بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
5019
متن پرسش
با عرض سلام و ادب خدمت استاد گرامی در کتاب مغازی امده است بعد از شهادت حضرت حمزه سلام الله علیه و دفن او حضرت نبی صلی الله علیه و اله فرموده اند اگر زنان ناراحت نمیشدند - منظور زنان اقوام- جسد عمویم را دفن نمیکرده تا خوراک شکم درندگان و مرغان هوا شود تا روز قیامت از شکم درندگان و چینه دان مرغان محشور شود. سوال این است اولا چرا ؟ مگر این امر چه خصوصیتی دارد ثانیا اگر این اتفاق می افتاد ان درندگان و مرغان خود میمردند و میپوسیدند و بدنشان جذب طبیعت میشد چگونه در قیامت از شکم یا چینه دان انها محشور شود ثالثا این حدیث با معاد صدرایی چگونه قابل توجیه است. البته نمیدانم ایا این روایت در کتب حدیثی هم امده ؟ ایا قابل استناد هست یا نه؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً اطلاع دارید که تاریخ مغازی واقدی کتابی نیست که بتوان در این امور بدان اعتماد کرد زیرا همان پیامبری که این قول را واقدی از او نقل کرده واجب نموده که بدن انسان متوفی باید دفن شود و ملاک دفن و عدم دفن رضایت و عدم رضایت زنان نمی‌تواند باشد. ممکن است چیز دیگری بوده که واقدی این‌طور نقل کرده. موفق باشید
4655
متن پرسش
با سلام و ادای احترام با توجه به سؤال قبلی به شماره 4587 اینجانب کتاب از برهان تا عرفان شمارا مطالعه کردم ولی به جواب سؤال خود نرسیدم میشود دقیقاً مشخص فرمایید در کدام صفحه کتاب جواب خود را پیدا نمایم سؤال دیگر من این است مگر ماهیت یا چگونگی حد وجود نیست پس چگونه غیر از خدا بقیه مثل من انسان حد ندارند و ان وقت فقط هستی هستند و بگوییم انسان فقط هست گرچه لازم به ذکر است هنوز سؤال قبلی ام به قوت خود باقی است که یک چیز فقط هستی داشته باشد و وجود داشته باشد ممنون از وقتی که برای پاسخگویی به سؤالات کاربران میگذارید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وجود در ذات خود تشکیکی است و وجود بما هُو وجود در عین آن‌که دارای مراتب است فقط وجود است و نفس ناطقه‌ی انسان به عنوان مرتبه‌ای از وجود غیر از زن و مردبودن و یا اصفهانی‌بودن و تهرانی‌بودن است. پس از این جهت انسان فقط هست با حفظ مراتبی که برای وجود قائل هستیم و در کتاب «از برهان تا عرفان» به آن پرداخته شده. موفق باشید
3191
متن پرسش
با سلام و احترام یکی از دوستان فایلی رو برای بنده ارسال کرده که البته خودم پاسخ تعدادی از اونا رو می دونم اما اعتقاد دارم ناقصه به همین علت مصدع شما شدم متن ارسال شده برای ینده به شرح ذیل است: علی مع الحق و الحق مع علی وقتی در زمان ابوبکر، ابوسفیان به او پیشنهاداقدام مسلحانه برای بدست گرفتن قدرت را داد، محکم رد کرد. وقتی شورشیان، خانه عثمان را محاصره کردند و آب را بروی اهل خانه بستند، پسرانش را به محافظت از خانه او گماشت و به اهل آن آب رساند. وقتی مردم، بعد از قتل عثمان، با اصرار شدید و بیسابقه از او خواستند که حاکم شود گفت “مرا رها کنید و سراغ کس دیگری روید، من هم کمکش میکنم”. اینطور که برخی میگویند نبود که حکومت را حق خداداد خود بداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود بشمارد و از هر فرصتی استفاده کند. اول کسی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد. بعد از انتخاب شدن به مردم نگفت “به خانه روید و مطیع باشید”. گفت “در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد به حق کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگهم دارد”. سعد ابن ابی وقاص، مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیعت نکرد، نه خانه را برسرش خراب کرد، نه در خانه حبسش کرد و نه حتی علیهش سخن گفت و..... طلحه و زبیر، به بهانه حج، مدینه را ترک کردند تا در مکه به عایشه بپیوندند و جنگ راه بیندازند. به آن دو گفت “میدانم حج نمی روید!”؛ اما با این وجود نه جلو رفتنشان را گرفت، نه به جرم ... در خانه حبسشان کرد، و نه اصلا بر سابقه جهادشان خط کشید و “سران فتنه” خواندشان. شب جنگ جمل، زبیر را صدا زد و با ذکر خاطره برادری سابقشان و سابقه جهادشان با هم در محضر پیغمبر، دل او را لرزاند و از جنگ منصرفش کرد. سلاحش “کلمه” بود. “غلام آن کلماتم که آتش انگیزد”. روز جمل، اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز او را کشتند. یارانش گفتند شروع کنیم. او گفت نه و سر به آسمان بلند کرد و گفت “اللهم اشهد” (خدایا شاهد باش). سپاه مقابل دومین تیر را انداختند و دومین سرباز او را کشتند. یاران گفتند شروع کنیم. او باز مخالفت کرد و سر به آسمان بلند کرد و گفت “اللهم اشهد”. تیر سوم را که انداختند و سومین سرباز او را که کشتند، سر به آسمان بلند کرد و گفت “خدایا شاهد باش که ما شروع نکردیم” آنگاه شمشیر کشید. ماجراجو و جنگ طلب نبود. بعد از جنگ، بر پیکر طلحه گریست و خطاب به او گفت “کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و کشته ترا افتاده بر زمین و زیر آسمان نمی دیدم!”. حتی حرمت سابقه جهاد دشمنش را هم نگه داشت. سپس به دیدن عایشه رفت و حرفهای درشت او را تحمل کرد و حالش را پرسید، سپس با ۴۰ زن مسلح روپوشیده (شبیه مردان جنگجو!) اسکورتش کرد و به وطنش برش گرداند. با زنان، حتی مجرمانی که اقدام مسلحانه علیه امنیت ملی کرده بودند، اینطور بود. کسانیکه با او جنگیدند را “محارب و منافق و....” نخواند، گفت “برادران مسلمان مایند که در حق ما ظلم کردند!”. نگذاشت در جنگ صفین، یارانش جواب شعارهای زشت یاران معاویه را بدهند. گفت “من بدم می آید که شما زشت گویی کنید، بهتر آنست که از کارهایشان بگویید و حال و روزشان را یاد کنید و به خدا بگویید خدایا خونهای ما و آنها را حفظ کن!”. در میانه صفین، درست سر بزنگاه و آنجا که بقول مالک اشتر “فقط چند قدم و ضربت شمشیر تا خیمه معاویه مانده بود”، مردم نامردمش دست از جنگ کشیدند، جز سلاح “کلمه” سلاح دیگری بر این نافرمانان نکشید. حتی اختیار جنگش دست مردم بود. به جای مردم تصمیم نمی گرفت و نظر برحق خودش را به مردم تحمیل نمی کرد. وقتی قرار بر مذاکره و حکمیت شد، او خواست که مالک اشتر یا ابن عباس را بفرستد، مردمش مخالفت کردند و ابوموسی اشعری را فرستادند، و او باز رای برحق خودش را به مردمش تحمیل نکرد و در عمل میزان را رای مردم قرار داد و جز سلاح “کلمه” به کار نگرفت. خوارج مسلح، در کمال آزادی علیهش تظاهرات میکردند، نه گفت از من اجازه بگیرید، نه سرکوبشان کرد. خوارج مسلح، در کمال امنیت در مسجد خدا، وسط نماز جماعت، با صدای بلند برضد او شعار می دادند و او خطاب به خود این آیه را می خواند “فاصبر، ان وعد الله حق”. همین! نه شکنجه، نه تجاوز، نه اعدام. میگفت “نباید چیزی را از شما پنهان کنم جز در جنگ”. وقتی شنید در مرز کشور تحت حکومتش، مهاجمان خارجی به خانه مردم ریخته اند و غارتگری کرده اند، نگفت “سیاه نمایی نکنید”. خودش اپوزیسیون خودش شد و خبر را به مردم گفت و گفت “مرد مسلمان باید از غم این حادثه بمیرد”! بارها خودش مردم را به نظارت بر خودش دعوت کرد و انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست! مرحوم مطهری با ذکر شواهدی از گفتار و رفتارش، تلویحا او را “لیبرال” خواند! آنجا که در کتاب “آینده انقلاب” گفت “تعلیمات لیبرالیستی در متن تعالیم اسلام هست”. مردم که میگفت فقط مسلمانها را نمی گفت. خودش به صراحت گفت که “مردم یا با ما همدین اند یا همنوع”؛ یعنی حرمت و حقوق همه باید محفوظ باشد. به منصوبانش میگفت “مبادا مانند گرگ درنده به جان مردم بیفتید و خوردنشان را غنیمت شمرید”. هیچگاه در خانه مردم را نشکست و حرمت حریم خصوصیشان را، حتی آنجا که دانست بساط فحشا پهن است، نقض نکرد. به قاضی چنان امنیت و استقلالی داده بود که علیه خودش حکم کرد! به از کارافتاده ها مقرری داد. در سفری، وقتی که مردم دنبال مرکبش دویدند، ذوق نکرد، برعکس برسرشان فریاد زد! مردم را خوار نمی خواست. صورتش را نزدیک آتش می برد و می گفت “بچش علی، این سزای حاکمیست که مردمش را فراموش کند”. خدمات دولتهای قبل را ستود، بویژه برای عمر سنگ تمام گذاشت، نگفت آنها دزد و فاسد و خائن بودند و حق مرا خوردند! به معاویه نگفت “خدا حق حکومت را به من داده”. گفت “مردم مرا خواسته اند”. بر حاکمان واجب کرد که تا ریشه فقر را نکنده اند همسطح فقیرترین مردم زنگی کنند. در بستر مرگ گفت “مبادا در خون مردم بیفتید و بگویید وای علی کشته شد”. در دولتش دزدی که میشد، ۷۰،۸۰ نفر آدم هیچکاره را نمیگرفت سران فاسد را رها کند، ”. با اصل کاریها سریع و قاطع و قدرتمند برخورد می کرد. . علی اینچنین بود. جناب استاد از شما خواهشمندم پاسخ تک تک مقایسه های صورت گرفته را جواب بدید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: آری به گفته‌ی علی«علیه‌السلام» حکومت حق مردم است و به هرکس خواستند می‌دهند. مثل نمازخواندن که می‌توانند بخوانند و می‌توانند نخوانند ولی اگر نخوانند معصیت کرده‌اند. انتصاب علی«علیه‌السلام» به جانشینی پیامبر«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» بنا به دلایلی که در کتب اهل سنت هست و مرحوم علامه‌ی امینی در الغدیر آن‌ها را نقل فرموده دستوری بود که خدا به مردم داد و مردم آزاد بودند بپذیرند و یا نپذیرند ولی اگر حکم خدا را نپذیرند معصیت کرده‌اند. حضرت علی (ع) در آن‌جایی که باید مردم را متذکر وظیفه‌شان نسبت به جریان غدیر و انتصاب الهی خود می‌کرد کوتاه نمی‌آمد .در جوامع روایی موضوع هست که تحت عنوان «انشدکم الله» که علی«علیه‌السلام» در فرصت‌های مختلف در بین مهاجرین و انصار جایگاه خود را متذکر می‌شدند تا حقیقت در تاریخ گم نشود. جناب طبری در کتاب احتجاج مبتنی بر متون اهل سنت بسیاری از آن روایات را آورده که بنده به عنوان مثال یکی از آن‌ها را خدمتتان اظهار می‌دارم. طبری در کتاب احتجاج در جلد 1 صفحه‌ی 145 می‌گوید: « در ایّام خلافت عثمان بن عفّان، گروهى از مهاجرین و انصار را دیدم که در جانبى از مسجد النّبىّ صلّى اللَّه علیه و آله نشسته بودند و حضرت علىّ علیه السّلام در گوشه‏اى از مسجد جلب توجّه مى‏کرد، آن حلقه در فضائل و امتیازات خودشان بحث مى‏کردند، تا اینکه به قریش و فضل و سابقه و هجرت آن پرداخته و استناد به گوشه‏اى از فرمایشات پیامبر در فضل آنان نمودند که فی المثل فرموده: «رهبران از قبیله قریشند» و نیز: «مردم همه پیروان قریشند و ایشان پیشواى عرب مى‏باشند»، و نیز: «به قبیله قریش دشنام مدهید»، و نیز: «نیرو و قوّت هر مرد قرشى مانند دو مرد غیر قرشى است»، و نیز: «هر که قصد خوارى و ذلّت قریش را نماید خداوند او را خوار سازد».[و از مهاجرین سخن به میان آمد، و آنچه در شأن ایشان در قرآن آمده و آنان را بر انصار مقدّم داشته، و خلاصه هر ستایشى که خداوند عزّ و جلّ در قرآن و نیز فضیلتى که در کلام رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله آمده ذکر کردند].تا اینکه ذکر فضل و سابقه و نصرت انصار به میان آمد، و آنچه در قرآن از ایشان ستایش شده، و آنچه پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله در فضیلت ایشان فرموده [همچون: «انصار محلّ راز و سرّ و امانت منند» و: «هر که انصار را دوست بدارد خدا نیز او را محبوب دارد، و هر که به ایشان بغض ورزد مبغوض خداوند شود»، و: «هیچ فرد مؤمنى به خدا و پیامبر به انصار بغض نمى‏ورزد» و: «اگر تمام مردم به گروه‏هاى مختلف داخل شوند من به گروه انصار مى‏روم»].و در ادامه اشاره به مدح رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله در تشییع جنازه سعد بن معاذ نمودند که فرمود: «عرش خداوند از مرگ سعد به لرزه در آمد» و هنگامى که از یمن پارچه‏ هایى نزد آن حضرت آوردند که موجب شگفتى همگان شد فرمود: «پارچه‏ هاى سعد بن معاذ در بهشت از تمام آنها زیباتر است»، و نیز در فضل حنظلة بن أبى عامر که ملائکه او را غسل دادند، و از عاصم بن ثابت که زنبوران جنازه او را از قصد سوء دشمن محافظت کردند.و سپس هر کدام از افراد برجسته خود را اسم بردند که فلانى از ما است! فلانى از ما است. و قریش گفت: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله از ما است، حمزه از ما است، جعفر از ما است، عبیدة بن الحارث و زید بن حارثه و أبو بکر و عمر و سعد و أبو عبیده و سالم و عبد الرّحمن بن- عوف همه از ما مى‏باشند.و هیچ فرد معروفى را از قلم نینداخته و همه را ذکر نمودند. و در آن حلقه بیش از دویست مرد نشسته بودند، و در میان ایشان علىّ بن ابى طالب علیه السّلام و سعد بن ابى وقّاص و عبد الرّحمن بن عوف و طلحه و زبیر و عمّار و مقداد و أبو ذرّ و هاشم بن عتبه و عبد اللَّه بن- عمر و حسن و حسین علیهما السّلام و ابن عبّاس و محمّد بن ابى بکر و عبد اللَّه بن جعفر همه و همه حضور داشتند. و از انصار: ابىّ بن کعب و زید بن ثابت و أبو أیّوب انصارىّ، و أبو هیثم بن تیّهان، و محمّد بن سلمه، و قیس بن سعد بن عباده، و جابر بن عبد اللَّه انصارىّ، و انس بن مالک، و زید بن ارقم و عبد اللَّه بن ابى اوفى و أبو لیلى و فرزندش عبد الرّحمن کنارش نشسته بود، پسر بچّه سپیدروى بلند قامت بى‏ریشى بود، در این هنگام أبو الحسن بصرىّ بهمراه فرزندش حسن- که او نیز پسر بچّه سپیدروى میانه قدّى بود- وارد شد، و من به این دو غلام نگریسته و نتوانستم بگویم کدامیک خوشروتر است جز آنکه حسن بزرگتر و بلند بالاتر بود.و تمام آن جماعت در بحث فرو رفته بودند و این گفتار از صبح تا هنگام زوال ادامه داشت، و عثمان بن عفّان در خانه خود غافل و بى‏خبر از گفتار و سخنان آن گروه نشسته بود،و علىّ بن ابى طالب علیه السّلام تنها به این مذاکرات گوش داده نه او و نه هیچ یک از اهل بیتش سخنى نمى‏گفت، و جمعیّت به جانب آن حضرت متوجّه شده و گفتند: اى أبو الحسن چه چیز شما را از سخن گفتن باز داشته؟ فرمود: همه شما دو گروه مهاجر و انصار هر چه از فضائل خواستید گفتید، و همه بجاى خود درست و صحیح بود، ولى از همه شماها مى‏پرسم که این فضائل و نیکوئیها و مقاماتى را که مذاکره نمودید آیا از جانب خود شماها و از ناحیه عشیره و قبیله خودتان بوده است یا از ناحیه دیگرى؟گفتند: البتّه از جانب رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و اهل بیت او مى‏باشد که خداوند متعال به واسطه آن حضرت این همه فضیلت و شرافت را به ما عطا فرموده است.أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: راست گفتید، اى گروه قریش و مهاجر و انصار، آیا به این نکته پى برده‏اید که همه این خیرات که از دنیا و آخرت به آن رسیدید تنها به واسطه ما خاندان بوده است و بس؟ چرا که پسر عموى من رسول گرامى اسلام صلّى اللَّه علیه و آله فرموده: «من و اهل بیت من چهارده هزار سال پیش از خلقت آدم انوارى بودیم،و چون خداوند متعال آدم را آفرید انوار ما را در صلب او قرار داده و وى را به زمین فرستاد، و سپس به صلب حضرت نوح علیه السّلام منتقل شدیم، و بعد از جریان طوفان و بعدها هنگامى که حضرت إبراهیم علیه السّلام را در آتش انداختند این نور در صلب او بود و پیوسته از اصلاب پاک به ارحام طاهره منتقل مى‏گشتیم، و در سلسله نسب و اجداد و جدّات ما واقعه زنائى بهم نرسیده است!.در اینجا اهل سابقه و اهل بدر و اهل احد همگى گفتند: آرى این سخنان را ما از خود رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله نیز شنیده‏ایم. سپس فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید که من نخستین کسى هستم که به خدا و رسول او ایمان آوردم؟ گفتند: همین طور است.فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید که خداوند در چندین آیه از کتاب خود سابق را نسبت به متأخّر فضیلت و برترى داده است و هیچ کسى از امّت در اسلام و تقدیم ایمان از من سبقت نجسته؟ گفتند: همین طور است.فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید وقتى آیات: وَ السَّابِقُونَ‏ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ و وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ نازل شد رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله از آنها سؤال شده و فرمود: «این آیات در باره انبیاء و اوصیاى آنان نازل شده، و من افضل انبیاء و رسولان خداوند هستم و علىّ بن ابى طالب وصىّ من افضل اوصیاء مى‏باشد»؟ گفتند: همین طور است.فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید آنجا که آیات: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ و إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ و وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً نازل شد مردم پرسیدند: اى رسول خدا، آیا این آیات فقط مخصوص برخى از مؤمنان است یا تعلّق به همه مردم دارد؟ خداوند پیامبر را مأمور فرمود تا ولات امر آنان را معیّن فرماید و همان گونه که نماز و زکات و روزه و حجّ را براى آنان گفته است ولایت را نیز بر ایشان تفسیر نماید، و آن حضرت در روز غدیر خمّ مرا نصب فرمود. سپس خطبه‏اى بدین شرح ایراد نمود که: «اى مردم خداوند مرا مأمور به انجام کارى فرموده که سینه‏ام تنگ شده و گمان برده‏ام‏ که مردم مرا تکذیب نمایند و پروردگار مرا فرموده که یا ابلاغ رسالت کنم و گر نه مرا عذاب نماید» سپس منادى را امر فرمود که ندا کند «الصّلاة جامعة»(یعنى همه جمع شوند) سپس این خطبه را ایراد فرمود که: اى مردم آیا تصدیق مى‏کنید که خداوند عزّ و جلّ مولاى من است و من مولاى مؤمنین هستم و من از ایشان به خودشان برترم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا. فرمود: اى على برخیز، من نیز برخاستم و فرمود: «هر که من مولاى او مى‏باشم همانا علىّ مولاى او است، خداوندا دوستارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن دار». پس سلمان برخاسته و گفت: اى رسول خدا ولایت او چگونه ولایى است؟ فرمود: ولایت او همچون ولایت من است، پس هر که من از خودش به او برترم علىّ نیز از نفس او به خودش برتر است، پس خداوند آیه: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ، وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی، وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً را نازل فرمود، و رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله تکبیر فرستاده و گفت: اللَّه اکبر بر کمال نبوّت و دین خدا: ولایت على پس از من. پس أبو بکر و عمر برخاسته گفتند: اى رسول خدا، این آیات فقط مخصوص علىّ نازل شده است؟ پیامبر فرمود: آرى در باره او و اوصیاى من تا روز قیامت نازل شده است.آن دو گفتند: اى رسول خدا براى ما آنان را بیان بفرما. فرمود: علىّ برادر و وزیر و وارث و وصىّ و جانشین من در امّتم مى‏باشد، او مولى و سرپرست همه مرد و زن مؤمن پس از من است، سپس فرزندش حسن، بعد حسین، سپس نه نفر از فرزندان حسین، یکى پس از دیگرى، قرآن با ایشان است و ایشان با قرآنند، نه ایشان از قرآن جدا شوند و نه قرآن از آنان فارق گردد تا بر حوض نزد من آیند.اهل مجلس همگى گفتند: همین طور است، همه اینها را ما شنیده‏ایم و بر آن شاهد بودیم. و برخى گفتند: بطور کلّى این مطالب به خاطر ما هست ولى همه‏اش را بخاطر نداریم، و این گروه که بخاطر دارند از افراد صالح و فاضل ما مى‏باشند.پس أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: راست گفتید، همه مردم در حفظ مطالب یکسان نیستند.شما را به خدا سوگند هر که این سخنان را از پیامبر بخاطر دارد برخاسته و به آن خبر دهد!.پس زید بن ارقم، براء بن عازب، أبو ذرّ، و مقداد و عمّار برخاسته و گفتند: شهادت مى‏دهیم که این سخنان را از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله در حالى که بر منبر بود و تو در کنار او بودى این گونه فرموده که: «اى مردم خداوند مرا مأمور فرموده که امام شما و وصىّ و جانشین خود را برایتان معیّن نمایم، همو که خداوند طاعت او را در کتابش بر أهل ایمان واجب فرموده،و آن را قرین طاعت خود و من ساخته، و شما را امر به ولایت او ساخته، و من از ترس طعن اهل نفاق و تکذیبشان ابتدا مراجعت نمودم ولى خدا مرا فرمود یا ابلاغ کن یا عذابت مى‏کنم.اى مردم، خداوند شما را در قرآن امر به نماز نمود و من نیز آن را بیان داشتم، و نیز زکات و روزه و حجّ و من تمام آنها را توضیح داده و براى شما تفسیر نمودم، حال شما را امر به ولایت نموده و شهادت مى‏دهم که ولایت مختصّ این فرد- و دست مبارکش را بر دست علىّ گذارد- است، سپس از آن دو فرزند او است، سپس از آن اوصیاى پس از ایشان از فرزندان اوست، از قرآن جدا نشوند و قرآن نیز از ایشان فارغ نشود تا بر حوض نزد من آیند، اى مردم، امام و هادى و دلیل و راهنما و مفزع و ملجأ شما را مبیّن و معیّن و آشکار گردانیدم، و او برادر من علىّ بن ابى طالب؛ و در میان شما به منزله من است، پس در تمام مسائل دینى از او پیروى نموده و در جمیع کارها از او اطاعت کنید، زیرا نزد او تمام علم و حکمتى است که خداوند به من آموخته است، پس از او پرسش و سؤال کنید و از او و اوصیاى پس از او بیاموزید و یاد گیرید، و ایشان را تعلیم مدهید و هیچ کس را بر آنان مقدّم مدارید و از ایشان جا نمانید و تخلّف مکنید، زیرا ایشان پیوسته با حقّ بوده و حقّ ملزم به ایشان است»، پس از نقل این کلام از پیامبر آن گروه نشستند.سلیم بن قیس گفت: سپس حضرت علىّ علیه السّلام فرمود:اى مردم، آیا تصدیق مى‏کنید که خداوند پس از نزول آیه: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً من و فاطمه و دو پسرم حسن و حسین را جمع نموده و بر ما کسا و شمدى فدکى کشیده و فرمود: «بار خدایا! اینان اهل بیت و گوشت تن منند، آزار و ناراحتى و زحمت اینان موجب زحمت و آزار و اذیّت من است، پس رجس و آلودگى را از وجود اینان زائل نموده و آنان را تطهیر فرماى!»، امّ سلمه با شنیدن این کلمات نزدیک کساء آمده و عرض کرد: من نیز [از اهل کساء مى‏باشم‏]؟ فرمود: تو بر خیرى، ولى این آیه فقط در شأن من و برادرم علىّ و دخترم فاطمه و دو فرزندم، و نه تن دیگر از فرزندان حسین نازل شده است، و کسى را در آن اشتراکى نیست.جماعت با شنیدن این سخن یکپارچه گفتند: گواهى مى‏دهیم که امّ سلمه این مطلب را براى ما نقل نموده، و وقتى از خود رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله جویا شدیم همانند امّ سلمه نقل فرمود.سپس حضرت أمیر علیه السّلام فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید که هنگام نزول آیه مبارکه: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ، سلمان از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله پرسید که آیا این آیه جنبه خصوصى دارد یا عامّ؟ فرمود: «افراد مأمور به آن تمام مؤمنین مى‏باشند، و منظور از صادقین برادر من علىّ بن ابى طالب و اوصیاى پس از او تا روز قیامتند»؟ همگى گفتند: همین طور است.فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید که چون در غزوه تبوک رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله مرا خلیفه خود در مدینه منصوب کرد و من عرض کردم براى چه مرا در مدینه مى‏گذارى؟ آن حضرت فرمود: «مدینه جز به من و تو روى خوش نمى‏بیند، و جایگاه تو در نزد من همچون منزلت هارون است نزد موسى جز آنکه پس از من پیامبرى نخواهد بود»؟ همگى گفتند: همین طور است.فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید که هنگام نزول آیه مبارکه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ تا آخر سوره حجّ، سلمان از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله پرسید این افرادى که شما بر ایشان گواهى و آنان بر مردم کیانند؛ همانها که برگزیده خداوند شده و در کار دین هیچ سختى و حرجى بر آنان نگذارده و پیرو آئین پدرتان إبراهیم مى‏باشند؟ فرمود: «از میان امّت فقط اشاره به سیزده نفر دارد»، سلمان گفت: براى ما بیان فرمائید اى رسول خدا، پس فرمود: «من و برادرم على و یازده نفر از اولاد من مى‏باشند»؟ همگى گفتند: همین طور است. فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله خطبه‏اى بدین شرح ایراد فرمود که: «اى مردم، من در میان شما دو چیز با ارزش و مهمّ به ودیعه مى‏گذارم، کتاب خدا و عترت خودم که اهل بیت منند، پس اگر شما دست تمسّک به آن دو زنید دچار ضلالت و گمراهى نگردید، زیرا حضرت لطیف خبیر مرا باخبر ساخته و پیمان بسته که آن دو تا وقتى که در حوض بروز قیامت بر من وارد شوند از هم جدا نخواهند شد»، در اینجا عمر غضبناک برخاسته و گفت: اى رسول خدا، آیا منظور تمام اهل بیت شمایند؟ فرمود: نه، مقصود من خلفاء و اوصیاى من هستند که اوّلین ایشان على است که وزیر و خلیفه من و سرپرست هر زن و مرد مؤمن پس از من است، و پس از او فرزندانم حسن و حسین، سپس نه تن از فرزندان پسرم حسین باشند، یکى پس از دیگرى تا هنگامى که نزد حوض به من برسند، آنان اوصیاى من و شهداى بر خلق و حجّتهاى خداوند و معادن حکمت، و خزّان علم پروردگار جهان هستند، هر که از ایشان اطاعت کند از خداوند اطاعت نموده و هر که معصیت آنان را کند خدا را معصیت کرده است»؟ همگى گفتند: همین طور است. سپس کار سؤال و منا شده و قسم دادن آنان از جانب حضرت أمیر علیه السّلام ادامه یافت، تا آنجا که هیچ سؤالى نماند جز آنکه همه را بر صدق آن به ذات خداوند سوگند داده و تصدیق گرفت‏ تا آنکه بیشتر مناقب خود و آنچه پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله در شأن او فرموده بیان داشت و همه جماعت آن موارد را تصدیق نموده و بر حقّانیّت آن گواهى دادند. سپس هنگام ختم کلام گفت: «خدایا بر این مردم شاهد باش»، و آنان گفتند:خدایا شاهد باش که ما جز آنچه خود از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله شنیده یا توسّط افراد مطمئنّ که آن را از آن حضرت شنیده‏اند نقل نکردیم. فرمود: آیا این حدیث نبوى را تصدیق مى‏کنید که فرمود: «هر که پندارد با بغض به علىّ مى‏تواند مرا دوست بدارد؛ دروغ گفته و مرا دوست ندارد» و دست مبارک خود را بر سر من نهاد، و فردى پرسید: این چگونه است؟ فرمود: «زیرا او از من است و من از اویم، هر که او را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر که مرا دوست بدارد بى‏شکّ خداوند را دوست داشته است، و هر که او را مبغوض بدارد نسبت به من اظهار بغض کرده، و هر که نسبت به من بغض ورزد نسبت به خداوند اظهار بغض نموده است»؟ وقتى کلام بدینجا رسید قریب به بیست نفر از برجستگان دو قبیله گفتند: آرى همین طور است، و الباقى جماعت ساکت ماندند.حضرت علىّ أمیر المؤمنین علیه السّلام به جماعت ساکت فرمود: چرا ساکت و خموش ماندید؟ گفتند: این گروهى که نزد ما شهادت دادند از افراد موثّق در گفتارو فضل و سابقه‏اند. حضرت أمیر علیه السّلام گفت: بار خدایا بر آنان گواه باش.در اینجا طلحة بن عبید اللَّه که او را سیاستمدار قریش مى‏گفتند معترضانه گفت: با ادّعاى خلافت أبو بکر و تصدیق یارانش چه کنیم؛ در آن روز که شما را با آن شدّت در حالى که بر گردنتان ریسمانى انداخته و همگى أصحاب به شما گفتند: بیعت کن و شما در آن مقام حجّت خود را بر ایشان تمام نمودید و أبو بکر مدّعى شد که از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله شنیده است که فرموده: «خداوند منع مى‏کند از اینکه نبوّت و خلافت را در ما اهل بیت جمع نماید» و آن را عمر و أبو عبیده و سالم و معاذ تصدیق کردند؟ سپس افزود: تمام آنچه شما فرموده و بدان احتجاج نمودید از سابقه و فضل همه و همه حقّ است و ما بدان اعتراف مى‏کنیم ولى بطورى که این چهار نفر نیز روایت گذشته را تصدیق نمودند خلافت در خانواده رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله قرار نخواهد گرفت. حضرت أمیر علیه السّلام پس از شنیدن این کلام غضبناک از گفته طلحه پرده از رازى برداشته و به بیان گفتار نامفهومى از عمر به هنگام مرگ پرداخته و خطاب به طلحه فرمود: به خدا سوگند که هیچ صحیفه‏اى به هنگام ملاقات خداوند در روز قیامت در نزد من محبوبتر از صحیفه‏اى نیست که در آن چهار نفر از مخالفین پیامبر در کعبه هم قسم شده‏ و پیمان بستند که پس از مرگ پیامبر علیه من با هم متّحد شوند تا مانع رسیدن خلافت به من شوند.و دلیل بر بطلان شهادت آنان و آنچه تو گفتى اى طلحه بخدا سوگند همان فرمایش پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله در روز غدیر خمّ است که فرمود: «هر که من از خودش به او برترم علىّ نیز از نفس او به خودش برتر است»، پس چگونه مى‏شود کسانى که من از ایشان برترم بر من أمیر و حاکم باشند؟ و نیز این فرمایش پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله که: «جایگاه تو در نزد من همچون منزلت هارون است نزد موسى جز نبوّت» و چنانچه استثنایى غیر از نبوّت بود فرموده بود.و نیز این فرمایش که: «من در میان شما دو چیز به ودیعه مى‏گذارم، کتاب خدا و عترت خودم که اهل بیت منند، پس اگر شما دست تمسّک به آن دو زنید دچار ضلالت و گمراهى نگردید، و ایشان را تعلیم مدهید و هیچ کس را بر آنان مقدّم مدارید و از ایشان جا نمانید و تخلّف مورزید، زیرا ایشان از شما داناترند، و شایسته است که خلیفه جز داناترین ایشان به قرآن و سنّت نباشد، همچنان که خداوند فرموده: أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِ‏ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى‏ فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ، و نیز فرموده: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ ، و نیز: ائْتُونِی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ ، و رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرموده است: «هیچ امّتى اختیار امور خود را با وجود فرد عالم و دانا به کسى واگذار نکند جز آنکه پیوسته کارشان به انحطاط و تزلزل گذاشته تا هنگامى که خطایشان را جبران کنند»، و آیا ولایت جز همان امارت است؟ و از جمله دلائل کذب و بطلان روایت گذشته این است که شماها خودتان در زمان رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله پس از توصیه‏هاى آن حضرت به من به عنوان أمیر المؤمنین سلام کردید، و از جمله حجّتهاى بر ایشان و بر تو بطور خاصّ و بر اینکه با تو است یعنى زبیر، و بر امّت، و بر سعد ابن ابى وقّاص، و ابن عوف، و بر این خلیفه‏اتان یعنى عثمان این است که: اى گروه شورى ما و شما همه زنده‏ایم و مى‏بینید که عمر مرا در جمع شورى قرار داده، و این خلاف و ردّ حدیث «عدم جمع نبوّت و خلافت در اهل بیت» است، و مگر نتیجه آن جز خلافت است؟ و اگر فکر مى‏کنید که این شورى براى غیر امارت است پس براى عثمان خلافتى نباشد، و در این صورت فقط ما را گفته که‏ در کارى غیر از خلافت مشاوره کنیم، و اگر شورى براى تعیین خلیفه است پس براى چه مرا میان شما داخل نمود؟ بلکه باید اخراج مى‏کرد، و نیز گفت که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله اهل بیت خود را از منصب خلافت خارج نموده و باخبر ساخت که ایشان را در آن هیچ نصیبى نیست؟ و براى چه عمر وقتى یک یک ما را فراخواند به فرزندش عبد اللَّه چیزى گفت و او اینجا حاضر است، تو را به خدا سوگند اى عبد اللَّه که بگویى وقتى خارج مى‏شدى به تو چه گفت؟ عبد اللَّه گفت: حال که مرا به خدا قسم دادى او گفت: اگر جماعت شورى از اصلع قریش (یعنى حضرت أمیر علیه السّلام) پیروى کنند ایشان را به راه راست و روشن رهنمایى کرده و کتاب خدا و سنّت پیامبر را در میان مردم اقامه خواهد کرد.فرمود: اى پسر عمر تو به او چه گفتى؟ گفت: گفتم: چه چیز مانع شما است که او را خلیفه نمایى؟ فرمود: و او چه پاسخ داد؟ گفت: سخنى گفت: که جنبه خصوصى دارد.حضرت أمیر علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله آن مطلب را در زمان حیات خود به من گفته بود، سپس در شبى که پدرت وفات نمود نیز در خواب به من فرمود، و هر که آن حضرت را در خواب ببیند چنان است که در بیدارى رؤیت نموده باشد. عبد اللَّه گفت: شما را از چه مطالبى آگاه فرمود؟حضرت علیه السّلام فرمود: تو را بخدا سوگند مى‏دهم که اگر همان بود مرا تصدیق کنى! گفت: در این صورت سکوت نمایم.فرمود: وقتى از عمر پرسیدى چه چیز مانع شما است که او را خلیفه نمایى گفت: آن صحیفه‏اى که میان خود نگاشته و در کعبه عهد نمودیم. با شنیدن این کلام عبد اللَّه سکوت کرد و حضرت أمیر علیه السّلام فرمود: تو را به حقّ رسول خدا سوگند که از جواب من ساکت نشده و آنچه حقیقت است بیان نمائى! سلیم بن قیس گوید: در این حال ابن عمر را دیدم گریه در گلوى او مختنق گشته از هر دو چشمش اشک روان شد.سپس آن حضرت روى به طلحه و زبیر و ابن عوف و سعد نموده و فرمود: چنانچه این پنج نفر یا چهار نفر بر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله دروغ بسته باشند دیگر ولایت ایشان بر شما جایز نیست، و چنانچه راست گفته باشند جایز نیست که شما پنج نفر مرا در امر شورى داخل نمایید، زیرا این کار خلاف رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله بوده و ردّ بر آن حضرت مى‏باشد.سپس روى به مردم نموده و فرمود: مرا از منزلتى که در نزد شما دارم و آنچه بدان شناخت دارید آگاه کنید که آیا صادق هستم یا دروغگو؟گفتند: راست گویى، نه به خدا سوگند ما هیچ دروغى از تو نشنیده‏ایم؛ نه در دوران جاهلیّت و نه در دوران اسلام.فرمود: پس به خدایى سوگند که ما اهل بیت را به نبوّت و خلافت گرامى داشته، و محمّد صلّى اللَّه علیه و آله را از میان ما به نبوّت قرار داد و پس از او ما را به امامت اهل ایمان اکرام فرمود که جز ما هیچ کس نمى‏تواند از آن حضرت تبلیغ کند، و مقام امامت و خلافت تنها در میان ما به اصلاح رسد، و خداوند هیچ کسى را در امر ولایت با ما شریک و ذى نصیب نگردانیده، و رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله خاتم الأنبیاء است؛ و پس از او هیچ نبىّ و رسولى نیست، و تا روز قیامت مسأله نبوّت بدو ختم شده است، و خداوند ما را پس از آن حضرت خلفاى زمین و گواهان بر خلق خود قرار داده است، و طاعت ما را در کتاب خود واجب ساخته و در چندین آیه ما را قرین خود و پیامبرش فرموده، پس خداوند عزّ و جلّ در قرآن، محمّد را نبىّ؛ و ما را از پس وى خلفاء قرار داده است، سپس خداوند تبارک و تعالى رسول خود را مأمور رساندن آن به امّت ساخته، و آن حضرت نیز طبق فرمان به ایشان رسانید، بنا بر این کدامیک از ما به جانشینى رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله شایسته‏تریم؟ در حالى که شما خود از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله- وقتى مرا به ابلاغ سوره برائت به مکّه فرستاد- شنیدید که فرمود: «جز مردى از من کسى نمى‏تواند آن را ابلاغ نماید»، شما را به خدا سوگند آیا این سخن را از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله شنیدید! گفتند: آرى شنیدیم، گواهى مى‏دهیم که ما این سخن را هنگام فرستادن شما براى ابلاغ سوره برائت از آن حضرت شنیدیم.أمیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: این فردى که شما الحال خلیفه مى‏کنید قادر نیست بلکه صلاحیت نداشته و مورد وثوق نیست که صحیفه‏اى هر چند در عرض و طول چهار انگشت را از هیچ فردى على الخصوص از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله به امّت ابلاغ نماید تا چه رسد به امامت تمام ملّت! و جز من هیچ کسى قادر به تبلیغ احکام دین رسول خدا نیست. پس کدامیک از ما به مجلس و جایگاه پیامبر که فرستاده خدا است شایسته‏تر مى‏باشد؛ یا از این جماعت حاضر در مجلس؟طلحه گفت: ما این مطلب را از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله شنیده‏ایم، پس چگونگى این مطلب که جز تو کسى صلاحیت تبلیغ از آن حضرت ندارد را براى ما تفسیر نما؟ حال اینکه بارها و بارها در سخنان آن حضرت شنیده شده که مى‏فرمود: «فرد حاضر به فرد غایب رسانده و تبلیغ کند»، نیز در عرفه در حجّ وداع نیز فرمود: «خدا روشن کند چهره‏اى را که گفتارم را شنیده و بخاطر بسپارد سپس به دیگرى رسانده و تبلیغ کند، پس چه بسا حامل فقهى که فاقد آگاهى است، و چه بسا حامل فقهى که به فقیه‏تر از خود مى‏رساند، سه چیز است که قلب فرد مؤمن در آنها دچار غلول و خیانت نشود: اخلاص عمل براى خدا، و خیرخواهى براى والیان امر، و ملازمت جماعت ایشان، چرا که دعوت والیان محیط است به همه مردمان» و نیز در چندین مکان فرموده: «باید حاضر به غایب رسانده و تبلیغ کند».پس أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: این مطلب شما مربوط به آن فرمایش رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله است که در غدیر خمّ و در حجّ وداع به روز عرفه؛ در آخر آن خطبه که: «اى مردم، من در میان شما دو چیز به ودیعه مى‏گذارم، کتاب خدا و عترت خودم که اهل بیت منند، پس اگر شما دست تمسّک به آن دو زنید دچار ضلالت و گمراهى نگردید، زیرا حضرت لطیف خبیر مرا باخبر ساخته و پیمان بسته که آن دو تا وقتى که در حوض بروز قیامت بر من وارد شوند از هم جدا نخواهند شد؛ مانند این دو انگشت سبّابه و ابهام من، زیرا که یکى از آن دو جلوى دیگرى است، پس دست تمسّک به آن دو زنید تا نه گمراه شده و نه دچار لغزش گردید، و ایشان را تعلیم مدهید و هیچ کس را بر آنان مقدّم مدارید و از ایشان جا نمانید و تخلّف مورزید، زیرا ایشان از شما داناترند». هر آینه خداوند عامه مردم را امر فرمود که‏ وجوب اطاعت از ائمّه آل محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و حقّانیّت آن را به همگان رسانده و تبلیغ کنند، و جز در آن دو مورد؛ تبلیغ دیگرى را از مردم نخواست، و تنها عامه را مأمور تبلیغ عامه ساخته تا حجّت بر کسى که تمام مطالب از پیامبر بدو نرسیده تمام باشد، اى طلحه مگر یادت نیست که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله در حالى که شما بدان گوش مى‏دادید به من فرمود: «اى برادرم، جز تو کسى دین مرا ادا نمى‏کند و ذمّه‏ام را برى نمى‏سازد، و تنها تو دین و غرامت مرا پرداخت نموده و بر اساس سنّت من جنگ خواهى کرد»؟ پس چون أبو بکر به خلافت رسید، ظاهرا دین پیامبر را ادا نمود و وعده‏هایش را عملى ساخت و تمام شما از او پیروى نمودید با اینکه به شما گفته بود جز من کسى قادر به این کار نخواهد بود و آنها که أبو بکر پرداخت اداى دین او نبود و عمل نمودن به وعده‏هایش نبود، و هر آینه پرداخت آن دیون و عمل به آن وعده‏ها کارى است که آن حضرت را برى سازد، و فقط مأموریت تبلیغ از پیامبر و جامه عمل پوشاندن به تمام آنها از عهده امامانى ساخته است که خداوند در قرآن اطاعت از آنان را واجب ساخته و دستور به ولایت ایشان داده است، همانها که اطاعت ایشان قرین اطاعت خداوند بوده و عصیان و مخالفت با ایشان معصیت خداوند مى‏باشد.طلحه گفت: خیالم را راحت کردى، تا حال به معنى این کلام پیامبر نرسیده بودم تا اینکه برایم تفسیر فرمودى، اى أبو الحسن خدا از تمام امّت محمّد به تو جزاى بهشت عطا فرماید، چیز دیگرى است که مى‏خواهم از شما بپرسم، یادم هست که شما پارچه بسته‏اى را در آورده و گفتى: «اى مردم، من پیوسته مشغول غسل و کفن و دفن پیامبر بودم و پس از آن سرگرم جمع‏آورى قرآن بودم، پس این قرآنى است که به صورت مجموع و عارى از هر افتادگى پیش روى شما است»، ولى مکتوب و جمع‏آورى شما را ندیدم، و یادم هست که عمر از تو آن قرآن را خواست ولى شما جواب منفى دادید، و پس از آن عمر قانونى گذراند که اگر دو نفر بر آیه‏اى که نوشته‏اند شهادت مى‏داد مکتوب مى‏نمود و در صورت شهادت یک نفر آن را به تأخیر انداخته و کتابت نمى‏کرد. و در آن اثنا عمر گفت- و من به آن گوش مى‏دادم- که: در روز یمامه گروهى را مقتول گردانیدند که همه ایشان قارى قرآن به قرائتى خاصّ بود که جز ایشان کسى قرآن بدان صورت نمى‏خواند، و عثمان در آن جمعى که قرآن کتابت مى‏کردند از آن مجلس برخاست و بیرون رفت و گوسفندى بدان جا آمده صحیفه و کتابى را که مى‏نوشتند خورد و آن از بین رفت، و خود شنیدم که عمر و اصحابش که کتابت آنان را جمع مى‏کردند مى‏گفتند که: سوره احزاب معادل سوره بقره، و سوره نور یک صد و شصت آیه و سوره حجر یک صد و نود آیه مى‏باشد؛ ماجرا از چه قرار بود؟ و خدا رحمتت کند چه چیز مانع از آن شد که قرآن خود را بر مردم عرضه دارى، در حالى که عثمان وقتى جمع‏آورى قرآن عمر را گرفت آن را بصورت یک مجموع گرد آورده و مردم را به سوى قرائتى واحد سوق داد، و مصحف ابىّ بن کعب و ابن مسعود را پاره پاره ساخته و سوزانید؟ حضرت أمیر علیه السّلام فرمود: اى طلحه، هر آیه‏اى که خداوند عزّ و جلّ بر محمّد صلّى اللَّه علیه و آله نازل فرمود به خطّ من و املاى آن حضرت نزد من محفوظ است، هر حلال و حرام و حدّ و حکمى از آن و خلاصه هر آنچه که امّت تا روز قیامت بدان نیازمندند نزد من کتابت شده به املاء پیامبر و خطّ من موجود است، حتى دیه خراشیدن صورت.طلحه گفت: یعنى هر چیز کوچک یا بزرگ یا خاصّ یا عام تا روز قیامت نزد تو مکتوب است؟فرمود: آرى، و جز آن نیز رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله به هنگام مریضى از روى سرّ هزار باب ازعلم بر من گشود که هر یک باب آن کلید هزار باب دیگر از علم است، و چنانچه امّت اسلام پس از وفات پیامبر از من پیروى کرده و اطاعت مى‏نمود از بالاى سر تا زیر پا از تمام مزایا برخوردار مى‏شد، اى طلحه، مگر تو یادت نیست که آن حضرت در زمان مریضى تقاضاى دوات و کاغذ و شانه نمود تا مبادا بعد از او امّت به گمراهى افتند، و رفیقت (عمر) وقیحانه گفت: رسول خدا هذیان مى‏گوید!! و با این کلام پیامبر به خشم آمده و دست از آن کار کشید؟ گفت: آرى من حاضر بودم. فرمود: وقتى شما خارج شدید پیامبر مرا از مضمون آنچه مى‏خواست بنویسد و جماعت عامه را بر آن گواه بگیرد باخبر ساخت که جبرئیل از جانب خداوند به او گفته است که قضاى خداوند بر امّت تو به اختلاف و تفرقه رقم خورده، سپس کاغذى طلبیده و آنچه قصد کتابت آن را در استخوان شانه داشت بر من املاء فرمود، و سه نفر را بر این کار به شهادت گرفت: سلمان، أبو ذرّ، مقداد.و نام تمام امامان هدایت واجب الطّاعه را تا روز قیامت نام برد، أوّل نام مرا، سپس دو فرزندم حسن و حسین و با دست به حسن و حسین اشاره فرمود، سپس نه نفر از اولاد فرزندم حسین را نام برد،اى أبو ذرّ و مقداد آیا همین گونه نبود؟ آن دو برخاسته و گفتند: شهادت مى‏دهیم بر پیامبر که همین را شنیدیم.طلحه گفت: بخدا سوگند که خود از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله شنیدم که مى‏فرمود: «در روى زمین و آسمان نزد خدا هیچ کسى راستگوتر و نیکوکارتر از أبو ذرّ نیست» و من شهادت مى‏دهم که آن دو جز حقّ بر زبان نراندند، و تو نزد من از آن دو صادقتر و نیکوکارترى.سپس حضرت علىّ علیه السّلام خطاب به طلحه و زبیر و سعد و ابن عوف فرمود: از خدا بترسید و پى رضا و خشنودى ایزد منّان رفته و درخواست آنچه نزد او است را بنمائید، و در راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگرى ترسى به خود راه مدهید.سپس طلحه گفت: مى‏بینم که هیچ پاسخى به سؤال أصلى من در مورد قرآن ندادى آیا آن را براى مردم بیان نمى‏کنید؟فرمود: اى طلحه، از سر عمد از آن طفره رفتم، حال تو بگو آیا قرآنى که عمر و عثمان جمع نمودند همه مصحف بود یا قسمتى از آن؟ طلحه گفت: بلکه همه آن بود.فرمود: در این صورت اگر بدان عمل کنید از آتش رهایى یافته و به بهشت روید، زیرا در آن حجّت ما و دلیل حقّ ما و وجوب طاعت ما ظاهر و هویدا است.طلحه گفت: مرا کافى است، همان که قرآن باشد براى من کافى و بسنده است.سپس طلحه گفت: حال مرا از قرآنى که در دست شما است و تأویل آن و حرام و حلال آن، باخبر فرما، که آن را پس از خود به که مى‏دهى و صاحب آن کیست؟ فرمود: آن را که به أمر پیامبر باید قرآن را به او بدهم وصىّ من و برتر از همه خلقان فرزندم حسن است، سپس آن را به فرزند دیگرم حسین خواهد داد، سپس به همین ترتیب به فرزندان حسین خواهد رسید تا اینکه آخرین ایشان در حوض بر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله وارد شود، ایشان با قرآنند و قرآن با ایشان است و هیچ یک از دیگرى جدا نخواهد شد. و این را بدان که معاویه و پسرش پس از عثمان به خلافت رسند، و پس از آن دو هفت تن از فرزندان حکم بن ابى العاص یکى پس از دیگرى تا دوازده رهبر گمراهى و ضلالت به حکومت رسند، همانها که پیامبر در رؤیا دید که از منبرش بالا رفته و امّت را به قهقرى و عقب بر میگردانند، ده تن آنان از بنى امیّه‏اند و دو تن از ایشان همانهایند که اساس این عمل زشت را پى‏ریزى نمودند، و گناه این دو تن در روز قیامت برابر با گناه تمام امّت است». این حدیث طولانی را از آن جهت عرض کردم که عنایت داشته باشید که حقیقت حاکمیت علیلعلیه‌السلام» چیزی است ماوراء رأی مردم هرچند آن مرد الهی به بهترین نحو حقوق مردم را رعایت می‌کرد ولی این بدین‌معنی نیست که در نظام حکومتی آن حضرت ظلمی واقع نمی‌شد هنر شیعیان آن بود که متوجه بودند رویکرد حکومتی آن حضرت در مسیر دفع ظلم است و آن‌چه که بنده در کلیت نظام اسلامی می‌بینم همین رویکر د است و ما نباید فریب دشمنانی را بخوریم که با طرح ضعف‌ها و ظلم‌ها بخواهند ما را از کلیت انقلاب مأیوس کنند و به چیزی غیر از انقلاب اسلامی و رهبری ولایت فقیه متوجه نمایند که در آن صورت به آن‌چه از آن می‌خواستیم فرار کنیم گرفتار خواهیم شد. موفق باشید
1992

