بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
16234

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: ناظر به سوال 16216 ، بنا نبوده که مرحوم صفایی چنین ورودی داشته باشند، یعنی چه؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: چون در آن شرایط تاریخی مسئله‌ی اصلی ما، تذکرات تربیتی بود که ایشان به‌خوبی انجام می‌دادند و هنوز هم آثار آن مرحوم برای جوانان ما بسیار مفید است. موفق باشید

16221
متن پرسش
سلام علیکم: سوالم درباره آیه معروف و مبارک تطهیر است، خب یکی از برهان های محکم شیعه این آیه شریفه است و من تو اعتقاداتم خیلی بهش تکیه می کنم، اما من تا چند وقت پیش آیات قبلش رو نخونده بودم، دیدم کل سوره درباره همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) است و سفارشات به این بانوان که چنین کنید و چنان کنید و در نهایت می فرماید ما می خواهیم شما اهل بیت را از هر بدی پاک کنیم؛ درسته گفته شده پیامبر (صلی الله علیه و آله) بارها اشاره کردند که منظور از اهل بیت چه کسانی هستند، ولی قرآن رو هر کی که میخونه میگه واضحه که مخاطب همسران پیامبر هستند، مرتب اونا رو مخاطب قرار میده و ضمیر متصل در آیه مذکور به اونا بر میگرده؛ بی زحمت این شبهه منو برطرف می کنید! ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» در این مورد شده است که عیناً خدمتتان عرضه می‌شود: خداوند در قرآن مى‏ فرمايد: «... انَّما يُريدُاللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ‏ اهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا»[1] اى‏ اهل البيت؛ فقط و فقط خداوند خواسته تا شما را از هرگونه پليدى بزدايد و اعتقاد باطل و اثر عمل زشت را از شما پاك كند و شما را به موهبت عصمت اختصاص دهد». با دقت در آيه‏ ى تطهير نكات زير مورد توجه قرار مى‏ گيرد.

1- «رِجْس» از نظر لغت چون با «ال» آمده، يعنى هرگونه پليدى جسمى و روحى. يعنى اهل البيت (ع) را خداوند از هر گونه پليدى پاك كرده است.

2- بيش از 70 حديث كه بيشتر آن‏ها از اهل سنت است اقرار دارند كه «اهل بيت» شامل، رسول خدا (ص) و حضرت على (ع) و فاطمه زهرا (س) و امام حسن و امام حسين «عليهماالسلام» مى ‏باشد.

3- امّه‏ سلمه مى ‏گويد: بعد از آمدن آيه‏ ى تطهير، رسول خدا (ص) عباى خود را برسر حضرت على و همسر او و حسنين «عليهماالسلام» انداختند و گفتند: بارالها! اينها آل محمداند. من گوشه‏ ى عبا را بالا زدم كه وارد شوم، حضرت آن را از دست من كشيدند و گفتند: تو بر خير هستى (يعنى تو زن خوبى هستى) ولى جايت اينجا نيست.

سؤال: با توجه به اين‏كه قبل و بعد آيه زنان پيامبر (ص) را مورد خطاب قرار داده، چرا آيه شامل زنان پيامبر نمى‏ باشد؟

جواب: اولًا: هيچ‏كس تا حال قائل به عصمت زنان پيامبر نشده، در حالى‏ كه آيه خبر از عصمت «اهل بيت» مى‏ دهد و در آيه‏ ى مباهله هم ثابت شد زنان پيامبر (ص) به آن معنا معصوم نيستند كه بتوانند لعنت الهى را بر كاذبين جعل كنند و لذا در كنار اهل بيت پيامبر (ص) يك نفر از زنان پيامبر هم وارد مباهله نشد.[2]

ثانياً: همه‏ ى روايات ازسنى و شيعه پنج تن مذكور را به عنوان اهل بيت معرفى كرده‏ اند.[3]

ثالثاً: اگر آيه مربوط به زنان پيامبر بود ضمير «عَنْكُن» كه قبل از آيه به صورت جمعِ مؤنث بود بايد ادامه مى‏ يافت و نه اين‏كه وقتى موضوع اهل بيت را به ميان مى‏ آورد بفرمايد «عنكم» يعنى ضمير را عوض كند.

چنانچه ملاحظه بفرماييد در اين قسمت از آيه سخن از اراده و مشيت خاص خداوند به ميان آمده و اين نشانه‏ ى آن است كه مسئوليت مهمى را مى ‏خواهد بر دوش اهل‏ بيت پيامبر بگذارد كه چنين مسئوليتى با وظيفه‏ ى همسران پيامبر كه در آيات قبل آن‏ها را توصيه كرده كه در خانه‏ هايشان ملازم باشند متناسب نيست. از طرفى روايات متعددى از محدثين اهل سنت هست كه رسول خدا همسران خود را شامل اهل بيت ندانسته‏ اند.[4]  اين آيه در مورد پنج كس نازل شده كه عبارتند از من و على و حسن و حسين و فاطمه (س). از طرفى در سوره تحريم خداوند دو نفر از زنان پيامبر (ص) را به باد انتقاد مى‏ گيرد و مفسرين عامه آن‏ها را عايشه و حفصه معرفى مى‏ كنند. حال چطور مى ‏توان چنين تطهيرى را به زنان پيامبر (ص) نسبت داد. در ضمن اصل روايت كِساء به نقل از احمد حنبل همان پنج تن را به عنوان اهل‏ بيت معرفى كرده است. (ابن طاوس، الطرائف/ ترجمه‏ ى داود إلهامى، ص: 474)

وقتى حضرت حق مى فرمايد: نمونه‏ هايى در عالم هستند كه عين طهارت‏ اند، معلوم است مى‏ خواهد راه را نشان بدهد. مثل اين است كه بگويد: اى تشنه‏ ها چيزى خلق كرده‏ ام كه عين ترى است و فقط از طريق آن سيراب مى‏ شويد.

وقتى مى‏ فرمايد: خداوند اراده كرد كه فقط شما اهل بيت را از هر گونه آلودگى‏ پاك كند، پاك‏ كردن از هر آلودگى را منحصر به آن‏ها مى‏ كند. از آن طرف دين را آورده است تا همه‏ ى انسان‏ها از آلودگى‏ ها پاك شوند، پس معلوم است طهارت اهل بيت (ع) يك نوع طهارت ديگرى است كه راه به طهارت رسيدن بقيه را نشان مى‏ دهند و همين‏طور كه عرض شد اين طهارت؛ طهارت تكوينى است و همان‏طور كه ترى آب تكوينى است و همه‏ ى رطوبت‏ ها از آب گرفته مى‏ شود. اين طهارت را منحصر به اين خانواده كرد تا هر كس مى‏ خواهد به طهارت حقيقى دست يابد به اين خانواده رجوع كند.

