بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
6817

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوار و دوست داشتنی نظر به تخصص جناب عالی در عرفان اسلامی، خواستم نظر شما را در مورد صحبتهای مرحوم دولابی و شاگرد جنجالی یش آقای مهدی طیب بدانم : که چیست. (ادرس سایتشونhttp://www.ahlevela.com کتابه و مقالاتشونم توی سایت برا دانلود گذاشتن.) بسیار سپاسگدار و دعاگو هستم. یاحق.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده جناب آقای مهدی طیب را استاد ارزشمندی می دانم و برایشان احترام قائل هستم. موفق باشید
6607
متن پرسش
با سلام بنده دانشیار یکی از دانشگاههای علوم پزشکی کشور و از شاگردان سابق شما هستم. نماز خوان شدنم را مدیون کلاسهای معارف شما (و البته مطالعه کتب استاد مطهری و نیز آشنایی با استاد ویسکرمی) هستم. البته فراز و نشیب زیاد داشته ام و گه گاهی مبتلا به گناهانی..... شده ام که البته هر بار توبه کرده ام و در حال حاضر به لطف خدا تقریبا از موارد مهمتر آن نجات پیدا کرده ام. شاید بخاطر گناهان و شاید مصلحتی دیگر فرزند پسر 4 ساله ام به بیماری دیابت نوع یک مبتلا شده و هر چند بازی و و تحرک و شادیش هم تا حد زیادی سر جای خودش هست؛ باید هر روز رنج چندین بار سوزن خوردن را برای تزریق انسولین یا سنجش قند خون تحمل کند؛ هر روز از اینکه آیا خوب خواهد شد یا نه از من و مادرش سوال میکند و دل ما را اتش میزند. گاهی هم چیزی نمیگوید و آرام در گوشه ای بغض میکند. خیلی دلم برایش میسوزد.... . خداوند تاکنون دعای ما را در شفایش مستجاب نکرده؛از طب سنتی و حجامت و ... هم تقریبا جوابی نگرفتیم. گفتم شاید دعای استاد عزیزم به استجابت برسد؛ هر چند در گرفتن وقت شما اکراه داشتم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به فطرت پاک و آماده‌ای که آن کودک دارد سعی کنید متذکر تسلیم در مقابل تقدیر الهی شود تا بفهمد هرچه خدا خواسته است را دوست داشته باشد زیرا مهربان‌ترین مهربانان یعنی خدا خواسته است که او با تسلیم در مقابل تقدیرش بنده‌اش را به بهترین نحو بپروراند و به خود نزدیک کند. در همین راستا طب سنتی که بیشتر سعی دارد نفس ناطقه به طور طبیعی بدن را تدبیر کند شاید قابل پذیرش تر باشد . بنده جهت شفای ایشان دعا می کنم .موفق باشید
5404
متن پرسش
سلام علیکم نسبت روح القدس و کون جامع (حقیقت محمدیه) و عالم امر چیست؟ آیا این سه یکی هستند؟ اگر نیستند صرفا ترتیب آن ها را در سلسله مراتب هستی بفرمایید. و آیا روح القدس همان روح الله اعظم است؟ نسبتش با مقام جمع اسماء (کون جامع و حقیقت انسان کامل) چیست؟ متشکرم!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: روح القدس یا جبراییل در ادبیات قرآنی مقام وحی به رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» است ولی مقام کون جامع یا انسان کامل فوق جبراییل است و همه‌ی این حقایق مربوط به عالم امراند در مقابل عالم خلق. ظاهراً روح اعظم غیر از روح القدس است به تعبیر امام صادق«علیه‌السلام» روح اعظم فوق جبراییل و میکائیل است، همان روحی است که به ائمه کمک می‌رساند. موفق باشید
1987
متن پرسش
سلام علیکم! 1- طبق روایات بهترین زن، زنی است که هیچ نامحرمی او را نبیند. حتی زن مسجد نرود بهتر است و مسجد زن خانه اش است. در سیره بانوان نمونه تاریخ اسلام مانند حضرت فاطمه س، حضرت زینب س و سایرین نیز این مسأله دیده می شود. اما در جامعه و شرایط فعلی به نظر می رسد این مسأله امکان پذیر نباشد. خاصتا در مورد شغل بانوان خیلی از حزب اللهی ها نمی پسندند که خانمشان شاغل باشد خیلی ها هم فقط شغل در محیط های زنانه را قبول دارند. اما از آن طرف مشاغلی وجود دارد که اتفاقا باید زنان عهده دار آن شوند نه مردان مانند پزشکی زنان، دبیری مدارس دخترانه. حال مثلا زنی که رفته پزشکی زنان شده بالاخره در طول شغلش با نامحرم نیز ارتباط پیدا می کند. بالاخره یک خانمی که به این پزشک مراجعه می کند با شوهرش می آید و پزشک با شوهر بیمار نیز صحبت می کند. علاوه بر آن در خود محیط بیمارستان نیز این پزشک با سایر پزشکان مرد در ارتباط است. در صورتی که مثلا بیمارستان یک محیط مختلط است که اختلاط در آنجا بسیار زیاد است. خوب در وضعیت فعلی جامعه تکلیف چیست؟! از طرفی پزشک زنان باید زن باشد نه مرد. حتی نه تنها در مسائل مختص خودشان که اگر مثلا دندانپزشک زن نیز داشته باشیم که زن موقعی مشکل دندان پیدا کرد برود پیش دندانپزشک زن بهتر است. چه رسد به مسائل باریکتر و مختص خودشان. از طرفی همین شغل پزشکی نیز مستلزم اختلاط زیاد با نامحرم است. خوب تکلیف چیست؟! آیا این دید حزب اللهی ها غلط است یا دید درست است؟! نکته ی بعد اینکه شغل زن هر چه باشد بالاخره با وظایف همسری و مادرش اش در تضاد است و خانم شاغل به شکل ایده آل نمی تواند به تربیت فرزند و خانه داری برسد. 2- در زمینه تحصیل علم برای بانوان حال درست است که حضرت فاطمه س و حضرت زینب س و و حضرت معصومه س عالمات غیر متعلمات هستند. اما اگر فرض کنیم این بزرگواران علم لدنی نداشتند آیا برای تحصیل علم به مکتب و مدرس می رفتند یا خیر؟! حتی فرض کنیم این بزرگواران در زمان حاضر بودند. خوب آیا در شرایط فعلی این بزرگواران به دانشگاه می رفتند یا خیر؟! چون رفتن به دانشگاه نیز مستلزم ارتباط و اختلاط زیاد با نامحرم است. از طرفی اگر بگوئیم زنان تحصیل علم نکنند و به دانشگاه نروند نصف جامعه بی سواد می ماند که این خوب نیست و مخالف آیات و روایات است. و همین الان هم کلی در باب مسائل مربوط به زنان مورد تحقیر و سرزنش دشمنان و غرب هستیم وای به حال روزی که بگوئیم زنان به دانشگاه نروند. از طرفی به دانشگاه رفتن نیز مستلزم ارتباط و اختلاط زیاد است. تکلیف چیست؟! 3- برخی حزب الله به طور مطلق مخالف هستن که خانمشان حتی یک کلمه نیز با نامحرم صحبت کند. این دید تا چه حد درست است؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنا به فرمایش حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در احکام فقهی باید شرایط زمانی و مکانی را در نظر گرفت و در همین رابطه حضرت امام می‌فرمایند: « * من در جامعه زنها یک جور تحول عجیبی می بینم که بیشتر از تحولی است که در مردها پیدا شده. * این جانب به زنان پر افتخار ایران مباهات می کنم، که تحولی آن چنان در آنان پیدا شد، که نقش شیطانی بیش از پنجاه سال کوشش نقاشان خارجی و وابستگان بی شرافت آنان ، از شعرای هرزه گرفته تا نویسندگان و دستگاههای تبلیغاتی مزدور را، نقش برآب نمودند…. زنان در عصر ما ثابت کردند که در مجاهده همدوش مردان ، بلکه مقدم بر آنانند. … ما مفتخریم که بانوان و زنان ، پیر و جوان و خرد و کلان ، در صحنه های فرهنگی و اقتصادی و نظامی حاضر، و همدوش مردان یا بهتر از آنان در راه تعالی اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند.». بنده عرایضی در جلد دوم کتاب «فرزندم این‌چنین باید بود» در صفحه‌ی .537داشته‌ام و در ضمن در کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» نیز مباحثی در این مورد شده است، می‌توانید به آن‌جا رجوع کنید. فکر می‌کنم اگر رفقای حزب اللهی ما سیره‌ی حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را عمل کنند بیشتر نتیجه می‌گیرند و زنان را نیز از حیات اجتماعی به حاشیه نرانده‌اند، امروز روزی نیست که یک مرد بتواند بدون حضور فعّال زن همه‌ی امور زندگی را مدیریت کند حتی اگر از نظر اقتصادی نیاز به حقوق زن نباشد. این رفقای حزب الهی مجبور می‌شوند از بعضی فعالیت‌ها کنار بکشند و این معلوم نیست درست باشد. موفق باشید
348

