» (توبه/۱۲۱). خداوند جزای آنها را بر اساس بهترینِ آنچه انجام دادند، میدهد. موفق باشید
سلام علیکم: خسته نباشید. علامه در اصول فلسفه و روش رئالیسم از اعتباریاتی بحث می کنند که طبق اذعان خود ایشان روش در این مرحله تتبعی و استقرائی و سیر قهقرایی ست. حال چگونه این روش و این بحث با سبک کار فلسفه که با کلیات وجود است و به وسیله ملازمات عامه (صدرا) و برهان (مشاء) سازگار است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در این مورد بسی مفصل و مهم است در آن حدّ که جناب آقای دکتر اصغر مصلح کتابی تحت عنوان «اداراکات اعتباری علامه طباطبایی (ره) و فلسفه فرهنگ» تدوین و تنظیم کردهاند و یا جناب آقای دکتر قاسم پورحسن نیز چندین جلسه در این رابطه صحبت داشتهاند مبنی بر آنکه هر اندازه در جامعه و در فرهنگی، اعتباریات، بیشتر حاضر باشد حکایت از نوعی روح تمدنی در آن جامعه حاضر است و از عظمت شخصیت علامه طباطبایی همین بس که متوجه جایگاه اعتباریات در این تاریخ شدهاند، امری که در گذشته در بین فیلسوفان معمول نبوده است. موفق باشید
سلام آقا مرتضی! شاید گوش ما با نجوای تو ناآشناست ولی این کلمات و روایتِ تو است از ما که ما را با تو آشنا کرده و به دنبال تو راه افتاده ایم تا شاید از لابلای این همه هیاهو و غبار آغشته به دروغ و ناراستی، افقی را که با جانت برای ما گشودی، بیابیم. آسید مرتضی جان! بر کدام کوه سجده کنان رفتی؟ تا از میان غار حِرا ات گوشهایت را از سخنهای هروزی بزدایی و آیات حق را برایمان روایت کنی؟ به کدام کهفِ حصینی پناه بردی که خود را آماده شنیدن آیات و اشارات حق کردی؟ به کدام چشمه رفتی و از آبش نوشیدی و غسل کردی و وجودت را از غیرش پاک کردی؟ و آیینهای شدی تا هر خانه عنکبوتی را ویران کنی و ما را از غفلت بیرون کشی؟ و ما را به جایی بخوانی که نه در پیش است و نه در پس!! آنجا همان جایی است که با پاهای آشنا به معراجت رفتی و ما را به آن خواندی. آقا مرتضی! سالها میگذرد از شهادتت و ما که ناآشناییم به شهادتت، آمدهایم تا شهادت بدهیم به همان صراطی که تو و آنان که تو برایمان روایت کردی شهادت دهیم و از میان این گرد غبار که چشم ها و گوشها و پاها را کور و کر و گمراه در راه کرده، چنگ به حبلالمتینی زنیم که تو با آن خود را بالا کشیدی و از آنجا برایمان راویِ حقیقتِ زمانه شدی. امید که نوری که تو را به آن خواند، ما را بخواند و ما نیز بگوییم از آنچه باید بگوییم و نگفتهایم؛ آن همان خورشید حقیقتیست که نورش تو را به آن خواند و ما نیز اِنابهکنان آمدهایم تا چشم بشوییم، آن را بیابیم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! حقیقتاً آن مرد یعنی آرمانِ آوینیِ دیروزهای دور و آقاسید مرتضی آوینیِ امروزها و فرداها، داستان نوشیدن از چشمه زلال حضرت روح الله را در گفتار و نوشتارش با ما در میان گذاشت تا ما نیز از حضور نسبت به معرکه حقیقتی که با جمهوری اسلامی به میدان آمد؛ عقب نمانیم.
