بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
9097
متن پرسش
با سلام: واقعا نعمتی هستید در جواب پرسش جوان 26 ساله آلوده به شهوات فرمودید: هرچه در زنان دیگر هست در زن خودتان هست و مابقی توهم است. سوال من این است (البته نه برای راه در رو. برای فهم) 1- اگر چنین است پس تفاوت زنها و زیباییشان یعنی هیچ تاثیری در جذابیت ندارد؟ 2- شاید این حدیث رسول الله (ص) در مورد روح زنها باشد و حال آنکه در این مسایل تفاوت جسم آنها جذاب نخواهد بود؟ 3- و از آن مهمتر اگر داشته تمام زنان در نزد همسر حاضر است پس وعده نعمت حورالعین و تعدد حورالعین و اینکه مثلا با هر گناه شهوت نکردن چه تعداد حور نصیب انسان می شود چطور توجیه می شود؟ خب انسان با یک حور بهشتی لذت میبرد دیگر. چرا تعدد حور؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی در ابتدای امر همسر خود را پسندیدید، از آن به بعد اگر مواظب باشید شیطان وارد نشود، می‌توانید همه‌ی زیبایی‌هایی که در نوع زن سراغ دارید را در همسر خود بیابید و احساس محرومیت نکنید، وگرنه مثل اهل دنیا که هر روز به وَجهی از دنیا دل می‌بندند، در مورد زنان هم همان طورعمل می‌کنید. حورالعین؛ صورتِ عبودیت انسان‌های موحد است و موضوعی است بیرون از این حرف‌ها. موفق باشید
8730
متن پرسش
بسمه تعالی سلام بر استاد عزیز. ببخشید سوال جدید ارسال می کنم چون هنوز ابهام برایم باقی بود. معذرت می خواهم. پاسخ شما صحیح که درباره مقربین فرمودیدکه اگر نماز را بدون حضور قلب بخوانند چگونه انتظار دارند نتیجه بگیرند. این یعنی از این نماز هیچ اجر و ثوابی نخواهند داشت؟ مقرب در شرایطی (مثلا نماز بدون حضور قلب) خود را مذنب می داند ولی خداوند که کریم مطلق است آیا مطلق بودن کرم خدا باعث نمی شود که حتی نماز (بدون حضور قلب) او را هم ماجور کند؟ -مثلا عملی که مستحب است برای همه بعنی مردم عادی و مقربین مستحب است. وقتی عملی در ذات خود مستحب است آیا میشود برای مقربین به جهت بجا نیاوردن جنبه کمالی اش هیچ گونه اجری نداشته باشد؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: مشکل همین است که آیا مقربین با چنین عزمی می توانند عبادت می‌کنند که بدون حضور قلب نماز بخوانند یا این را برای خود سیئه می‌دانند. آری در ذهن آسان است که بگوییم خدا که کریم است، ولی بحث در این طرف موضوع است که آیا معنا می‌دهد که مقربین در فضای مردم عادی باشند و یا از این مراحل گذشته‌اند؟ در بحث منازل سلوک تأکید بر آن است که سالک از منازل قبلی خود فرار می‌کند تا قرب برایش حاصل شود. موفق باشید
8308
متن پرسش
سلام استاد کمکم کنید من بازهم نتونستم جلوی خشمم را بگیرم و حسابی اینبار آبروی خودم و خانواده ام را جلوی فامیلامون بردم با وجودی که میدونستم مولای موحدان و امیرمومنان فرموده بودند "ایاک والغضب اوله جنون و ءاخره ندم" حالا بعد اون کار نمیدونم چکار کنم من باعث رنجش مادرم شدم کاش می مردم و همه را راحت می کردم از دست این کارهام خسته شدم خوب بلدم همه را نصیحت کنم اما به خودم که میرسه با عرض پوزش حسابی خر زیر پای شیطون میشم بیخود خشمگین شدم از دست کار یک نفر و خشمم رو کنترل نکردم و باعث دردسر شدم خیلی وقتا این مشکل را دارم و اوضاع اخلاقم با کتاب و جلسه هم فرق نمی کنه کمک استاد کمکم کنید خواهشا
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: تنها راه، رساندن این پشیمانی به عمق جانتان است از یک طرف، و از طرف دیگر با تواضع کامل پشیمانی خود را اظهار کنید. غضب ریشه در تکبر دارد. با تواضع إن‌شاءاللّه رفع می‌شود. موفق باشید
5857
متن پرسش
باسلام استاد من کلاس های تدبر درقران می روم و بسیار مفید است ولی وقتی می بینم که اینقدر علمم کم است و هیچ چیزی ندارم برای عرضه در مقابل خدا خیلی به من سخت می گذرد این کلاس ،مضظر میشوم از اینکه چیزی نمی دانم این کلاس فشار روحی زیادی برمن وارد میشود تحمل مطالب برایم سخت است نکند من در درونم با این مطالب مشکل دارم و کافر باشد درونم به این مطالب ؟چون روحم خیلی سختی میکشددر این کلاس با اینکه مطالب قرانی است صرفا ... 2)گاهی اوقات شده که دقت کرده ام درمیلاد امامان عیهم السلام غمگین هستم و برعکس در روز شهادت ایشان نه تنها غمگین نیستم بلکه شاید شارژ روحی هم بباشم ؟من امامان و معصومین را بسیار دوست میدارم ..استاد نکند من ادم شقی ای هستم و خودم خبر ندارم؟؟
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: 1ـ هیچ‌وقت از این فکر‌ها نکنید. در کلاس تدبّر در قرآن فشار به خودتان نیاورید تا نفستان پس نزند. 2ـ غمگینی شما در میلاد امامان از آن جهت است که نمی‌توانید حق آن‌ها را ادا کنید ولی در شهادت ایشان این آمادگی را دارید. موفق باشید
659

شک در عقایدبازدید:

متن پرسش
با سلام و خسته نباشید خدمت استاد طاهرزاده. انشاءالله تلاش شما در هدایت جامعه مقبول حضرت حق واقع شود.سوال من این است که آیا این که ما به خدمت ائمه اظهار میداریم مثلا "آقا ما فلان حاجت را از شما میخواهیم و حاجت ما را بدهید" شرک محسوب میشود؟ آیا حوائج را فقط باید از خود خدا خواست و یا نهایتا ائمه را شفیع کرد؟ اگر مستقیما از خود ائمه بخواهیم - ـبا علم به اینکه ایشان قدرتشان را از خدا دارند- اشکالی دارد؟ استادگرامی، من عقیده دارم ائمه معصوم و حتی حضرت ابوالفضل هرچه را ما از راه دور بگوییم میشنوند و ائمه اعمال ما را می بینند و افکار و نیات و مافی الصدور ما را میدانند هم شخص امام زمان و هم سایر ائمه که از دنیا رفته اند. آیا این درست است؟و معتقدم صدایشان بزنیم می شنوند. آیا این عقیده درست است؟لطف کنید توضیح دهیدنظارت ائمه بر اعمال و رفتار و افکارما چگونه است.استاد گرامی من گاهی در خیلی از مسائل شک میکنم حتی در خدا و خیلی ناراحت میشئم البته در عمق جانم به خدا عقیده دارم اما از این شکها بسیار ناراحت میشوم دنبالشان هم میروم اما باز یه جور دیگه ظاهر میشوندمیترسم نکند بخاطر این شکهادر قبر مرا جزءمومنین محسوب نکنند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: اگر مباحث «ده نکته از معرفت نفس» و «برهان صدیقین» را دنبال کنید هم جواب سؤال‌تان را می‌گیرید و هم از شک در عقاید آزاد می‌شوید. إن‌شاءالله موفق باشید
13283
متن پرسش
با سلام: استاد با توجه به سوال 13234 و سوالهایی که در این رابطه از شما پرسیده اند می خواستم در این مورد بیشتر توضیح بدین. منظورتون در این شرایط چیست؟ آیا اصلا پوشیدن این لباس که موجب جلب توجه است و من را بیشتر به لباس متوجه می کند تا به حضور حق لازم است؟ چگونه است که بزرگان ما خیلی راحت این لباس را در تن کرده اند و همه جا می پوشند؟ منظورم اینه که اذیت نیستند. ای کاش استاد بزرگوار در مورد لباس روحانیت با توجه به مسایل معرفتی که در کتابهای خود مطرح می کنید جزوه یا کتابی می نوشتید تا طلبه هایی مثل بنده که زیاد هم هستند و در تردید پوشیدن و نپوشیدن لباس هستند از این تردید به در آیند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت آیت اللّه حسینی طهرانی در درس 135 از کتاب‌های «امام شناسی»، بحث مفصلی در رابطه با معمم‌شدن داشته‌اند. خوب است که بدان‌جا رجوع کنید. این طبیعی است که ابتدا ذهن انسان مشغول لباسی که پوشیده است، می‌شود. ولی بعداً حضور با لباس روحانیت را به عنوان یک رسالت دنبال می‌کند. موفق باشید

11763
متن پرسش
سلام علیکم استاد: من جانم از ناامیدی به تنگ آمده، در کسری از ثانیه پر از امید و در همان حال به شدت ناامید هستم. 1. در کدام درس شما علت فراز و فرود و قبض بسط شرح داده شده؟ 2. راهکار عملی عبور از نا امیدی در همان لحظه و پایدار کردن احوال قلب چیست؟ خدا هیچگاه شما را در ناامیدی نگذارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با یک اراده‌ی محکم بنا را بگذارید توصیه‌ی مولایمان علی«علیه‌السلام» را به فرزند بزرگوارشان در دو جلد کتاب «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» دنبال کنید. چرا به دنبال برکه هستید؟! دریا در جلو شما است. موفق باشید