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید. در روایات و احادیثی که از ائمه به ما رسیده تأکید زیادی به این شده که پیامبران الهی معصوم بوده اند و از گناه و اشتباه مصون بوده اند. و تنها پیامبران غیر اولوالعزم دارای ترک اولی بوده اند. با این حال وقتی قرآن می خوانم با آیاتی روبرو می شوم که در ظاهر و بر اساس فهم محدود بنده با این سخن تطابق ندارند. و شمار این آیات نیز بسیار زیاد است. از جملع صفت عصیان برای عمل آدم (ع)، یا اینکه موسی (ع) گفت کشته شدن آن فرد از مکر شیطان بوده است (در حالی که این پیامبر اولوالعزم نیز هست) و یا گفتن عفاک الله لم اذنت (خدا تو را ببخشاید چرا اجازه دادی؟) در مورد نبی اکرم (ص) و آیه اول سوره مبارکه تحریم (یا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک) باز در مورد پیامبر اسلام (ص) در حالی که این حضرت هم معصوم است یا آیه 55 سوره غافر و استغفر لذنبک و آیه 19 سوره محمد (ص) و یا آیه 2 سوره فتح ما تقدم من ذنبک و ما تاخر و یا در مورد حضرت یوسف (لقد همت به و هم بها لولا) و یا در مورد حضرت یونس (ع) (و ظن ان لن یقدر علیه و آیات بسیار دیگری که از این دسته هستند. آیا این معقول است که ما با وجود این همه آیات به توجیه تک تک آنها بپردازیم در حالی که خیلی راحت تر کلام حضرت حق جل و علا می توانست به گونه ای باشد که این تفکرات را به ذهن منتقل نکند. نعوذ بالله من شرور انفسنا. امیدوارم جواب خوبی به بنده بدهید که از این همه حیران و سرگردانی آزاد گردم.
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام. در رابطه با جواب سوال جنابعالی بحثی را قبلا داشته ام که انشاء الله بتواند به نحو جامع جواب سؤال حضرتعالی و امثال حضرتعالی باشد. سئوال: اگر انبیاء در همه مراحل معصوم اند، چرا خود قرآن تعبیراتی دارد که در ظاهر مخالف عصمت آنهاست. مثل این آیه که می فرماید: «وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی» آدم عصیان کرد و ضرر کرد. در جواب به این سؤال به موارد زیر باید توجه کرد: 1- عصیان یعنی مخالفت با امر، و امر یا ایجابی (مولوی) است که مخالفت با آن، منافی عصمت است. مثل مخالفت با دستور نمازخواندن. و یا امرخدا نُدبی (ارشادی) است که مخالفت با آن، منافی عصمت نیست. مثل مخالفت با اینکه می‌گویند مستحب است قبل و بعد از غذا نمک بخورید. 2- غوایه: یعنی خسران، یعنی ترک امرِ « ندبی» که موجب فوت فضیلت و ایجاد خسران است، پس آیه می‌فرماید: آدم با امر ارشادی خدا مخالفت نمود و ضرر کرد و مخالفت با امر ارشادی خداوند منافی عصمت نیست. 3- اصلاً مقام حضرت آدم که در بهشت برزخِ نزولی بودند (بهشتی که شیطان هم داشت) مقامی بود که در آن عالم و مقام هنوز مقام تکلیف و تشریع نبوده تا تخلف و عصیان از شریعت مطرح باشد. در نتیجه آن معصیت و گناه در آن مقام، ضد شریعت نبود که زایل کننده عصمت باشد، و تازه بعد از این تخلفِ امر ارشادی بود که خداوند فرمود: « قُلْنَااهْبِطُوا مِنْـها جَمـیعاً ، فَاِمّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدیَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون» یعنی: «به آنها گفتیم از بهشت خارج شوند، چون پس از آن از طرف من برای شما هدایتی آمد، پس آن کس که از هدایت من پیروی کرد، او را خوف و حزنی نیست.» که در آیه خبر از آمدن شریعت می دهد و تازه هدایت مطرح می شود. پس قبل از آن که در زمین هبوط کنند، شریعتی مطرح نبوده تا تخلف از آن مطرح باشد و عصیان صورت گیرد. و اگر عصیان او در مقابل امر مولوی بود باید پس از توبه باز به بهشت برمی‌گشت، چرا که توبه از گناه مولوی ، شخص را به شرایط قبل از گناه برمی‌گرداند. پیامبر فرمودند:« مَنْ تابَ لِذَنْبٍ کَمَنْ لا ذَنْبَ لَه» هرکس از گناهی توبه کند مثل آن است که گناه نکرده. درحالی که آدم وحوّا پس از توبه از بهشت خارج شدند، پس عصیان در مقابل امر مولوی نبود. مثل این است که اگر ما در مقابل توصیة پدرمان که می‌گوید دست به آتش نزن و گرنه می‌سوزی، پس از دست‌زدن و سوختن، توبه کنیم و بگوییم غلط کردیم، چرا که این توبه‌کردن و غلط کردن گفتن، سوختن را تغییر نمی‌دهد. گناه آدم نیز از همین سنخ گناه بود که در مقابل امر ارشادی خدا، انجام گرفت و به‌همین جهت هم پس از این‌که آدم توبه کرد، باز حکم خروج از بهشت تغییر نکرد و آثار این عصیان بر او جاری شد. پس گناه در مقابل امر مولوی نبود که منجر به از بین‌رفتن عصمت شود. 4- علاوه بر نکات گذشته؛ می‌توان مسئله را با دقت بیشتر بررسی نمود و آن این‌که مسئله آدم را باید در دو مقام مورد بحث قرار داد . یکی قبل از هبوط به زمین و در مقام بهشتِ برزخ نزولی که آنجا مقام «آدمیت» مطرح است و در واقع آن آدم حقیقت همة انسان‌ها است و به همین جهت هم شیطان با آدمیت دشمنی کرد و نه با آدم، چون در آنجا با آدمیت روبرو بود و این است که این دشمنی با فرزندان آدم هنوز هم ادامه دارد. و یکی هم علاوه بر بررسی آدم قبل از هبوط، بررسی مسئله آدم بعد از هبوط است که او ابوالبشر است و اولین پیامبر. قرآن در مورد دشمنی شیطان با فرزندان آدم می‌گوید: « قالَ اَرَئَیْتَکَ هذاالَّذی کَرَّمْتَ عَلَیَّ، لَئِنْ اَخَّرْتَنِ اِلی یَومِ الْقیامَةٍ لَاَحْتَنِکَنَّ ذُرَّیَّتَهُ اِلاّ قَلیلً » (62/اسراء) شیطان گفت: آیا این (آدم) همان است که بر من برتری دادی؟ اگر به من فرصت دهی تا روز قیامت حتماً دهنه به فرزندان او می‌زنم مگر عده‌‌ای کمی از آنها را. در مورد تعلیم اسماء به آدم هم می‌فرماید: «وَعَلَّمّ ادَمَ الْاَسْماءَ کُلَّها» که مسلم این آدم که مفتخر به تعلیم اسماء شده، شامل حواء هم می‌شود، یعنی در واقع حقیقت آدم یا آدمیت است که مورد تعالیم اسماء قرار می‌گیرند که در آیه اول سوره نساء به آن اشاره دارد که می‌فرماید: « یااَیُّهَاالنّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثیراً وَ نِساءً » ای مردم نسبت به پروردگارتان تقوا پیشه کنید، پروردگاری که شما را از نفس واحد خلق کرد و از آن نفس، زوجش را نیز آفرید و از آن دو، مردان و زنان کثیری بوجود آمد. که این نفس واحده، حقیقت آدم یا آدمیت است. حاصل اینکه آدم در مقام بهشت اولیه، به عنوان آدمیت مطرح است و آن حقیقت همه انسان‌ها است، یعنی همه انسان‌ها آن عالم را داشته‌اند و همه به شجره ممنوعه نزدیک شده‌اند و لذا حقّ همه بوده است که از بهشت خارج شوند و در زمین هبوط کنند تا از طریق زندگی زمینی هرکس مقام و منزلت حقیقی خود را کسب نماید و به بهشت و یا جهنمی برگردد که خود برای خود ایجاد کرده‌است. اشکال در مورد عصمت سایر پیامبران آیاتی در قرآن هست که اگر با دقت مورد توجه قرار نگیرد ممکن است تصور شود عصمت انبیاء را در بعضی موارد نفی کرده که به طور مختصر به آنها می‌پردازیم. 1- راوی می‌گوید از امام صادق(علیه‌السلام) در باره جواب حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) به بت پرستان در داستان شکستن بت‌ها توسط آن حضرت سؤال کردم که چرا حضرت شکستن را به بت بزرگ نسبت داد و به آنان گفت: « این بت بزرگ است که چنین کرده، پس اینک اگر اینان سخن می‌گویند از خودشان سؤال کنید»؟ امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: « البته نه بت بزرگ، بت‌ها را شکسته بود و نه حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) سخنی دروغ به زبان راند، تنها گفت: اگر این بت‌ها قادر به سخن گفتن می‌باشند، از خودشان سؤال کنید! یعنی اگر اینان قدرت بر نطق دارند، بت‌های دیگر را، بت بزرگ شکسته است و اگر قادر به سخن گفتن نیستند، بت بزرگ دست به چنین کاری نزده! بنابراین نه آن بت‌ها به سخن در آمدند، و نه حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) سخنی به دروغ گفت. 2- راوی می‌گوید: از حضرت صادق(علیه‌السلام) پرسیدم در باره کلام خدا در قرآن در باره حضرت یوسف(علیه‌السلام) چه می‌فرمایید که خطاب به قافله برادران خویش گفت: « ای قافله شما دزدید» در حالی‌که دزد نبودند. امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: منظور حضرت یوسف(علیه‌السلام) این بود که آنان، کسانی هستند که یوسف را از نزد پدرش به سرقت برده‌اند و به همین جهت - مگر دقت نمی‌کنی – که خداوند به دنبال کلام و در مورد جام شاه چنین تعبیر می‌کند که(برادران یوسف گفتند) مگر چه چیزی گم شده‌است؟ غلامان ملک گفتند: « ما ظرف زرّین شاه را گم کرده‌ایم….» در این مورد می‌بینی هرگز خطاب به برادران یوسف(علیه‌السلام) گفته نشده است که شمایید که جام ملک را دزدیده‌اید. 3- راوی گوید از حضرت صادق(علیه‌السلام) پرسیدم چرا حضرت ابراهیم در دعوتی که بت‌پرستان از او کردند که بیا با ما از شهر خارج شو، گفت: « من بیمار هستم » در حالی که بیمار نبود. حضرت فرمودند: « ابراهیم(علیه‌السلام) بیمار نبود و در عین حال سخنی هم به دروغ نگفت، چرا که منظور او از بیماری این بود که در دین و اعتقاد به بت‌ها دچار بیماریِ حالت اعراض هستم» یعنی نسبت به آنها رویگردان‌ام( برای تعقیب مطلب به بحارالانوار ج11 ص 76 رجوع کنید). سؤال: بنابر آنچه در قرآن هست حضرت یونس(علیه‌السلام) قوم خود را ترک گفته و بعد خودش در شکم ماهی اقرار دارد که من ظلم کردم و می‌گوید: «لا اِله الاّ اَنْت سُبْحانک اِنّی کُنتُ مِن الظّالِمین » آیا می‌توان گفت؛ ایشان معصوم می‌باشند؟ جواب: واژه ظلم به معنی « تعدی و تجاوز از حد » است که همیشه مرادف با گناه نیست، و این چنین نبود که خداوند به حضرت یونس(علیه‌السلام) دستوری داده باشند و حضرت خلاف آن را عمل نموده باشند. بلکه خداوند می‌فرماید: «چرا بدون آنکه دستور رفتن بگیری، رفتی» و همین مسأله را بر پیامبر خود سخت می‌گیرد و حضرت یونس(علیه‌السلام) هم به جهت آن روح لطیف خود، در شکم ماهی متوجه این نکته شدند و عرض کردند: « سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمین» و خداوند می‌فرماید: « فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیناهُ مِن الغَم» یعنی همین که متوجه شد، آثار این کار را از او رفع نمودیم. پس غفلت نکنیم که تخلفی صورت نگرفته، بلکه چون بدون دستور، قوم خود را ترک کرد خداوند به آن حضرت سخت گرفت. سؤال: چرا حضرت موسی(علیه‌السلام) وقتی مبعوث می‌شود که به سوی فرعونیان برو به خداوند عرض می‌کند: «وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَاَخافُ اَنْ یَقْتُلُون» یعنی برگردن من در قوم فرعون، گناهی است که به خاطر آن می‌ترسم مرا به قتل برسانند. جواب: این گناهکاری در فرهنگ فرعونیان است که حضرت آن فرد قبطی متجاوز را کشته، و نه در فرهنگ الهی. سؤال: پس چرا وقتی حضرت موسی(علیه‌السلام) به سوی فرعون رفت و فرعون او را شناخت و گفت تو همان نمک پرورده خود ما هستی و تو همانی که آن فرد را کشتی، حالا چگونه دعوی رسالت خدا را داری، خود حضرت موسی فرمود«»قال فَعَلْتُها اِذاً مِنَ الظّلّین» یعنی آری من آن کار را کردم و در آن حال مسأله را نمی‌دانستم. پس چگونه بگوییم موسی(علیه‌السلام) همواره معصوم بوده؟ جواب: در این آیه « ضالّین» به معنی آن است که آن روز واقف نبودم که مصلحت کار چیست و بهترین راه حل کدام است و هرگز احتمال نمی‌دادم با یک مشت آن فرد بمیرد. که البته این حالت، عصیان در مقابل حکم خدا نیست و لذا با عصمت منافاتی ندارد. بلکه گویا حسابی در کار بوده که موسی(علیه‌السلام) در حین دفاع از مظلومی، ظالمی را بکشد و مجبور شود از شهر خود فرار کند و با شعیب(علیه‌السلام) آشنا شود و مقدمات نبوتش فراهم گردد. سؤال: در قرآن داریم که در فتح مکه می‌فرماید: « ای پیامبر! ما تو را در فتح مکه به پیروزی روشنی نایل ساختیم، تا اینکه گناهان پیشین تو و نیز گناهان آینده تو مورد مغفرت الهی قرار گیرد» قرآن می‌فرماید: « اِنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبیناً لِیَغْفِرَ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ »(فتح/1) آیا خود این آیه نشان نمی‌دهد که پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) گناهانی داشته‌اند؟ جواب: با دقت در خود آیه روشن می‌شود که « ذنب» در این آیه به معنی عصیان در برابر پروردگار نیست، چرا که چنین گناهی هرگز نمی‌شود با فتح مکه بخشیده شود، بلکه «ذنب» به معنی کاری است که آثاری ناگوار در پی دارد و مغفرت نیز به معنای رفع آن آثار است و منظور این است که ای پیامبر آن گناهی که مشرکین به تو نسبت می‌دادند که به بت‌های‌شان توهین کرده‌ای، با فتح مکه این آثار سوء را از قلب مشرکین برای همیشه برطرف کردیم و دیگر نسبت به تو بدبین نیستند. سؤال: در سوره حج آیه 52تا54 هست که می‌گوید: ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه چون تَمنّا کرد، شیطان در تمنّای او القاءِ دسیسه نمود و خداوند القای شیطان را محو کرد و آیات خود را محکم نمود، و خداوند القای شیطان را برای قلب‌های مریض و سخت‌دل قرار داده « وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ اِلاّ اِذا تَمَنّی اَلْقی الشَّیْطانُ فی اُمْنِیَّتِهِ، فَیَنْسَخُ اللهُ ما یُلْقِی‌الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللهُ ایاتِهِ، وَاللهُ عَلیمٌ حَکیمٌ(52)« لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی‌الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ، وَ اِنَّ الظّالِمینَ لَفی شِقاقٍ بَعیدٍ»(53) حال طبق این آیات، آیا نمی‌شود گفت شیطان در فکر پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) القای دسیسه کرده و عملاً پیامبر در مرحله‌ای از عمر خود از عصمت خارج شده؟ جواب: اولاً آیه می‌گوید وقتی پیامبر تمنّا و آرزو کرد که مردم به طرف دین بیایند، شیطان در تمنّای پیامبر که آمدن مردم به سوی دین است، القاء دسیسه کرد. و این تمنّا یعنی در قلب عده‌ای از مردم وسوسه نمود تا آنها را از پذیرفتن دین و تحقق آرزوهای پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) محروم گرداند. ثانیاً: در قسمت بعد آیه می‌فرماید: این القای شیطان را وسیله آزمایش برای کسانی قرار دادیم که دل‌شان به مرض نفاق و کفر و قساوت گرفتار است، حال با توجه به این نکته چگونه می‌توان نتیجه گرفت که شیطان در قلب پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) القای دسیسه کرده؟ سؤال: در ذیل همین آیه در بعضی از کتب تفسیری اهل سنت آمده است که پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) مشغول خواندن سوره نجم بودند و این آیات را تلاوت کردند که: « اَفَرَأَیْتُمُ اللّاتَ وَ الْعُزّی وَ مَناةَ الثّالِثّةَ الْاُخْری » یعنی آیا نمی‌بینی بتِ لات و بتِ عزّی و سومی آنها که منات باشد را. بعد نوشته‌اند که در این حال شیطان شروع کرد به القای افکار خود بر قلب پیامبر و لذا پیامبر شروع کردند این جملات را بگویندکه: «تِلْکَ الْغَرانِیقُ الْعُلی وَ اِنَّ شَفاعَتَهُمْ لَتُرْتَجی» یعنی این بت‌ها موجودات زیبا و بلند مرتبه‌ای هستند و شفاعت‌شان مورد امید و آرزو است. سپس پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) ومؤمنین در مقابل بت‌ها سجده کردند، و پس از این جریان جبرائیل بر پیامبر نازل شد که این دو جمله ، وحی الهی نبود بلکه از القائات شیطان است. و بعد نوشته‌اند چون این حادثه باعث ناراحتی پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) شد آیات سوره حج نازل شد که پیامبر ناراحت نباش این جریانِ القای شیطان در مورد پیامبران قبلی هم بوده است. در این مورد چه نظری هست؟ جواب: این قصه سراپا کذب است و از مجعولاتی است که مغرضین ساخته‌اند و شواهد متعددی بر دروغ بودن آن هست که به بعضی از آنها می‌پردازیم. اولاً: به فرض که پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) را معصوم ندانیم، آیا از یک فرد عادی که سخت در راه بت‌پرستی مبارزه می‌کند، متصور و ممکن است که اشتباهاً شفاعت بت‌های سنگی و خرمایی را آرزو کند و چشم امید به آنها داشته باشد و بعد هم با این همه مبارزه با بت‌پرستی در مقابل آنها سجده کند؟ ثانیاً: ابتدای سوره نجم بر ضد این حرف‌ها شروع شده، چرا که در مورد پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) می‌گوید:« ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی» یعنی او اصلاً بر اساس میل و هوس عملی انجام نمی‌دهد و سراسر تحت فرمان خدا است. حال چگونه می‌شود پس از چند آیه دچار چنین اشتباهی شود و تحت تأثیر القائات شیطانی قرار گیرد. ثالثاً: بنا به گفته صاحب المیزان در جلد 28 ص 283، ادله قطعیه‌ای که دلالت بر عصمت پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) دارد متن این روایات را تکذیب می‌کند، علاوه بر اینکه این روایت شنیع‌ترین مراحل جهل را به آن جناب نسبت می‌دهد، به طوری که آن حضرت نمی‌دانسته « تلک الغرانیق العلی….» کلام خدا نیست و نمی‌دانسته این جملات کفر و موجب ارتداد از دین است تا اینکه جبرائیل او را متوجه کرده! ( سازندگان این داستان این‌قدر هم توجه نداشته‌اند که لااقل پیامبر(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) یک آدم عادی هم که باشد نمی‌شود چنین چیزهایی را به او نسبت داد، گویا القائات شیطانی به واقع چنان چشم عقل آنها را محجوب کرده بوده که به این تناقضات روشن در داستان خود نیز پی‌نبرده‌اند). موفق باشید
20243
متن پرسش
سلام: با توجه به آیه ۲۹ سوره بقره که راجع به خلق آسمان ها و زمین به منظور استفاده انسان در رسیدن به مقصدش است این همه وسعت کهکشان ها و اجرام آسمانی به چه منظوری می باشد در حالی که انسان هیچ ارتباطی با آنها ندارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نظام عالم طبق آیه‌ی فوق مستقیم و غیر مستقیم، بسترِ حیات انسان است و به همین جهت آن‌هایی که این حقیقت را کشف کرده‌اند به زبان شاعرانه می‌گویند: « اگر یک ذره را برگیری از جای / خلل یابد همه عالم سراپای». موفق باشید