وقتى مى‏ گوييم: آب تكويناً تر است يعنى فقط ترى است و وجودش عين ترى است. اگر رسيديم به اين كه اهل بيت تكويناً در مقام طهارت‏ اند، يعنى عين الطهاره هستند، همين طور كه براى به‏ دست‏ آوردن ترى بايد به عين ترى كه آب است رجوع كنيد، امامان معصوم (ع) هم كه عين درستى و  طهارت‏ اند، بايد براى ارزيابى عمل انسان‏ها در ميان باشند تا هركس اندازه‏ ى درستى عملش را با عمل امام معصوم (ع) بسنجد، همان‏طور كه ما در امور نظرى در فطرت خود بديهيات داريم و درستى يك فكر را بر اساس مبناهاى بديهى ارزيابى مى‏ كنيم و آن بديهيات براى درست فكركردن مبناى هر انسانى است، اهل بيت (ع) هم مبناى درست عمل‏ كردن انسان‏ها هستند. مثلًا اگر به شما بگوئيم يك شهر هست كه يكى از خيابان‏هاى آن از كل آن شهر بزرگ‏تر است، نمى‏ پذيريد، چون بر مبناى قاعده‏ ى بديهى خود كه مى‏ گويد؛ «جزء يك چيز نمى ‏تواند از كل آن چيز بزرگ‏تر باشد» و چون آن خيابانِ بزرگ هم جزء آن شهر است پس نمى‏ شود كه آن خيابان از آن شهر بزرگ‏تر باشد و لذا بدون آن كه نياز باشد برويد، تجربه كنيد و بعد آن سخن را ردّ كنيد، طبق يك قاعده‏ ى بديهى كه مى‏ شناسيد آن حرف را  نمی پذیرید. زيرا خداوند آن قاعده‏ ى بديهى را به صورت تكوينى براى راهنمايى شما در جانتان قرار داده است، و به كمك آن به راحتى مى ‏توانيد فكر خود را در شناخت حق و باطل سر و سامان بدهيد. قواعد بديهى، امامِ عقل نظرى ما هستند و جان ما با آن قواعد يگانه است و غير حكم آن‏ها را غلط مى‏ داند و نمى‏ پذيرد، پس در واقع عقل نظرى انسان‏ها امام معصوم دارد كه همان بديهيات است. مى ‏گوئيم اجتماع نقيضين محال است، يعنى نمى‏ شود اين شى‏ء همين حالا در اين مكان باشد و همين حالا در اين مكان نباشد، چون هست و نيست نقيض‏ هم‏ اند و عقل و جان انسان جمع نقيضين را نمى‏ پذيرد. قاعده‏ ى «امتناع اجتماع نقيضين» را جان ما پذيرفته و كاملًا هم حق  مى‏ داند و لذا بقيه‏ ى انديشه‏ هايش را بر اساس آن قاعده تنظيم مى‏ كند، آن قاعده براى انسان عين درستى است و چيزى نيست كه با تجربه به ‏دست آمده باشد، درستى آن فوق تجربه است.

همين‏طور كه انسان در عقل نظرى امام دارد تا انديشه‏ اش به خطا نيفتد و دائماً انديشه ى خود را با آن هماهنگ مى‏ كند و از طريق امامِ عقل نظرى مغالطه‏ ها را مى‏ شناسيد و فريب آن‏ها را نمى‏ خوريد، عيناً خداوند براى ما در امور عقل عملى، امامِ بيرونى مى‏ گذارد تا در عمل به خطا نيفتيم و مطابق سيره‏ ى آن‏ها عمل كنيم كه طبق ادله‏ ى قرآنى، آن امام در رفتار و اعمال عين طهارت است و شما مى‏ توانيد اعمال خود را بر اساس اعمال و گفتار او تنظيم كنيد و راه طهارت را از طريق عين طهارت بيابيد و در فهم قرآن هم از فهم آن‏ها كمك بگيريد. در آيات 77 تا 79 سوره‏ ى واقعه فرمود: اين قرآن يك مقام عاليه‏ ى وجودى دارد كه فقط اهل طهارت مى‏ توانند با آن تماس بگيرند و حقيقت آن را دريابند يعنى هر كس‏ خواست از نور قرآن بهره بگيرد و قلب او به نور منور شود بايد در مسيرى قرار گيرد كه اهل البيت (ع) متذكر آن هستند.

چنان‏چه ملاحظه مى‏ فرماييد خداوند ما را در حدّ فهم قرآن به عنوان يك تئورى متوقف ننمود، بلكه مصداق‏ هاى كاملِ دركِ قرآن را به صحنه آورد و به ما معرفى كرد، اگر كسانى هستند كه طبق آيه‏ ى تطهير عين طهارت‏ اند و اگر حقيقت قرآن كه يك حقيقت غيبى وجودى است را فقط مطهرون درك مى‏ كنند حال سؤال برايتان پيش مى ‏آيد؛ آن راهى كه ما را تنها در حدّ درك مفاهيم قرآن نگه ندارد كدام راه است؟ خود قرآن انگشت‏ اشاره را متوجه «مطهرون» كرده است، شخصيت‏هايى كه خودشان از طريق طهارتِ قلب با وجود حقايق مرتبط اند، آن‏ها راهى هستند تا بقيه را نيز وارد راه انس با قرآن نمايند. عنايت داشته باشيد كه بسيار فرق مى‏ كند كه از كلمات امامان در حدّ مفاهيم استفاده كنيم تا اين كه آن‏ها را امام خود قرار دهيم و با طهارت قلبى به قلب امام نزديك شويم و قلباً با امام زندگى كنيم، و اين از طريق رعايت حلال و حرام شريعت الهى و الگو و نمونه و راهنماگرفتن شخص امام، عملى است. البته معلوم است كه بايد به عنوان مقدمه، تعاليمى را پشت سرگذاشت تا آداب و ادبِ تماس با حقيقت را به‏ دست آوريم. عمده آن است كه بدانيم ماوراء زندگى با مفاهيم، زندگى ديگرى هست و آن راه انس با حقيقت قرآن است. سيرى كه از برهان آغاز و به عرفان رهسپار و به روايت و قرآن منتهى شود، سير شيرينى است، سيرى است كه موجب جامعيت در علم و معرفت و ايمان و عمل صالح خواهد شد.[5]

وضع خاص آيات مربوط به اهل‏ البيت (ع) در قرآن‏

به دستور خدا، آياتِ مربوط به اهل‏ البيت (ع) در لابه‏ لاى بقيه‏ ى آيات قرارگرفته تا به دليل تعصبات قومى كه هنوز در عمق روح مردم عربِ آن زمان باقى بوده، مردم حساسيت تعصب‏ آميز نسبت به اهل‏ البيت (ع) نشان ندهند و بر سرموضوع اهل البيت (ع) معركه نگيرند و يا آن قسمت از قرآن را كه مربوط به اهل‏ البيت است مطلقاً رها كنند و يا به حاشيه برانند. به عنوان مثال قرآن مى‏فرمايد:

«حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالْدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ- الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ‏ لَكُمُ الإِسْلَامَ دِينًا- فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»[6]

ملاحظه كنيد ابتدا بحث تحريمِ خوردن ميته در آيه مطرح است، بعد در مورد ولايت على (ع) و يأس كفار از آن معرفى سخن مى‏ گويد، و سپس همان بحث قبلى در مورد چگونگى حلال‏ شدنِ خوردن ميته را ادامه مى ‏دهد. به خوبى معلوم است كه از قسمت‏ «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلَامَ دِينًا» وسط آيه قرار گرفته است.

يا ملاحظه مى‏ كنيد آيه‏ ى‏ «يا ايّهاالرّسول» در بين آيات 66 تا 68 سوره‏ ى مائده چنين است: مى‏فرمايد:

«وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ سَاء مَا يَعْمَلُونَ- يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ- قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَيْ‏ءٍ حَتَّىَ تُقِيمُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»

ابتداى آيه بحث بر سر اهل كتاب است كه چنين و چنان كنند، بعد آيه‏ ى مربوط به ابلاغِ ولايت على (ع) را مى‏ آورد و سپس همان بحث اهل كتاب را ادامه مى ‏دهد.