10307
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام: جناب طاهرزاده مدتهاست شما را می شناسم از دوره دانشجویی کلاسها را آمده ام بحث ها را کار کرده ام شما هم حقیر را می شناسید اما شرم اجازه معرفی نمی دهد. اوضاعم خراب خراب است. مدتهاست می خواهم دردم را با شما در میان بگذارم اما احساس می کردم ثمری ندارد. آنچه باید بدانم می دانم و حل مشکلم اطلاعات و نصیحت و یادآوری جدیدی نمی خواهد و خودم باید در این جنگ پیروز شوم. اما حالا که در سراشیبی سقوط مدام زمین می خورم و می بازم دیگر چاره ای نمانده جز چنگ زدن به هر چیزی که به ذهن می رسد. شهوت امانم را بریده است. مجرد که بودم دوره دبیرستان و دانشگاه هر وقت شیطان به بادمان می داد چه با اینترنت چه با فیلم و خطورات و امثالهم، وعده می دادیم که ازدواج نجاتمان می دهد. ازدواج کردیم و باز هم گرفتار. هر دو سه ماهی یک بساطی داریم. یک چند وقتی اوضاع خوب است درس و مطالعه و... اما دوباره یک اتفاقی می آفتد مثل عصبانیتی، دعوای ساده ای و من مثل خواب نماها گویی ناخودآگاه خلوتی جور می شود و می روم اینترنت و سرچ نجاست و بعد ... کلافگی و عذاب وجدان و افتضاح روحی و ... چقدر جان بکنی تا توبه کنی و ... اوایل فکر می کردم مشکل از همسرم هست که نمی تواند در فضای خلوتمان سیرابم کند و لذا کلی انتظار و خرده فرمایش بی جا و با جا داشتم تا این نفس لا مذهب آرام بگیرد اما وقتی کلاهم را قاضی کردم دیدم آیا همسر من هر چقدر زور بزند می تواند مثل زنانی که در این نجاستخانه اینترت در این عکس ها و فیلم ها شغلشان این است بشود و ذائقه خراب شده و زیاده خواه من را آباد کند؟ بماند که آن بنده خدا هم خیلی با ما راه آمد اما دیدم گاهی اوقات حتی میل آمیزش سیر است اما باز هم به سمت اینترنت کشیده می شوم. گفتم شاید معنویت پایینم دست نفس را باز می گذارد اما دیدم در معنوی ترین شرایط مثلا فردای عرفه یا بعد کربلا یا ... باز اوضاع به هم می ریزد، بعد کلی گریه و لابه و دعا و مثلا معنویت گفتم شاید عادت کرده ام و این گونه ناخودآگاه به سمت آن کشیده می شوم و لذا قسم خوردم اصلا در تنهایی اینترنت نروم چند وقتی موثر بود ولی باز شکست خوردم بعد اصلا اینترنت را قطع کردیم یک چند ماهی اینترنت نداشتیم خب اوضاع خوب بود اما دوباره به محض به دست آمدن اینترنت در اولین خلوت کار خراب شد. اوایل خیلی عذاب وجدان بود و زود از اینترنت بیرون می آمدم اما الان دیگر گویی قبحش هم ریخته است عذاب وجدانش هم کم شده است با عرض معذرت لذتبخش هم شده است. دیگر از توبه و گریه و حرم و فحش و ناسزای به خودم بعد این ماجرا هم خسته و کلافه شده ام و اعتقاداتم هم به هم ریخته است. نمی دانم چه ایمان مسخره ای داریم که این چنین در بازار فواحش حراج می شود. همسرم هم فهمیده است. ابتدا تهدید به طلاق کرد چند وقتی موثر بود اما ... اعتقاد دارد اعتیاد است، او بود که وادار کرد مشاوره بگیرم. هر چند که گمان نمی کنم چندان با مشورت اتفاقی بیفتد. نمی دانم. گفتم اراده ام ضعیف است آری اما من فکر می کنم مشکلم بزرگتر از این حرف هاست، من الان کلنجارم این است که چرا من از این فضای آلوده متنفر نیستم، حتی آن وقت که متنفر بودم هم باعث نمی شد که به سراغش نروم. اصلا انگار وقتی این حس بالا می زند خیلی هم بدم نمی آید گناه کنم. یادم به شهید بابایی می افتد که می گویند وقتی فضای گناه فراهم می شد ورزش می کرد، می دوید تا راحت شود، ولی آخر باید از افتادن در دام شیطان بدت بیاید تا بخواهی فرار کنی نه مثل منی که انگار با شیطان فعلا رفیق شده ام و خیلی هم از منحرف شدن فرار نمی کنم. من مدتهاست گرفتارم، از دبیرستان یا شاید هم راهنمایی، خانواده مان هم خانواده خیلی با محبت و خوب و عفیفی بوده است، نمی دانم چرا ما اینگونه شدیم. خودم آدمی نبودم که سراغ این مسایل بروم اما گاهی که خودش پیش می آمد تا خرخره غرق می شدیم. البته نه اینکه کلا چنین آدم هوسرانی بوده باشم، در عموم ایام سال یک بچه حزب اللهی دو آتشه با مطالعه بحثهای تشکیلاتی ولایتی ... اما احساس می کنم منافق شده ام. دعا کنید برای نجات این شاگرد بدبختتان. و اگر حرف نجات بخشی هست مثل همیشه دریغ نفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: می‌دانم چه می‌گویی؛ زمانه زمانه‌ی گناه‌آلودی است و این آخرین تیری است که شیطان آخرالزمان از ترکش خود رها کرده و بعد از مدتی می‌بینی به‌خود آمدی. در این رابطه احساس کردم متنی را که جهت سخنرانی امسال در ماه محرم تهیه کردم برای شما بفرستم حرف‌هایم را آن‌جا زده‌ام. موفق باشید . متن صحبت من این است: باسمه تعالی کربلا و نجات انسان‌ها از زیر خروارها گناه «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَابَ الْمَقَامِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا شَرِیکَ الْقُرْآنِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ الْخِصَامِ ‏ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَفِینَةَ النَّجَاةِ(زیارت امام حسین در شب عید فطر و قربان) أَشْهَدُ أَنَّکَ التَّالِی لِکِتَابِ اللَّهِ، وَ أَمِینُ اللَّهِ، الدَّاعِی‏ إِلَى‏ اللَّهِ‏ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ»(زیارت مطلقه‌ی امام حسین) 1- کربلا توان این را دارد که در فضای حاکمیت فرهنگ ظلمانی اموی عده‌ای را از دل لشکر عمر سعد بیرون آورد تا معلوم شود ما نیز می‌توانیم از ظلمات فرهنگ مدرنیته به کمک کربلا آزاد شویم حتی اگر در مقابل ما جز شهادت راه دیگری نباشد. کسانی که روزنه‌ای در اعماق ظلمت دیدند و شتابان به سوی آن گریختند و پیش‌مرگِ شهداء شدند، زیرا گریختگان از ظلمت بیشتر قدر نور را می‌دانند. اینان تکلیف را برای دیگران و کار را برای خود روشن کردند. یعنی اگر در اوج ظلمات فقط رشته‌ی باریکی بین تو و حق در میان است، دست بینداز و سر این رشته را بگیر که سعادت تو تنها در چنگ‌زدن به این رشته است، آن‌ها همّت نمودند و اگرچه دیر آمدند ولی چون همتی بلند داشتند از آنان که زودتر آمده بودند عقب نماندند و اگر آخر آمدند به تلافی آن، اول شهید شدند. کربلا یعنی: در شکست پای، بخشد حق پَری هم ز قعر چاه بگشاید دری آن‌هایی که چون نعمان بن عمرو راسبی‌ها آلوده‌اند باید راه خلاصی را از آن آلودگانی بیاموزند که چگونه با آمدن در لشکر امام حسین خود را نجات دادند، این است آن رشته‌ای که راه را به سوی ناپاکان باز نگه داشته. مسعودبن حجاج تمیمی و پسرش در اولین فرصت به امام پیوستند و در زیارت ناحیه می‌گوییم: «السلام علی مسعود بن حجاج و ابنه عبدالرحمن» پیامشان به آن‌هایی که گرفتار عصر و زمانه‌ی نامساعداند و می‌گویند در تنگنای حاکمیت فرهنگ کفر امکان دین‌داری نیست و شهوت و حرص همه‌ی زندگی‌مان را گرفته است، این است که در هر وضع که باشید سخت‌تر از وضع ما نیست ولی چون به جستجوی راه بودیم و به وضع خود رضایت ندادیم خداوند برای ما راهی در لباس دشمن به سوی کوی شهیدان گشود. خداوند خدایی کرد و ما را از صف دشمن بیرون آورد. ضرغامة بن مالک تغلبی از شیعیان کوفه بود با عمر سعد از کوفه بیرون آمد ولی در کربلا به امام حسین پیوست. گویا لباس دشمن را عاریت کرده بود که به وسیله‌ی آن به دوست برسد. بعد از نماز ظهرِ عاشورا جلو دیدگان امام مبارزه کرد تا شهید شد. در زیارت ناحیه می‌گوییم: «السلام علی ضرغامة بن مالک» سخن ضرغامه به ما آن است: «آن‌کس که نیفتد اندک است، و پدر ما ابوالبشر پس از سقوط برخاست تا به فرزندان خود بگوید: با سقوط و افتادن، از کار باز نایستید، تا نبض شما می‌زند، دوستی فضیلت‌ها را در دل نگه دارید و با افتان و خیزان به سوی فضائل انسانی برگردید. شیر آن نیست که حمله‌های سخت دارد، شیر آن است که پس از سقوط‌ها برخیزد، زیرا از رسول خدا شنیده بودند: «ایُّهَا النّاس اِنَّهُ قَدْ قُذِفَ فِی قَلبی اَنَّ مَن کانَ عَلی حرامٍ فَرَغِبَ عَنهُ ابْتِغاءَ ما عِنداللّهِ غُفِرَ لَهُ ذَنْبُه»(بحار، ج 20، ص 126) ای مردم در قلب من نهاده‌اند که هرکس بر اعمال حرامی بوده و به امید آنچه نزد خداوند است از آن حرام منصرف شود گناه او بخشیده می‌شود. و این راهی است که امام حسین در مقابل سپاهیان عمر سعد گشود. جوین بن مالک تیمی چون آن خباثت را در جبهه‌ی امویان دید که همه‌ی راه‌های آزادگی را بر امام حسین بسته‌اند، شبانه با دوستان خود به طرف امام حسین آمد و در اولین حمله در صبح عاشورا شهید شد تا معلوم شود اگر کسی با دشمنان اسلام فرسنگ‌ها همراه بود و تنها یک قدم تا انتهای راه مانده، اگر در آخرین قدم نیز برگردد می‌تواند در صعود به اشخاص درجه‌ی اول برسید و همراه حبیب بن مظاهرها شهید شود. در زیارت ناحیه می‌گویی: «السلام علی جوین ابن مالک التمیمی»، زیرا در همراهی با سفلگان هر قدم که برداری جذبه افزون می‌گردد و جرأت برگشت را به‌کلّی از انسان می‌گیرد. پس تو نیز هنگامی که سقوط از حدّ گذشت، به کناری برو و در کار خود بیندیش و به آخرین منزلی که در این راه می‌رسی فکر کن و این شهیدان را از نظر دور مدار تا معلوم شود جای ناامیدی نیست، در آخرین درجه‌ی سقوط می‌توانی خود را دریابی. این شهیدان به ما می‌گویند: وقتی امام حسین مدّ نظرها باشد و تاریخِ دفاع از انقلاب اسلامی ظهور کند، با یک حرکت معقولانه می‌توان از زیر خروارها گناه به‌در آمد و در هیچ حالی نباید از دست‌یابی به اهداف مقدس مأیوس شد حتی اگر در لشکر یزید باشی. قاسم بن حبیب ازدی با عمر سعد به کربلا آمد و در اولین فرصت(در ایام مهادنه) به سوی امام حسین رفت، و در روز عاشورا پیش روی امام حسین با لشکر کفر نبرد کرد و در حمله‌ی اولی شهید شد. اینان ستارگانی‌اند که از پشت ابر سیاهِ نظامِ اموی در آمدند و همچون سپیده‌ای در شب تاریک درخشیدند تا نشان دهند در آن سپاه چنین انسان‌هایی نیز بودند که اگر در ابتدا با امام حسین نبودند ولی نمی‌توانستند هم‌نَفَس با یزیدیان باشند، حسین که جلو افتادند در اولین فرصت به او می‌پیوندند. یعنی هیچ وقت امید هدایت دیگران را از دست مده. پس «السلام علی قاسم بن حبیب الازدی» که راه‌گشای امروز ما نیز هست. حارث بن امْرء القیس کندی: وقتی شرط‌های بین امام و عمر سعد از طرف ابن زیاد قبول نشد به جانب امام روانه گشت تا نگذارد دانه‌ی ایمانش در کشتزار امویان بپوسد و به ثمر ننشیند، با شهادت خود آن دانه را آبیاری کرد تا در ابدیت خود با محصولِ ملاقات با حق روبه‌رو شود. زیرا رسول خدا فرمودند: «إِنَّکُمْ قَدْ أَصْبَحْتُمْ بِمَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الْحَقِّ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ فِیهِ مِنْ‏ أَحَدٍ إِلَّا مَا ابْتَغَى‏ بِهِ وَجْهَه»‏(بحار الأنوار ج‏19، ص: 333) شما اى مسلمانان در منزلگاه حقّى فرود آمده‏اید که خداوند این حق را از احدى نمى‏پذیرد مگر اینکه هدفش فقط خدا باشد عبداللّه بن بُشر خثعمی با لشکر عمر سعد به کربلا وارد شدد و در اولین فرصت به امام پیوست و در پیش روی امام با لشکر کفر نبرد کرد و در پیش از ظهر عاشورا شهید شد. در آن شرایط دلهره و تصمیم، از گردنه‌ای سخت عبور کرد و در تقابلِ حق و باطل جبهه‌ی حق را انتخاب نمود و تَه سفره‌های دنیا را برای واماندگانِ در راه گذاشت و با همّتی بلند پرواز کرد. گفت: پند مردان به گوش دل بشنو ره چنین است مرد باش و برو مرغ را پَری می‌برد تا آشیان پَرّ مردان، همّت است این را بدان اینان از سرزمین کربلا به ما می‌گویند: ای زائران و عزاداران حسین، ما در این کوی خفته‌ایم تا در راستای حضور در محضر حق، وفاداری به خاندان رسول خدا و قرآن فراموش نشود. در پیشگاه حقیقت تفاوت نمی‌کند که در کربلا باشی یا در راه آن. اگر انسان همچون میوه، رسید و نواقص خود را جبران شده دید، استقبال از مرگ برای او طبیعی است و راز این‌که اهل‌البیت هیچ‌وقت از مرگ نهراسیدند همین نکته است و دائماً به دشمن خود می‌گفتند: ما را از مرگ می‌ترسانی؟ و اصحاب کربلا توانستند با رجوع به امام حسین و راه او آنچنان جبران نقائص کنند که دیگر همچون مولایشان از مرگ هراسی نداشتند، زیرا تا دیوار خانه‌ی محبوب جلو آمده بودند. کربلا این‌گونه انسان‌ها را از زیر خروارها گناه نجات می‌دهد. از آن‌جایی که نفس امّاره را باید کشت و با نظر مبارک اولیاء الهی به‌خصوص حضرت سیدالشهداء این کار ممکن است، باید به طریقی نظر مبارک حضرت را جلب کرد تا ما مالک نفس خود شویم و راه عبودیت پیش گیریم و اشک بر اباعبداللّه وقتی با نظر به مقام حضرت باشد، کارها خواهد کرد. او «عَبْرَةَ کُلِ‏ مُؤْمِن‏» است و همه‌ی انبیاء در غم حضرت سیدالشهداء شریک‌اند و با حضرت یک نوع وحدت دارند. این وظیفه همه‌ی مؤمنان است که نسبتی با وارث همه‌ی انبیاء و اولیاء برقرار کنند و اشک برای آن حضرت آن نسبت را شکل می‌دهد و ما را در زیر سایه‌ی انسان‌های معصوم قرار می‌دهد و به اندازه‌ی صلاحیت وجودی خودمان ما را به خودشان نزدیک می‌کنند و ما را از زیر خروارها گناه نجات می‌بخشد. والسلام