7707
متن پرسش
سلام وقت بخیر بنده خانمی هستم به ظاهر مذهبی !!!ازدواج کردم و هنوز فرزند ندارم .دوران مجردی از لحاظ اعتقادی بهتر بودم(نه اینکه الان متزلزل شدم،نه) اما نسبت به یکسری اعمال مث نماز کاهل شدم و سستی میکنم.من دختر که بودم الا بالله باید نمازمو اول وقت میخوندم اما الان به سختی سراغ نماز اول وقت میرم و نهایت تاخیر در نمازهام 1 ساعته .سعی در مراقبه دارم از قبیل اینکه دروغ نگم و غیبت نکنم و ... اما نمیدونم کدامین گناه باعث شده من چنین فردی بشم! نمیگم که گناهکار نیستم،نه ! انقد بار گناه رو دوشمه که سنگینیشو حس میکنم ... راه درمان چیه؟چرا اینطوری شدم؟چکار باید کنم تا مث سابق شوق عبادت داشته باشم؟ ممنون
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: خودتان را در یک برنامه‌ با اتصال به یک جلسه‌ی مذهبی فعّال قرار دهید و ارتباط خوبی با مؤمنین داشته باشید و نسبت به حقوق همسرتان نیز کوتاهی نکنید إن‌شاءاللّه افق سلوکی‌تان در ذیل ارادت به رهبر انقلاب ظهور می‌کند. موفق باشید
7233
متن پرسش
باعرض سلام وخسته نباشید من نمی دونم سوالم ارسال شده یاباعرض پوزش دوباره سوالم راتکرار میکنم من دانشجوی سال ۵دندانپزشکی هستم و۳ساله که ازدواج کردم چون از,همسرم دورم تصمیم به ادامه تحصیل وگرفتن تخصص ندارم بامشورت همسرم قصد دارم بعد فارغ التحصیلی خانم هاوپسران زیر۱۲روفقط معالجه کنم باتوجه به شرایط موجود من چطورمیتونم زمینه سازظهور باشم یعنی چطوری می تونم به آقام کمک کنم؟دوم اینکه می ترسم بعد مدتی کارکردن دچار روزمره گی بشم واز آرمان هام فاصله بگیرم؟بنظرتون باید چیکارکنم؟ ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید قسمتی از روز را جهت کار بگذارید به طوری‌که مطالعه و حضور در جلسات مذهعبی و صله‌ی رحم به حاشیه نرود. موفق باشید
6472
متن پرسش
سلام.حضرت استاد شما چیزی به عنوان ذاتی وعرضی دین را که دکتر سروش در بسط تجربه نبوی عنوان می کنند را قبول دارید؟ به عنوان مثال سوره ی ابولهب ونزول ان را مثال می زنند که اگر ابولهب نبود ویا اصلا مومن بود دیگر این سوره در طعن ونفرین او نازل نمی شد وهیچ خللی هم به دین وارد نمی شود ویا مثلا تاثیر محیط زندگی پیامبر درنزول وحی که مثلا از مردم می خواهد که به آفرینش شتر دقت کنید که اگر این فضای حجاز نبود دیگر شتری نبود که داخل در وحی شود واز این قبیل؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از دکتر سروش که به‌کلّی وَحی را منکر است و رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را همچون شاعر خوش قریحه‌ای می‌داند که این آیات را گفته، غیر از این انتظار نیست که به هر بهانه‌ای کفر خود را اظهار کند. در حالی‌که قرآن یک حقیقت آسمانی است که در ظرف‌های مختلف ظهور می‌کند و این حادثه‌ها صرفاً حادثه نیست بلکه ظرف حقیقت قرآن است مثل آن‌که چشم شما ظرف ظهور قوه‌ی بینایی شما است، حالا می‌شود کسی بگوید چشم عرض ذاتی انسان است در حالی‌که نفس انسان با همین اعضاء، قوای خود را ظهور می‌دهد و به کمال می‌رسد. این سخنان دکتر سروش حکایت از آن دارد که او حقیقتی برای قرآن قائل نیست. موفق باشید
3616