موقعيت آيه‏ ى تطهير چنين است: مى‏ فرمايد:

«يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا، وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ- إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا- وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا».[7]

در ابتدا و انتهاى آيه توصيه‏ هايى است به زنان پيامبر خدا (ص) كه رعايت سخن‏ گفتن را با نامحرم بكنند و در خانه‏ هاى خود به انجام وظيفه بپردازند. ولى در وسط آيه بحث عصمت اهل البيت (ع) را به ميان مى‏ آورد كه حكايت از مسئوليتى است كه براساس آن طهارت به عهده‏ ى آن‏ها گذارده شده است.

راز اين شيوه ‏ى بيان در اين است كه در ميان تمام دستورات اسلامى هيچ دستورى نبوده است كه مثل تبعيت از خاندان پيامبر و امامتِ اميرالمؤمنين (ع) مورد انكار واقع شود و لذا عملًا با اين روش هم قرآن حفظ گرديد و هم موضوع اهل‏ البيت (ع) مطرح شد تا آيندگان با دقت بيشترى متوجه شوند چگونه به هدايت كامل كه همانا توجه به اهل‏ البيت است، مى‏ توان دست يافت.[8] سيوطى گويد كه طبرانى تخريج كرده از ابوالحمراء كه مى‏ گفت: ديدم رسول‏ الله (ص) را كه به مدت شش ماه مى‏ آمد درب خانه‏ ى على و فاطمه و آيه‏ ى تطهير را مى‏ خواند. راستى در پشت اين حركات چه پيامى نهفته است؟ رسول خدا (ص) انديشه‏ ها را به كدام سو مى‏ خواهند بكشانند؟  موفق باشید

 


[1] ( 4)- سوره‏ ى احزاب، آيه‏ ى 33.

[2] ( 1)- ابن جرير و طبرانى آورده ‏اند كه رسول خدا( ص) فرمود:

\iُ« انْزَلَتْ هذِهِ الْايةُ في خَمْسَةٍ: فِيَّ وَ في عَلِيٍّ وَالحسن وَ الْحسين وَ فاطِمه»\E

اين آيه در مورد پنج كس نازل شده كه عبارتند از من و على و حسن و حسين و فاطمه( س). از طرفى در سوره تحريم خداوند دو نفر از زنان پيامبر( ص) را به باد انتقاد مى‏ گيرد و مفسرين عامه آن‏ها را عايشه و حفصه معرفى مى‏كنند. حال چطور مى‏توان چنين تطهيرى را به زنان پيامبر( ص) نسبت داد. در ضمن اصل روايت كِساء به نقل از احمد حنبل همان پنج تن را به عنوان اهل‏بيت معرفى كرده است.( ابن طاوس، الطرائف/ ترجمه‏ى داود إلهامى، ص: 474)

[3] ( 2)- در اين مورد مى‏توان به خصائص نسائى، ص 4 و مستدرك حاكم، ج 2، ص 416 و ده‏ها كتاب ديگر از اهل سنت رجوع كرد.

[4] ( 3)- جامع‏ الاصول، ج 1، ص 103، صواعق ابن حجر، ص 148.

[5] ( 1)- براى پيگرى اين بحث به كتاب« آن‏گاه كه فعاليت هاى فرهنگى پوچ مى‏ شود» رجوع فرماييد.

[6] ( 1)- سوره‏ ى مائده، آيه‏ ى 3.

[7] ( 1)- سوره‏ ى احزاب، آيات 32 تا 34.

[8] ( 2)- شايد علت اين روش را بتوان در سخن مولوى جستجو كرد كه مى‏گويد:

وگر از عام بترسى كه سخن فاش كنى‏

 

سخن خاص نهان در سخن عام بگو

ور از آن نيز بترسى هِله چون مرغ چمن‏

 

دمادم زمزمه‏ ى بى الِف و لام بگو

همچو انديشه كه دانى تو و داناى ضمير

 

سخن بى مد و بى‏ نقطه و ادغام بگو

     

سيوطى گويد كه طبرانى تخريج كرده از ابوالحمراء كه مى ‏گفت: ديدم رسول ‏الله( ص) را كه به مدت شش ماه مى ‏آمد درب خانه‏ ى على و فاطمه و آيه‏ ى تطهير را مى‏ خواند. راستى در پشت اين حركات چه پيامى نهفته است؟ رسول خدا( ص) انديشه ‏ها را به كدام سو مى‏ خواهند بكشانند؟

14479

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: استاد بنده عذر خواهی می کنم از خدمتتان. از این پس حتما در سوالها چرخی می زنم اگر جوابی نیافتم سوالم را خواهم پرسید از محضرتان. 1. اقای حمید رضا طالبیان که از انتشارات شما دو کتاب نوشته اند کیستند؟ کتاب معرفت نفسشان چگونه است؟ 2. کتاب عرفان که نوشته اند چگونه است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب آقای طالبیان از طلبه‌های قدیم و از دوستانی‌اند که در مباحث معرفت النفسی و عرفان زحمت کشیده‌اند و آثارشان مفید خواهد بود. موفق باشید

13299
متن پرسش
سلام: من سوالی دارم. آیا شما دینداری ملت براتون مهم تره یا انقلابی بودن و طرفداری از رهبری عزیر چه رسد به رئیس جمهور و.... رسول الله مهمتره یا خامنه ای؟ جواب من ندین والله تمام اسلام سیاست است که جوابتون میدم ظرفیت ملت را مراتبی ست قلب ها برای پذیرش رسول خدا آماده اما برای خمینی کبیر نه خیلی گاهی. این پر واضحه بعد که طرف محب دین اسلام شد جایگاه انقلاب را میفهمه حداقل از شدت دشمنیش کم میشه. چندبار دیگه من بهتون گفتم کاربران دیگر هم تذکر میدن زشته مای جوجه به عارف و حکیمی چون شما تذکر بدیم. خودتون را خرج هیچ جناحی نکنید ترا قرآن قدرخودتون را بدونید. کاری که ایت ا.. مصباح کرد نکنید که بنده ای که قبل از سال 85 و... می گفتم من حاضرم با دین مصباح یزدی بمیرم الان دیگه اصلا ایشون را نمی پسندم خداوند همه ما را عاقبت بخیر کند. جوابی دارید بهم بدین منتها شخصی با ایمیل، منتشر نشود ابدا این مطلب. استاد سفارشی برای من دعا کنید. یا علی
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: سید محسن عزیز! بنده توصیه‌ی دلسوزانه‌ی شما را با تمام جان درک می‌کنم و همین‌طور که  همه‌مان معتقدیم حتماً اسلام مهم‌تر از انقلاب است و امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» خاک پای رسول‌اللّه«صلی‌اللّه‌علیه‌وآله» حساب نمی‌کند و همین طور که می‌فرمایید دینداری فردی به مزاق مردم بیشتر نزدیک است تا دینداریِ اجتماعی. ولی دینداری واقعی وقتی به صحنه می‌آید که خدا ملاقات شود و خداوند طبق آیه‌ی «کلّ یومٍ هو فی شأن» در هر روز و تاریخی مطابق نور خاص و اسماء خاصی ظهور می‌کند که ظرف امروزین این ظهور، انقلاب اسلامی است در جمال حضرت امام و مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» است. از این جهت اگر بخواهیم مردم را به جای اُنس با خدایِ ذهنی، با خدای واقعی مأنوس کنیم چاره‌ای جز این نداریم همان‌طور که خودتان متوجه‌اید در نهایت ذهن‌ها و قلب‌ها را به سوی رهبری و امام معطوف داریم. موفق باشید

در ضمن قسمت‌های اولیه‌ی سؤال‌تان را از روی سایت حذف کردم و تنها از آن‌جایی که می‌فرمایید «من سؤالی دارم» را در اختیار کاربران قرار دادیم.