حقیقت، چه اندازه شیرین و با صفا است وقتی انسان را در بر بگیرد و یا بگو انسان با آن روبهرو شود، چه رویارویی عظیم و عجیبی! که انسان در آن حضور، همچون جناب لسانالغیب حافظ بزرگ: «چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم». دقیقاً این همان چشمه حیاتی است که از طریق انقلاب اسلامی میتوان به سوی آن گام برداشت و زیباییِ حرکات شهدای عزیز را لمس کرد و حضور در جبهههایی که سالهای پیش قصه شور ایمان بوده است را، تجربه نمود و از معجزه یاد شهدا در مقتل آنها حیران شد، همان حیرتی که پیامبر خدا «صلواتاللهعلیهوآله» از پروردگارش تقاضا نمود: «ربّ زدنی تحیّراً» جمعبندیِ عجیبی است بین سیاستی که عین دیانت است و حقیقی که در سیاست ظهور میکند و شهادتی که بودنی است بس بزرگتر از ماندن. موفق باشید
با سلام و خدا قوت: یه سوال داشتم در مورد وضعیت کشف حجاب نوجوانان و جوانان. میخواستم بدونم وظیفه ما چیه؟ باید تذکربدیم چون نوجوان معمولا تذکربشنوه لجباز و جری میشه و اینکه شما کارهای آقای تقوی رو تایید میکنید در مورد امر به معروف و اینکه کارهاشون افراطی نیست؟ ممنون میشم راهنماییم کنید با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جریان کار آقای تقوی نیستم. عرض بنده همان جوابی است که به سؤال شماره 34654 داده شد. موفق باشید
با سلام و خدا قوت خدمت استاد و کسب اجازه در فص یعقوبی هستم. استاد من حدود ۱۲ سال است که اکثرا دعای من «هب لی کمال النقطاع» هست تا آنجا که می فرماید «به عز قدسک» و دوست دارم ان شا الله در عوالم بعدی به جایگاه برزخیت کبری نائل شوم ولی خودم را در این حد اصلا نمی بینم و از طرفی میدانم بیشتر از حول عین ثابته ی خود نمیتوانم بالا بروم و فکر نمیکنم عین ثابته ی من تا اینجاها باشد. میخواستم از شما بپرسم آیا ما در عوالم بعدی نهایتا به افق رویکرد روح مان نائل میشویم یا حول مدار عین ثابته ی خود بیشتر نمی توانیم نائل شویم؟ استاد لطفا پاسخم را ملموس بفرمائید. خدا خیرتان دهد
باسمه تعالی: سلام علیکم: عین ثابته هرکس، همان شخصیت او میباشد در بستر انتخابهایش. و هر اندازه انتخابهای او توحیدیتر باشد، در همان بستر شخصیتش وسعت بیشتری مییابد. به نظر میآید در «فصّ عُزیری» بهتر بتوانید جایگاه عین ثابته را برای خود روشن کنید مبنی بر آنکه در این بحث، جبری در میان نیست. موفق باشید
بسم رب الشهدا و الصدیقین. سلام و احترام خدمت استاد طاهرزاده: بنده جوانی ۱۹ ساله هستم و آثار شما را مطالعه میکنم و سخنرانیهایتان را گوش میکنم بنابراین تصمیم گرفتم در رابطه با آینده تحصیلی و سیروسلوکم با شما مشورت کنم. بسیار در انتخاب مسیر تحصیل مردد هستم و حقیقتا نمیدانم کدام رشته و تخصص نیاز هست و میتوانم در آن زمینه مفید باشم و امام زمان هم از بنده راضی باشند، رشتهام علوم انسانی هست و به تمام دروس از جمله فلسفه، حقوق، روانشناسی، جامعهشناسی، اقتصاد و... علاقه دارم. از طرفی به علوم حوزوی هم علاقه دارم و برخی از کتب آیت الله جوادی آملی را مطالعه میکنم. بنده از میان علما به امام خامنهای، علامه حسن زاده و آیت الله جوادی آملی بسیار علاقه دارم و میخواهم چه در دانشگاه و چه در حوزه راه این بزرگواران را ادامه دهم و تکمیل کنم. شما بفرمایید چه راه و رشتهای را انتخاب کنم و آیا برای این مسیر حتما باید حوزه و دانشگاه رفت یا راه دیگری هم وجود دارد؟ نکتهدیگر هم شهادت است، بنده از خداوند میخواهم که هم عالم شوم و هم شهید و در نماز شب از خداوند شهادت میخواهم. لطفا راهی را معرفی بفرمایید که ان شاالله ختم به شهادت و رضایت خداوند و امام زمان شود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید میتوانید إنشاءالله با حضوری فعّال در دانشگاه و دنبالکردن مباحث و معارف فلسفی و قرآنی، فعّالانهتر در صحنه حاضر باشید. موفق باشید
با سلام خدمت شما استاد بزرگوار: من پس از آن که بصورت تجربی من را تجربه کردم، چگونه میتوانم هستی مطلق را به روش تجربی، تجربه کنم؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: به همان معنایی که بودن خود برای شما احساس شد، همان بودن با دفع حجابهای فکری و اخلاقی، آرامآرام وسعت ما را در درک وسعت حضرت حق فراهم میکند. موفق باشید
سلام استاد: خدا توفیقاتتان را روز افزون بفرماید ان شاالله ب...