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام استاد بزرگوار در طی مباحث سوالات ذیل پیش آمد جواب دهید ممنون می شویم : 1- ابزار تکمال جنیان چیست؟ 2-آیا انسان در خواب اراده تشریعی دارد ( اگر دارد مگر نفرمودید نفس بدون بدن نمی تواند اراده کند ) 3- چرا خداوند نمی تواند بدون واسطه حضرت مهدی (عج) را بیافریند کلی انسان خلق کند تا بعد آن حضرت را بیافریند ( منظورم این است خدا اگر هدف از خلقتش ظهور تمام اسماء در حضرت بود خوب فقط آن حضرت را می آفرید ) 4-آیا روح تا زمانی که فقط به بدن متصل است بالقوه و بالفعل دارد . 5-چگونه وقتی روح د برزخ اراده ندارد برای اهل دنیا می توانند دعا کنند . 6-آیا تعلق خاطره ای همان تعلق تکوینی است تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- جنّ و انس هر دو از طریق شریعت الهی تکامل می‌یابند 2- انسان در خواب تحت تأثیر ملکات خود می‌باشد و هیچ اراده‌ای که منجر به انتخابی جدید شود ندارد 3- خداوند حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» را بدون واسطه آفرید ولی برای ظهور کمالاتی که در حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» و سایر ائمه«علیهم‌السلام» هست شرایط نیاز است تا آن نور اجمالی به تفصیل در آید و عالم مظهر حاکمیت امام معصوم گردد و حق در آینه‌ی جمال مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» در همه‌ی عالم ظهور کند آن وقت است که مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» نمایان شده وگرنه با خلقت حضرت هنوز حضرت ظهور نکرده‌اند تا اسماء الهی به طور کامل نمایان گردند. 4- آری. 5- به جهت ملکاتی که انسان مؤمن در برزخ دارد نور رحمانی او بر قلب مستعد کسی که به زیارت او رفته تجلی می‌کند به این معنا که ما یک نحو سنخیتی با روح متوفا پیدا می‌کنیم تا در معرض بصیرت و کمال او قرار گیریم 6- تعلق خاطره‌ای مربوط به یک نوع از ملکات انسان است که ریشه در تکوینیات او دارد و نه در اختیار او. موفق باشید
11151
متن پرسش
سلام استاد: بچه های رزمنده مراسم دعای توسل گرفته بودند. معمولا در سنگرها برق نبود و بچه ها با فانوس سنگر رو روشن می کردند. موقع دعا خوندن فیتیله چراغ ها رو پایین می کشیدند که یه تاریکی ایجاد بشه. دعا که شروع شد یکی از رزمنده ها بلند شد. یه شیشه عطر داشت که با اون به رزمنده ها عطر می پاشوند. خلاصه کف دست همه یا نوک انگشتشون عطر می ریخت و می رفت. موقع خوندن دعا همه جا معطر شده بود. دعا که تموم شد دیدن سر و صورت و لباس همه شون سیاه شده. وقتی جویا شدن معلوم شد رزمنده تو شیشه عطرش جوهر خودنویس ریخته بود. چون تاریک بود بچه ها فقط بوی عطر رو استشمام می کردند و سیاهی رو نمی دیدند. بچه ها حسابی می زننش و براش جشن پتو می گیرن. وقتی که بالاخره آروم میشن میگه حالا بیاین یه کم براتون صحبت کنم. میگه حکایت این عطر سیاه مثل حکایت دنیا میمونه. دیدین چه طوری با دست خودتون صورتتونو سیاه کردین؟ دنیا هم تاریکه. نورش کمه. تباهی و زشتی زیاد داره. شیاطین هم گناه ها و سیاهی ها رو با یه عطری خوشبو میکنن. ما خیال می کنیم داریم عطر می زنیم غافل از این که صورت و دلمون رو سیاه می کنیم. وقتی می فهمیم چه کردیم که قیامت میشه و چراغا روشن. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم... التماس دعا. خاطره ای ازجبهه خدمت تون فرستادم اگر صلاح می دونید به این بهونه به همین عنوان مطلبی بفرمایید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: گفت: «چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را/ که کس آهوی وحشی را از این خوش‌تر نمی‌گیرد». آری دوست عزیز! واقعاً قصه‌ی دنیا همین طور است که اگر انسان با نور شریعت الهی در آن قرار نگیرد گرفتار انواع کثافت‌ها و آلودگی‌ها و روسیاهی‌ها می‌شود. امام صادق (ع) فرمودند امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» در نامه‌ای که به یکی از اصحاب خود می‌نویسند می‌فرمایند: «أُوصِیکَ وَ نَفْسِی بِتَقْوَى مَنْ لَا تَحِلُّ مَعْصِیَتُهُ وَ لَا یُرْجَى غَیْرُهُ وَ لَا الْغِنَى إِلَّا بِهِ فَإِنَّ مَنِ اتَّقَى اللَّهَ عَزَّ وَ قَوِیَ وَ شَبِعَ وَ رَوِیَ‏ وَ رُفِعَ عَقْلُهُ عَنْ أَهْلِ الدُّنْیَا فَبَدَنُهُ مَعَ أَهْلِ الدُّنْیَا وَ قَلْبُهُ وَ عَقْلُهُ مُعَایِنُ الْآخِرَةِ فَأَطْفَأَ بِضَوْءِ قَلْبِهِ مَا أَبْصَرَتْ عَیْنَاهُ مِنْ حُبِّ الدُّنْیَا فَقَذِرَ حَرَامَهَا وَ جَانَبَ شُبُهَاتِهَا وَ أَضَرَّ وَ اللَّهِ بِالْحَلَالِ الصَّافِی إِلَّا مَا لَا بُدَّ مِنْهُ مِنْ کِسْرَةٍ یَشُدُّ بِهَا صُلْبَهُ وَ ثَوْبٍ یُوَارِی بِهِ عَوْرَتَهُ مِنْ أَغْلَظِ مَا یَجِدُ وَ أَخْشَنِهِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ فِی مَا لَا بُدَّ مِنْهُ ثِقَةٌ وَ لَا رَجَاءٌ فَوَقَعَتْ ثِقَتُهُ وَ رَجَاؤُهُ عَلَى خَالِقِ الْأَشْیَاءِ فَجَدَّ وَ اجْتَهَدَ وَ أَتْعَبَ بَدَنَهُ حَتَّى بَدَتِ الْأَضْلَاعُ وَ غَارَتِ الْعَیْنَانِ فَأَبْدَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذَلِکَ قُوَّةً فِی بَدَنِهِ وَ شِدَّةً فِی عَقْلِهِ وَ مَا ذُخِرَ لَهُ فِی الْآخِرَةِ أَکْثَرُ: فَارْفُضِ الدُّنْیَا فَإِنَّ حُبَّ الدُّنْیَا یُعْمِی وَ یُصِمُّ وَ یُبْکِمُ وَ یُذِلُّ الرِّقَابَ فَتَدَارَکْ مَا بَقِیَ مِنْ عُمُرِکَ وَ لَا تَقُلْ غَداً وَ بَعْدَ غَدٍ فَإِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ بِإِقَامَتِهِمْ عَلَى الْأَمَانِیِ وَ التَّسْوِیفِ‏ حَتَّى أَتَاهُمْ أَمْرُ اللَّهِ بَغْتَةً وَ هُمْ غَافِلُونَ فَنُقِلُوا عَلَى أَعْوَادِهِمْ إِلَى قُبُورِهِمُ الْمُظْلِمَةِ الضَّیِّقَةِ وَ قَدْ أَسْلَمَهُمُ الْأَوْلَادُ وَ الْأَهْلُونَ فَانْقَطِعْ إِلَى اللَّهِ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ مِنْ رَفْضِ الدُّنْیَا وَ عَزْمٍ لَیْسَ فِیهِ انْکِسَارٌ وَ لَا انْخِزَالٌ أَعَانَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکَ عَلَى طَاعَتِهِ وَ وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکَ لِمَرْضَاتِه».( «الکافى»، ج 2، ص 136. «بحار الأنوار»، ج 70، ص 75.) تو را و هم چنین خود را به تقوى و پرهیزگارى از خدا دعوت مى‏کنم، خدائى که معصیت او روا نیست و به جز او امیدى نمى‏باشد و توانگرى در دست او هست. هر کس از خداوند بترسد نیرو مى‏گیرد و شکمش سیر مى‏شود و سیراب مى‏گردد، عقلش بالا مى‏رود و از اهل دنیا فاصله پیدا مى‏کند، در این هنگام بدن وى با اهل دنیا هست ولى قلب و عقل او جهان آخرت را مشاهده مى‏کند. او با روشنائى دل حقائق را مى‏نگرد و محبت دنیا را از دلش بیرون مى‏سازد، از حرام آن خود را به کنار مى‏کشد و از شبهات دورى مى‏نماید، مال حلال صاف را هم براى خود روا نمى‏دارد مگر در آن جایى که براى دفع ضرر و سد جوع از آن استفاده مى‏کند. او فقط جامه‏اى که بتواند بدنش را بپوشاند در برمى‏کند و از میان لباس ها پارچه‏ هاى خشن را انتخاب مى‏ نماید، از آنچه بدست مى‏ آورد و در اختیارش قرار مى‏گیرد اطمینان پیدا نمى‏کند و به آن امیدوار نمى‏شود، اطمینان و امیدوارى او فقط به خداوند مى‏باشد. در راه خداوند کوشش مى‏کند و جد و جهد دارد و خود را خسته مى‏نماید تا آنگاه که فقرات‏ او ظاهر مى‏شد و چشم او به گودى مى‏افتد، خداوند در همین حال به او نیروى بدنى مى‏دهد و عقلش را کامل مى‏کرد و آنچه در آخرت براى او ذخیره شده بیشتر است. پس دنیا را ترک کن و بدان که محبت دنیا کور مى‏کند و گنگ مى‏گرداند و کر مى‏سازد، دوستى دنیا گردن‏ها را پائین مى‏آورد، اینک از عمر باقیمانده استفاده‏ کن و نگو فردا و یا پس فردا، هر کس قبل از شما هلاک شد به خاطر آرزوها و فردا، فردا گفتن ها بود. آن جماعت در حالى که در هوس‏ها و آرزوها بودند ناگهان فرمان خداوند در رسید و همه مردند و بر روى تابوت‏ها قرار گرفتند و به قبرها منتقل شدند و در آن جاى تاریک و تنگ منزل نمودند، در حالى که فرزندان و زنان آن ها آنان را رها کردند. اینک با دلى آرام بطرف خداوند توجه کن و مانند کسى که دنیا را ترک گفته و با تصمیم و اراده بطرف مقصدى حرکت مى‏کند و سستى به خود راه نمى‏دهد، ثابت باشید، خداوند ما و شما را به طاعت خود یارى کند و براى آنچه دوست مى‏دارد توفیق دهد. موفق باشید
9784
متن پرسش
با سلام و عرض ارادت خدمت استاد طاهر زاده: جنابعالی در یکی از فایل های صوتی اشاره فرمودید اگر انسان در کارش نیت خدایی نداشته باشد شیطان همه آنها را در موقع نماز به یاد ما می آورد و ما را از حضور قلب باز می دارد. استاد بنده که یک مهندس هستم و شغلم بسیار پر چلنج، و سر و کارم با ماشین آلات، نقشه ها، و مدیرها و اپراتور ... هستش و مواقعی که دوران پر چلنجی از لحاظ کاری دارم موقع نماز همه موضوعات کاری آن روز بهم حمله ور می شوند. طبق رهنمودهای آیت الله بهجت سعی می کنم موضوع را دنبال نکنم اما ثانیه به ثانیه خیالم از این موضوع به موضوع دیگری می پرد. همین طور خیالهاست و زور زدن بنده برای دنبال نکردن موضوع تا نماز تمام می شود و دریغ از یک لحظه حضور قلب. این موضوع در نمازهای ظهر و عصر که در شرکت می خوانم به اوج خود می رسد. استاد چطوری می تونم نیت برای کارم را خدایی کنم در حالی که من این شغل را در مرحله اول برای امرار معاش انجام می دهم و ثانیا با اندکی کند و کاو در خودم فهمیده ام که بنده کارهای پر چلنج را دوست دارم؟ ارادتمند
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کار و تلاش برای تهیه‌ی رزق حلال لازم است، باید سعی کنید همه‌ی روح و قلب خود را به‌کار نسپارید تا وقتی می‌خواهید در محضر حق با روح و قلب خود وارد شوید، روح و قلب در صحنه باشد. پس مشکل را باید در قبل از نماز و در حین کار حلّ کرد و همواره قلب را در محضر حق نگه‌داشت. موفق باشید
9030