12090

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد گرامی: استاد عزیز در کتاب جایگاه جن، شیطان و جادوگر در عالم در قسمت کتک خوردن از خیالات فرموده اید که: (نقش خيال بر روي تن بسيار عجيب است. مثلاً اگر طرف در خانه تنها نشسته‌ است، يك مرتبه فكر كند که نكند يك دزد از ديوار بالا بيايد. در اين حال اگر عقل و ايمان او به کمک ‌آيند که مگر خدا تو را تنها مي‌گذارد، خدا خودش كمك مي‌كند؛ همين توكل انسان به خدا نمي‌گذارد آن خيال رشد ‌كند. اما اگر عقل و ايمان در صحنه نبود و آن خيال همچنان رشد کرد و باز قدرت گرفت و رشد کرد، يک‌مرتبه طرف آن دزد را بالاي ديوار مي‌يابد. اگر باز خيال کرد که حالا مي‌آيد و يک کتک محکم به من مي‌زند، مي‌يابد که آن دزد آمد و شروع کرد او را زدن، و اگر خيال کرد طوري او را زد که تمام بدنش سياه شد، مي‌يابد که بدنش سياه شد. بعد که آن خيالات رفت و آشنايان آمدند مي‌بينند که واقعاً بدن او سياه شده و مي‌پذيرند که دزدي آمده و او را کتک زده و بدن او را سياه کرده است. در حالي که او از خيالات خودش کتک خورد، آن خيالات آن‌قدر قوي بود که روي بدن او تأثير گذارد. بنده خودم موردي را مي‌شناختم که مي‌گفت: جنيان آمدند و محکم با دست روي صورتم زدند، و فردا صبح جاي پنج انگشت روي صورتش کبود بود. اين همان کتک‌خوردن از خيالات نفسِ خود است) بنده هر کار می کنم نمی توانم قسمت سیاه شدن بدن به واسطه ی کتک خیالی که خورده بود و یا جای انگشتان روی صورت به واسطه خیالات باشد، آخه مگه میشه خیال که وجود خارجی ندارد باعث سیاه شدن بدن و یا جای انگشت روی صورت باشد؟ اگه اینجوری باشه که خیال تجسم خارجی و تاثیر خارجی داشته باشد و تاثیر سریع و هماهنگ با همان خیال را روی بدن داشته باشد که سنگ روی سنگ بند نمی شود؟ بنده به هیچ وجه نمی توانم بپذیرم که خیال این قدر می تواند قوی باشد و تاثیر روی بدن شخص بگذارد، شاید آن شخص واقعا از کسی کتک خورده شاید آن شخص واقعا سیلی به صورتش خورده و شما می گذارید پای خیال؟ لطفا در مورد قسمت ذکر شده برای بنده توجیه منطقی و مستدل کنید، با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید در تأثیر خیال روی بدن کار کنید. لازم نیست ما برای کبودشدن جسم حتماً یک پدیده‌ی خارجی را مؤثر بدانیم. شاید داستان آن دانشجویی که می‌گفت؛ «اگر شب خواب ببینم پایم زخم شده، فردا صبح به همان شکل خطی از خون در بدنم هست» نمونه‌ی خوبی باشد. موفق باشید

10666
متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: دانشجوی کارشناسی ارشد هستم و هم اکنون مشغول نوشتن پایان نامه هستم، موضوعم: توفیق در عبادات و عوامل سلب آن در آیات و روایات است، منابع کمی تاکنون بدست آورده ام و هم اکنون در موضوعات توفیق در دعای مکارم الأخلاق امام سجاد (ع) کار می کنم اما بعضی مطالب برایم مبهم است و مطلب زیادی در آن موضوع ها بدست نیاورده ام. یکی از این مطالب که سنگین است و هم شیرین و کاربردی آن قسمت از دعاست که امام سجاد (ع) از خداوند درخواست می کند: (و وفّقنی إذا اشتکلت علیّ الأمور لأهداها و إذا تشابهت الأعمال لأزکاها و إذا تناقضت الملل لأرضاها) امام (ع) از خداوند درخواست گزینش حقّ در امور مشکل - انتخاب پاکیزه تر در کارهای مشابه - در تناقض ملل مرضیّ خدا را گزیدن می نماید. می خواستم مطالبی جدید و کاربردی در این موارد که در دعا به آن اشاره شده بیابم به خصوص در مواجهه با امور شبهه انگیز چه کنیم که مردم را به بهترین راه هدایت کنیم و خود نیز از شبهات دور باشیم و چه کنیم که اهل بدعت نباشیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت سجاد«علیه‌السلام» در این فراز از دعا از حضرت حق تقاضای بصیرتی را می‌کنند که در ذیل آن بصیرت به توفیقی خاص نایل شوند، توفیق شناخت هدایت‌گرترین امور وقتی که امورات متفاوت انسان را به اشتباه می‌اندازد که کدام را انتخاب کند. و وقتی چند عمل در مقابل انسان هست که هرکدام خوبی‌هایی دارد توفیق آن است که انسان بتواند پاک‌ترین آن‌ها را عمل کند که آلوده به هیچ‌گونه خودنمایی و ریاکاری نباشد و وقتی انواع اندیشه‌ها - ملل یعنی عقاید و مذاهب - هرکدام دیگری را نفی می‌کنند و صورت حق به خود می‌گیرند توفیق تو را می‌خواهم که بتوانم آن‌ عقیده و اندیشه‌ها را پیروی کنم که کامل‌ترین رضایت تو در آن است. آری حضرت خود متوجه‌اند در چنین عرصه‌هایی تنها با توفیق الهی می‌توان موفق بیرون آمد و توفیق نیز به همین معنا است که حضرت حق امکانی را در بنده‌اش ایجاد ‌کند که امکان تحقق صحیح‌ترین راه برایش فراهم شود. بحث توفیق را می‌توانید در باب التوفیق شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، ج‏7، ص: 409 دنبال کنید. موفق باشید
8858