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام آیا درست است که قسمت عمده ی وضعیت آشفته بازار ، کار افرادی همچون هاشمی رفسنجانی است ؟ و در این وضعیت آشفته دولت هم با عدم نظارت به این آشفتگی کمک می کند ؟ از طرفی اقدام این گروه همسو با اهداف دشمنان است؟ عده ای می گویند تحریم ها تنها 25 درصد تأثیر داشته و 75 درصد اثرات ناشی از اقدامات داخلی است، چرا که به فرموده امام خامنه ای تحریم ها قابل پیش بینی و پیشگیری است ؟ آیا وظیفه امروز ما این نیست که نسبت به پشت پرده وضعیت بازار روشنگری کنیم ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید به همان روشی که رهبری عمل می‌کنند عمل کنیم و بر روی همان نکاتی که رهبری طرح می‌کنند تأکید کنیم. موفق باشید
2258

شاگرد شیطانبازدید:

متن پرسش
سلام حاج آقا می خواستم بپرسم حکم مردی که زنشو کتک میزنه چیه؟ اونم مردی که 15 ساله شاگرد شماست؟رفتار شاگرد و از چشم استادش میبینن.آه دامن گیره حاج آقا.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: رسول خدا«صلوات الله علیه و آله» فرمودند: «خیارکم خیارکم لنساءکم‏.» بهترین مردان شما آن هایی هستند که برای زنانشان بهترین باشند. ایشان در این مورد شاگرد شیطان است و نه شاگرد بنده‌ی حقیر. موفق باشید
19527
متن پرسش
سلام: بنده نیاز دارم دقیقا همان طور که به وجود خودم یقین دارم، به وجود خدا یقین پیدا کنم. استدلال های متداول فلسفی و ... دیگر قلب مرا آرام نمی کند. آیا راهی هست؟ متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه انسان از خود بگذرد، حضرت حق را که فطرت الهی انسان را بر اساس توحید شکل داده است، بهتر می‌یابد. به همان معنایی که جناب حافظ فرمود: «تو خودْ حجاب خودی حافظ از میان برخیز / که در میان تو و او، به‌جز تو حائل نیست». به قول وحدت کرمانشاهی:  

هرکه از خود بگذرد جانش دهند
هرکه جان در باخت جانانش دهند
هرکه در سجن ریاضت سرکند
یوسف آسا مصر عرفانش دهند
هرکه گردد مبتلای درد هجر
از وصال دوست درمانش دهند
هرکه نفس بت صفت را بشکند
در دل آتش، گلستانش دهند
هرکه برسنگ آمدش مینای صبر
کی نجات از بند هجرانش دهند؟
هرکه گردد نوح عشقش ناخدا
ایمنی از موج طوفانش دهند
هرکه از ظلمات تن، خود بگذرد
خضر آسا آب حیوانش دهند
هرکه بی سامان شود در راه عشق
در دیار دوست، سامانش دهند

موفق باشید   

3513

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
یا بصیر با سلام استاد، تو این آشفته بازار تهاجم فرهنگ بیگانه و متاسفانه از هم پاشیدگی خانواده ها، کاش صدا و سیما برای از دست رفتن خانواده ها فکری میکرد.. دلم از این همه فساد تو کشور اسلامی خونه. من دانشجوی خوابگاهی هستم. چند وقتیه متوجه رفتارهای مشکوک دوستم و ارتباطش با نامحرمان شده بودم. اون موقع نمیدونستم چه کنم؟ ولی تموم شد. اون ارتباطها ادامه داشت. ادله قانع کننده ای برای دانشگاه نداشتم. چون اون با پسر ی ارتباط داشت، که متاسفانه بسیار ظاهر الصلاح و اسلامی بود. قضیه تمام شد. دوستم ازدواج کرد و با عکسهای ازدواجش برگشت. اما متاسفانه باز متوجه رفتارهای ضد و نقیضش در دوری از همسرش هستم. نمیدونم چکار کنم. اون موقع که ازدواج نکرده بود، با اینکه چندتایی مدرک داشتم. گفتم مشکلی نیست، گناهش به گردن خودش. من چکار میتونم بکنم. وو.. اما حالا با داشتن همسر و این ارتباطات. دلیلشو نمیفهمم. اصلا نمیدونم چکار کنم؟ آیا دخالت کردن من تو این قضیه اون موقع بهتر نبود تا کار به اینجاها نمیکشید. یا بزارم باز کار خودشو بکنه، خودم میگم اینجا دیگه خدا شاهده عادله. مخصوصا که شوهرم داره. خودش زود عذابو میرسونه. نمیدونم. احساس عذاب وجدان میکنم در قبال کاری که باید پارسال انجام میدادم و ندادم. استاد تو را خدا کمکم کنید. آدم تو این موقعیتها میمونه. چکار باید کرد برای تشخیص راه درست؟ این مواقع باید سکوت کرد؟ وقتی که ادله درستی نداشته باشی؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: شما فقط در حدّ تذکر حکم خدا و عاقبت سوء، این کار را به او متذکر شوید. موفق باشید
2296