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: بنده در مدینه دعاگوی شما استاد عزیز هستم با توجه به اینکه اواخر شعبان و اوایل ماه رمضان در مدینه و مکه هستیم لطفا توصیه های خودتان را برای بهره گیری بهتر از این مکان و زمان بفرمایید. لطفا دعا کنید که خداوند توفیق بهره گیری حداکثری و حضور قلب را به بنده عنایت کند. با تشکر البته چندین مرتبه برای خداحافظی و استفاده حضوری و حلالیت به مسجدتان آمدم که تشریف نداشتید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ضمن عذر خواهی، عرایضی در جزوه‌ها‌ی «حقیقت حج» و «وظیفه‌ی حجاج پس از برگشت از حج»، داشتم إن‌شاءاللّه مفید افتد. موفق باشید
8615
متن پرسش
سلام علیکم . در جواب عزیزی فرموده بودید : "حضرت حق بر اساس امکان و ظرفیت هر شیئ به نور اسماء‌اش بر آن شیئ تجلی می‌کند که آن ظرفیت و استعداد، همان جنبه‌ی امکانی آن شیئ است. " سوال اول اینکه آن ظرفیت شی را برای بار نخستین چه کسی تعیین میکند؟ آیا خب ذات احدیت این ظرفیت را تعریف میکند یا همان وجود شی؟ اگر حالت اول باشد که جبر پیش میاید؟ و سوال دوم اینکه امکان و ظرفیت هر شی ء همان عیت ثابت است؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: 1- «امکان» ذاتیِ هر شیئ است، چیزی نیست که خالق بخواهد. خالق شیئ «امکان» را وجود می‌دهد. به قول ابن‌سینا: «ما جعل الله المشمشة مشمشة بل أوجدها» خداوند زردآلو را، زردآلو نکرد بلکه آن را ایجاد کرد. 2- آری امکانِ شیئ همان عین ثابته‌ی آن شیئ است که به عنایت الهی وجود پیدا کرده. موفق باشید
6710