6056
متن پرسش
سلام.حضرت استاد من صحبت هایی در نقد منش آقای حسین الهی قمشه ای شنیدم به این مضمون که ایشان جنبه ی جمالی دین والله را تنها مطرح می کنند وغافل از جنبه جلالی الله می باشند واین به مرور زمان در قشر جوان وروشنفکر جامعه تاثیرگذاشته(با پخش مکرر صحبت های ایشان در شبکه4) وزمینه لاقیدی را با این دیدگاه در جوانان فراهم می کنند وآیا ایشان همان عرفان سکولار ومعنویت درونی را مطرح می کنند که در مواجهه با غرب مانند چاقو با دسته خود عمل می کند لطفا درباره این موضوع مختصر توضیحی دهید ونظر شما را به طور کلی درباره نوع معنویت وعرفانی که ایشان مطرح می کنند را بیان کنید.ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده کاری به شخصیت فردی ایشان ندارم. صحبت‌های ایشان بی‌مبنا نیست ولی هرگز ایشان مدعی نیست که همه‌ی اسلام را باید از ایشان گرفت و واقعاً هم این‌طور نیست که بشود از ایشان همه‌ی اسلام را اخذ کرد. موفق باشید
9786
متن پرسش
سلام علیکم: استاد جنابعالی همیشه توصیه می فرمایید به حرفهایی که مردم پشت سر شما می زنند اعتنا نکنید چرا که خدا همه کاره است؛ خدا خیر حافظا هستش، عزت برای خدا و رسول و مومنین هستش و ... استاد آیا این موضوع برای مواقعی که شخصی با دادن اطلاعات و یا خبر غلطی حقی را در موردمان ضایع کرده هم شامل می شود؟ آیا این بدین معنی است نباید هیچ کاری کرد؟ بنده اخیرا درگیر چنین موضوعی شده بودم از یک طرف خیلی ناراحت بدم که چرا این شخص این ناحقی را در حق بنده کرده و شیطان شدیدا وسوسه می کرد که برو این کارو بکن، برو اون کارو بکن. اما هر بار به یاد توصیه های شما افتادم و بالاخره هیچ کاری نکردم ام از طزف دیگه عقلم (نمی دانم یا شاید همان شیطان) بهم می گفت که حقی ذایل شده و باید برای احقاق حق به پا خیزی. استاد ممنون میشم اگه راهنمایی بفرمایید اینجور مواقع چکار باید کرد؟ آیا نباید هیچ کاری کرد؟ سوال دوم بنده اینه که با این که به ظاهر بنده آگاهانه هیچ کاری در مقابل این ناحقی انجام ندادم اما تمام قلبم مشغول بود و در پایان کار احساسم این بود که تو این آزمایش شکست خوردم چرا که این کار کل روز تمام ذهن و قلبم را مشغول کرده بود. استاد توصیه تان برای اینکه اگه با این که یک کاری را به دستور شریعت انجام می دهیم چطوری این کار را با طیب خاطر انجم دهیم و حاشیه های این کار تمام ذهن و قلبمونو اشغال نکنه چیه؟ شاگرد ارادتمند و دعاگویتان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما همیشه باید نظرمان به خدا باشد منتها اگر شرایطی پیش آمد که حقوقی از ما ضایع شد وظیفه داریم در آن حدّ که می‌توانیم از حق خود دفاع کنیم بدون آن‌که در این امر حریص باشیم. وقتی به حکم وظیفه و با آرامش کامل از حق خود دفاع کردیم دیگر جایی برای مشغول‌شدن ذهن نمی‌ماند چون در نزد خود می‌گویید من آنچه باید انجام دهم انجام دادم. موفق باشید
7517
متن پرسش
سلام خدمت استاد بنده طلبه پایه 6 هستم و در تهران در حال تحصیل هستم بنده قصد دارم اگر توفیق بشه و خدا بخواد و شرایطش رو داشته باشم امسال معمم بشم میخواستم بدونم به نظر شما طلبه ای که بخواد معمم شه چه شرایطی باید داشته باشه؟ با توجه به اینکه بنده زیاد علاقه ای به فقه و اصول ندارم و بیش تر وقت خودم رو صرف فلسفه و منطق و در اینده هم عرفان میخواهم بکنم فقه و اصول رو در حد کتب حوزه سعی میکنم خوب بخونم. مباحث شما رو هم با سی دی پی گیری میکنم. التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ ظاهراً در سوالتان اصل معمم‌شدن یک طلبه را لازم گرفته‌اید که به نظر می‌رسد کلام صحیحی است به این معنی که اگر طلبه‌ای با مشکل خاصی مواجه نیست، بنا را بایستی بر این بگذارد که پس از مدّتی ملبّس گردد چرا که مدّتی از سرمایه‌های مادّی، علمی و معنوی حوزه استفاده کرده و به‌جاست به عنوان ثمره‌ای از حوزه، بین مخاطبین حوزه ظاهرگردد. البته این که آن مدّت زمان چه مقدار است، به نظر می‌رسد به دست‌آوردن چند امر قبل از ملبّس‌شدن که عبارت باشد از یک: از جهت اخلاق شخصی و اجتماعی در حدّ مطلوبی باشد. دو: از جهت علمی اولاً: بتواند به سوالات فقهی شایع مردم ـ با توجه به آگاهی اجمالی به اختلاف فتاوی و اطلاع از مبانی احکام (در حدّ کتب نیمه استدلالی مثل شرح لمعه) ـ پاسخ دهد همچنین لازم است در این مورد، به مطالعه‌ی احکام از رساله و عروه نیز بپردازد. ثانیاً: نسبت به سؤالات متداول کلامی و اعتقادی و اخلاقی و تاریخی و ... و جواب آن ها بیگانه نباشد. ثالثاً: توانایی مراجعه به منابع مثل قرآن، کتب روایی و تفسیری را داشته باشد. سه: همچنین از آن جهت که محل مراجعه قرار می‌گیرد از امور اجتماعی و سیاسی آگاهی ـ حتی به صورت اجمالی ـ داشته باشد. در صورتی که این امور را درخود مشاهده نمود و احساس کرد که پختگی اجتماعی و علمی را داراست به نظر می‌رسد زمان مناسبی برای معمم‌شدن می باشد. همچنین باید توجه داشت که ملبّس‌شدن را نبایستی از زمان مناسبِ خود به تأخیر انداخت چرا که چه بسا منشأ وساوس شیطانی شده و به بهانه‌های مختلف بدون توجه به سرمایه‌هایی که حوزه برای این شخص نموده موجب دوری از حوزه می‌گردد. البته ممکن است شرایط هر شخصی با اشخاص دیگر متفاوت باشد. موفق باشید
6381
متن پرسش
با سلام و آرزوی توفیق روز افزون می خواستم اگر ممکن است نظر خود را در مورد گزاره های زیر در دو بعد اقتصاد شخصی و اقتصاد حکومتی مطرح فرمایید و اینکه آیا وقتی در دنیای مدرن چنین مراوداتی مرسوم است ما مجاز به پیمایش چنین مسیرهایی هستیم: فروش معنی اش این نیست که با قیمت تمام شده به علاوه ی یک سود منصفانه محصول رو بدی. این تفکر کمونیست‌ها بوده و ایده‌ی کاپیتال مارکس٫ فروش یعنی اینکه معامله‌ای بکنی که مشتری در اون لحظه و تا پایان عمر نسبت به اون حس خوبی داشته باشه و حاضر به تکرارش باشه. اگر آیفون(گوشی موبایل شرکت اپل) امروز تا این حد گرون می‌شه نه پول تکنولوژیه نه قیمت تمام شده. ما پول اون سیب گاز زده رو می‌دیم و حس خوبش رو. و با رضایت می‌دیم. پس نمی‌تونیم بگیم با ما صادقانه برخورد نکرده‌اند. هدف از فروش، ارزان فروختن نیست. «ارزش آفرینی» و «ارائه‌ی ارزش به مشتری» است. اگر درست فکر کنی پیکان محصولیه که با تئوری من و تو صادقانه تولید و قیمت گذاری شد و بنز محصولیه که به خاطر حس خوبش چند برابر قیمت تمام شده فروش می‌ره! پروسه‌ی فروش یعنی «خلق و ارایه‌ی ارزش» و انصاف به معنی ارزان فروشی نیست. به معنی ایجاد معامله‌ای است که طرفین به شرایطش راضی باشند و حاضر باشند به رضایت آن را تکرار کنند…
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما باید محصول تلاش خود را در ازاء محصول طرف مقابل معامله کنیم و تلاش ما با فریب نباید همراه باشد و با توجه به این امر معامله‌هایی که صورت می گیرد حلال و نظام اقتصادی عادلانه است. موفق باشید
4896
متن پرسش
یُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا یَشْعُرُونَ چرا خداوند در ان آیه می گوید دارند سر خود را شیره می مالند..؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم:آیه می‌فرماید این‌ها گمان می‌کنند نسبت به خدا و مؤمنین خدعه می‌کنند در حالی‌که نسبت به خودشان خدعه می‌کنند بدون آن‌که بفهمند.مثل آن‌که شما معتقد باشید آب قدرت سیراب‌کردن ندارد در این حال خودتان را از سیراب کردن محروم می‌‌کنید.آن‌هایی که نقشی برای خدا قائل نباشند ویا مؤمنین را منحرف بدانند بر انحراف خود افزوده‌اند.موفق باشید.
2407
متن پرسش
سلام علیکم! در بحث توبه گفته می شود یکی از شرایط توبه نفرت از گناه است. حال سوال من این است این نفرت چگونه ایجاد می شود!؟ فرض بفرمائید شخصی است اهل زنا و زیاد زنا می کند(العیاذبالله) خوب این زنا بالاخره لذت دارد. حال مثلا این فرد به زیارتی می رود یا مثلا در یک مجلسی می نشیند یا هر دلیل دیگری تصمیم می گیرد دیگر زنا نکند. خوب همچین فردی چکار کند که این لذت حاصل از زنا نیز از وجودش خارج کند!؟ بالاخره چون این شخص اهل این کار بوده هر چند الان تصمیم گرفته این کار را نکند؛ بالاخره ممکن است مدام بگوید ای کاش خدا زنا را حلال کرده بود تا لذت می بردیم از این کار. یا ممکن است هر وقت دختر زیباروئی را در خیابان ببیند بگوید ای کاش می شد با این دختر زنا می کردم. اما ممکن است همان موقع یک استغفرالله بگوید و سرش را برگرداند. حالا هر چند این شخص اینجا استغفرالله گفته و سرش را برگردانده؛ اما هنوز لذت گناه از وجودش خارج نشده. دقیقا به همین خاطر که هنوز لذت گناه از وجودش خارج نشده؛ هر چند تصمیم به ترک گناه گرفته؛ اما هر لحظه ممکن است توبه اش را بشکند و دوباره به گناه روی بیاورد. البته ممکن است دوباره پس از توبه شکستن و انجام گناه دوباره توبه کند و این توبه نیز برای مدتی دوام دارد؛ و دوباره توبه شکسته می شود. خلاصه این توبه کردن ها و توبه شکستن ها تا نفرت از گناه در وجود انسان حاصل نشده؛ ادامه خواهد داشت و دهها و صدها و هزارها بار اتفاق می افتد. یا ممکن است مثلا فردی در اوایل نوجوانی مثلا در سنین 12 13 سالگی به دلیل رفیق ناباب مثلا دچار استمناء شود. اما وقتی کمی بزرگتر شد مثلا می فهمد که این کار گناه بزرگی است و وعده عقاب بر آن داده شده. بهمین خاطر دلش می خواهد این گناه را ترک کند. اما چون لذت گناه را چشیده توان بر ترک دائمی گناه را ندارد. ممکن است تصمیم به ترک بگیرد؛ اما پس از چند روز یا چند ماه دوباره آلوده شود و دوباره تصمیم به ترک بگیرد و دوباره آلوده شود و این سیر همچنان ادامه پیدا می کند. اما اگر نفرت از گناه برای شخص حاصل شد امید این می رود که گناه را برای همیشه کنار بگذارد. حال واقعا چه راهکاری وجود دارد که نفرت و بدی از گناه نیز در درون وجود شخص حاصل شود!؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بعد از توجه به جواب سؤال 2403 عنایت بفرمایید که گناه اقتضای نفس امّاره است و دوری از گناه اقتضای فطرت است و لذا اگر انسان مدتی در مقابل میل به گناه از خود صبر و شکیبایی به خرج داد، آرام‌آرام فطرت او رشد می‌کند و به لطف الهی از گناه متنفر می‌شود. به گفته‌ی مولوی«پرده‌های دیده را داروی صبر.... هم بسوزد هم بسازد شرح صدر× آینة دل چون شود صافی و پاک.... نقش‌ها بینی برون از آب و خاک× هم ببینی نقش و هم نقاش را.... فرش دولت را و هم فراش را ». موفق باشید
2015