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است نظری به جواب سؤال شماره 33403 بیندازید إنشاءالله نتیجه خواهید گرفت. موفق باشید
سلام استاد گرامی: بنده ابتدا یک سیرمطالعاتی از استاد شهید مطهری داشته ام و اکنون سیر مطالعاتی شما را آغاز کرده ام. برایم سوال است که مطالعه و کسب علم تا کجا؟ و اصولا تا چقدر باید مطالعه داشت و بعد از تمام شدن سیرمطالعاتی شما آیا دیگر مطالعه برای فرد عامی چون من کافیست؟ و باقی عمر را به عبادت و حج و نماز و قرآن خوانی بگذرانیم؟ یا کتابهای سطح بالاتری هست که ما از آن غافلیم؟ چون از آیت الله بهجت پرسیدند راه کاری ارائه بدهید گفتند آقاجان گناه نکنید. آیا همین مقدار مطالعه و آگاهی همراه مراقبت از نمازها و تهذیب نفس ما را به هدف میرساند؟ مباحث وحدت وجود و... که در عرفان به گوشمان میرسد چه؟ در کدام کتاب شما آن را جستجو کنیم؟ یا لزومی ندارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همه این مطالعات و کسب معارف مقدمه است برای تدبّر در قرآن و بهرهمندی بیشتر در عبادات، إنشاءالله. موفق باشید
سلام علیکم: ارادتمندم استاد گرامی. مرحوم امام خمینی در صفحه ۳۱۰ تعلیقات فی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، روایتی میآورد که دال بر وجود صفات نیکو در خلیفه اول ابوبکر است. علی الظاهر در اثبات بحث وحدت وجود به روایتی که پیغمبر خطاب به ابوبکر میگوید همگی صفات بهشتیان در توست، استناد میکند. آیا این روایت جای توجیه دارد؟ چرا که ما معتقدیم تا روز قیامت هر ظلمی بشود ایشان در آن ظلم شریکند و خلود در جهنم دارند. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت بفرمایید که در آن متن، بحث در «وحدت وجود» است و اینکه هر موجودی به اعتبار وجه تکوینی او همه کمالات را دارا میباشد. به همین جهت در جملات قبل متذکر میشوند: «جمعها بین الوحدۀ و الکثرۀ من اثر الجمعیۀ البرزخیۀ الکبری» و در آخر متن، نکتهای را که به حضرت موسی «علیهالسلام» وحی شده است را میآورند به معنای «موجودٍ اخس». موفق باشید
ماندهام خدایا! شهر الرّمضان است؟! پس چرا هنوز قلبم هنوز همان خانه مکدّر است که بوده؟ همان تاریکخانه که جز غفلت چیزی در آن لانه نکرده!! خدایا! در شبانگاه شب است "من خلوت کرده، در سوسوی سیاهی شب، پایان ضیف تو را میبینم، با خود میگویم تمام شد؟» آری! تمام شد و من هنوز نشستهام و ره توشهای بر نداشتم! راستی خدایا! چگونه چشمانم را ببندم و گوش به ندایِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ: إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ& وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ» قرآن تو ندهم؟!! راستی! چگونه قلبم را در آسمان ابر باران آیات قرآن تو سیراب نکنم؟ در ماهی که تو میزبانی و پذیراییت، شیرینی سخن توست؟! پس چگونه دست ردً به پذیرایی دلکشات بزنم و با سخنات به استقبال تو نیایم؟ میگویند: «شرف المکان بالمکین» پس خانه «رمضان» خانه توست و حرمش قرآنِ تو، و تو به یُمن مبارکی تنزیل سخنات در این خانه؛ در شهر الرمضان، آب و نان بر ما حرام کردی تا گوشهایمان یکبار دیگر گوشِ قلب به آیات تو بسپارد و تو را بار دیگر بیابد و در گرمای خانه تو، ماهی آسوده از هر غیری باشد.
امان و درد!! که هنوز در شک تردید دارم مینویسم و باری به میهمانی تو نمیآیم و کمی قلب خود را خالی از میهمانهای ناخوانده نمیکنم؛ و پا درین خانه نمیگذارم....
ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی / اسباب جمع داری و کاری نمیکنی
ترسم کز این چمن نبری آستین گل / کز گلشنش تحمل خاری نمیکنی
حافظ برو که بندگی پادشاه وقت / گر جمله میکنند تو باری نمیکنی
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. باید به دل خطاب کرد که ماه رمضان، وقتِ حضور است و توجهدادنِ «جان» به «حضوری لیلةالقدری»، که در واقع همه قرآن است بدون آنکه آیهای خاص و یا آیاتی خاص مدّ نظر باشد و اینجا است که فکر میکنیم در ماه رمضان برایمان خبری نشده. زیرا این اندازه که به تکتکِ آیات نظر داریم و به آن صورت عادت به رابطه با قرآن کردهایم؛ نظر به قرآن به عنوان یک حقیقت کلی، نظر نداریم. در حالیکه همه تلاش ما باید آن باشد تا با رعایت آنچه در این ماه باید رعایت کرد، به هویت کلیِ ایمانی خود نزدیک شویم و آن احساس حضوری است جامع. و معلوم است که در این حالت با این آیه روبهرو میشویم که: «وَ مَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ» یعنی مگر «لیلةالقدر» امری است درکشدنی؟ آنطور که مثلاً راستگویی خود را درک میکنیم؟ نه! نوعی از «حضور» است که از هزار ماه عبادت بالاتر است، مثل حضور ذیل ولایت علی «علیهالسلام» است و یا مثل حضور در تاریخ انقلاب اسلامی است که ظاهراً هیچچیز قابل درکی نیست، ولی همه اعمال و رفتار ما را همین نوع حضور، معنا میبخشد. و چه خوب است که به این مژده الهی بیندیشیم که خبر میدهد در ماه رمضان «لیلةالقدری» نهفته است به همان معنایی که شما به حضوری غیر قابل درک ولی در عین «حضور» نایل خواهید شد. موفق باشید