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام. نظر به کتاب " دانش تفسیر در سنت یهودی و مسیحی" که مترجم این کتاب یکی از انگیزه های ترجمه ی خود را اقتباس روش تفسیر در یهودیت و مسیحیت برای تفسیر قرآن مطرح کرده است ، آیا این کتاب جایگاهی دارد ؟ و اساسا ما نیاز به اقتباس این روش داریم ؟ آیا روشی بهتر از روش علامه طباطبایی متصور است ؟ راجع به روش تفسیری علامه طباطبایی شما چه مطالبی دارید ؟ با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده این کتاب را ندیدم ولی به نظرم کار خوبی است. بنده نظر خودم را در مورد جایگاه تفسیر المیزان در جزوه‌ی «چگونگی استفاده از المیزان» عرض کرده‌ام. موفق باشید
3236
متن پرسش
با عرض سلام خدمت جنابعالی در سایت مشرق مصاحبه ای است از دکتر یثربی با عنوان حکمت متعالیه برهان نیست ادعای برهان است. میخواستم بدانم شما با دکتر یثربی و اثار او اشنا هستید و دلیل این حرف او را چه میدانید اگر این مصاحبه به صورت عمومی منتشر نشده بود چندان مهم نبود بحثی بود ین اهل علم ولی وقتی عمومی میشود فرق میکند البته دکتر یثربی مدعی است که تا چهل سالگی کتب فلسفی را خوانده حتی درس اسفار علامه را هم شرکت کرده بعد به این نتیجه رسیده که حکمت متعالیه برهان نیست ادعای برهان است البته من به سایت ایشان رجوع کردم دیدم اثار زیادی دارد ولی نتوانستم کتابی از ایشان مطالعه کنم در مجموع دوست دارم بدانم کسی که مدعی است کتب فلسفی را خوانده است چگونه به این نتیجه رسیده که برهانهایی که بر اصالت وجود تشکیک وجود و غیره اقامه شده برهان نیست و امثال شهید مطهری که معتقدند برهاین حکمت متعالیه مانند براهین ریاضی مستحکم ست و سلسله وار از هم نتیجه گرفته میشود متوجه برهانی نبودن انها نشده اند البته مشکل همین است که اینها مدعی اند ما چند سال فلسفه را خواندیم و کلاس علمایی مانند علامه هم رفتیم و نتیجه ای نگرفتیم ممنون میشوم اگر توضیحی بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده نیز سخنان ایشان را شنیده‌ام و کتب ایشان را هم مطالعه کرده‌ام و در مقایسه با سخنان حکمی حضرت امام و علامه طباطبایی به این نتیجه رسیدم آقای یثربی نتوانسته‌اند آن‌طور که حضرت امام و علامه متوجه حکمت متعالیه شدند، مطلب را بگیرند و چون بنده جلد هشتم و نهم اسفار را ترجمه‌ کرده‌ام دیدم آقای یثربی در همان مورد نفس و معاد مطالب را به شدت ناقص فهمیده‌اند. موفق باشید
19243
متن پرسش
خدمت استاد عزیز و گرانقدرم سلام علیکم: بنده از شاگردان کوچک شما در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان بودم که بحمدالله حظ وافی از محضرتان در درس معارف کسب نموده و همواره مباحث دینی شما را دنبال نموده و جواب سوالات ذهنم را در سخن و آثار شما یافته ام اما هیچگاه اینگونه ناراضی و در حیرت از پاسخ شما بزرگوار در بزرگترین چالش این انقلاب نبودم!!! بر اساس سوالات قبلی دوستان که مورد سوال و تایید این حقیر نیز می باشد اگر می بینید امروز به شما بزرگوار روی آوردم و توضیح می خواهم به خاطر این است که علی رغم تمام احترام و ارزشی که برای هویت شورای نگهبان که امید مستضعفین و اکثریت محرومین و سکاندار 8 سال خدمت انقلابی و بی منت را که مورد تایید رهبر عزیزمان بوده را رد صلاحیت کرده قائلم اما هرچه سعی میکنم دلیلی متقن برای تسلی فکر و روح آزرده خود و خانواده ام بیابم عاجزم و دردمندتر اینکه شما هم اینگونه جواب پرسش ها ذهن ما را می دهید طوری که جسارتاً شک می کنم شاید به جای استاد طاهرزاده عزیز و تیز بین فرد دیگری پاسخگوی سوالات در خصوص بحث آقای احمدی نژاد می باشد؟ جناب استاد می خواهم برای من تبیین کنید بر اساس کدام برهان شما رفتارهای انتخاباتی آقای احمدی نژاد را نشات گرفته از مشاورانی که حکیم نیستند می دانید! مشاوران آقای احمدی نژاد تا آنجایی که ما می بینیم و شاهد هستیم جوانان انقلابی از خودگذشته فداکار و با بینش های عمیق سیاسی که شاید کمتر نمونه ای در محافل دیگر داشته باشند و البته صبور و بزرگوار از ظلمی که از جانب دوست و دشمن در این مدت بر آنها شد و دم نزدند و نمونه اخیر آن هم در رد صلاحیت احمدی نژاد جز حکمت از آنها چیزی ندیدیم هستند که همواره بر خواسته های انقلابی خود از احمدی نژاد پافشاری می کنند! بنده متوجه عملکرد اخیر اقای احمدی نژاد که شما می فرمایید مورد انتقادتان هست نیستم همان طور که هرگز متوجه انحراف و بی ولایتی ایشان نشدم البته قصد دفاع ندارم که در مقام سوال هستم اما تا آنجایی که این جماعت مقابل ایشان از تمامی تکنیک های علوم مدیریتی و استراتژیک برای تخریب ایشان استفاده نمودند شاید هر کسی جای او بود چنین حرکاتی (تکنیکهای) را انجام می داد. به نظرم توضیحی که آقای احمدی نژاد در خصوص اعلام کاندیداتوری خودش علی رغم توصیه حضرت آقا مبنی بر عدم کاندیداتوری داد قانع کننده بود و مخصوصا در شرایطی که تمام رسانه های اصول گرا ایشان را بایکوت خبری کرده بودند نباید انتظار داشت توضیحاتشان به گوش همه مومنین رسیده باشد! و نکته دیگر اینکه تمامی اشراف متحد و یک صدا دادشان هوا رفت و دلسوز انقلاب و نظام و رهبری شدند و هرچه توهین و ناسزا و بی اخلاقی بود در سطح کشور در بوق و کرنا نثار ایشان کردند. استاد عزیز، جناب آقای کد خدایی سخنگوی محترم شورای نگهبان اعلام نمودند نقل به مضمون که ما وقتی صلاحیت کسی را تایید می کنیم نظارت ما قبل از اعلام تایید صلاحیت است و دیگر نظارتی بر عملکرد ایشان در زمان تصدی نداریم و تا آنجایی که عقل و قانون حکم می کند به نظرم بر این اساس احراز شرایط بر اساس مستندات موجود گذشته و حال افراد است نه اینکه رفتارهای احتمالی آن فرد در آینده که در بدبینانه ترین حالت که تصور کنیم خدای ناکرده احمدی نژاد نظام و رهبری را به کسی بفروشد قانون برای آن راهکار دارد و همچنین در صورت صدق فرض دوم رفتار آقای روحانی در برجام دو و سه نیز باید پایش و پیش بینی می شد!! کما اینکه خیلی از رفتارهای قبلش هم برای ما جای سوال دارد که چگونه از این فیلتر رد می شود اما صلاحیت احمدی نژاد که به گفته خودشان به خاطر عدم تمکین به توصیه رهبری نبوده رد نمی شود؟ و این مطالبه پاسخگویی را اگر شما نخبگان طلب نکنید سر خوردگی ما مردم انقلابی از این بیشتر می شود. سوال دیگرم در خصوص اینکه می فرمایید احمدی نژاد با ظلمی که کرد کمر ما و رهبری را شکست بر اساس کدام سخنان حضرت آقا میرفرمایید؟ از حاشیه ها گفته اید حاشیه ها را احمدی نژاد ایجاد کرد یا دشمنان احمدی نژاد؟ فرمودین همه طلبه ها را رها کرد و مشایی را قدیس! تا آنجایی که به سبب موقعیت شغلی اطلاع دارم دولت نهم بیمه طلاب را راه اندازی کرد و به جد پیگیر و عامل شد و دیگر اینکه افرادی را می بینم در تشکیلات ایشان که طلبه هستند شاید تعریف شما از طلبه چیزی است که من نمی دانم چون من علوم تجربی خواندم و مشایی نیز معاون اول ایشان بود و مقایسه این دو در ذهنم قیاس مع الفارغ را تداعی می کند! و امروز استاد عزیز شاگرد کوچک شما آنچه که میربیند تکرار تاریخی است که حاصل تدبیر فرماندهان سپاه مختار تدبیری برخواسته از یک سوءظن، کیان مختار را به مسلخ فرستادند، کیان با تمکین به این مصلحت اندیشی به مسلخ شهادت رفت ... و دشمن خندید! خداوند به فرزندان ما برای درک عمیق انقلاب با وجود این مسائل پیش آمده به برکت حضرت زهرا (س) کمک کند. ان شالله. التماس دعا
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ضمن تشکر از تذکرات مشفقانه‌تان به اینجانب. عنایت بفرمایید که بحث در تعهد و وِلایی‌بودن آقای احمدی‌نژاد نیست که بنده قبلاً هم طی جوابی در این مورد عرایضی داشته‌ام؛ آن‌چه بنده وظیفه‌ی خود می‌دانم، تذکر به عزیزانی است که در نسبت با آقای احمدی‌نژاد و تعلق او به انقلاب و شعارهای انقلاب، سایر عوامل حفظ نظام اسلامی و سایر ابعاد حضور تاریخی انقلاب اسلامی را از نظر دور ندارند و سعی بنده آن است که شکافِ پیش‌آمده بین رفقای علاقه‌مند به آقای احمدی‌نژاد و انقلاب، به درستی ترمیم شود و از این جهت ضعف‌هایی را متذکر شدم که توسط آقای احمدی‌نژاد پیش آمد و البته سعی شد سربسته آن نکات عرض شود وگرنه فعالیت‌هایی مثل آن‌چه در رابطه با بیمه‌ی طلاب متذکر شدید را، نه بنده بلکه بسیاری ابداً منکر نیستند که خدمتِ ارزشمندی به حوزه‌های علمیه شد.