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم حضرت عالی حاج آقا مجتبی موسوی را در درچه می شناسید،؟ تفکر ایشان را چطور می بینید و چگونه از ایشان اسفاده تمام را ببریم؟ممنون.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: درست نمی‌شناسم. موفق باشید
430

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و احترام خدمت استاد بزرگوار. وضعیتی را ترسیم میکنم تا شما ، ما را در گذار این مقطع از مقاطع تاریخیمان با یاری و کمک خداوند یاری بفرمایید . (انشاالله) . ما در دانشگاه کار فرهنگی میکنیم. گاها دوستان ما مطالبی رو به صفری ها میدن بخونن که از نظر بنده ضرورت ندارد به این معنی که مطالب مهم تری هم هست هر چند مطالب داده شده در جای خود لازم است. و این موجب نگرانی شخص بنده شده و احساس میکنم همین بی تدبیری ها موجب عقب ماندن آن ها و نیز صفری ها میشود. از نظر بنده ی حقیر ، عمده خودشناسی است. امام شناسی است . معاد شناسی است. که البته همه ی این ها هم به نوعی خودشناسی است. امام شناسی جدای از خودشناسی نیست چرا که امام در درون ماست و احساس میکنم که همگان باید ناچار شده و به ضرورت درک این مسائل رسیده باشند. و صد البته آن گاه که ما روی بحث های امام شناسی کار میکنیم به امام زمان و پس از آن برای ایجاد جامعه ی بقیه اللهی به بحث ولایت فقیه و لزوم نظام جمهوری اسلامی میرسیم . اما دوستان ما برای بین دو ترم به بچه های صفری و در کل بچه های مجموعه ، طوماری بلند از فرضا صحبت های دوگانه ی آقای مطهری دادند و به خیالشان میخواهند بصیرت سیاسی به اعضا بدهند. مجددا تاکید میکنم که از نظر بنده دانستن و تحلیل این مطالب صد البته لازم است اما مسائل ضروری تری در اولویت قرار دارد. اما به نظر شما این کار کار درستی است ؟ افرادی که ما تازه با آن ها مواجه شدیم و آنها هیچ گونه تصوری از نحوه ی بود و وجود خود ندارند ، احساس سرگردانی میکنند ، و الان با این رویکرد با مطالبی که ما به آنها میدهیم برخورد میکنند که ما داریم غذای جانشان را به آن ها میدهیم و این مسئله حساسیت مطلب را بالا میبرد ، یعنی آن ها به ما اعتماد کردند که مطلبی که الان دستشان میدهیم همان چیزی است که باید بخوانند و بین دو ترم روی آن وقت بگذارند. این مسائل برای شخص بنده خیلی سخت است و من را به گوشه گیری میکشاند و این مسئله (گوشه گیری) و تک روی در شخص بنده خیلی زیاد است. وقتی به چهره ی این بچه ها(صفری های دانشگاه) یا حرف هایشان نگاه میکنم گریه ام میگیرد و برایشان گریه میکنم که دلشان میخواهد ولی هیچ چیز نمیدانند. احساس میکنم آن ها خودشان هم اولویت ها را تشخیص نمیدهند و صفری ها این وسط دست به دست و بازیچه میشوند. جان آن ها مطالب ناب تری را میخواهد. نگرانم که نکند نحوه ی برخورد اعضا با تقاضای صفری ها موجب شود که صفری ها هم همچون افراد قبلی بار بیایند که شدیدا به چه کنم چه کنم افتاده اند . البته این دودلی ها طبیعی است و همه کم و بیش داریم اما آن چه به عینه میبینم این نحوه کار تعریف کردن ، موجب صدمه به افراد در سیستم میشود و یا حداقلش این است که کار را بسیار سخت میکند چرا که ما با کار کردن یک سری مسائل ناب خودمان به بسیاری از تحلیل ها میرسیم و لازم نیست در موارد متعدد برای بصیرت سیاسی دچار کثرت گرایی شویم. این مسائل در حالی است که بنده احساس میکنم کار خاصی از دستم بر نمی آید . و راه نظر دادن را بر خود بسته میبینم و احساس میکنم اگر نظر مخالفی بدهم حتی اگر در قالب هم فکری هم باشد فضای بین خودمان متشنج میشود و بعضا منیت ها ظهور میکند. اما نمیتوانم بی تفاوت باشم و از این که دوستان به "کم" قانع شده اند میخواهم گریه کنم. . در شرایط ترسیم شده لطفا بفرمایید که باید چگونه با صفری و یا اعضای مجموعه برخورد کرد ؟ و در کل با وجود شرایط فوق هرگونه نصیحت به بنده ، پیشنهاد ، انتقاد ، یا تحلیل فضایی که برایتان ترسیم کردم به شدت برای بنده مفید است . و کمک کنید که این دوران را چگونه باید سپری کرد ؟؟؟ با تشکر فراوان از شما . التماس دعا.
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی بنده نیز با جنابعالی موافقم که ابتدا باید مبانی معرفتی دانشجویان تازه وارد شکل بگیرد، ولی رفقای شما هم به جهت قصد خیری که دارند کارشان إن‌شاءالله نتیجه‌بخش خواهد بود و آنچه شما در ابتدا پیشنهاد می‌کنید آن‌ها بعداً عمل خواهند کرد و لذا نه جای نگرانی است و نه جای فاصله‌گرفتن با آن‌ها، دل‌سوزی‌ها و نیّت خیر آن‌ها را بنگرید و با تمام وجود به آن‌ها علاقه‌مند باشید و مسلّم خداوند در هدایت آن‌ها نظر رحمتش را شامل حالشان می‌کند. إن‌شاءالله موفق باشید
172

بدون عنوان*بازدید:

متن پرسش
بسمه تعالی سلام علیکم یک نفر از دوستان خوابی نقل می کرد از قول آیت ا... موسوی که یکی از روحانیون خمینی شهر می باشد و در حوزه اصفهان درس خارج فقه دارد ایشان در عالم رویا مرحوم علامه طباطبائی را می بیند و از وضعیت ایشان سوال می کند ایشان اظهار رضایت می فرمایند و بیان می کنند من یک درجه پایین تر از بسیجیان می باشم ایت ا... موسوی نقل می کنند بعد از اینکه از خواب بیدار شدم هضم این مطلب برایم سنگین بود نزد مرحوم آیت ا... اراکی رفتم ایشان بیان فرمودند من هم خوابی شبیه خواب شما دیده ام چند شبی بعد دوباره آقای موسوی خواب مرحوم علامه را می بینند که می فرمایند باور نمی کنی که من یک درجه پایین تر از بسیجیان می باشم . حال با توجه به اینکه مرحوم علامه یکی از آن علما بود که مداد العلما افضل من دماء شهدا و با عنایت به اینکه شهید مطهری فرموده بود اگر علامه طباطبایی نبود من و آقای بهشتی از دست رفته بودیم و اکثر بزرگان انقلاب که شهید شدند از شاگردان ایشان بوده اند این خوابها را باید چگونه تعبیر کرد؟
متن پاسخ

بسمه تعالی علیک السلام
مسلم خواب نمی تواند به خودی خود حجت باشد مگر این که شاهدی بیرونی از سخن معصوم بر آن صحه بگذارد.و لذا اگر علمای شهید پرور نباشند شهادت به صحنه نمی آید.