کنترل واهمهبازدید:

متن پرسش
با سلام بنده ده سالی است که با یکی از شاگردان اقای دولابی در دانشگاه آشنا شدم ایشان روحانی و استاد است و من مسائل مختلف پیرامون راههای رسیده به خدا و مسائلی از این دست را با ایشان مطر ح می کنم در خلال این سالها علاقه قابل توجهی در قلبم به ایشان دارم بنظر شما تحلیل این محبت چیست ؟ با توجه به اینکه روش سلوکی ایشان و اقای دولابی هم محبت است
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: سعی کنید توجه قلب خود را به حقیقت باطنی اهل‌البیت ‌علیهم‌السلام بیندازید تا برای ایشان هم زحمت درست نکنید. موفق باشید.
584

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و احترام . شما در مباحث ولایت فقیه فرمودید که ولایت فقیه از امور حسبیه محسوب میشود . و بعد آن را شرح فرمودید . استاد انقلاب ما سر کلاس گفتند که امام این را قبول نداشتند که ولایت فقیه از امور حسبیه است و استاد ما گفتند که از امور حسبیه بودن ولایت فقیه با ولایت مطلقه بودن فقیه در تضاد است . و گفتند که امور حسبیه 4 الی 5 مورد محدود است که ولایت فقیه به آنها محدود نمیباشد بلکه ولایت فقیه در همه ی امور است . لطفا در این باره توضیح بفرمایید . البته استاد رحیم پود ازغدی میفرمودند که ولایت فقیه از هر سه ولایت حسبیه , فتوا و قضا اثبات میشود . نظر شما چیست ؟ علاوه بر آن لطفا بفرمایید که اگر بخواهیم تحقیقی برای درس انقلاب بنویسیم بهتر است از کدامیک از کتب شما استفاده شود و کدام بخش آن ؟ با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: همان‌طور که استاد محرمتان فرموده‌اند حضرت امام «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» ولایت فقیه را امور حسبه یا حسبیه نمی‌دانند و آیت‌الله خویی آن را از امور حسبه می‌دانند و به واقع ولایت فقیه ادامه‌ی امامت امام معصوم است توسط فقیهی که کارشناس کشف حکم خدا است و به همین جهت همه‌ی اموری که مربوط به رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی هدی«علیهم‌السلام» هست به ولایت فقیه تسری می‌یابد. جزوه‌ی «ولایت در قرآن» و جزوه‌ی «ولایت فقیه؛ موافقت‌ها و مخالفت‌ها» در جواب آقای کدیور إن‌شاءالله مفید خواهد بود. در مورد انقلاب اسلامی چهار کتاب از بنده چاپ شده می‌توانید به آن‌ها رجوع کنید. موفق باشید
11146
متن پرسش
با سلام خدمت استاد بزرگوارم: با توجه به سوال 11140 انسان را مجموعه ای از عقل و خیال و حس دانسته اید. در مورد عقل کمی محسوس است! ولی در مورد خیال و حس نه. لطفا از آثار و کتب خود و دیگران چیزی معرفی کنید تا بیشتر متوجه شوم. 2- مگر خیال انسان ساخته و پرداخته عقل او نیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» عرض شد اگر انسان خود را با دستورات شریعت مهذّب کند، خیالات او به نور عالم قدس منوّر می‌شود و حسّ او عالَم را آیات الهی می‌بیند 2- خیال، ساحتی از نفس ناطقه‌ی انسان است که اگر تحت تأثیر عقل قرار گیرد خیال خوبی خواهد بود. موفق باشید
3965
متن پرسش
شما معتقدید که روح حاکم بر غرب را باید قلباً احساس کنیم. آیا منظور شما این است که: خود مبادی تمدن غرب را قلباً بشناسیم یا بطلانش را؟ یعنی آیا قلباً بپذیریم که: «باید مشهور شویم»؟ یا باطل‌بودنِ این قانون را قلباً درک کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که انسان روح حاکم بر گناه را می‌شناسد باید روح حاکم بر غرب را شناخت. موفق باشید
3475

آزادی جسمیبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم استاد سلام خسته نباشید در کتاب آزادی معنوی ازشهید مطهری به سوالی برخوردم که آیا می شود شخصی هم آزادی معنوی داشته باشد وهم آزادی جسمی؟؟یعنی آیامی شود شخصی هم خوب بخورد وخوب بپوشدواز همه چیز بهترینش داشته باشدواز آن طرف هم روح آزاد و بزرگی داشته باشد؟؟لطفا با مثال جواب دهید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: آزادی جسمی یعنی جسم انسان محکوم امیال نفس امّاره‌اش نباشد. جسم آزاد یعنی جسمی که مطابق روح آزاد عمل می‌کند مثل این‌که روح خود را از کینه‌ها و حسادت‌ها آزاد می‌کنید و جسم را نیز طوری گرفتار تنبلی و پرخوری نکرده‌اید که نتوانید مطابق روح خود به او دستور دهید. موفق باشید
2983
متن پرسش
با سلام و تحیت محضر استاد ارجمند جناب آقای طاهرزاده احسن الله لکم العزا احتراما باستحضار میرساند اینجانب دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی - اندیشه سیاسی در اسلام می باشم و موضوع پایان نامه خود را [فساد سیاسی از منظر علامه طباطبایی و شاگردان] انتخاب نموده ام. روشن است برای تعریف مفهوم "فساد سیاسی" بایستی در ابتدا هر یک از مفاهیم "فساد" و "سیاست" را در ابتدا تعریف نمود تا به تعریف "فساد سیاسی" رسید. بویژه اینکه هر تعریفی از مفهوم "سیاست" بر تعریف ما از مفهوم "فساد سیاسی" مقدم و تأثیرگذار خواهد بود. اکنون بدنبال تعریف حضرت علامه طباطبایی از مفهوم "سیاست" میباشم که متاسفانه تاکنون به نتیجه نرسیده ام. به ذهنم رسید شاید حضرتعالی بتوانید مرشد و راهنمای بنده در رسیدن به مقصود باشید.با جناب آقای توکلی صحبت کردم فرمودند از طریق سایت مصدع شوم. چنانچه بجز این مورد مطلب دیگری که یاری رسان بنده باشد در به ثمر رساندن این پژوهش دعاگویتان میشوم اگر حقیر را بهرمند فرمایید. بذل توجه و صرف وقت حضرتعالی برای این کمترین مزید امتنان خواهد بود.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: شما سیاست را به معنی عرفی آن فرض بگیرید و فساد را نیز به آن معنا که چیزی در جای خودش نباشد معنا کنید تا بتوانید مصداق‌های فساد‌های سیاسی و علت آن را در قرآن پیدا کنید. مثلاً در آیه‌ی 59 سوره‌ی اعراف قرآن فساد جامعه را از زبان حضرت نوح، انحراف از افق توحیدی معرفی می‌کند و این‌که در آیه‌ی بعد حاکمان و سیاستمداران جامعه در معیارهای خود نگاه توحیدی حضرت نوح«علیه‌السلام» را یک نوع انحراف و گمراهی تلقی می‌کنند، نمونه‌ی خوبی از فساد سیاسی جامعه است. بعد از آن نظر علامه را در این رابطه بیان می‌کنید و سپس به آیه‌ی 65 و 66 همین سوره نظرها را جلب می‌کنید که حاکمان در مقابل دعوت توحیدی حضرت هود او را متهم به دیوانگی می‌کنند چون در عرف سیاستمداران زمان حضرت هود توحیدی فکرکردن یک نوع دیوانگی است و فساد سیاسی آن زمان تا آن‌جا جلو می‌رود که صادق‌ترین انسان را که توحیدی سخن می‌گوید کاذب و دروغ‌گو می‌دانند. سپس نظر علامه را می‌آورید . و به همین شکل در سایر آیات و سوره‌ها می‌توانید عمل کنید و اگر بتوانید تقابل پیامبران را در مقابل برخورد حاکمان نیز متذکر شوید خوب است و معلوم کنید فساد سیاسی در نهایت به بحران و نابودی جامعه ختم می‌شود و آیاتی که خبر از نابودی آن‌ها می‌دهد را شاهد بیاورید.موفق باشید
97
متن پرسش
باعرض سلام خدمت شما استاد ارجمند استاددرآیه ی56 سوره ی ذاریات آمده(ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون)یعنی((لیعرفون))معنی: وما جن وانس را نیافریدیم مگربرای این که مرابشناسدونسبت به من معرفت پیداکند. ومعصومین هم مکرر گفته اند(من عرف نفسه فقدعرف ربه)هرکس خودش رابشناسد خدایش را شناخته است. حال با این آیه و روایت می خواستم ببینم اگرما بخواهیم یک برنامه ی بلند مدت برای خودمان درطول زندگی بریزیم چگونه است؟یعنی کتابها مارابه اینجا می رسونند یااعمال عبادیمان مثل نمازوروزه وزکات یااخلاق ویاهردو .یا این که اینهاوسیله است هدایت دست خداست وتا او نخواهدنمی شودوفقط مابایداخلاص در عمل داشته باشیم وتوکل براوتاصاحب معرفت بشیم. اصلا طور دیگه بگم استاد اینکه میگیداول ازفلسفه شروع کنیدبعد منطق و بعدعرفان آیامابرای کسب معرفت نسبت به او بایدفلسفه هم بخوانیم یا باتوجه به روایت بالا روش معر فت النفس بدون توجه به فلسفه هم مارابه مقصد می رساند.یااصلا درخود معرفت النفس هم فلسفه موجود است.استاد این سوالات من از جهلم نسبت به این علوم می باشدمی خواستم از شما کمک بگیرم تابفهمم جایگاه هر یک از این علوم درارتباط با شناخت خداوند چگونه می باشد تا بتوانم برنامه ی درستی برای کل زندگی خودم داشته باشم. والسلام.خداحفظتان کند.
متن پاسخ