سلام: من چند وقتیه در صدد این هستم که وقت هام رو بیشتر به یاد خدا و اهل بیت به خصوص حضرت زهرا اختصاص بدم، با حضرت حرف میزنم گاهی، ولی چند روزه حس خستگی دارم حس اینکه انگار یقین ندارم که حضرت زهرا منو میبینه و پیشمه، یا خدا حضور داره و پیشمه، انگار حس میکنم مثلا حضرت زهرا یه جایی اون دنیاس و از من دوره و قابل دسترس نیست، یا حتی راهیان نور که رفتم حس میکردم بقین ندارم به چیزایی که راجب شهدا میگفتن. نگرانم بابت این حال. همش میگم کاش میشد با چشم مادی دید حضرت زهرا رو. حس خستگی دارم از اینکه هیچ نشونه ای از حضرت، از خدا، از شهدا ندارم. با خودم میگم خب من باید ببینم. آخه نمیشه که اصلا هیچی ندید با چشم ولی یقین داشت! میگم وقتی من هیچ علامت و نشونه و ... ندارم باعث شده همه چی برام در حد حرف باشه، نه شهودی، نه چشم بصیرتی، نه چیزی. البته فکر میکنم به خاطر گناهانمم هست که پرده ی شک و عدم یقین رو قلبم اومده ولی انگار با استغار و کمک از شهدا و ... باز هم این حجاب رفع نشده. خواستار کمک شما هستم. ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد، دنبالکردن مباحث معرفت نفس کمک میکند و در این رابطه پیشنهاد میشود کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوتی آن را که هر دو روی سایت هست؛ دنبال بفرمایید تا إنشاءالله تصور خوبی نسبت به درک حضوری حقایق برایتان پیش آید. موفق باشید
عرض سلام استاد عزیز: وظیفه من در برابر همچنین پدر و مادر بزرگواری که بعضی از رفتارهایشان را خواهم نوشت چیست؟ ۱. سیستم خواب من بهم ریخته و از ساعت ۱۰ تا ۱۲ شب و ۸ صبح تا ۲ بعد از ظهر شده است که خودم میدانم اشتباه است ولی این دلیل میشود که موبایل من را بردارند و بعد هم بگویند خواستیم سر موقع بخوابی؟ ۲. به کوچکترین رفتارهای من ایراد میگیرند که تو فلان گونه هستی و خیلی این رفتار بده و... در کل که از جهت نداشتن اختیار، من نزد آن بزرگواران گوسفندی بیش نیستم، حالا باز هم باید احترامشان کرده و همین طور عصبانیتم بیشتر شود؟ فقط خواهش میکنم یک شخص ۲۱ ساله رو فرض کنید که در همچنین شرایطی چه ها که نمیکرد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: سختگیری آنها خوب نیست، ولی دلسوزیهای آنها را نیز مدّ نظر قرار دهید که مایلند شما در مسیر طبیعی زندگی که سایر انسانها به طور معمولی در آن قرار دارند؛ قرار بگیرید تا انسانی منزوی و تنها و جدا از دیگر انسانهای معمولی و آشنایان خود نباشید. موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیز: استاد عزیز، اگر بخواهیم افق گشوده مقابل انسان را برای حس بیشتر روشن یا بیان کنیم آیا می توانیم بگوییم آنچه انسان در پیش روی خود یا تعریف خود را آن حس، می یابد و احساس می کند که باید در آینده آن را بیشتر بروز دهد و به تفصیل درآورد و زندگی خود را براساس آن به نظم آورد. ۲. افق گشوده بر جامعه را می توانیم همان روح تاریخی در نظر بگیریم؟ ۳. استاد عزیز نظر شما در مورد این گفته چیست که "بسم الله الرحمن الرحیم؛ به ظهور ذات به اسم الله والله که نور آسمان و زمین است و رحیم است، رحیم که به مهمانی خاص خود می برد طالبان راهش را، پس آسمان و زمین هم نمایش اوست و هم در جهت نمایش او حرکت می کند. داستان آفرینش، داستان نمایش اوست و روح تاریخی و افق گشوده جهان قدسی تقدیر زیبای این عالم است. ۴. اینکه استاد عزیز فقط زمانی که هر پدیده ای به اسم الله که رحمن است و رحیم، در نظر گرفته می شود می توانیم از آن راضی بوده و نسبت به پدیده رضایت داشته باشیم و زمانی که پدیده را با هویتی غیر اسم الله در نظر می گیریم نسبت به آن حالت دفع (غضب یا ترس) ایجاد می شود، موثرترین راه که باید انجام دهیم چیست که هویت ها که تعریف غیر اسم الله از پدیده است در جانمان رنگ ببازد. ۵. استاد عزیز آیا جهاد تبیین امروز می تواند بجز عارف شدن اشخاص به دیدن هر پدیده ای به اسم الله است؟ ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری! و راز عبادات اولیای الهی را در همین رابطه میتوان دانست. ۲. همینطور است. مشروط بر آنکه تاریخ را به حکم «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْن» اراده الهی بدانیم که به سوی انسان نظر کرده. ۳. همینطور است. به همین جهت فرمود: او نور آسمان و زمین است و نفرمود آسمان و زمین را نورانی میکند، که معنای دوگانگی در میان باشد. حضرت امام در تفسیر سوره حمدشان نکات خوبی در این مورد فرمودهاند. ۴. با نظر به حضور سنن الهی ما در هر پدیدهای باید نظر کنیم. ۵. آری! و به همین جهت با رویهروشدن با افراد باید باطن خداجوی همه را در ابتدای امر مدّ نظر قرار داد و با آنها گفتگو کرد تا حجّت تمام شود. موفق باشید
عرض سلام: سوال من درباره رابطه خلق با خداست. خدا وجود بینهایت است و طبق قاعده بسیط الحقیقه کل الاشیا ما هم از خداییم. در عرفان میگویند ما تعین خداییم. ۱. این تعیین یا ظهور یافتن چگونه بوده؟ آیا درست است اینگونه بگوییم که خداوند حدودی از وجود خود را اگر ظاهر سازد عالم مجردات شکل میگیرند مثل روح و فرشتگان و عقل و اگر این وجود محدود ترشود عالم ماده شکل میگیرد و در این صورت ذات خدا متصل به عالم ماده و مجرداتست بلکه مادیات و مجردات محدودهای از وجود لایتناهی خداست. یعنی به این صورت که انسان وجود خود را امتداد بدهد میرسد به عالم مجردات و اگر علم غیب داشته باشد میبیند که اتصال دارد به وجود خدا بدون هیچ انفکاکی و قسمتی از وجود خداست. ۲. سوال بعدی اینکه اگر خداوند وجود نامحدود است نباید تغییری کند و هدفی داشته باشد (از خلقت) مگر اینکه ذاتا خالق باشد پس این تجلیات ازلی هستند و از ازل بوده اند. درست است؟ ۳. تجلیات خدا محدودند ما فی البداهه میبینیم وجود ما که تجلی خداست محدود است. آیا محدودیت تجلی باعث محدودیت خدا نمیشود؟ چرا تجلیات خدا نامحدود نیست تا مانع از محدودیت شود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. بحث در خلیفة اللهی انسان است به عنوان مظهر اسماء الهی. و به همین جهت واژه «تعیّن» اگر هم گفته میشود، مسامحةً گفته است. ۲. همینطور است. در نسبت با خدا، ولی نسبت به مخلوقات بر اساس قوهها و امکاناتی که دارند، جلوات خدا تغییر میکند. ۳. خیر! این محدودیت به جهت وجه امکانی ما میباشد. موفق باشید
سلام: وقت بخیر استاد! استاد داشتم خطبه فدکیه رو مطالعه میکردم رسیدم به آخر داستان که حضرت زهرا سلام الله علیها از مسجد برگشتن خانه و با امام علی علیه السلام گفتگو هایی داشتن راستش من کسی نیستم که بخوام ایراد بگیرم ولی هر جور فکر میکنم نمیتونم گفته های حضرت زهرا به امام علی رو بپذیرم چون کلماتی بکار برده شده در معنی خیلی تند و یه جورای طعنه زدن به امام و برداشت نوعی تعلل کردن از امام رو میرسونه اصل خطبه که کاملن مشخصه ولی همون آخرش رو اگه لطف کنید تبیین کنید. ممنون میشم خدا خیرتون بده.🌹
باسمه تعالی: سلام علیکم: مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی در کتاب خود تحت عنوان «زندگانی فاطمۀ زهرا «سلاماللهعلیها» دقیقاً همین اشکال را مطرح میکنند و میفرمایند این قسمت به احتمال زیاد، ساختگی باشد زیرا آن کسی که این قسمت را جعل کرده است متوجه نبوده حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» در خانه، خطبه نمیخوانند. در حالیکه جملاتی که از حضرت با همسرشان در خانه نقل شده است، همان حالت سجعگونه خطبهای را دارد که در مسجد مدینه نقل کردهاند. علاوه بر این اساساً فضای سخن، فضایی نیست که بتوان آن را به حضرت زهرای مرضیه «سلاماللهعلیها» نسبت داد. موفق باشید
بسم الله. سلام علیکم: عرفای بزرگ شیعه با آن همه علم و ریاضات و عبادات سخت که باعث تفاوت بسیار زیادشان با مردم عام میشود و باعث برتر بودن آنها نسبت به دیگران میشود با توجه به «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» چگونه هیچ گاه خود را برتر از دیگران نمیدانستند و حتی برتر بودن نسبت به دیگری در ذهنشان هم نبوده؟ و آیا واقعا در ذهنشان هم فکر برتر بودن نبوده!؟ یا اینکه این فکر بوده اما در عمل با آن مجاهده می کردند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه انسان بیشتر خود را با رفع حجابها در محضر حضرت حق احساس کند، بیشتر متوجه فقر وجودی خود و خالیبودن دست خود میشود. بنابراین حقیقتاً این بزرگان، خود را اقلّ اقلّین مییابند. موفق باشید