16307
متن پرسش
با سلام و قبولی طاعات و آروزی بهترین ها از خداوند متعال برای جنابعالی: ببخشید من عاجزانه از شما یک راهنمایی می خواهم، چون فکر خودم به جای نمی رسد و از طرفی همسرم دیدگاههای شما را بسیار قبول دارند. همسرم فردی تحصیل کرده و متدین و حزب اللهی اند و خدا را از این بابت شاکرم. اما مدتی است من احساس می کنم بیشترین وقتشان را در فضای مجازی اند و طبق صحبت خودشان کار فرهنگی انجام و با درج مطالبی فکر بعضی را بسوی آنچه حق و صحیح است هدایت می کنند. من به ایشان اعتراض شدید دارم که زیاد وقت شما را گرفته اما ایشان نمی پذیرند. من نگران این هستم که مصداق فرمایش مقام معظم رهبری حفظه الله شوند که فرمودند بعضی در این فضاها تنفس می کنند. قبلا بیستر اوقات مشغول مطالعه و شنیدن صوتهای فلسفه بودند و من خیلی خوشحال بودم که گرچه ساعات خیلی کم با خانواده هستند. اما لذت می بردم ایشان را در حال مطالعه می دیدم و حتی از حق خودم می گذشتم گرچه احساس می کردم کم با ما هستند و باید بیشتر به خانواده و فرزندان اختصاص دهند. اما حالا دلم به درد می آید که می بینم بلافاصله بعد از آمدن از سر کار تا عصر دوباره شب ها چه بسا تا نزدیکی اذان صبح در گروهها هستند. میگم خدایا اگر من در اشتباهم مرا هدایت و اگر همسرم در اشتباهند ایشان را هدایت بفرما. اطاله کلام نکنم از شما می خواهم حقیر و همسر گرامی ام را راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّمِ مسلّم ما در شرایطی نیستیم که از تعادل به ثمررساندنِ ابعاد مختلف شخصیت خود غفلت کنیم. آن‌چه موجب کمال ما است تنظیم وجوه مختلف شخصیت‌مان است. بدین معنا که در کنار اُنس با فرزند و همسر و داشتن لذّات حلال و اُنس با ارحام؛ در ضمن از حضور در فضای مجازی نیز غفلت نکنیم. ولی اگر همه‌ی وقت خود را در آن فضا صرف کنیم، بعد از مدتی امکان ارتباط طبیعی با اطراف خود را از دست می‌دهیم و عملاً انسانِ تک‌بُعدی خواهیم شد. موفق باشید   

14940
متن پرسش
بسمه تعالی سلام: درباره ی کتاب اکنکار توشته تویئچل سوال داشتم. با اینکه انحرافاتی دارن این فرقه و ادیان رو رد کردن و به تناسخ اعتقاد دارن، ولی مطالب دیگه ای که مطرح میکنن خیلی به عرفان اسلامی شباهت داره و خودش هم گفته که منباش هم هست. راه نمایی به سفر روحی میکنن که مراحلش خیلی به هفت مرتبه ی، طبع، نفس، قلب، روح، سر، خفی و اخفا شبیه است. قسمت هایی از کتاب: اصول سیستم ماوراء الطبیعه سه بخش است: تئوری ذهنی یا عقلی: اصل ذهن است و مبدا مقدس ذهن، خود خداست، همه چیز در این نقطه شروع شده و در همین نقطه پایان میابد و ما باید آماده باشیم که پاداشی را که مستحق دریافتش هستیم همین جا دریافت کنیم تا اینکه منتظر زندگانی بعدی باشیم. این تفکر از کشور چین است. دوم: تئوری آگاهی کیهانی: اساس دین در هند است. ایدئولوژی علم الوجود حدود ده هزار سال قدمت دارد. این تئوری حرکتی است متحد کننده و یکی کننده. ما همه با هم برادریم و با هم زندگی می کنیم، با همه ی مردم و همه ی چیزها، اینجا و در ماورا و خدا همه جا با ماست. سیستم سوم: سفر روح (اکنکار) که از درون بقیه رشد کرده (آناهاد یوگا، صوفیسم (عرفان اسلامی) و لامائیسم) طریقی است برای اعطای قدرت سفری آزادانه به تمامی مراتب بالا تا بالاترین مرتبه. بسیاری از طرق عملی سفر روح توسط شعرا و نویسندگانی در عربستان و هندوستان از قرن هشتم تا یازدهم توسعه یافته. آنهایی که در اصل مسئولیتی در ارتباط با توسعه ی سفر روح داشته اند: تولسیداس، جلال الدین رومی، حافظ، کبیر، شمس تبریز هستند. در سفر روح بدن خود را ترک گوییم و به عنوان یک روح به نیرویی که همه جا در جریان است و از مرکز هستی سرچشمه می گیرد اجازه دهیم که از درونمان عبور کند. این نیرو روح خدا یا حق یا اک نام دارد. به صورت نیروی حیات خلاقیت و آفرینش نمود دارد و به صورت بینش و فراست. تمامی مسئله ی هستی یافتن رابطه ی فرد و روح کل است. خودشناسی بنیانگذار درک انسان از زندگی است. انسان قابلیت تولید (دوباره سازی) تمام خواص خدایی یا ابر روح را دارد. انسان روح است، محصولی از ابر روح. معلم هر کسی روح اوست در عین اینکه روح او نیست. تعلق و وابستگی به تمام چیزهایی که در زندگی بیرونی و درونی ما داده شده است. تنها باید عشق به تعلیم درون و عشق برای نور و صدای جهان هستی باقی بماند. روش هایی برای سفر روح بیان می کند. یکی از آنها روش خود تمرکز یا هیپنوتیزم است که از مرحله ی آگاهی جسمانی خارج شده و با تمرکز روی یک شی براق مثل سکه وارد نوع دیگری از آگاهی می شود. به آن خیره شده و بر روی خارج شدن از بدن تمرکز کنید. در این مدت با خود تکرار می کند من در حال ترک بدنم هستم، تا به واقعیت تبدیل شود. ناگهان خود را بیرون از بدن پیدا می کند که در حال نگاه کردن به آن وضعیت نشسته ی اولش است. یا روش هایی از این دست. بعد توصیه به ترک نفسانیات کرده، مگر نه سفر روح با درد و رنج همراه می شود. و توصیه به پیمودن راه خدا و موافقت با پیمان الهی کرده. تا بتوانیم با سفر، به مرحله ی پنجم (از هفت طبقه) برسیم که همان روح خالص است. به حالت استغراق دست یابد که در آن ارتباط با جهان بیرون قطع شده و تنها ارتباط با جهان درون برقرار است. اگر کسی دارای تجربه باشد می تواند بلافاصله از طریق استغراق به حالت خلسه در آید. بعد مراحل آن را توضیح میده. سوال من اینه که: 1. این همه در دینمان صحبت از ارتباط با غیب است. مثلا اگر همیشه وضو داشته باشیم یا بعد از نماز آیت الکرسی بخونیم وارد عالم غیب میشیم، از طرقی که این کتاب هم گفته میشه وارد اون عالم شد؟ یعنی کمک نمیکنه هنگام گفتن ذکر واقعا با باطن عالم راه پیدا کنیم, یا تو نماز واقعا به معراج بریم. یا حداقل کمی تمرکز پیدا کنیم از این همه پراکندگی خاطر. 2. در جواب یکی از سوالهای سایت درباره ی عرفان های شرقی فرموده بودید، اعتقاد به توحید، میتونه شاخص تشخیص درست و غلط بودن این فرقه ها باشه (نقل به مضمون). به نظرم این فرقه به توحید اعتراف داره اونم در حد مباحث عمیق عرفان اسلامی، ولی پیروی از ادیان رو به نظر قبول نداره، میدونم این موضوع این گروه رو رد میکنه، ولی آیا میشه روی توحیدی بودنش تاکید کرد و با روش هایی که آموزش میده، سفر روح رو امتحان کرد؟ 3. آیا می شود گفت، حالت هایی که از عرفا دیده شده، مثل زل زدن به مردم برای ساعت ها در حرم امامان بدون توجه به اطراف، حالت هایی شبیه به خصوصیات خلسه ی ذکر شده در کتاب است که از عرفا دیده شده، همان سفر روح است که این بزرگان داشته اند؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده چندین سال پیش بر روی کتاب‌های آقای «پال توئیچل» کار کرده‌ام. در نهایت چیزی دستگیرم نشد. انسان از طریق توصیه‌های ایشان در یک خلأ فردی قرار می‌گیرد، بدون این‌که مثل شریعت الهی پس از مدتی با نور اسماء الهی مرتبط شود! موفق باشید

12513
متن پرسش
با عرض سلام و ادب: استاد هر چه در مورد خودم فکر می کنم می بینم دنیا پرستی که به معنای اینکه دنبال پول و جاه و مقام و ... باشم نیستم خیلی هم می خواهم به مقام بندگی و عبودیت خدا برسم هر وقت می خواهم دعا کنم در اعتکاف یا زیارات حتی زیر قبه امام حسین علیه السلام که دعا مستجابه چیزی از دنیا برای خود نخواستم و فقط همین را خواستم که من آنی بشوم که خدا می خواهد ولی غفلت اینقدر در من زیاده که الان در مسجد هستم و دعا کمیل خواندم می آیم بیرون همان همانم، بحث مراقبه ای که برای ماه رجب داشتید گوش دادم خیلی می خواستم به آن عمل کنم ولی .... رجب و شعبان رفته رمضان هم در حال گذره و در من اثری نداره با اینکه تا جای که توانستم سعی کردم روزه های رجب و شعبان را هم بگیرم ولی فکر می کنم فایده ای نداشته، نمی دانم چگونه رذایل را باید تشخیص دهم و از خود پاک کنم آیا باید همه با هم باشد چگونه می توان آن توبه نصوحی را کرد که برنگردیم چون شاید هزار بار توبه کردم و فایده نداشته استاد شما را به خدا کمکم کنید چون راهی به کس دیگری ندارم. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا خود را در قاب عصمت دنبال می‌کنید؟ خدا را شکر نمایید که توفیق این نوع عبادات را به شما داده است. اگر نظر مبارک حضرت توّاب نبود، میل عبادت و مناجات با خود را به شما نمی‌داد. مطمئن باشید همین کارها زمینه می‌شود تا آرام‌آرام میلِ به گناهان قوت خود را از دست بدهند و پس از مدتی از آن‌ها عبور نمایید. موفق باشید