فکر نمی‌کنم نیاز باشد دوباره ماجراهای تلخ گذشته یادآوری شود. اجمالی‌ترین سخن این بود که عرض شد: «ایشان مشاوران بدی دارند» تا رفقا فکر نکنند بعضی از حرکات ایشان را نیز باید حمل بر صحت و یا توجیه کرد. خانه‌نشینی و یا مطرح‌کردن آن ویدئو در روز آن یکشنبه‌ی سیاه را که آقای حجت‌الاسلام سالک به عنوان یکی از دلسوزان ایشان التماس می‌کنند آن را پخش نکند؛ ولی او نه توصیه‌ی آقای سالک را پذیرفتند و نه توصیه‌ی آقای حسینیان را که مکرر چوب طرفداری از آقای احمدی‌نژاد را خورده بود.

قصد بنده آن نیست که ضعف‌های آقای احمدی‌نژاد را با همدیگر در میان گذاریم، بلکه بناست عرایض بنده تذکری باشد برای رفقایی تا آقای احمدی‌نژاد را مبری از ضعف‌هایی که می‌توانست نداشته باشد، ندانند. آیا این‌که ایشان بدونه ملاحظات تذکر رهبری به‌خصوص در دولت دهم جبهه‌ای از معدود دوستان خود در مقابل همه‌ی جریان اصول‌گراییِ ولایی قرار دادند، با تاریخی که ما در آن به‌سر می‌بریم مطابقت داشت؟!! آیا ایشان متوجه بودند ما در چه شرایطی از نظر تاریخی هستیم؟!! نمی‌دانم چه اندازه در جریان عزل جناب آقای حجت‌الاسلام محسنی اژه‌ای هستید؟ آقای احمدی‌نژاد را در دولت دهم چه شده بود که همه‌ی نیروهای انقلاب از چشم ایشان افتاد، به‌جز چند نفر محدود؟! آیا در جریان گله‌ی رفقایی هستید که هر وقت به سراغ ایشان می‌رفتند آن‌ها را حواله به مهندس یعنی آقای مشائی می‌دادند؟ در صورتی‌که آن‌ها برای دفاع از آقای احمدی‌نژاد زحماتی را تحمل کرده بودند.