با سلام: من سه سوال بین 33520 الی 33524 پرسیدم. اما متاسفانه جواب داده نشد. حداقل من وقت صرف می کنم وقت میگذارم این حق را دارم، پاسخی دریافت کنم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بزرگوارا! عنایت داشته باشید مبنای اصلی این سایت، جوابگویی به سؤال کاربرانی است که کتابها و سخنرانیهای سایت را دنبال میکنند و در آن رابطه ممکن است سؤالاتی برایشان پیش آید و از این جهت توجه داشته باشید جوابدادن به هر سؤالی بخصوص سؤالاتی که از سؤالِ سؤالکننده معلوم میشود از موضوع، اطلاعات کافی ندارد؛ در حدّ این سایت نیست و ما فرصت جوابگویی به آن سؤالات را نداریم. و همچنانکه عرض شد بعضی از سؤالات طیّ درس و بحث روشن میشود. آری! ممکن است در دل بحثی که انجام میگیرد و ذهنها آماده میشود سؤالی مطرح گردد و ما بتوانیم آن سؤال را طیّ آن فضایی که برای سؤالکننده بر اساس آن مباحث پیش آمده، جواب دهیم. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم: آیا انسان می تواند مظهر اسم الله بشود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا که نه! مگر معنای خلیفة الله بودن جز این است؟ موفق باشید
سلام استاد: بازم منم شاگرد نالابق😊 استاد کم آوردم، اینکه یه روز نتونی فلان کار رو انجام بدی و حتما بدون دلیل نیست، باید تمام تعادل خلق وخو و شخصیتت رو از دست بدی و مثل یه بره بی صاحب رها بشی تا هر بلایی سرت بیاد؟یک خطا نشونه اینه که دست از دین ورداشتی؟ من تفکر آدمها و قضاوتها رو نمی فهمم اما تا جایی که میدونم وقتی یه مساله در باورت رسوخ میکنه حتی اگر هنوز نتونستی در ظاهر به کمال اون باور برسی ولی دم به دقیقه باورت تغییر نمیکنه که! انسان باید چطور خودش رو معرفی کنه که با یک اشتباه که از بهشت بیرونش میکنن تمام تلاشش رو برای برگشت میکنه هرچند شاید نمیدونه که راه درست دقیقا به کدوم یکی از دانسته هاش بر میگرده، خصوصا در صورت وجود زمان کافی، و دیگه دیگران روش حساب باز نکنن که نظرش عوض شده! من اشتباه میکنم، من کم میارم، سست وضعیف و بیخیال میشم و بلعکس، گاهی نمیدونم خصوصیات اخلاقی قبلم رو در جزییات با چه رفتاری و خصوصیاتی جایگزین کنم که درست و حکیمانه باشه، و رودربایستی بودن آزارم میده و شاید مقداری ترس از طرد شدن، متاسفانه همیشه بخش عملی از تئوری خیلی سختتره، برای همینه که من نصفه آدم موندم ولی هیچوقت نمیتونم اون نصفی رو که دارم نادیده بگیرم چون اون عین من، من هست هرچند بالقوه و اگر اون نصفه هم بره دیگه من وجودی ندارم و مساوی با مرگ منه حتی اگر به ظاهر زنده باشم، بنابراین هیچوقت نظرم عوض نمیشه، استاد شما میگید انزوا بده هرچند من اینرو ترجیح میدم، و اینکه زن اجتماعی هم چیز درستی نیست، به تعادل رسیدن واقعا درد آوره، نمیدونی جواب سوالی رو بدی یا ندی! از خودت، اهدافت، برنامه ات و.... بگی یا نگی و در هر دو صورت اشتباهه، و اینکه چی بگی؟ چقدر بگی؟ با چه لحنی بگی؟ و...، من حس یک نوجوون رو دارم که تازه داره با حقیقت اجتماعش، آدم های اطرافش و... آشنا میشه که حدود ۳۰ سال در بینشون بوده و به یک نحوه دیگه اونها رو شناخته باهاشون انس گرفته بهشون علاقه و محبت داشته، درحالیکه انعطاف روحی اون نوجوون رو ندارم و با هر بار روبه رویی با حقیقت یک فرد یا مساله و... میشکنم و باید اون شکستگی رو ترمیم کنم با یک باور و روش درست، اون هم در عمل به تنهایی و با آزمون و خطا، گفتید تنهایی گاهی بهتره میتونم اشاره شما رو حدس بزنم. اما اگر من ظرفیت عارف شدن رو نداشته باشم چی؟ قبلا به خاطر داشتن یکسری استعدادها به خودم افتخار میکردم اما الان به خودم فوش میدم چون نمیدونم چطور کاری رو بکنم که جواب درست هر کدوم رو همزمان داده باشم و تا جایی که به عهده منه به بلوغ رسونده باشم. با این همه وقتی می بینم که کسی مثل شما هست دلگرم وامیدوار میشم که این دنیا خوبی هم داره که بخاطرش بتونی زندگی رو تحمل کنی، پرحرفی کردم، درپناه حق باشید ان شاءا...💚
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا فکر نکنید که این حالات، قصه این دوران است برای انسانی که میخواهد بدون انقطاع از سنت گذشته در این جهان و در آینده آن حاضر شود؟ لذا جمع روحیه سنتی و در عین حال به روز بودن، امر سادهای نیست و از این جهت بحثهای «جهان بین دو جهان» به میان میآید تا نه گذشته سنتی خود را نادیده بگیریم و به انسانهایی که متعلّق به آن سنتاند بیاحترامی کنیم، و نه در گذشته بمانیم و از حضور در تاریخ انقلاب اسلامی غافل شویم. إنشاءالله امیدوار باشید که به وسعت انسان حاضر در «جهان بین دو جهان» همه روحهایی که به نحوی با امور قدسی و معنوی ارتباط دارند، در خود جای دهید و آنان را از خود بدانید. موفق باشید