10926
متن پرسش
سلام خدمت استاد ارجمند آقای طاهرزاده.امیدوارم همچون مشاوری دلسوز من و آقایی که به دنیای من راه پیدا کرده اند را راهنمایی بفرمایید. آشنایی من با شما به یک سال هم نمی کشد اما در همین یک سال به تمام علائق من جهت داده اید. بهتر است برای اینکه بتوانید راهنمایی ام کنید شرایطم را به نحو کامل توضیح دهم. در ابتدا از شرایط روحی و خلقی خود می گویم. از زمانی که به یاد می آورم همیشه در جستجوی پنجره ای بودم تا مرا به خدا برساند البته خدا را از دید عرفایی چون مولانا، حلاج و ابوسعید و رابعه و ... می دیدم. خدای من خدای عارفان بود نه زاهدان اما از جهت شرعی در ادای فرایضم غفلت می کردم که بحمد الله اکنون زندگی ام به روایت دیگری در آمده است. در مواجهه با انسان ها جنسیت برایم مطرح نبود با آنها همچون انسان به ما هو انسان رفتار می کردم حال چه زن باشد چه مرد. همیشه صادقانه رفتار کردم فلسفه ی زندگیم شده بود حرف استاد ملکیان که باید از دردها کاست و حقیقت را تقریر کرد. سقراط شده بود معلم من که زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد. با تمسک به این آرمان ها زندگیم را به پیش بردم از قرار گرفتن در شرایط سخت هراسی به دل راه نمی دادم تعمداً مدتی در آسایشگاهی به عنوان خدمه کار کردم و مشاغلی چون معلمی و کتابداری را نیز تجربه کرده ام و هم اکنون هم کاری آزاد دارم که کارفرمایم هم خودم هستم.همه ی اینها بزرگم کردند یا می توانم بگویم وسعت روحی به من بخشیدند شاید بگویید چقدر قاطع از برکات آن دوران صحبت می کنم استاد من اثرات آن را در زندگیم می بینم . می بینم که چقدر با دختران هم سن و سالم متفاوت هستم و چقدر در بدترین شرایط امیدوار بودم. در لیسانس ادبیات خواندم اما راضی ام نکرد و در فوق فلسفه که البته کمی مرا به عقب گرد وا داشت. نگاه محاسبه گرانه ی فلسفه به زندگی روحیه ام را خراب کرد باز فیل ام یاد هندوستان کرد یاد روزهای هجده نوزده سالگی ام افتادم که حکایت های طوطی و بازرگان و ... را از زبان سروش می شنیدم و چقدر با ولع گوش می دادم، با کاروان حله را می خواندم و دنیای من دیگر این دنیای مادی نبود. این دنیا برایم زندانی بود که هرچه زودتر بارم را ببندم به سلامت از آن گذر خواهم کرد. درهمین دوران دلزدگی از فلسفه از طریق یکی از شاگردان شما، با شما و آثارتان آشنا شدم. من دختری سی ساله و ایشان پسری بیست و پنج ساله هستند. شاگرد شما طی رفت و آمدهایی که به خانه ی ما داشند و به خاطر دوستی ایشان با برادر من بود، جزوی از خانواده ما محسوب می شدند. حضورشان به من آرامش می داد ایشان را تجسم عملی اکثر رهنمود های شما می دیدم. من از یک خصوصیت روحی نیز برخوردارم که تن به ازدواجی که برایم برکات روحی نداشته باشد نمی دهم راضی نمی شوم مثل اطرافیانم در حالتی از رخوت و بی حوصلگی و باری به هرجهت بودن زندگی کنم . خود من تعلقی به مادیات ندارم و زندگی طلبگی را می پسندم اما به ادب رفاه هم معتقدم و می دانم که فقر کفر می آورد. در همین مورد چشم باز کردم و دیدم دلبسته ی شاگرد شما شده ام به ایشان گفتم که صلاح نیست دیگر با هم مراوده داشته باشیم چون ممکن است به گناه بیافتیم ایشان با روی گشاده برخورد کردند و تصمیم را به من واگذاشتند حدود یک ماه هیچ مراوده ای صورت نگرفت اما من طاقت نداشتم فکر می کردم اگر به ایشان پیشنهاد ازدواج ندهم ممکن است در حق خودم ظلم کرده باشم. در مراوده ایشان با من و خانواده ام حس می کردم ایشان هم به من علاقه دارند. من نمی خواستم به هرقیمتی به ایشان مربوط باشم بنابراین بالاخره به ایشان پیشنهاد ازدواج دادم و با شناختی چند ساله که از ایشان داشتم حس کردم درکم می کنند و عاقلانه با مسئله برخورد می کنند. ایشان هم گفتند که علاقه ی قلبی به من دارند اما با توجه به شرایط خانه و اعتمادی که برادرم به ایشان دارند،نتوانستند ابراز کنند شاید هم من از کلماتشان اینطور متوجه شدم. اما به واقع پیام دوستی و محبت ارسال کردند و من را به نام کوچکم مورد لطف و محبت خود قرار دادند. خوشبختی من از همان لحظه شروع شد . ایشان هم می گفتند که درست است که ظاهراً پیشقدمی کردید اما یک رابطه شدید قلبی دوطرفه بین ما حاکم بوده است. اما مسئله ای که ایشان مطرح کردند و بسیار تکرار شد می گفتند نکند که من به خیال ایشان عشق می ورزم نه به خود ایشان. ایشان به دلیل مطالعه ی کتاب های شما در باب خیال، فکر می کردند که ممکن است من در زندگی با ایشان دچار مشکل شوم. حتی پیشنهاد کردند که این احساس ها می آید و می رود نباید به شان اعتماد کرد یک چرخی که در بازار بزنید یادتان می رود و من می گفتم نمی دانم چگونه به تو ثابت کنم که اسیر خیالاتم نیستم و تو را به عنوان همسرم می پذیرم.استاد ایشان زن خانه دار می خواستند.خود ایشان هم ارشدفلسفه هستند من گفتم خانه دار می شوم و ادامه تحصیل نمی دهم.از تهران به موطن تو می آیم و هیچ شرطی برای ازدواج با تو نمی گذارم و ندارم فقط از شما احترام می خواهم اینکه به علائقم احترام بگذارید همین برای من کافی است که با یک عالم دین زندگی کنم و این دنیا را به سلامت بگذرانم.طی ده روزی که با هم درباره ی ازدواج مراوده می کردیم ایشان مسائلی را مطرح می کردند که بیشتر عصبی ام می کرد می گفتند صحبت های شما تناقض آمیز است اگر عاشق من هستید چرا از من تعریف نمی کنید من هم چون هنوز محرمیتی صورت نگرفته و از لحاظ شرعی به هم نامحرم هستیم موقعیت را به ایشان شرح می دادم. خلاصه اینکه ایشان نسبت به عشق من شک داشتند. پیش فرض هایی داشتند که با این محتوا که فکر نمی کردم اهل مسائل دینی باشید فکر نمی کردم اهل سختی کشیدن باشید فکر نمی کردم آشپزی بلد باشید و.... . یک بار هم در جهت همین ناباوری ایشان نسبت به عشق من به ایشان گفتنند که روزی لیلی بعد از سختی های فراوانی که مجنون کشیده بود راضی شد که به خانه مجنون بیاد و با او زندگی کند، مجنون بعد از سپری شدن یک روز به لیلی گفت که من با همان خیال لیلی خوشم و دیگر ادامه نمی دهم. استاد به ایشان می گفتم که نباید نگران بعد از ازدواج باشید اما سوال های ریز و درشتی که از من می پرسیدند گویا من سوژه ای شده بودم که در آزمایشگاه ایشان بیست و چهارساعته مورد آزمون قرار می گرفتم. ایشان اذعان می کردند که دوستم دارند اما گویا ا زمن مطمئن نیستند. و من هم نمی دانستم چگونه به ایشان ثابت کنم. تا اینکه بعد از گذشت حدود ده روز ایشان مطرح کردند که من مرد سنتی هستم و کلفت می خواهم و از من پرسیدند که حاضرم کلفتشان باشم و این را همان اوامر خدا در دین می دانستند. استاد دیگر طاقت نیاوردم من کناب شما را درباره زن خوانده ام اما ایشان آنقدر ناخوشایند آن مسائل را مطرح کردند که حس تحقیر به من دست داد و از آن به بعد رابطه ما کم شد من به ایشان گفتم که اینقدر هم نفهم نیستم که به خانه ی شما برای قلدری بیایم من سروری نمی خواهم. وقتی فهمیدند که من تمامیت خواه نیستم و دوست دارم شوهرم مراقب من باشد و نسبت به من غیرت بورزد گفتند که سوءتفاهم شده و همه چیز درست است و ایشان مسئله را خوب بیان نکرده اند. استاد به هرحال ایشان از من خواستند که حضوراً ملاقاتم کنند که من به دلیل احساس تحقیری که به من دست داده بود خواسته ی ایشان را رد کردم و همچنین حالات روحی من طوری بود که می ترسیدم به گناه بیافتم. من به ایشان گفتم که زندگی با شما برای من نعمتی است و هیچ مشکلی با مسائلی که در کتب استاد طاهرزاده است ندارم و ادامه ی صحبت های ایشان را منوط به اجرای شرطی کردم که در صورتی با ایشان مراوده ام را از سرمی گیرم که خانواده ها خبر داشته باشند و محرم باشیم. و دو روزی هست که روزه می گیرم تا از شیطان در امان باشم از نظر من هنوز قضیه تمام شده نیست و هنوز هم برای ایشان احترام قائلم و دوست دارم همسر من باشند و ایشان هم کاری نکرده اند هنوز اما مراوده ایشان با خانواده من سخت شده است چرا که مادرم از اول در جریان بودند هرچند از محتوای صحبت های ما خبر نداشتند اما صلاح دیدم که ایشان مطلع باشند. استاد شاید بگویید که من از ابتدا نباید از ایشان خاستگاری می کردم اما استاد روحیه ام را خودم می شناسم اگر نمی گفتم ممکن بود در وضعیت وخیم تری از حالا به سر می بردم. پیشنهاد ازدواج دادن در فامیل من امری نکوهیده نیست همچنین در فامیل من زن و مرد با اختلاف سنی توانسته اند زندگی خوبی ترتیب دهند. اما گویا برای ایشان این مورد عادی نبوده است. من به ایشان گفتم که باید شکر نعمت بکند من هر طور که ایشان بگوید قبول می کنم فقط در صورتی که به من احترام بگذارند و به علائقم در همان خانه احترام بگذارند من خواسته ی دیگری ندارم. در ضمن این نکته را هم باید اذعان کنم که خانواده ایشان اصرار دارند که با فامیل ازدواج کند و ایشان زیر بار نمی رود و از این جهت هم محذوریت دارند. اما به ایشان گفته ام که اگر واقعاً فکر می کند که من زن زندگی ایشان هستم با کمترین دلخوری می توانند خانواده شان را راضی کنند. این نامه را نوشتم تا علناً به نمایش در بیاید و امیدوارم اینطور هم عمل شود و آقایانی که از شاگردان شما هستند و با چنین موقعیت هایی مواجه شدند بعد از سنجش طرف مقابل و تایید صدق و راستی او، به آن ها به عنوان رحمت بنگرند و نا شکری نکنند. من به همین آقا گفتم که هیچ شرطی برای ازدواج ندارم فقط برایم بوم و رنگ بخردند تا به علاقه ام که نقاشی است در همان خانه برسم.استاد از شما استدعا دارم همچون پدری دلسوز با این موضوع برخورد کنید فکر کنید دختر خود شما هستم و بدانید که شاگرد شما هم مخاطب جواب شما هست چرا که با ساید شما مانوس است و همیشه سر می زند به هر دوی ما نصیحتی پدرانه بکنید و راه درست را پیش پای ما بگذارید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که بنای این سایت در فرهنگ‌سازی است به آن معنا که بیشتر معارف اسلامی را مطرح میکند تا هرکس با اندیشه‌ی خود راه‌کارهای مطابق موقعیت‌های خود را مدیریت نماید و سعی داریم نگاه‌ها را محدود به مصداق‌ها نکنیم؛ تنها می‌توانم در این مورد عرض کنم در آن حدّ که به نحوی آمادگی خود را جهت ازدواج با آن آقا نشان دادید، کافی است بقیه‌ی مطلب به عهده‌ی شما نیست، اگر آن آقا توانست در جمع‌بندی به این نتیجه برسد خودش جلو می‌اید. شما به زندگی خودتان مشغول شوید و سعی کنید حریم‌های دو انسان نامحرم را رعایت کنید. ما در روشنگریِ وجود خود در مقابل انبوه امکانات قرار داریم تا معمای وجود خود را کشف کنیم. اساس جنبش ما محدود نیست، در این حرکت باید ذات ما در نسبت با خدا خود را متحقق گرداند، باید بگذاریم خداوند برای ما ظهور کند. اگر خدا در بعضی مواقع خود را از ما پنهان می‌کند باز می‌خواهد ما را به خود آورد و ابعاد دیگر زندگی را برای ما معنا کند. رخصت می‌دهد تا آن‌گونه که هستیم با خود روبه‌رو شویم و اوج آزادی خود را در تعلق به خدا تجربه کنیم. زندگی را در این راستا بنگرید و بگذارید تا هرچه باید پیش آید، همان پیش آید. به نظرم شما با توجه به روح مباحثی که از طریق این سایت مطرح شده به این نتیجه‌ای که عرض کردم می رسیدید. از جلد اول کتاب «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» در ویرایش جدید، غافل نباشید تا نقاشی‌های شما جهت آسمانی‌اش قوی‌تر شود. موفق باشید
10789
متن پرسش
سلام به استاد عزیز: دل‌نوشته‌ای بود و دل‌گرفتگیِ شاعرانه؛ گفتم خدمت شما هم بدهم محض تبرک: – آشفتگی‌ها مرا آشفته کرده‌اند به قدری که عاشقی را فراموش کنم و مشغول خودمشغولی‌های خودِ وهمیم شوم و حقیقت را به دورستان دیار غربت بسپارم. هرچه درخود جست وجو می‌کنم چیزی جز شرمندگی نمی‌بینم - من شرمنده‌ام که حقیقت را آن پندارم که در فلسفه‌ها پیدایش کنم و غیر از آن را هم مشتی لغلغه و حرف سطحی پندارم - شرمنده‌ام از این که خود را در اقیانوس وهوم الفاظ و بازیهای مثلا علمی، مثلا فلسفی غرق کرده‌ام درحالی که حقیقت جای دیگری رخ می نمایاند - شرمنده ام که حتما بایدکسی بیاید و دستم را بگیرد و به سرمنزل مقصود برساند و من هم مثال کور عاجزی باشم که در برهوت غوغاگری‌ها گم شده است - شرمنده ام از بی‌شرمیم از بی‌حرکتیم، شرمنده‌ام چون به جای این‌که با اشاره‌ای راه را از بی‌راه پیدا کنم و حرکت کنم و به مقصد برسم هنوز اندرخم کوچه هم نیستم - و گم گشته‌ای سرگشته بیش نیستم که در حجاب مشهورات زمان خود فرو رفته، و جرأت و جسارت بیرون‌رفت از این ظلمات را ندارد - بودند کسانی که مصداق "از تو به یک اشاره" شدند و با سر دویدند و چون مولایشان سیدالشهدا نی‌سوارِ نی‌زارِ عشق شدند – شرمنده‌ام که در نیستان عاشقی و این صحنه‌ی شوریده‌دلان که لیلاها و مجنون‌ها دارد، من مصداقِ "ثمٌ بکمٌ عمیٌ" شده‌ام - شهید حاضرترین و شاهدترین شاهد غایبی است که حقیقتِ حقیقت را به تمامه شهادت می‌دهد و حرفش را در دادگاه عاشقی به کرسی می‌نشاند و اینجاست که قضاوت‌کنندگان اگر فرشتگان هم باشند سر به سجده‌ی تواضع می‌گذارند و اینجاست که باید گفت "فتبارک الله احسن الخالقین".
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری جا دارد که همواره در منظر خود انسان‌هایی را قرار دهیم که به زیبایی از پل صراط دنیا گذشته‌اند. باید چشم باز کنیم و مراتب و ساحات عمیق‌تر وجود را در کلام الهی و سخنان اولیاء معصوم بیابیم تا معلوم شود این خدا است که از طریق قرآن به سوی ما آمده تا نحوه‌ی اندیشیدن و سخن‌گفتن را به بشر هدیه کند. موفق باشید
10392