عرض بنده در جواب سؤال شماره‌ی 19216 آن بود که: «تکلیف ما با آقای احمدی‌نژاد به‌خصوص با حرکات اخیر ایشان مشخص شده، ولی تکلیف ما با خودمان و انقلاب اسلامی از این به بعد با تجربه از گذشته بهتر روشن می‌شود. امید است رفقا بتوانند به راحتی از آقای احمدی‌نژاد عبور کنند ولی از آن‌چه موجب رجوع به شعارهای ایشان شد، عبور نکنند. مطمئن باشید انقلاب، در جایگاهی قرار دارد که هرگز ظرفیت تاریخی این دوران، ذهن‌ها و قلب‌ها را به‌جایِ دیگری جز اهداف انقلاب اسلامی جذب نمی‌کند، می‌ماند که با خونِ جگرخوردنِ بیشتر آن پختگی لازم برای نیروهای انقلاب پیش خواهد آمد.»

 به هر حال در جایگاه سختی قرار داریم. باید از خود پرسید آیا این شکافی که بین رفقای علاقه‌مند به آقای احمدی‌نژاد و اصل انقلاب به‌وجود آمده است، چه اندازه منطقی است و با واقعیت صحنه مطابقت دارد؟ آیا در آن حدّ که یکی از رفقا از فرط ناراحتی برای بنده نوشته است: «یک قبر برای خودم و یک قبر هم برای انقلاب کنده‌ام». تا این حدّ همه‌چیز را از دست‌رفته می‌پندارد. در حالی‌که ابداً چنین نیست. همان‌طور که جنابعالی با آن احساسات پاک‌تان، سرنوشت کیان را در نسبت با مختار برای آقای احمدی‌نژاد مثال زده‌اید. آیا واقعاً همین‌طور است؟!! موفق باشید

17114

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
عرض سلام خدمت استاد عزیز: مطالبی منتسب به علامه حسینی طهرانی پیرامون مخالفت ایشان نسبت به امام خطاب کردن حضرت امام خمینی سلام الله علیه و مرجعیت و رهبری حضرت امام خامنه ای حفظه الله و حتی گفتن اینکه خودشان «علامه طهرانی» گفته اند من خصوصیات امیرالمومنین علیه السلام را در خودم می بینم. شما انتساب این حرف ها را به علامه را تایید می کنید؟ اگر تایید می فرمایید کمی در مورد این سخنان برای حقیر توضیح دهید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم بیشتر وظیفه‌ی ما است که از شخصیت علمی و آثار مکتوب ایشان استفاده کنیم و حضرت امام روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» را برای ظهور در تاریخ توحیدی انقلاب اسلامی مدّ نظر قرار دهیم تا با خدایِ حیّ و حاضر مأنوس گردیم، نه خدایِ مفهومی و غایب. موفق باشید

13633
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی: با آرزوی توفیقات روز افزون برای شما و التماس دعای عاجزانه از محضر آن استاد گرامی سؤال: مادری هستم که امروز عصر عاشورا در عزای شهادت جگرخراش عزیز زهرا سلام الله علیها شرکت کردم و بر اثر یاد آوری اندوه و رنج حضرت زینب سلام الله علیها قرار از کف داده آنقدر بر سینه و بر پای خود زدم و گریه کردم که وقتی به خانه برگشتم دیدم رانم کاملا کبود و سیاه شده حال می خواهم بدانم آیا این مورد مشمول دیه می شود یا باید بخاطرش استغفار کنم یا..... آخر استاد گرامی وقتی فکر کردم برای سرسلامتی به قافله سالار کربلا، زیر خیمه امام حسین (ع) جمع شده ایم باید شأن عزادار واقعی را در خود ایجاد کنیم تا حرمت حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) که صاحب عزا بودند حفظ شود؟ خدا کند اشتباه نکنم چرا که پدرم رحمةالله علیه ،ما را با اشک بر شهدا و اسرای کربلا عجین کرد.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: از آیت اللّه بروجردی این موضوع را سؤال کرده بودند و ایشان فرموده بودند: «علت عاشق ز علت‌ها جداست» لذا نه نیاز است که دیه بدهید و نه نیاز است که استغفار کنید، از خدا بخواهید به احسن وجه این دلدادگی را از شما قبول کند. مگر قصه‌ی اویس قرنی را نشنیده‌اید که وقتی فهمید در جنگ بدر دندان مراد و محبوبش یعنی محمد مصطفی«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» شکست، سنگ برداشت و دندان خود را به همان صورت شکست؟! آری! قصه‌ی عاشق قصه‌ی دیگری است، مافوق این عقل‌های جزئی. موفق باشید

11170
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد محترم: در پی گوش دادن جلسات ابتدایی تفسیر سوره انعام با سوالی مواجه شدم که خدمتتان عرض می کنم: چه تمیزی باید بین «دعا نوشتن یا خواندن» و «عِدل قرار دادن برای خدا» قائل شد؟ گاهی احساس می شود که حتی دعا کردن نیز نوعی شرک خفی می شود. با توجه به این که دعای بعضی دعا نویس ها، عموما از قرآن و کلام معصوم می باشد، نظر شما درخصوص درخواست دعا کردن از آن ها چیست؟ در حقیقت سوال بنده هم در مورد دعا کردن توسط خود فرد است و هم دعا خواستن از دعا نویس.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: دعاکردن یک نوع رجوع به خداوند است و از آن‌جایی که خود حضرت حق فرموده مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، دعا می‌کنیم و قراردادن دعا در نزد خود با نظر به همان محتوایی است که در دعا از طریق راهنمایی امامان آمده که در حاشیه‌ی مفاتیح تحت عنوان «حرز ائمه«علیهم‌السلام» مثل حرز امام رضا«علیه‌السلام» روبه‌رو هستید، ولی دعانویس ما را مشغول دعا می‌کند بدون آن‌که ما با نظر به محتوایِ آن دعا، آن را نزد خود قرار داده باشیم. آری اگر کسی به جهت آن‌که شما نمی‌توانید دعایی بنویسید مطابق محتوایی که شما در دعا مدّ نظر دارید برای شما بنویسد، اشکال ندارد ولی فرهنگ دعانویسان عموماً این‌طور نیست. موفق باشید
10326

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: حقیر به تازگی طلبه شده ام. گاهی اوقات که در فشار درسی قرار می گیرم احساس ناامیدی به من غلبه میکنه. مخصوصا در درسهای خشک. هر چندکه خود می دانم اینها وسوسه شیطان است. لطفا راه کارهایی برای منعطف شدن و از بین بردن روزمرگی ارایه دهید. التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فراموش نکنید که مرحوم آیت‌اللّه مهدوی کنی با تحمّل همین سختی‌های درس‌های خشک آن‌ها را مقدمه‌ی فهم معارف الهی قراردادند و منشاء چنین خدماتی شدند و به چنین عاقبت نیکویی رسیدند. موفق باشید
9355