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: این عبارت «یا من یعطی من لم یسئله و لم یعرفه» با روایتی که میفرماید کسی که به غیر من امید داشته باشد ناامیدش میکنم چگونه جمع میشود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: در این قسمت از دعا می‌گویی: ای کسی که بدون تقاضای ما آنچه ما نیاز داریم و نمی‌دانیم عطا می‌کنی؛ این ربطی به آن روایت که شما متذکر آن هستید ندارد. موفق باشید
8675
متن پرسش
با عرض سلام و ارادت خدمت استاد عزیز در مدرسه معصومیه جلساتی داریم با بعض دوستان طلبه که در آن پیرامون موضوعات طلبگی مباحثه میکنیم. بحث هایی پیرامون نظام اندیشه و نحوه دستیابی به آن طرح گردید پیرو این بحث از صاحبان نظام اندیشه و ارائه کنندگان آن سخن به میان آمد و ملاک انتخاب اساتید. یکی از دوستان مطرح کرد که حداقلی ترین شاخص وجود اجتهاد است و چه طور یک غیر مجتهد میتواند چیزی را به اسلام نسبت دهد. بحث های زیادی شد که اصلا تعریف اجتهاد چیست و قلمرو آن کدام است و چه میاحثی در دین شناسی نیازمند اجتهاد است و از این دست. تا اینکه بحث به تفسیر قرآن رسید و بعض دوستان متفق بودند که دیگر تفسیر قرآن حتما از موضوعاتی است که غیر مجتهد نمی تواند در آن ورودی داشته باشد چون قطعا از موارد استنباط از آیه محسوب میشود هر چند که اجتهاد شرط لازم است و نه کافی و لذا نه تنها اجتهاد مصطلح که در بعض علوم تفسیری و مقدمات آن هم اجتهاد لازم است و استاد طاهرزاده عزیز که خود اقرار دارند که مجتهد نیستند چگونه تفسیر میکنند و ما چگونه میتوانیم به تفسیر ایشان اعتماد طلبگی کنیم هر چند که با تفسیر ایشان صفا کنیم و انس بگیریم. پاسخ اولیه ما این بود که حضرت استاد اصلا مدعی تفسیر قرآن نیستند بلکه کرارا بیان داشته اند که این جلسات تفسیر در واقع شرح تفسیر المیزان علامه است و ایشان در مقام تطبیق هستند و لذا اشکال مذکور وارد نیست. اما اشکالاتی به نظر خودمان به همین جواب وارد است و لذا به نظر رسید از این فرصت استفاده کنیم و با توجه به اینکه این شبهه که بارها در دانشگاه و حوزه مطرح میشد را با خود استاد طرح کنیم. میتوان این سوال را به صورت واضح تر اینگونه بیان داشت که در جلسات شنبه که به اسم جلسات تفسیر معروف است در واقع چه اتفاقی دارد می افتد آیا تفسیر است یا تطبیق و هر کدام از اینها به چه منطقی و توجیهی و اینکه آیا همان تطبیق نیازمند روش خاصی است و استاد دارند از یک روش خاص ابداعی استفاده میکنند یا ذوقی است یا ... متاسفانه ما به طور تطبیقی تفسیر شما با المیزان یا آیت الله جوادی را مطالعه نکردیم اما اجمالا نوآوری هایی را درک میکنیم اینها تفسیر است که اجتهاد بخواهد یا تطبیق و مصداق یابی از شرایط روز است؟ با تشکر از استاد عزیز. اگر امکانش هست زودتر جواب بفرمایید. ملتمس دعا
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: بنده از قبل از انقلاب در رابطه با فهم قرآن تفسیرهای قرآن را مطالعه می‌کردم و چیزهایی هم به‌دست می‌آوردم، ولی احساس می‌کردم حتی از نظر فکری هم آن‌طور که لازم است با قرآن مرتبط نمی‌شوم. تا این‌که با تفسیر المیزان آشنا شدم و بحمداللّه با ذوقی سرشار مدت شش سال مشغول المیزان بودم و لُبّ آیات را از نگاه علامه در ذیل هر آیه‌ای یادداشت می‌کردم و با آشنایی با تفسیر آیت‌اللّه جوادی که آن را تبیین سخنان علامه می‌دانم بدون کوچک‌ترین وقفه از تفسیر سوره‌ی حمد آیت اللّه جوادی تا تفسیر سوره‌ی ابراهیم«علیه‌السلام» مطالب را دنبال و یادداشت‌برداری می‌کردم و هم‌اکنون چندین دفترچه، فقط یادداشت‌هایی است که از تفسیر آیت‌اللّه جوادی دارم. در همین حین بود که احساس کردم به مقتضای شغل معلمی‌ام می‌توانم نگاه قرآنی علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» را با مردم در میان بگذارم. و حقیقتاً اگر المیزان نبود هرگز به خودم چنین حقی را نمی‌دادم که وارد طرح نگاه قرآنی شوم، چون تنها از طریق تفسیر المیزان بود که احساس می‌کردم تا حدّی پیام اصلی و روح کلی آیات و سوره‌ها برایم از مجهول‌بودن در می‌آید و اگر ملاحظه می‌کنید ظاهراً در ارائه‌ی مثال‌ها و یا حتی در طرح بعضی از آیات از ظاهر المیزان یا سخنان آیت‌اللّه جوادی فاصله می‌گیرم، این هم به پشتیبانی روح آن کلی است که از المیزان به‌دست آمده. در هر روز شنبه تا چند مرتبه آیات مربوطه را در المیزان زیر و رو نکنم آن روحی را که بتوانم بحث را ارائه دهم به‌دست نمی‌آورم. موفق باشید
8633
متن پرسش
با سلام و عرض خسته نباشید خدمت استاد 1) آیا در بحث سیر مطالعاتی که ارائه داده اید رعایت آن حتمی است؟ مثلا یکی از دوستان شروع مباحثه مطالب را از سلوک ذیل شخصیت امام (ره) بعنوان روش سلوکی نوین تعیین می نماید نظر حضرتعالی چیست؟ 2) در ابتدای جلسه نهم کتاب سلوک ذیل شخصیت امام (ره) به گفته ایشان که فرمودند "اقل مراتب سعادت این است که انسان یک دوره فلسفه را بداند" بعنوان شخصیتی که در مقام تفصیل حقیقت اجمالی امام (ره) قرارگرفته اید موضوع را باز فرمایید و اگر فلسفه لازم می آید چه منبع یا منابعی را توصیه می فرمایید؟ 3) بنده حدود یک سالی است که بعد از ظهرها پس از استراحت از کار صبح تنهایی و با استفاده از سایت و گاها کتبی از مشهد مقدس از آثار شما بهره مندمی شوم و دو هفته ای است که دو نفر از رفقا بجمع پیوسته اند و احساس می نمایم روش مباحثه دلگرمی خاصی دارد و از سرخوردگی های مقطعی که در تنهایی رخ می دهد جلوگیری می کند توصیه ای اگر دارید بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: سیر مطالعاتی که روی سایت هست از جهتی نگاه فلسفی شما را نیز تأمین می‌کند به‌خصوص اگر تا بحث‌ معاد را با شرح آن دنبال کنید و بهتر می‌توانید مباحث کتاب سلوک را دریافت فرمایید. به نظرم اگر جمع رفقا از قبل بحثی از مباحث سیر مطالعاتی را کار کنید و بعد وعده کنید با یادداشت‌هایی که کرده‌اید با همدیگر مباحثه کنید خوب است. موفق باشید
8514

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و خسته نباشید حاج آقایی روی منبر با اشاره به شخصیتی سیاسی، در مورد نحوه ی عملکرد ایشان نسبت به آقازاده اش به ایشان صفت بی غیرتی دینی را نسبت داد. دو سوال داشتم. اول اینکه آیا اینکه با چند استدلال به کسی صفتی مانند بی غیرتی دینی بدهیم صحیح است یا نه؟ دوم اینکه آیا اگر اینکار اشتباه است، امام جماعت را از عدالت ساقط میکند؟ سوم اینکه بر عهده ی بنده وظیف ای هست یا نه؟ ممنون از وقت گذاریتون التماس دعا
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: به نظرم نباید این واژه‌ها را برای افرادی به‌کار برد که بالاخره جزء این نظام‌اند، به‌خصوص اهل منبر بیشتر باید رعایت کنند. ولی عدالت آقای امام جماعت با این حرف‌ها ساقط نمی‌شود. بعید است بتوانید کاری بکنید. شاید یک تذکر کتبی بدون اسم بد نباشد. موفق باشید
7516