سلام و عرض ادب استاد بزرگوار: میبخشید مدتیست، همسرم درگیر بیماری صعب العلاجی شدند و پزشکان هم امیدی ندارند. اضطراب بالایی دارم و واقعا کم آوردم، غم زیادی بر دل و قلبم وارد شده. شما چه توصیه ای دارید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم آن است که در این نوع سختیها در دل انجام وظایفی که داریم از امتحانبودن این نوع مسائل غفلت نکنیم. عرایضی اخیراً در رابطه با سوره تغابن تحت عنوان «بسط وجود انسان در سایۀ بلا و ابتلا»https://eitaa.com/matalebevijeh/18004 شده است خوب است به آن عرایض توجه شود. موفق باشید
سلام علیکم وقتتان بخیر: ان شاء الله سلامت و موفق باشید. علت اینکه در آثار شهید آوینی (ره) بویژه کتاب حلزون های خانه به دوش و ایضاً آثار و یادداشتهای حضرتعالی چنین تعابیری مطرح میگردد که «روشنفکر در همه جای دنیا محکوم به سرنوشتی نهیلیستی است اما در این مرز و بوم، انتلکتوئل در مقام نفی می ماند و کارش به نفی در نفی و اثبات نمیکشد و به نحوی حتی منکر ذات خویش میشود»، چیست؟ با چه برهان و افقی از منظر حکمت معنوی شهید آوینی و حضرتعالی، این بحث که عاقبت محتوم همه روشنفکران که چه بسا بتوان از آنها بعنوان پیامبران عصر و گفتمان مدرنیته نام برد، نیست انگاری و نیهیلیسم است و در چنین فضایی غوطه ور میگردند، مطرح میشود؟ در خود جهان غرب کتبی مانند «روشنفکران و شکست در پیامبری» که دکتر حسین کچویان هم آنرا ترجمه به فارسی کرده اند، مطرح شده و به نوعی دقت به این مسئله پیش آمده ولی شهید آوینی با آن بیان شورمندانه و حکیمانه شان و از دریچه حکمت معنوی انقلاب اسلامی، روزنه دیگر و متعمقانه تر از خود آنچه امروز بعض غربیان به آن توجه کرده اند را مطرح نمودند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در سوبژهشدن انسان است برای خود و اینکه در این منزل، اگر انسان با محتوایی درست به اصالتهای انسانیِ خود جواب ندهد؛ مانند ظرفی است که تهی مانده است. در این رابطه مطالبی تحت عنوان «راز نیستانگاریِ بشر جدید و راه عبور از آن» تنظیم شده است و به صورت مقدمهای در دو جلسهای اخیراً باب آن باز شد https://eitaa.com/matalebevijeh/13805 و در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه»، بحثی با عنوان «نظر به ظرفیتهای بشرِ جدید و راه معنابخشی به آن در افق تمدن اسلامی» https://eitaa.com/matalebevijeh/13876 عرضه شد. باشد که مقدمهای گردد برای عرایضی که در پیش است. موفق باشید
استاد بزرگوار سلام و احترام: بنده نزدیک ده سال مادری داشتم که متبلا به سرطان بودند و دیدن رنج های ایشان به همراه سایر مشکلات خانوادگی، و در نهایت فوت ایشان منجر به افسردگی بسیار شدید در بنده شد. مدتی پس از فوت مادرم سعی کردم صبر پیشه کنم و با قرآن و امور معنوی به دنبال درمان خلأهای روحی خودم بودم، اما متأسفانه مدتی بعد به دلیل افسردگی شدید و تعدد مشکلات در زندگی نعوذ بالله دچار حس بدبینی به خداوند و کاهلی در انجام امور دینی شدم و بویژه کنترل طهارت چشم را از دست دادم و گناهانی را مرتکب شدم که تصور نمیکردم به آنها آلوده شوم. دانشگاه هم فضایی به شدت در نقد و انکار همه حلقه های اتصال معنوی از قرآن کریم تا مهدویت و ولایت فقیه را داشت و ناخواسته به تضعیف باورهای ما منجر میشد. همزمان با این اتفاقات دانشجوی بسیار موفقی بودم و اخبار مربوط به موفقیت هایم نقل مجالس شده بود و مستمراً شاهد پیشرفت در کارهایم بودم. به حدی که به دلیل موقعیت های شغلی خوب تصمیم به تأهل گرفتم. این وضعیت ادامه پیدا کرد تا زمستان سال گذشته که مجدداً تصمیم به اهتمام در انجام امور دینی و معنوی گرفتم اما آن زمان شدیدا به وسواس فکری و عملی دچار شدم. تا حدی که مرا به بیقراری های شبانه و گاه بی خوابی های مطلق چند روزه کشاند. مدتی دچار وسواس سلامتی شدم و هر نوع تغییر در وضعیت جسمی ام را نشانه ای از ابتلا به یک بیماری تلقی میکردم. سپس به شدت دچار وسواس عملی در زمینه طهارت شدم، بگونه ای که در تمام نماز مشکوک به شماره رکعات و صحت اذکار بودم و از طرف دیگر هجوم افکار ناخواسته شیطانی سراسیمه ام میکرد. هر زمان میخواستم به یکی از ائمه اطهار (ع) متوسل شوم، افکار توهین آمیز ناخواسته حلقه اتصالم را دچار اختلال میکرد و هر زمان در خیابان گام مینهادم، هجوم افکار منفی درباره