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: 1- کلی سعی 2- حصه وجودی 3- اضافه اشراقیه یعنی چه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این مباحث را باید در کتاب‌های مخصوص به خودش دنبال کنید و اگر در حین مطالعه سؤال خاصی پیش آمد إن‌شاءاللّه بنده در خدمتتان هستم. کتاب «معرفتِ نفس و حشر» نکاتی در این مورد دارد و کتاب «مقالات» آیت اللّه شجاعی نیز کمک می‌کند. موفق باشید
9825

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: استاد با پیشرفت و تحول در زمینه ی علوم ریاضیات و نجوم و یا فیزیک و با مباحثی مثل کوانتوم و فوریه و خیلی از مباحث دیگر مطرح شده در این علوم دلیل تدریس ریاضی و نجوم توسط برخی شاگردان حضرت علامه حسن زاده آملی به شیوه ی خواجه نصیر و شیخ بهایی چیست؟ و چه ثمره ای دارد؟ بنده خدایی نکرده قصد جسارت نداشتم ولی هرچه فکر کردم جوابی برایش نیافتم. و سوال دوم اینکه یک طلبه باید نجوم و ریاضی و فیزیک هم بداند؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- آن نگاه، یک نگاه دیگر است و به نظر من مبانی‌اش اصیل‌تر می باشد 2- خوب است که یک طلبه مبانی علوم پایه را بداند. موفق باشید
9340
متن پرسش
به نام خدا با سلام و احترام خدمت استاد طاهرزاده: همانگونه که مستحضرید تمدن غرب با نگاهی سوداگرانه و ریاضی به عالم نظر می کند و همین تحلیل ریاضی و هندسی عالم است که قدرت تصرف در آن را به او بخشیده است (آوینی، کتاب رستاخیز جان: 81). در جهان متجدد کنونی، ساحت تمتع و کارافزایی و اعداداندیشی غلبه کرده است (داوری اردکانی، کتاب سیر تجدد و علم جدید در ایران: 315). دنیای مدرن ماهیتاً مبتنی بر سودجویی، کمّیت انگاری و سوداگری است (زرشناس، کتاب توسعه: 15). از طرفی یکی از مبانی فکری مدیریت غربی کمیت گرایی و نتیجه گرایی است. به طوری که آنچه مدیریت را امکان پذیر می سازد، آن چیزی است که امکان اندازه گیری داشته باشد؛ در واقع اساس مدیریت امروز کمّی کردن کیفیت است. بر اساس نظر برخی صاحبنظران مبنای فلسفی همه غربیانی که در زمینه مدیریت بحث کرده اند ـ قریب 96% نظریه های مدیریت غربی ـ نتیجه گرایی است. 1- لذا خواهشمند است نظرتان را در این خصوص اعلام فرمایید. 2- به نظر شما در مدیریت اسلامی اساس کار چگونه باید باشد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در جواب سؤال قبلی عرض کردم نگاه اسلام به انسان در گستره‌ی عالم ماده و عالم ملکوت است و لذا تأکیدی که مدیریت سوداگرانه بر عالم ماده دارد و سود مادی را مدّ نظر قرار می‌دهد پیش نمی‌آید که نمونه‌ی آن را در گذشته در بین جوامع اسلامی ملاحظه خواهید کرد. بنده در طی سؤال و جوابی در رابطه با اقتصاد در نگاه مرحوم شهید آوینی عرایضی داشتم که خدمتتان ارسال می‌دارم: سؤال 1 : تفاوت نگاه آوینی به اقتصاد و نگاههای عرفی نسبت به اقتصاد چیست؟ جواب : این سوال ارزشمندی است که احتیاج به چندین سال فکر دارد و به راحتی هم نمی توان به آن جواب داد. بنده از بعضی از سخنان شهید آوینی کمک می گیرم تا اشاره ای به آن عالمی بکنم که آوینی مدّ نظر دارد. او در کتاب «مبانی توسعه و تمدن غرب» می گوید: حتی یک اقتصاددان ممکن است این سؤال بجا را مطرح کند: هنگامی که زمین، یعنی تنها جایگاهی که برای زیست در اختیار داریم، به موادی آلوده گردد که موجد نقص بدنی در کودکان یا نوادگان ما گردد، پیشرفت اقتصادی، یا به اصطلاح سطح بالای زندگی، چه معنایی خواهد داشت؟ از قول شوماخر در واژه‌ی دیکتاتوری اقتصاد کمک می‌گیرد که می‌گوید: برای ساختن نیروگاه‌های متعارف، خواه بر اساس استفاده از زغال سنگ و خواه استفاده از نفت، و یا نیروگاههای هسته‌ای، با توجه به مبانی اقتصادی تصمیم‌گیری می‌شود؛ و شاید کمترین توجه به «پیامدهای اجتماعی» مبذول گردد. شهید آوینی متوجه است، روند کنونی توسعه‌ی اقتصادی در جهان، سیری جدا از انسان یافته است و بشریت را جبرا در مسیری ناخواسته به سوی نابودی حیات طبیعی پیش می‌راند، می‌گوید: روند کنونی توسعه‌ی اقتصادی که در ذات خویش با رشد غول‌آسای تکنولوژی متحد است. بشریت را ایجاباً در مسیری می‌راند که با اختیار و اراده‌ی آزاد انسانی منافات دارد. هر چند این سیر جبری نیست، نباید از نظر دور داشت که هیچ کس جز معدودی از خاصه‌ی اولیای خدا نمی‌توانند گردن خویش را از طوق عبودیت آن آزاد کنند. همین موجبیت است که شوماخر آن را دیکتاتوری اقتصاد نامیده است. شوماخر جامعه‌ی مصرفی کنونی را به معتادی تشبیه می‌کند که هر چقدر هم وضعیت خود را نکبت‌بار احساس کند رهایی از چنگال اعتیاد را بی‌نهایت دشوار می‌بیند. (کوچک زیباست، ص ١١٩) این یک واقعیت غیر قابل انکار است و شواهد و مصادیق بسیاری بر آن دلالت دارد و شهید آوینی به‌خوبی متوجه این امر شده است. شهید آوینی از قول روژه گارودی در کتاب «هشدار به زندگان» این نکته را آورده که: «اقتصاد آزاد «به شیوه‌ی غربی» برای رفع احتیاج بازار نیست بلکه برای ایجاد بازار احتیاج است»! آوینی می‌گوید: مصرف بیشتر برای تولید بیشتر، ضرورت حتمی اقتصاد امروز است، چرا که اگر کالاهای تولید شده مصرف نشود امکان توسعه‌ی تولید، یعنی امکان توسعه‌ی اقتصادی، وجود نخواهد داشت. بنابراین، برای تولید بیشتر که ضرورت توسعه‌ی اقتصادی است باید مردم را به مصرف هر چه بیشتر ترغیب کرد و بدین علت است که تبلیغات ـ یا بهتر بگویم پروپاگاند ـ یکی از ارکان اساسی توسعه به شیوه‌ی غربی است. روژه گارودی نیز همین مسئله را با بیانی دیگر مورد توجه قرار داده است: تبلیغات تجاری (به شیوه‌ی غربی) بیش از آنکه مایه‌ی تباهی طبیعت باشد موجب هلاکت انسان است: تصور اینکه مردم دنیا حتی برای لحظه‌ای به نیازهای حقیقی خویش و الگویی متناسب با حوائج واقعی انسان بازگردند، برای یک اقتصاددان وحشتناک‌ترین چیزی است که ممکن است اتفاق بیفتد. اگر حتی برای یک لحظه چنین اتفاقی در دنیا بیفتد و مردم فقط برای یک لحظه، درست به اندازه‌ی نیاز واقعی خویش مصرف کنند، ادامه‌ی روند کنونی توسعه‌ی صنعتی دچار مخاطرات و بحران‌هایی خواهد شد که تصور آن بسیار دشوار است. هیچ‌کس کوچک‌ترین تردیدی ندارد که حاکمیت ابرقدرت‌ها و ادامه‌ی سلطه‌ی آنها بر جهان از طریق کارتل‌ها و تراست‌ها و دست‌های پنهان سرمایه‌داران بین‌المللی إعمال می‌شود . سعی می‌کنند با ایجاد حوائج کاذب و غیر حقیقی برای آدم‌ها، موقعیت استکباری خویش را از خطر محفوظ دارند. برای مبارزه با این سلطه‌گری چه می‌توان کرد؟ آیا می‌توان از همان طریقی که این ابرقدرت‌ها حکومت جهنمی خویش را بر کره‌ی زمین مستدام می‌دارند، با آنها مبارزه کرد؟ یا باید راه‌هایی خارج از سیستم‌های شناخته شده‌ی کنونی جستجو کرد؟ و این مهم‌ترین پرسشی است که باید به کمک اندیشه‌ی شهید آوینی به آن جواب دهد و از این جهت آوینی هنوز برای ما کشف نشده و اندیشه‌ای است برای تاریخِ فردای ما. شهید آوینی می‌گوید: پیروزی انقلاب اسلامی ایران تنها تجربه‌ای است که حقیقت را آنچنان که هست به مردم جهان نشان داد. انقلاب اسلامی ایران نشان داد که برای مبارزه با قدرت جهنمی استکبار هرگز نمی‌توان از همان طریقی اقدام کرد که او خود بنیان آن را نهاده است. شعار «مشت و درفش» و «خون و شمشیر» به‌خوبی می‌تواند از عهده‌ی بیان حقیقت برآید و همین‌طور، قیام عاشورا اسوه‌ای است که تنها راه پیروزی بر باطل را بر ما نمایان می‌سازد. سر پیروزی ما در جبهه‌های جنگ با ابرقدرت‌ها همین است که ما هرگز متکی به سلاح نیستیم. اتکای ما به ایمان خود و امدادهای غیبیی است که ایمان ما مجاری نزول آنهاست و اگر اینچنین نبود و پیروزی ما موکول به همپایی با قافله‌ی نظام اقتصادی و صنعتی غرب می‌شد، امروز حتی یادگارهای انقلاب اسلامی را نیز از کتاب‌های رسمی تاریخ شسته بودند. اصالت اقتصاد ـ یعنی آن فاجعه‌ای که ما آنرا دیکتاتوری اقتصاد نام نهادیم ـ امروز با شتاب فراوان جهان را به سوی یک جنگ ناخواسته‌ی جهانی پیش می‌برد. اگر مسلمانان در برابر پرخاشگری و قدرت‌طلبی و سلطه‌جویی کفر به مبارزه برنخیزند، شیطان همه‌ی کره‌ی زمین را به تسخیر در خواهد آورد قرآن فرمود: «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ». و اگر خداوند بعضی از مردم را در برابر بعضی دیگر به جنگ برنمی‌انگیخت، فساد روی کره‌ی زمین را فرا می‌گرفت؛ (سوره‌ی بقره، آیه‌ی ٢٥١). آوینی می گفت برای کسی که ادعای شیعه بودن دارد زندگی از دو مقطعِ کربلا و عاشورا عبور خواهد کرد و ما نمی دانیم که این مقطع در زندگی ما چه زمانی است: فرهنگ ما زیر چرخ توسعه اقتصادی له شد و چیزی از آن باقی نماند و چیزهایی ارزش شد که ارزشی نداشت. مثل مدرک و اموال و دارایی. در حالیکه در جبهه، خبری از این حرف‌ها نبود، با اینکه حتی خودِ آوینی فوق لیسانس معماری شهرسازی داشت. ما هنوز مسموم چیزهایی هستیم که در دو دوره‌ی توسعه‌ی اقتصادی و توسعه‌ی سیاسی به خورد ما دادند. سؤال 2 : در کل آوینی از کدام دریچه به پدیده های مدرن می نگرد؟ جواب : مرحوم شهید آوینی متوجه است پدیده‌های مدرن حاصل نگاهی است که آن نگاه بشر را از سکنای قدسی خود جدا می‌بیند و به همین جهت انسان در چنگال تکنیک بی‌عالَم شده است و عالم دینی خود را از دست داده‌اند. سؤال 3 : چرا حرف‌های آوینی هنوز کهنه نشده است؟کدام حرفها کهنه می شوند و کدام همواره تازه می مانند؟ جواب : سخنانی که اشاره به عالم قدسی و معنویت دارد همچون آن عالَم پای برجاست، سخنانی رفتنی است که اشاره به امور جزیی و اعتباریات و مشهورات دارد و گرفتار اکنون‌زدگی است. سؤال 4 : آینده انقلاب از نظر شما چگونه خواهد بود و شهید آوینی چه سهمی در آینده انقلاب خواهد داشت؟ جواب : آینده‌ی انقلاب، آینده‌ی فتحی است که در تاریخ معاصر شروع شده و به سوی عبور از ظلمات دوران است و نگاه شهید آوینی به این فتح تاریخی است و به همان اندازه که ما به آن نگاه نزدیک شویم در آینده‌ی قدسی تاریخِ خود حاضر خواهیم بود. نوشته‌های آوینی سراسر اشاره‌ای است برای حضور در چنین آینده‌ای، به همین جهت عرض کردم آوینی برای ما کشف نشده است، او اندیشه‌ای است برای تاریخ فردای ما، آینده‌ای که جایگاه بلاغتِ زبان آوینی معلوم می‌شود و زبان شعرگونه‌ی او حکایت‌هایی از عالم ملکوت را ظاهر می‌کند. همین نکته نیز در آینده معنای خود را می‌یابد. سؤال 5 : با توجه به اینکه شبکه اقتصاد جهانی، یک شبکه به هم پیوسته در جهت منافع استکبار است، انقلاب اسلامی چه نسبتی می تواند با این شبکه جهانی داشته باشد؟ جواب : بالاخره دیر یا زود نظام اسلامی نه‌تنها باید خود را از این شبکه آزاد کند حتی باید نظامی را پایه‌ریزی نماید که «ثروت» نقش اصلی را در نظام‌ عالم نداشته باشد و تحریم‌های اقتصادی بحمدالله این کار را دارد جلو می‌اندازد تا معنای "اقتصاد صلواتی" ظهور کند. سؤال 6 : آیا شما تفاوتی بین جهانی شدن و جهانی سازی قائل هستید؟اگر شما عقیده دارید جهانی شدن یک مسئله فطری است در جهت تحقق حکومت مهدوی، که آمریکایی ها قصد مدیریت آن را دارند،(طبق نظر برخی ها) این حرکت فطری را چگونه تعریف می کنید؟ جواب : بشریت به‌خوبی متوجه شده است که نمی‌تواند زندگی کند مگر با یک حکومت جهانی وگرنه با کشورهای جزیره‌ایِ موجود هر کشوری مانع آینده‌ی کشور دیگر می‌شود و شاخصه‌ی این حکومت جهانی آن است که تنها باید با فرهنگ قدسی زمین را اداره کند، کافی است از شرایط به‌دست آمده غفلت نکنیم و متوجه این سخن مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» باشیم که در 19/10/91 فرمودند: «امروز هم ملت ایران آرمان‌هایی دارد، داعیه‌هایی دارد، حرف‌های بزرگی دارد، هم برای کشور خودش، هم برای دنیای اسلام، هم برای عالم بشریت». سؤال 7 : پر رنگ شدن نقش پول در زندگی بشر، چه تحولی را در بشر امروز ایجاد کرده است و به عقیده شما در دوران مهدویت و تمدن اسلامی چه چیزی بر قدرت پول سایه می افکند؟آیا مبارزاتی از طرف پیامبر و امام علی علیه السلام در این جهت سراغ دارید؟ جواب : وقتی انسان توانست معنای خود را در عالم معنویت جستجو کند فقط در حدّ نیاز از مواهب طبیعی استفاده می‌کند و طبیعتِ خدا نیاز اولیه‌ی بشررا به‌راحتی در اختیار او قرار می‌دهد، در این حالت است که دیگر پول و ثروت ارزش خود را از دست می‌دهد. شاید جوابی که در سؤال اول مطرح شد این عرض بنده را کامل کند. سؤال 8 : آیا می توان با نگاه فقهی به تحول اقتصادی رسید؟ جواب : حتماً در کنار نگاهی که انسان باید بر مبنای توحید به عالم و آدم داشته باشد راه‌کارهای فقهی به مدد او می‌آید. فقه راه‌کار است، باید نگاه را درست کرد و از فقه استفاده نمود. مثل وقتی شما می‌خواهید با نگاه توحیدی نماز بخوانید و راه‌کار فقهی به کمک شما می‌آید. سؤال 9 : اقتصاد غربی، چگونه بشر را از ساحت حضور خارج کرده و در توهم برده است؟ جواب : با اصالت‌دادن به دنیا و این‌که ذهنِ انسان را مرکز هست‌ها و نیست‌ها قرار داده. سؤال 10 : جنبش وال استریت و 99 درصدی را در دل تاریخ، چگونه تحلیل می کنید؟ جواب : بشرِ امروز به نوعی دیگر از زندگی نظر دارد که نه مارکسیسم توانست به آن جواب دهد و نه لیبرال دموکراسی. جنبش وال‌استریت ظهور این نگاه جدید است و امکان توقف آن برای نظام سلطه فراهم نیست چون چیزی است بیرون نظام سلطه. سؤال 11 : به نظر شما، آیا نگاه شیعه، در دل تاریخ معاصر، نسبت به ماهیت اقتصاد غربی رشد داشته است؟ جواب : هنوز به صورت چشم‌گیر نه. سؤال 12 : عمیق ترین ظلمت در کجای اقتصاد غرب است؟ جواب : در اصالت‌دادن به دنیا و به حاشیه‌بردن زندگی معنوی و یا به تعبیر شهید آوینی در جدایی توسعه‌ی اقتصادی از انسان. سؤال 13 : نسبت اقتصاد و سبک زندگی چیست؟ جواب : این مسئله‌ی مهمی است که بنده به طور مفصل در یک مصاحبه‌ای طولانی به آن پرداخته‌ام که بعداً به صورت جزوه‌ای تحت عنوان «سبک زندگی در تمدن نوین اسلامی» در آمد و در سایت لب‌المیزان موجود است.
نمایش چاپی