جواب: علیکم السلام:
آری! معرفت نفس دریچه‌ای برای معرفت «ربّ» است و معرفت نفس به خودی خود یک علم است که نیاز به فلسفه ندارد، هرچند امروزه عموماً در فلسفه به این موضوع می‌پردازند و با اصطلاحات فلسفی ارائه می‌شود. با این‌همه اگر بتوانید تا حدّی با مباحث معرفت نفس آشنا شوید، با تدبّر در روایات و آیات قرآن بسیاری از راه‌های اُنس با خدا را از جهت نظری و فکری طی خواهید کرد و در این راه عبادات شرعی مددرسان خواهند بود. «موفق باشید»

13099
متن پرسش
سلام: خبري خواندم مبني بر اينكه آيت الله دوزدوزاني از علماي مشهد در مورد حوزه علميه سخني بدين ترتيب گفته اند كه: عقايد ما شده است خواندن حكمت متعاليه. نظر استاد پيرامون اين جمله چيست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عقاید دو قسمت است: یک قسمت نکاتی که برای اثبات حقانیت مکتب خود علماء دین تنظیم می‌کنند که به آن علم کلام می‌گویند. حال چه آن را خواجه نصیرالدین طوسی بزرگ تنظیم کرده باشد، چه آخوند ملاصدرای فرهیخته. و یک قسمت از عقاید آن آیات و روایتی است که در قرآن و متون مقدس ما هست. در تعجبم که چرا سخنان خواجه نصیر، دین حساب می‌شود ولی سخنان ملاصدرا، دین حساب نمی‌شود. موفق باشید

13072
متن پرسش
سلام علیکم: سوال بنده در نظام کشورمان است که آیا واقعا این حکومت مورد تایید اسلام و اهل بیت (ع) می باشد؟ آیا در خط آنان سیر می کند؟ جناب استاد راستش بنده در مورد حقانیت نظام مدتی است که دچار شک و تردید زیادی شده ام. من نسبت به سنم جزو پر سابقه های بسیجم و طعنه و کنایه زیاد شنیده ام ولی الان می گویم نکند عمرم تباه شده و در زمره آنهایی باشم که قرآن فرموده گمان می کرده اند کار درستی انجام می داده اند. از یک طرف به دشمنانمان که دشمن اسلامند، به تهاجمات فرهنگی و عقیدتی علیه ملت، و به کفر و فسادشان، به وقایعی چون سال 88 و به دفاعمان از مظلومین نگاه می کنم و با خودم می گویم لابد حکومت ما به حق است و یا می شود گفت تنها حکومت به حق؛ اما از طرفی به آنچه در کف جامعه می گذرد یعنی آنچه که مردم (بما هو) مردم با آن سر و کار دارند نگاه می کنم مثل گرانی های روز افزون، افزایش طلاق، بی بند و باری جوانان و نوجوانان، از چشم افتادن روحانیت، اختلاف نظر مراجع بزرگ در مورد برخی مراسمات مثل روز قدس و 22بهمن، نبود آزادی پس از بیان و حصر برخی از علما و شخصیت ها، ظلم مردم به یکدیگر، فساد اداری و مالی مسولان و از همه بدتر دین گریزی مردم و... می گویم نکند به قولی این انقلاب از طرح های انگلیس و آمریکا بوده و یا به دست جریان نفاق افتاده است. و جالب اینکه بیشترین چیزی که می شنویم این است که مدام می گویند مردم باید قدر این امنیت را بدانند. کسی می گفت بنی امیه هم برای ادامه تسلط باید امنیت برقرار می کرد. همچنین به تازگی کتابی با عنوان (انتقاد از خود) که از مرحوم آیت الله منتظری است خوانده ام که گویا پاسخی است به چرایی مشکلات این مملکت اسلامی. لطفا پاسخی دهید که بتوانم حق و باطل را تشخیص دهم و همچنین در مورد کتاب مذکور توضیحاتی بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با مطالعات آخرین نظرات آقای منتظری متوجه می‌شویم که این بنده‌ی خدا نمی‌دانسته است که در کدام تاریخ زندگی می‌کند! گمان ایشان در همین حدّ است که در این تاریخ هم می‌توان مثل پانصدسال پیش و هزارسال پیش زندگی کرد که این عملاً یک‌نوع سلفی‌گریِ خطرناکی را به همراه دارد. در رابطه با اصل انقلاب و جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی باید چند چیز را در نظر گرفت: اولا؛ ببینیم اگر این انقلاب با همه‌ی مشکلاتی که به همراه دارد، اگر واقع نمی‌شد کشور ما که مسلّم در آن صورت در ذیل آمریکا می‌بود، در چه شرایطی قرار می‌گرفت؟ و آیا روحیه‌ی حرّیت و آزادگی شیعه که وامدارِ نهضت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» هست، راضی می‌شد؟ ثانیا؛ آیا دشمن با انواع چالش‌هاییی که برای انقلاب ایجاد کرده است نمی‌خواهد ما به این نتیجه برسیم که انقلاب توانایی جواب‌گویی به نیازهای مردم را ندارد؟ در این صورت باید بر عهد خود با انقلاب تأکید کنیم، حتی اگر به مشکلاتی بدتر از این گرفتار شویم؟! یا با خواری تمام تسلیم پروژه‌ی دشمن اسلام شویم؟ ثالثاً؛ ما در تعریفی که از انسان و انسانیت داریم باید جایگاه انقلاب را و نسبت خود را با آن بررسی کنیم که آیا در فضای چنین انقلابی تنفس‌کردن به انسانیت خود معنا داده‌ایم یا چشم خود را هم بگذاریم تا هر ظلمی به هر شکلی در هرجایی واقع شود؟! رابعاً؛ فراموش نکنید که بسیاری از مشکلاتی که جهان بشری امروز را فراگرفته است لازمه‌ی فرهنگ مدرنیته است و خود مدرنیته تلاش دارد با طرح موضوعات «پُست‌مدرنیسم» و «ترانس‌مدرنیسیم» بلکه خود را از این مهلکه‌هایی که خود ایجاد کرده است رهایی دهد. بزرگان اندیشمند غربی می‌گویند مدرنیته همه‌ی سنت‌ها را ویران کرد تا خودْ بماند، حال خودْ در حالِ ویرانی خود است. سؤال بنده از جنابعالی آن است این موضوع جهانی را باید مثل عوام به پای انقلاب اسلامی بنویسیم؟! یا آگاهانه متوجه‌ی تاریخی باشیم که در آن به‌سر می‌بریم؟ موفق باشید