دیگران و تصویرسازی های ناپسند از آنان عذابم می داد. اساتید طب سنتی علت را غلبه سودا عنوان کردند و تدابیر سودازدایی را تجویز نمودند. اساتید طب مدرن هم تشخیصشان ابتلا به ocd یا اختلال وسواس فکری عملی اجباری بود. اما نمی دانم چرا تصورم این است که بیش از همه این وضعیت معلول مسائل اخلاقی و روحی بنده است و اگر درمانی اساسی میخواهم باید در این زمینه جستجو کنم. در ماه مبارک رمضان مدتی مصرف داروهای شیمیایی را کنار گذاشتم و با انجام برخی دستورالعملها الحمدلله باورهای دینی ام بسیار تقویت شد و حالم رو به بهبود نسبی رفت و آن تصاویر ناخواسته کمرنگ شدند، اما همچنان بی خوابی آزارم میدهد و باعث میشود حال معنوی برای عبادت و ذکر نداشته باشم. از طرفی هم دلم نمیخواهد به مصرف داروهای شیمیایی روی بیاورم. و هم از ظهور گاه و بیگاه افکار شیطانی ناخواسته مکدر و ناراحت میشوم. از طرف دیگر، بسیار اهل استماع موسیقی بویژه سنتی و عرفانی بودم، اکنون از صبح که بلند میشوم تا آخر شب انگار در مغزم قطعات پراکنده موسیقی به صورت غیر ارادی پخش میشود و از کنترل من خارج است. به این فکر میکنم که شاید نیاز است از موسیقی توبه کنم. در زمینه امور معنوی واقعا دچار حیرت هستم. نمی دانم این وضعیت را عقوبت گناه بدانم، امتحان الهی بدانم، یا سحر و چشم زخم تلقی کنم؟ یا چون فرد به شدت موفقی بودم و بعد یکباره بیماری شدید پیدا کردم را استدراج بدانم. در کلام اساتیدی چون جنابعالی هر کدام از این موارد دستورالعملهای جداگانهای دارند و من نمی دانم به کدام عمل کنم. چون علت را نمیشناسم درمان را هم نمیدانم چیست. آیا مراجعه به اساتید حوزوی علوم غریبه را مفید می دانید؟ از جنابعالی درخواست دارم اول اینکه لطفاً بفرمایید برای درمان این احوال چه کارهایی باید انجام بدهم؟ دوم اینکه برای بنده دعا بفرمایید تا ان شاالله بازگشت سلامتی ام فرصتی باشد تا بتوانم در ادامه عمر گذشته ام را جبران کنم و ان شالله به حد لیاقت مصداق «قَوِّ عَلى خِدمَتِكَ جَوارِحي وَاشدُد عَلَى العَزيمَةِ جَوانِحي» باشم و البته نذر کرده ام در صورت شفا از بیماری تمام تلاشم برای تحقق این دعا باشد. در ماه رمضان مدام به این فراز دعا فکر میکردم: وَاَعِنّي بِالْبُكآءِ عَلي نَفْسي فَقَدْ اَفْنَيتُ بِالتَّسْويفِ وَالاْمالِ عُمْري وَقَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الاْيسينَ مِنْ خَيري فَمَنْ يكوُنُ اَسْوَءَ حالاً مِنّي و نمیدانم خداوند فرصت دیگری در اختیارم قرار می دهد یا خیر ان شاالله سلامت باشید و خداوند به حضرتعالی عمر با عزت بدهد
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به روحانیتی که بحمدلله در عمق وجودتان هست و مانع میشود از حقیقت منقطع شوید و باید شکر کنید؛ بنده اولاً: جهت شفای هرچه بیشتر جنابعالی دعا میکنم و ثانیاً: رجوع به علوم غریبه را قابل اعتماد نمیدانم و پیشنهاد میشود بعد از مطالعه کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» با کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و شرح صوتی آن خود را وارد عالم مجرد خود بگردانید تا إنشاءالله به نتایج خوبی نائل شوید. موفق باشید
سلام علیکم استاد در مورد برائت از دشمنان هم حد اعتدال وجود دارد؟ از وقتی دشمنی ها و خباثت ها و خیانت های براندازان و سلبریتی ها و اصلاح طلب ها را دیدم مدام آنها را نفرین می کنم آرزوی مرگ و بدبختی برایشان می کنم حتی حرم هم مشرف می شوم از اهل بیت (علیهم السلام ) در خواست بلا بر آنها می کنم بعضی اوقات بقدری ناراحت می شوم که خودم از این ناراحت ها رنج می برم اشتهایم کور می شود معده درد میگیرم بعضی اوقات در قوه خیال به اندازه ای که برای ضربه زدن و رسوا کردن آنها خیال پردازی می کنم برای ارتباط با خداوند متعال و توسل به ائمه اطهار (علیهم السلام) انقدر قوه خیالم را مشغول نمی کنم برای خودم احساس خطر می کنم که وقتی این بغض عاقبت مرا هم به شر ختم بکند احساسات باعث شود صبر و رائفت حضرت آقا را نفهمم و در بعضی موارد خلاف میل ایشان رفتار بکنم و موضع بگیرم
باسمه تعالی: سلام علیکم: با اطمینان به سنت نابودی جریانی که دقیقاً به جهت مواضع حقِ نظام اسلامی با این نظام مقابله میکند، آرامش کامل باید داشت و مطمئن باشید با جاریشدن سنت الهی در این مورد ایمان و امید و آرامش انسان چند برابر خواهد شد. آیا آنچه این روزها در اسرائیل میگذرد، عبرت بزرگی برای ما نیست؟ موفق باشید
https://eitaa.com/jedaaltv_official/534