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: استاد برای غرب شناسی چه کتاب هایی را به جز کتب خود معرفی می کنند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب‌های مرحوم شهید آوینی و مددپور، نکات خوبی دارد و از کتاب‌های جناب آقای دکتر داوری نیز غافل نشوید. موفق باشید
8164
متن پرسش
بسمه تعالی.سلام.این مطلب صحت دارد که ملاصدا"ره" در کتاباشون با استفاده از روایات گفته اند" زن،حیوان است"؟باتشکر .
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: ملاصدرا شاگرد قرآن و مفسر قرآن است و قرآن می‌گوید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» (هرکس کار شایسته‏اى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى‌که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده مى‏داریم؛ و پاداش آن‌ها را به بهترین اعمالى که انجام مى‏دادند، خواهیم داد). پس هرگز ملاصدرا چنین چیزی را نمی‌گوید. آری در قدیم و در فضای مردسالاری در توصیه‌های اخلاقی و رعایت زیردستان در آن فضا توصیه می‌کردند رعایت حیوانات و غلامان و زنان را بکنید و این یک ادبیاتی بوده مربوط به آن زمان. موفق باشید
6470
متن پرسش
سلام علیکم من نویسنده سوال 6363 هستم . وقتی محیط بد دانشگاه رو میبینم انگار بیشتر یاد امام زمانم میفتم از لحظه ورود حال خوبی ندارم ... ولی این موقعیت بد روی حجابم هیچ اثری نگذاشته ولی روی روابطم با مردان بیشتر نگران هستم نمی دانم تا چه حد میتوانم رابطه داشته باشم یعنی تا چه حد اجازه دارم احتیاج بیشتری به راهنمایی دارم ...
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هراندازه سعی کنید با نامحرم مرتبط نباشید افق حضور در عوالم غیب و قیامت و نزدیکی به وجود مقدس حضرت صاحب ‌الأمر«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» برایتان گشوده‌تر است. ما فقط در حدّی که ضرورت دارد باید با نامحرم صحبت کنیم تا عالَم دینی ما برایمان حفظ شود. موفق باشید
5289
متن پرسش
سلام.جناب استاددر کتاب شریف زیارت ال یاسین در قسمت دوم دعا که با اللهم انی اسالک ان تصلی ...شروع می شود وبه اللهم صل علی(محمد) حجتک فی ارضک وخلیفتک فی بلاک وداعی الی سبیلک والقائم بقسطک واثائر بامرک ...می رسد شما در شرح آن قسمت عناوین حجت وخیلفه وداعی وقائم را برای حضرت صاحب الامر(عج)گرفته اید وحتی جلوی نام محمد که در دعا نیامده ودر تقدیر گرفته شده است(عج)گذاشته اید که منظور امام زمان می باشد آیا این با روایاتی که گفته شده است نام ایشان را در زمان غیبت نیاوریم منافات ندارد؟ وآیا عنوان های بیان شده توصیف حضرت پیامبراسلام محمد(ص) نمی باشد که هم حجت خدا روی زمین اند وهم دعوت کنند به راه خدا وهم قیام کننده به قسط و...؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت دارید که در آن دعا بعد از آن‌که بر حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» صلوات می‌فرستید، فراز دیگری را با اللّهم شروع می‌کنید و در این فراز عرضه می‌دارید خدایا بر محمد که حجت و خلیفه‌ی تو در زمین و شهرها است صلوات بفرست و پشت سر هم صفات حضرت حجت«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» را اظهار می‌دارید که همه دلالت بر آن دارد که در این فراز نظر بر حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» کرده‌اید. از طرفی آن روایت که به آن اشاره فرموده‌اید در بین علماء مورد بحث است که در کجا و چه تاریخی نباید حضرت را به آن نام خواند که ظاهراً در حال حاضر دیگر آن تقیه برداشته شده است. موفق باشید
5113
متن پرسش
با سلام و عرض خسته نباشیدآیت الله مکارم: مگر می شود هم روزه دار بود و هم آب نوشید؟/ با دین مردم بازی نکنید؛ خداوند همه را به راه راست هدایت بفرماید /واکنش ایت الله مکارم به فتوای ایت الله بیات نظرشما درباره ی این گفته چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: من در این باره متخصص نیستم ولی این‌طور که از بعضی طلاب فضل مشورت گرفتم گفته می‌شود این چنین نیست که دیگر فقهاء، این مسأله را مطرح نکرده باشند. (به حواشی و تعلیقات همین مسأله درکتاب شریف «العروة الوثقی»، کتاب الصوم، فصل11) مراجعه فرمایید و در صورت مراجعه به کتاب‌هایی که مستند فتاوی در آن‌ها ذکر شده خواهید دید اگر چه برخی این روزه را باطل دانسته و می‌فرمایند قضا دارد ولی کفاره ندارد و برخی دیگر نیز آن را باطل دانسته ولی قضا و کفاره‌ی آن را لازم نمی‌دانند ولی برخی از فقهاء این روزه را صحیح می دانند و فرموده‌اند همان طور که شارع روزه‌ی شخصی که از روی فراموشی آب می‌خورد را صحیح به حساب آورده، روزه‌ی ذو العطاش (کسی که تشنگی فوق طاقت او بوده و توان تحمّل آن را ندارد) را نیز به صورت تعبّدی، صحیح دانسته. ظاهرا انتقاد آیت‌الله مکارم در مورد حکمِ به صحت این روزه است وگرنه ایشان نیز همانطور که فرموده اند این شخص مجاز است روزه‌ی خود را افطار نماید. موفق باشید
2271
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرانقدر و آرزوی قبولی طاعات و شب زنده داری هایتان. استاد سوالی از محضر شما بزرگوار داشتم که دوست دارم در فضایی دوستانه پاسخم را بدهید و خدایی ناکرده از من نرجید. استاد، من چند روز پیش سوالی از شما پرسیدم در خصوص سیاست خارجی کشورمان(سوال 2226)که شما هم زحمت کشیدید و پاسخ دادید. استاد من سه سالی است با ایده ها و آثار و اندیشه های شما آشنا هستم و هرکس را که ببینم اندک گرایشی به مذهب دارد شما و سیاق شما و آثارتان را به عنوان نمونه ای جامع و همه سونگر از دین و عرفان معرفی می کنم و ارادت ویژه ای به شما دارم. اما استاد پاسخ این سوال در خصوص میانمار و ..(2226) را که دریافت کردم، پاسختان را با یکی از مسئولین کشوری و فعالان در عرصه بین الملل و سیاست در میان گذاشتم. ایشان با توجه به اینکه خودشان دستی بر آتش دارند، گفتند این پاسخ آقای طاهرزاده، رگه هایی از حقیقت را دارد اما مواضع جمهوری اسلامی ایران در مورد مسائل بین المللی اعم از فلسطین، چچن، میانمار و ... بیشتر از آنکه رسالتی و دینی باشد، سیاسی است. مثلا ما چون مجبوریم با روسیه روابط خوبی داشته باشیم، مسائل چچن را چندان حائزاهمیت نمیدانیم و از اعلام نظر صحیح می پرهیزیم. اما مثلا در قبال سوریه سریعا واکنش نشان می دهیم. البته ایشان، یادآور شدند که احتمالا بین وظایف سیاسی ما و رسالتی مان رابطه ای هست، اما بیشتر سیاسی است و... استاد من به حرفهای شما، جوابهای شما ایمان داشتم. راستش من قبلا دین را دوست داشتم اما از جهات مختلف عملکردجمهوری اسلامی را نقد می کردم(البته ولایت فقیه را قبول داشته و دارم)، به خاطر دیدگاههای شما احساس کردم دیدگاهم خوب شد، اما الان فکر می کنم شما در برخی موارد صرفا دفاع می کنید و اصل را بر دفاع قرار می دهید و نه بر شفاف سازی. استاد همون مسئول کشوری که خدمتتان عرض کردم خودشان را از سربازان نظام دانسته و ولایی هستند و حتی عنوان کردند مقام معظم رهبری در تمام عرصه ها تنهاست، منظورم این است که ایشان دیدگاه معاندانه ای دربیان این نقد نسبت به پاسخ شما نداشتند و صرفا آنچه را دیده بودند طرح کردند. استاد سوال من این است، شما بر اساس چه مستنداتی سیاست ایران را در عرصه بین الملل مورد تائید قرار می دهید؟ استاد راستش برای من مهم است که بفههم شما ساده انگارانه به قضایا نگاه نمی کنید، بعد فکر می کنم نکند نسبت به تمام مسائل دینی هم همینطور برخورد دارید و من هم که از حرف شما تبعیت می کنم به همان مسیر می روم؟یا نکند شما صرفا برای اینکه آبروی نظام را حفظ کنید اینگونه دفاع می کنید؟ که این برایم سخت تر است و به قول آن نویسنده که می گوید: ناراحتی من از این نیست که تو به من دروغ گفته ای، از این است که دیگر نمی توانم تو را باور کنم...استاد دلم نمیخواهد باورهایم نسبت به شما فرو بریزد، خدا می داند چقدر وجود شما، اندیشه های شما، دیدگاههای شما در زندگیم برکت آفرید...سپاسگزارم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1ـ مبانی بنده در رابطه موضع‌گیری‌های وزارت امور خارجه در مسائل بین‌المللی مبتنی بر نظرات مقام معظّم رهبری است و سعی می‌کنم با دقّت هر‌چه بیشتر گوهر و مغز سخن ایشان را در این مورد پیداکنم به همین جهت تعجب کردم که می‌فرمایید آن آقایی که از مسائل بین‌المللی آگاهی دارند گفته‌اند «مواضع‌ جمهوری اسلامی در مورد مسائل بین‌المللی بیش‌از آن‌که رسالتی و دینی باشد سیاسی است و چون مجبوریم با روسیه روابط خوبی داشته‌باشیم مسائل چچن را چندان حائز اهمیّت نمی‌دانیم اما در مقابل سوریه سریعا واکنش نشان می‌دهیم» نمی‌دانم سخنان مقام معظم رهبری در 14خرداد سال1390 را در حرم امام خمینی رضوان‌الله علیه در رابطه با سوریه شنیده‌اند یا نه که ایشان یک‌سوم سخنان خود را در رابطه با موضوع سوریه گذاشتند و مواضع ضدّ اسرائیلی بودن سوریه و حاکمیتی که در آن کشور دست نشانده‌ی اجنبی نیست را از آن مهم‌تر دانستند. آیا عزیز ما متوجه نیستند استکبار جهانی به کمک ارتجاع عرب و دولت سکولار ترکیه بنا دارند با حذف بشاراسد از نظام سیاسی سوریه نقشه‌ی خاور میانه‌ی جدیدی را شکل دهند که روش ترکیه به جای روش ایران مد‌ نظر حرکت‌های منطقه قرار‌گیرد و به کلّی ایران به عنوان یک الگو از منطقه حذف شود. آیا باید به چچن هم همانند سوریه حساسیت نشان‌دهیم؟ نمی‌دانم مواضع رهبری معظَم در جمع دانشجویان در ماه رمضان گذشته وا مسال در رابطه با وزارت امور خارجه را دنبال فرموده‌اند که در سال گذشته مستقیما در مقابل انتقاد یکی از دانشجویان از وزارت امور خارجه دفاع کردند وامسال فرمودند نباید گمان شود با مواضع آرمانی که نظام اسلامی دارد، وزارت امور خارجه باید از عرف دیپلماتیک خود دست بردارد. 2ـ تعجّب بیشتر بنده از سخن جناب‌عالی بود که می‌فرمایید نکند نسبت به مسائل دینی هم ساده‌انگارانه نگاه می‌شود در حالی که تلاش بنده همیشه این بوده‌است که عقل عزیزان را مورد خطاب قرار‌دهم تا شما با عقل‌تان موضوعات را تجزیه و تحلیل کنید و خدای ناکرده رابطه‌ی مرید و مرادی پیش نیاید وانتظار دارم شما هم با عقل‌تان با موضوعات مطرح شده برخورد کنید و آن‌جایی که موضوعات با مبانی عقلی تقابل داشت، نه تنها نپذیرید و تبعیّت نکنید بلکه با همان عقل خدادادی انتقاد کنید. موفق باشید.
180

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
ا سلام خدمت استاد محترم . . . بنده دانشجوی رشته سرامیک هستم. تا الانش از فرصت هام جهت بالا بردن معرفت استفاده نکرده ام. اگر بخواهم الان هم درس بخونم و هم کسب معرفت از کجا باید آغاز کنم؟ چی بخونم؟ چه اعمالی انجام بدهم؟ چطور برنامه ریزی کنم؟ باتشکر فراوان و التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی علیک السلام: در روی سایت لب المیزان موضوع سیر مطالعاتی را روش مفیدی برای جنابعالی می‌دانم ولی البته ابتدا پیشنهاد می‌کنم جزوه‌ی «ضرورت مطالعه و نحوه‌ی آن» که اخیراً با ویراستاری جدید تدوین شده مطالعه فرمایید. موفق باشید
147

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام وخسته نباشید .جناب استاد بنده مدتی است که با کتب شما مرتبط می باشم...وحال که فاصله وجودی خود را با روح اسلام چنان زیاد می بینم ودر درون خود شاهد دورویی ها وحسادت ها و.....می باشم وگاهی خویش را آن قدر شکست خورده ومایوس میبینم که ازدست خودم خسته می شوم جناب استاد می دانم که با خواندن دوباره برهان وامثالهم حل نمیشود استاد به قول معروف سوراخ دعا را گم کرده ایم !...کارمان شده به دنبال خویش گشتن. استاد چه باید کرد؟مثل اینکه قصه وهم همیشه می خواهد خوانده شود وما نیز سرگردان یک سره برای او گوش شویم در این کویر بی آب وعلف بارانی نمی بارد استاد این که ما این همه خود را به سوالات گوناگون بمباران می کنیم وگاهی نیز دست پاچه می شویم را چگونه باید دید ؟استاد چگونه فقط باید نگاه بود؟
متن پاسخ
جواب: باسمه تعالی . علیک السلام حالت شما شبیه حال عزیزی است که باید در جوابش گفت: بحمدالله در برزخِ گذار از دنیا و ورود به عالَم معنا دست و پا می‌زنید، و این نشانه‌ی آن است که «نه از دنیا دلت شاد است نه رویی در وطن داری» نه وارد وادی اَیمن معانی شده‌ای و نه می‌توانی در پوچی دنیا تسلی پیدا کنی. عزیزم شما نوبرش را نیاورده‌ای: تو گمان کردی که این بازار عشق...هست چون بازار بغداد و دمشق غوره‌نشده، کسی کشمش نمی‌شود. غیر ناکامی در این ره کام نیست راه عشق است این، ره حمام نیست این بی‌تابی‌ها هیچ‌کس را به جایی نرسانده است، باید با جدیّت تمام به خود نهیب بزنی که کجا می‌خواهی بروی؟ ابراهیم خواص می‌گوید: در حوالی شام درختان انار دیدم، چون مرا آرزوی انار بود، نخوردم. پس به وادی رسیدم کسی را دیدم دست و پای ضعیف گشته، زنبوران او را می‌گزیدند. گفتم؛ خواهی دعا کنم از این بلا برهی؟ گفت: نه. گفتم؛ زنبوران از تو باز دارم؟ گفت: ای خواص! آرزوی انار از خود دور کن مرا چه رنجه می‌داری، خود را دل به سلامت خواه، مرا تندرست چه خواهی؟ گفتم؛ به چه شناختی من خواصم؟ گفت: هرکه او را داند هیچ بر وی پوشیده نماند. آیت‌الله‌حسن‌زاده‌آملی«حفظه‌الله» فرمودند: «در دوران جوانی متوجه شدم اگر به ذهن و خیال خود برنامه ندهم، آن به من برنامه می‌دهد و هرکجا خواست مرا می‌کشاند»، دستورالعمل می‌خواهی بفرمایید. اگر این حرف را فهمیدی و کارد تیز خیال به استخوانت خورده است، به خودت برنامه بده، تفسیر المیزان از آن برنامه‌های پنج یا شش ساله‌ای است که شما را از آتش این برزخ آزاد می‌کند. یا علی
13042
متن پرسش
استاد معظم سلام علیکم: امیدوار هستم که صحتمند باشید. از خدمت شما سه تا سوال داشتم. 1. در اعمال ایام البیض مخصوصا روزه شخص خوب است ماه هجری قمری را دنبال کند یا هجری شمسی را؟ 2. درباره حساب سال من از بیش از ده عالم پرسیدم درباره کسانی که حساب سال ندارند تکلیف آدم چیست؟ متاسفانه زیادتر از نود درصد مردم اصلا نمی دانند که حساب سال چیست و ده درصد باقیمانده خود را در سطح حساب سال نمی دانند در حالی که وضع مالی شان هم بسیار خوب است. بعضی علما در این باره می گویند شما اصلا نباید از غذای ایشان استفاده کنید. بعضی می گویند استفاده کنید بعدا خودتان غذایی که مصرف کرده اید در خانه ایشان حساب کنید و از پول خود ذکات آن را بدهید. بعضی دیگر می گویند اگر شما یقین پیدا می کنید که از پولی که برای شما غذا تهیه کرده است از عواید آخرش بوده و از آن سال نگذشته که شامل حساب سال شود استفاده کنید بدون ترس و بدون پرداختی. در اینجا وظیفه بنده چی خواهد بود؟ 3. آیا اعمالی مثل بجا آوردن نماز و یا بعضی دعاها مثل زیارت عاشورا، دعای ندبه، کمیل و یا دیگران در هوای آزاد و یا زیرسقف کدام فرقی دارد؟ البته بیشتر تاکید من در زیارت عاشورا است. با احترام شریفی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ایّام‌البیض فقط در مورد روزهای 13 و 14 و 15 ماه‌های رجب و شعبان و رمضان می‌باشد و ربطی به ماه‌های شمسی ندارد 2- در این مورد هرکس باید بر اساس نظر مرجع خود عمل کند و عموماً ما نباید تجسس نماییم که آیا حساب سال دارد و آیا خمس به او تعلق می‌گیرد یا نه؟ 3- عمده آن است که متوجه باشید بهترین فضا برای اعمال عبادی کدام فضا می‌باشد. در بیشتر موارد در فضای آزاد، آمادگی بیشتری برای انتقال به انوار الهی در انسان هست ولی نباید بر آن اصرار داشت. موفق باشید

10097
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز دو سوال: 1- آیا گوش دادن به موسیقی های سنتی از نظر اخلاقی ایرادی دارد؟ 2- وقتی گریه ام کم می شود باید چکار کرد؟ لطفا جواب را به ایمیلم هم بفرسید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- شاید از نظر فقهی اشکال نداشته باشد ولی شما را از نظر سلوکی عقب می‌اندازد 2- با خوش‌اخلاقی و صله‌ی رحم و صدقه و مطالعات موضوعات ظریف عرفانی، روح خود را متوجه عالَمی کنید که تنها با گریه می‌توان به آن عالم رسید. موفق باشید
نمایش چاپی