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد عزیز شاید سوال نامربوطی باشه ولی لطفا جواب بدید ایا کنکور ارزش داره که یه سال پشتش بمونیم برای دانشگاه بهتر؟؟ینی ازرش یه سال معطلی رو داره؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این مربوط به خود شخص و رشته‌ای است که باید دنبال کند. موفق باشید
6061
متن پرسش
سلام علیکم. خداوند میفرماید : " ان تنصروا الله ینصرکم... " / دو سوال برای بنده مطرح است. 1) خداوند مگر نیاز به کمک ما دارد که میفرمایند تنصروالله؟ 2) خداوند که کریم میباشد چرا پیش شرط برای یاری به بندگانش گذاشته است؟ یعنی گفته اگر خدا رو کمک کنید ، خداوند هم شما رو کمک میکند... چرا پیش شرط کمک برای خدا زده شده است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- کمک به خداوند به معنای کمک به ذات بی‌نیاز نیست بلکه از آن‌جایی که خدا رب‌العالمین است تشریعاً اراده کرده است همه‌ی انسان‌ها به بندگی خدا نایل شوند و با آن ذات لایزال مأنوس گردند. می‌فرماید اگر کسی در راستای اراده‌ی تشریعی خداوند، خدا را کمک کند تا نور بندگی به بشریت برسد، خداوند نیز به او کمک می‌کند تا در این راستا موفق شود 2- این پیش‌شرط مربوط به ظرفیتی است که تکویناً در عالم جاری است، مثل آن‌که تا شما قدم نزنید به مقصد مورد نظر خود نمی‌رسید. می‌فرماید: برای جاری‌شدن کمک الهی لازم است که زمینه‌ی تجلی آن مدد را در خود و در جامعه‌ی خود فراهم کنید. مثل پاک‌کردن شیشه‌ها برای تجلی نور خورشید در اطاق. موفق باشید
5641
متن پرسش
سلام خسته نباشید دختر 27 ساله ای هستم که مدتها به دنبال چیزی می گشتم که نمیدونستم چیه نماز می خوندم و به ظاهر مسلمان بودم اما درک دقیقی از خدا و ایمه اطهار نداشتم تا این که کتاب اشتی با خدا از طریق اشتی با خود راستین و به دنبال اون چند کتاب دیگه شما رو خوندم تنها چیزی که میتونم بگم اینه که خداوند رحمت کنه شما و پدر و مادرتون رو به خاطر تاثیر عظیمی که روی من گذاشتید اما سوالی که از خدمتتون داشتم: از کجا بفهمیم افکاری که به ذهن ما میرسه و بر اساس اونها تصمیم گیری می کنیم منشا شیطانی دارد یا اینکه بدون تاثیر شیطان و با اگاهی عقلانی انجام میشه؟و اصلا حوزه اختیارات شیطان در زندگی انسان تا چه اندازه است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاخصه‌ی شیطان ،استکبار در مقابل حکم الهی و عدم عبودیت است. هر فکری که بندگی خدا را در شما رشد دهد الهام فرشتگان است و هر خطوراتی که شما را گرفتار خیالات و وَهمیات کند از شیطان است. اساساً حوزه‌ی شیطان در حدّ خیالات ما است. کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» و کتاب «جایگاه جن و شیطان و جادوگر» نکاتی در این مورد دارد. موفق باشید
3531
متن پرسش
سلام علیکم .مگر خداوند متعال بر هر چیزی توانا نیست و هیچ کاری بدون اذن خداوند انجام نمیشود.پس اگر ما کار گناهی هم انجام دهیم خدا خواسته؟ یا اینکه چرا کارهای که به نفع ما است را خدواند اعمال نمی فرمایید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در این‌جا نباید بین تکوین و تشریع خلط شود. آری خداوند تکویناً به ما اختیار داده تا بتوانیم هرچه را خواستیم انتخاب کنیم و خودش نیز همین را خواسته، ولی تشریعاً جهت سعادت ما از طریق انبیاء به ما دستور داده که گناه نکنیم. موفق باشید
3274
متن پرسش
باسلام خدمت استاد عزیز وارجمند.چندی پیش سوالی با این عنوان که چرا شیطان مستقیما با خدا گفتگو میکند ولی انسانهای کامل با حجاب مطرح نمودم که جواب فرمودید چیزی که حکایت کند گفتگوی شیطان با خدا بدون حجاب بوده نداریم.حال سوال اینجانب این است که چرا علامه حسن زاده آملی در کتاب الهی نامه خود می فرماید:الهی ابلیس رجیم را بلاواسطه خطاب کنی، وانسان کامل را من وراء حجاب،که نه آن آیت قرب است ونه این رایت بعد.وهمچنین شاگرد ایشان آیت الله صمدی آملی در کتاب حضور ومراقبت خود می فرماید: شیطان به خدا گفت حال که مرا از درت راتدی بندگان تو را گول می زنم،در این آیه کاف خطاب دارد ونشان می دهد که شیطان مستقیما با خدا صحبت کرده است. باتشکر وسپاس فراوان.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: خطاب خدا برای همه هست، حتی شیطان، خطاب ما هم به خدا به صورت عادی برای همه ممکن است، گفت: «یار نزدیک‌تر از من به من است.... این عجب بین که من از وی دورم» حال اگر بنده‌ی بزرگی مثل حضرت موسی«علیه‌السلام» بخواهد قربی داشته باشد ماوراء آن نوع نزدیکی عمومی، باید از طریق واسطه باشد زیرا هیچ موجودی نمی‌تواند در عرض خدا قرار گیرد. موفق باشید
1816

امتحانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد طاهرزاده میخواستم بدانم علت مشکلات که برای رسیدن به یک هدف پیش می آید دلیل بر اشتباه بودن یا به خیر و صلاح نبودن انسان است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام معلوم نیست شاید به جهت امتحان ما باشد و این‌که چقدر در اموری که پیش می آید شکیبا هستیم. موفق باشید
1022

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام.اصول اساسی و فواعد بر گرداندن متشابهات به محکمات در ایات تدوینی وتفسیر انسان به انسان چگونه است؟
متن پاسخ
علیکم السلام، باسمه تعالی با تدبّر در تفسیر المیزان نمونه‌های چنین کاری را ملاحظه می‌کنید و در نتیجه در سایر امور می‌توانید با نظر به قواعد تکوینی حقیقت تشریعی آن را بیابید و با نظر به آیاتی که قواعد عالم را متذکر می‌شود جایگاه فروعات را بشناسید و هراندازه بتوانیم از نظر وجودی به نفس ناطقه‌ی خود نظر کنیم بهتر با حقیقت انسان مرتبط می‌شویم. موفق باشید
861

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم، اگر انقلاب اسلامی یک حقیقت است که بر قلب مستعد امام خمینی(ره) اشراق شد، در زمانه فعلی آن حقیقت نزد کیست؟ و به نظر شما اشراق آن حقیقت در جان امام از چه زمانی(در چه دوره ای) شروع شد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی، سلام علیکم: سعی کنید کتاب‌های «جایگاه اشراقی انقلاب اسلامی در فضای مدرنیسم» و کتاب «امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» و خودآگاهی تاریخی» را مطالعه بفرمایید تا روشن شود؛ اولاً: اشراقی که بتواند یک تاریخ را بسازد هر صدسال به قلب یکی از اولیاء الهی تجلی می‌کند. ثانیاًً: آن ولیّ خدا سال‌ها باید تأمل کند تا زمینه‌ی آن تجلی فراهم گردد و امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» هشت‌سال قبل از انقلاب مشروطه به دنیا آمده‌اند و لذا سراسر تاریخ مشروطه زمان تأمل ایشان برای کشف راه نجات بوده است. موفق باشید
382