11587

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: درباره جنگهای پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و حضرت علی (علیه السلام) کتابهای تحلیلی و قوی که بشود با مسائل روز تطبیق داد و عبرت گرفت بیان بفرمایید. سوال دوم: استاد الهی زاده که استاد تدبر در قرآن و سیره هستند رو چطور می دانید؟ و همچنین استفاده از درس ایشان را مطلوب می دانید؟ (ظاهرا از شاگردان مبرز آیت الله جوادی هستند) ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- شاید در کنار کتاب «فروغ ابدیت»، مغازی واقدی هم خوب باشد. 2- بنده از ایشان اطلاع ندارم. موفق باشید

9697
متن پرسش
سلام علیکم: در کتاب جادوگر و جن در خصوص تجلیات خیال صحبت کرده بودید. اینکه نفس ناطقه ی بعضی ها با صورت های وهمیه ی که در ذهن اشان ساخته اند برای آنها تجلی می کند بطوریکه این تجلی آن قدر قوی است که حتی بر شخص تاثیر می گذارد آیا این قضیه شبیه به مکاشفات غلط بعضی از اهل کرامات هست؟ چون اهل کرامات هم گاهی اوقات چیزهایی می بینند که واقعیت ندارد بلکه تجلیات نفسانی اوست. حال این تجلیات صور خیالی اشخاص را اگر بخواهیم استدلالی بیان کنیم کدام کتاب و کدام بحث را پیشنهاد می کنید. ثانیا استاد بنده با اینکه یک سالی هست بطور مداوم آثارتان را می خوانم بازهم مباحث خیال برایم گنگ است.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اهل مکاشفه با همت خود در ذیل اسم خالقِ حضرت حق چیزی را در خارج خلق می‌کنند ولی قوه‌ی واهمه تصور می‌کند که چیزی در خارج هست 2- وقتی آرام‌آرام به مبانی بحث‌ها رسیدید، مباحث برایتان از ابهام در می‌آید. موفق باشید
3449

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد همه تو سایت از شما سوال میکنن ،من تصمیم گرفتم یه شعر در باره اهل بیت براتون بفرستم. ایشالله که مورد پسند باشه و من رو دعا کنید. طی میکنیم سمت ملاقات جاده را شاید کسی سوار کند این پیاده را وقتش رسیده است که با گریه ریختن جبران کنید توبه ی از دست داده را تکریم دیگری است همین امتناع ها پس شکر میکنیم عطای نداده را ما در رکوع نافله با آبروتریم اصلاً نخواستیم تن ایستاده را خُدّام آستانْ همیشه جلوترند یا رب نگیر خدمت این خانواده را مکه شرافتش به حضور محمد است پس قصد میکنیم فقط مکه زاده را گر بی علی بناست که این راه طی شود مگذار پس مقابل ما راه جاده را ما درب خانه ای به جز این در نمیرویم ما بی علی کنار پیمبر نمیرویم خوان کریم خالی و بی نان نمیشود فقر گدا حریف کریمان نمیشود گویی نمی برد ز عنایت سعادتی آنکه اسیر زلف پریشان نمیشود این چه حکایتی است که اصلاً برای ما مبعث بدون شاه خراسان نمیشود از برکت دعای رسول است هیچ جا در دوستی فاطمه ایران نمیشود مبعث نتیجه ای ز کرامات حیدر است هر آنکه بی ولاست مسلمان نمیشود یکبار یا نبی و دگر بار یا علی یا مصطفی بدون علی جان نمیشود چون شرح زندگانی مولاست خواندنیست ورنه کسی که پیرو قرآن نمیشود جبریل علی ، وحی علی و زبان علیست قرآن بخوان رسول،که قرآن همان علیست مبهوت مانده است تماشای خویش را روح بلند و جلوه ی والای خویش را سوگند میخوریم همه تَرک میکنیم بردارد از بهشت اگر پای خویش را اصلاً همان زمان چهل سال پیش هم اثبات کرده بود بلندای خویش را آنکس امام ماست که در لیلة المبیت وقتی که رفت داد به او جای خویش را او ماندنی نبود اگر پُر نکرده بود با مرتضی و فاطمه دنیای خویش را از دیدن تجلی خود دست میکشید میدید تا تجلی زهرای خویش را یا فاطمه وَ یا که علی جلوه میکند وقتی نشان دهد قد و بالای خویش را نور است و در تن سه نفر جلوه کرده است این نور قبل خلق بشر جلوه کرده است ای خاک پای توست تمام وجودها هفت آسمان و خلقت گنبد کبودها ای کیسه ی همیشه کرامت میان شهر آقای مهربانی و آقای جودها آری نماز بی تو به قرآن قبول نیست ای اولین سلام همه در قعودها جبریل ما چگونه تورا پا به پا شود درماندگی کجا و مسیر صعودها قربان چشم های تو دار و ندارها قربان خاک پای تو بود و نبودها شکرخدا قبیله ی توکامل است و بس کوری چشم عایشه ها،این حسود ها ما باتوأیم و با همه ی خانواده ات عالم فدای زندگی صاف و ساده ات از ما مگیر تاب و تب شور و شین را حُبِ علی همان شرف نشأتین را از ما مگیر شوق سفرهای تا نجف مکه ،مدینه ،سامره و کاظمین را با حب خانواده ی تو سالهای سال بخشیده اند آبروی عالمین را ما نذر کرده ایم که بیرون بیاوریم از زیر دِین،این جگر زیر دین را ما قصد کرده ایم به یاری فاطمه نائل شویم کرب و بلای حسین را بوسه مزن کنار تمنای دخترت زیر گلوی کوچک این نور عین را وای از دمی که زینب کبری رسیده بود وقتی رسیده بود که حنجر بریده بود. (شعر از علی اکبر لطیفیان)
متن پاسخ
باسمه تعالی: علیکم السلام: سرور گرامی زیباترین نگاهت را که به مولایمان علی«علیه‌السلام» و فاطمه‌ی زهرا«سلام‌الله‌علیها» به ما هدیه کردی سپاس می‌گوییم. امید است که یک لحظه از راهی که به محبت این خاندان ختم می‌شود جدا نباشید. موفق باشید
نمایش چاپی