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام 1_ کتاب تکوین و تشریع یعنی چه! 2_ سوره اسرا ایه 64 میگوید شیطان در مال و اولاد شریک می شود یعنی چه 3_لیله قدر چیست و برای استفاده از ان باید چکار کرد 4_ می خواهم حکیم شوم چکار کنم 5_ می خواهم مخلص خدا شوم چکار کنم 6_ضعف های روحی و شخصیتییم راچگونه در کمترین زمان ممکن از بین ببرم
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام 1- قواعدی که در نظام هستی حاکم است و به‌ «وجود» برمی‌گردد، کتاب تکوین گویند و دستوراتی که پروردگار عالم از طریق انبیاء به بشر می‌رساند و به اختیار انسان رجوع دارد، کتاب تشریع گویند. 2- یعنی جهت‌گیری ارتباط انسان با مال و اولاد بر خلاف آن‌چیزی است که خداوند تعیین کرده است. 3- در مورد لیلة‌القدری در قسمت یادداشت های ویژه در همین سایت به بحث « جایگاه معرفتی شب قدر» رجوع فرمایید. 4- تدبّر در قرآن از طریق تفاسیری که مفسران تدوین کرده‌اند، موجب حکمت می‌شود. 5- باید در موضوع توحید، آن‌هم به روشی که روایات گوشزد می‌کند کار کنید، خطبه‌های توحیدی نهج‌البلاغه مثل خطبه‌ی 1 کمک می‌کند. 6- دستورالعمل رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» به اباذر که حضرت آیت‌الله مصباح در کتاب «ره توشه» شرح داده‌اند، کارساز است. موفق باشید
21085
متن پرسش
با سلام ادب خدمت استاد عزیز: در خصوص سوال ۲۱۰۱۲ نمی خواهم مثل آن سوال طولانی شود و وقت شما را بگیرم. استاد دردآور است واقعا حس بدیست این وقایع که یاد سال ٨٨ افتادیم در روز عزای سیدالشهدا عده ای چه بی حرمتی ها کردند. و این چند روز خصوصا دیشب، که عده ای از همین مردم و خصوصا جوانان به اسم اعتراض با گرانی، نیت دیگری داشتند و این آشوب ها بپا شد. خوب همه می دانند چه شد، نیازی به گفتن نیست ولی قضیه اینجا درد آور است که همین پرچم ایران که پایین می کشند و آتش می زنند هر روز با احترامات خاصی در مراکز نظامی کشور بالا می رود و به پای همین پرچم قبل شروع انقلاب چقدر شهید دادیم و در جنگ تحمیلی بالای ۲۰۰۰۰۰ شهید و تا سال ۹۵ بالای ۲۰۰۰ نفر شهید مدافع حرم برایش خون دادند تا نتوانند دشمنان اهل بیت و کشور، به آن نزدیک شوند و هنوز هم پای این پرچم شهید داده می شود و هنوز هم برای جلوگیری از نفوذ تروریستها خون شهیدان در مرزها و فراتر از آن ریخته می شود. تا کی غفلت و بی تفاوتی، مگر رهبری تکلیف را معلوم نکردند؟ مگر امام خمینی نگفت که آمریکا و اسرائیل دشمن است و وسلام. خوب مشخص است که تا دست از دینمان برنداریم و به زیر سلطه آمریکا نرویم، همچنان دشمن ایرانند پس چرا بعضی مسئولان و بعضی مردم هنوز در غفلتند و سنگ چی را به سینه می زنند؟ هنوز که هنوزه بعد از سالها شهدای دفاع مقدس تفحص می شود و با مدافعان تشییع می شوند. اعتراض به وضع دولت و معیشت مردم حق است ولی ضرر به اموال مردم چرا؟ در ۹ دی امسال مردم چند دسته بودند عده ای برای دفاع از ولایت و سال ٨٨ و روز عاشورا، عده ای برای گرانی و معیشت عده ای هم به لجن کشیدن مملکت و خوشحال کردن دشمنان. آیا این اغتشاشات تجلیلی شد از حججیها؟ مرهمی شد بر دل زلزله زدگان یا کمکی شد در حق مستمندان و ... یا تیشه ای و زخمی بر ریشه انقلاب؟ کسی که خانه یا مغازه یا خودرو رو با هزار زحمت فراهم کرده برای گذران امور زندگیش، درست است که به اسم اعتراض به آتش کشید و ناامنی درست کرد مگر این جز خوشحالی دشمنان و ضرر مردم چیزی در پی دارد؟ کشوری که دشمنان منتظر جرقه اند الان در افغانستان تروریستها چه می کنند آیا درست است با این کارها راه را برای آنان هموار کنیم؟ آیا آن فریب خوردگان که به پرچم ملی رحم نمی کنند منتظرند تروریستها بیایند و خودشان، ناموسشان، پرچمشان، کشورشان، عقایدشان، دینشان را به غارت ببرند؟ واقعا استاد غفلت تا کی؟ در عراق، سوریه، افغانستان و .. چه کردند جز غارت و زخم به شیعه بود؟ نمی دانم چرا، ولی هنوز حس می کنم تاوان بی رنگ شدن دین در جامعه و مسئولین را می دهیم و از آن زلزله ها تا این اختشاشات همگی هشداری از خداست که به خود بیاییم و همه همه واقعا به این باور برسیم که امام خمینی و رهبری که گفتند آمریکا دشمن است، واقعا دشمن است. دیگر سازش و نرمی و فریب خوردن جایی ندارد و واقعا خدا را فراموش نکنیم که دیگر کسی که یاد خدا بود آیا به بیت المال دست درازی می کند از بیت المال کم می کند و می برد یا وعده پوچ می دهد. آیا هشدارهای خدا نیست که وقت آن نشده همه مردم و مسئولین متحد شده و با یک تفکر بسوی دولت و حکومت و تمدن اسلامی پیش روند تا ظهور امام زمان؟ آیا کشور شیعه مستحق چنین وضعی است؟ استاد واقعا مشکل کجاست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مقام معظم رهبري می‌فرمایند این حرکت بدون چالش نمی‌شود و با اين‌همه چالش که در اطراف ما وجود دارد مي‌فرمايند: «ما ترديد نداريم که آينده‌ي روشني داريم». پس به جاي جاخوردن نسبت به اين چالش‌ها بايد صبر و مقاومت پيشه کرد تا نتيجه‌ي کامل را بگيريم و مأجور باشيم. بالاخره یک حرکت بزرگ، با این موانع کوچک همراه خواهد بود به‌خصوص که این مرتبه از لحاظ بی‌برنامگی و کوچکی، با چالش سال 88 قابل مقایسه نیست و این نشان می‌دهد انقلاب اسلامی به‌خوبی توانسته است نقشه‌های دشمنان خود را ناکارآمد کند. آری! کم‌کاری‌های ما جای خود دارد که زمینه‌ی چنین کارهایی را فراهم می‌کند. موفق باشید

20019

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: استاد عزیز می خواستم نظر شما را در مورد مقتدی صدر و حرکات اخیر او بدانم. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در راستای پروژه‌ی آل سعود جهت شکاف بین تشیع، مقتدی صدر گرفتارِ بازی‌گریِ آن پروژه شد. موفق باشید

19829
متن پرسش
سلام استاد: با توجه به جمله زیر که از ابن عربی در فصوص ذیل فص داوودیه ذکر شده، نظر شما راجع به مذهب ایشان چیست؟ ابن عربی به صراحت می گوید که پیامبر (صلی الله علیه وآله) وفات نمود و هیچ کس را به عنوان جانشین بعد از خود انتخاب نکرد: «و لهذا مات رسول الله (صلی الله علیه وآله) و ما نصّ بخلافته عنه الی احد ولاعیّنه…» «رسول خدا (صلی الله علیه وآله) رحلت کرد و به خلافت احدی تصریح نکرد و برای خود خلیفه تعیین نفرمود»
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: محی‌الدین از این نظر در بستر اهل سنت تفکر می‌کند و به همین جهت حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در جواب او می‌فرمایند به جان دوست قسم خداوند برای ادامه‌ی دین خود، ولیّ الهی را انتخاب کرد و محی‌الدین را مورد نقد قرار می‌دهند. موفق باشید

18556
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید خدمت استاد طاهرزاده: ببخشید استاد یک سوال از حضورتون داشتم. خواستم اگه امکان داره این لینک رو که عنوان آن (دیدگاه علامه طباطبایی درباره بزرگان است) ، در اولین مورد نظر علامه طباطبایی را راجع به رهبر کبیر و بنیان گذار انقلاب حضرت روح الله بیان می کند و در بخشی از آن اینطور می گوید که: متخصصان فلسفه می گفتند که فلسفه آیت الله خمینی بر فلسفه علامه مقدم است. خواستم بپرسم آقای طاهرزاده واقعا اینطور بوده است؟ از لحاظ عرفان چی؟ http://rasekhoon.net/article/show/115793/
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اساسا نباید این بزرگان را با همدیگر مقایسه کنیم. بلکه هر کدام در دستگاه فکری خودشان اساتید بزرگی هستند و ما به هرکدام از آن‌ها نیاز داریم. در کتاب «عقل و ادب ادامه‌ی انقلاب اسلامی در این تاریخ» سؤال و جوابی شده است که فکر می‌کنم در این موضوع بتواند کمک کند آن را در ذیل خدمتتان ارسال می‌شود. موفق باشید

سؤال: عده‌اي مي‌گويند همان‌طور که حضرت امام عارف کاملي بودند، هر عارفي هم در جاي خود يک عارف کامل است. چرا بايد شخصيت اشراقي حضرت امام خميني«رضوان‌الله‌تعالي‌‌عليه» را براي سلوک خود بپذيريم؟ به عنوان مثال چرا روش سلوکي علامه طباطبائي را نپذيريم و اساساً اگر حضرت امام را پذيرفتيم نسبت ما با ساير عرفا چه مي‌شود؟ در حالي که به نظر مي رسد روش و مشي آيت الله طباطبائي با حضرت امام متفاوت است، چرا نگوئيم هر کدام از اين دو عزيز حامل جلوه‌هاي عظيمي از حقيقت امر در اين دوران هستند که بايد از هر دوي آن‌ها استفاده کرد بدون سلوک در ذيل شخصيت يکي از آن‌ها؟

جواب: البته معلوم است که عارف‌شناسي فرهنگ خاص خود را دارد و کسي که هنوز گرفتار اعتباريات است هيچ وقت نمي‌تواند عارف‌شناس شود پس وقتي نحوه شناخت عارف از عالِم مشخص شد، مي‌آييم سراغ اين که واقعاً علامه طباطبائي در آن نوع رجوعي که به صورت قلبي به حضرت حق داشتند چه چيزي را اراده کرده‌اند و آيا در انتقال آنچه از حضرت حق براي ما گرفته‌اند چيزي کم گذاشته‌اند؟ به گفته نيچه: «ابر مرد و انسان کامل همچون نقاشي است که خودش خود را دارد نقاشي مي‌کند. ولي او برعکس مردم معمولي، طوري خود را نقاشي مي‌کند که در آخر هرگز نمي‌خواهد در آن تجديد نظر بکند.» چون مي‌بيند هماني را که مي‌خواسته بکشد کشيده است. علامه طباطبائي در رجوع‌شان به حضرت حق و نسبت به آن چيزي که حساس بودند و دغدغه‌شان بوده است چيزي کم ندارند. مشکل آنجا است که متأسفانه بعضي‌ها انتظار دارند همه‌ي عرفا يک طور باشند. در حالي‌که علامه طباطبائي«رحمة‌الله‌عليه» در رجوع به خداوند چيزي را دنبال کردند که حاصل آن را شما به خوبي در آثارشان به‌خصوص در سرمايه‌ي بسيار ارزشمند تفسیر الميزان مي‌يابيد و حضرت امام را بايد نسبت به آن رجوعي که به حضرت حق داشتند و آن اهدافي که مطابق آن مي‌خواستند شخصيت خود را نقاشي کنند، بنگريم. به اين معنا که حضرت حق براي هدايت بشرِ اين دوران در قلب هر کدام کششي و گرايش خاصي قرار داد. بنده هر چه نگاه مي‌کنم مي‌بينم علامه طباطبائي«رحمة‌الله‌عليه» هر چه را بايد جهت هدايت ما در موضوعات خاصي که دنبال می‌کردند در اختيار ما قرار مي‌دادند، به ما داده است. علامه طباطبائي«رحمة‌الله‌عليه» با توجه به موضوعاتي که بايد مطرح مي‌کردند سعي داشتند به عنوان يک چهره سياسي مطرح نباشند. همه‌ي تلاش ايشان اين بود که درگير مسائل سياسي جزئي نشوند تا بتوانند کاري را که به‌عهده دارند به‌خوبي به سر منزل برسانند ولی آن نقاشي که ايشان مي‌خواهند از شخصيت خود بر روي تابلوی زندگي بکشند، نقاشي شخصيت حضرت امام خميني«رضوان‌الله‌تعالي‌‌عليه» براي خود نيست.

تفاوت عالَم حضرت امام و علامه طباطبائي«رحمة‌الله‌عليهما»

ممکن است تصور شود چون اين دو بزرگوار در يک زمان و در يک عصر زندگي مي‌کردند بايد يک دغدغه داشته باشند و يک نوع حضور در جامعه پيدا مي‌کردند. بايد عرض کنم به يک معنا اين دو بزرگوار دو دغدغه‌ي متفاوت داشتند و از اين جهت دو نوع رجوع به حضرت حق دارند. حضرت امام خود را به مشروطه وصل کردند و با مرحوم مدرس ملاقات دارند و به صورت جدّي در تاريخي حاضر مي‌شوند که تاريخ تقابل بين مرحوم آيت الله کاشاني و دکتر مصدق است. يعني حضرت امام در عصري حضور يافته که بنا است نظام سياسي عالم عوض شود و حضرت علامه در عالمي حاضر شده‌اند که بنا است نظام الحادي عالم عوض شود و از اين جهت مي‌توان گفت در دو عالَم زندگي مي‌کنند که به يک جا ختم مي‌شود. آيا ائمه معصومين (ع) با اين‌که همه معصوم‌اند، در شرايط مختلف ظهورات مختلف ندارند؟ به اين معنا که حضرت حق از طريق آن‌ها براي انجام رسالتي که داشته‌اند متفاوت ظهور کرده است. اين تفاوت‌ها به اين معنا نيست که بگوئيم يکي ناقص است و ديگري کامل. بنده اگر يک ذره نقص در حقيقتِ نگاه علامه مي‌ديدم اظهار مي‌کردم، آنچه معتقدم اين است که براي اين تاريخ علامه بايد بيايد و ما را تغذيه کند و هرگز نمي‌توان تفسير الميزان را يک کار ساده‌اي دانست که بدون آن امکان ادامه‌ي انقلاب ممکن باشد. تفسير گرانسنگ الميزان به معناي خاص خودش در تاريخ ما حاضر شده ولي با اين‌همه، مباني فکري اين تاريخ را انقلاب اسلامي و امام خميني«رضوان‌الله‌تعالي‌‌عليه» شکل داده‌است. خدمت علامه طباطبائي در دل انقلاب اسلامي بي‌نظير است. آقاي مطهري‌ها آن معارف عاليه را از علامه گرفتند و انقلاب اسلامي را تغذيه کردند ولي بستري را که بتوان افکار علامه طباطبائي و امثال ايشان را به ظهور آورد، انقلاب اسلامي فراهم کرد. مکرر عرض کرده‌ام آيت الله جوادي که يکي از پشتوانه‌هاي تمدني اين انقلاب‌اند، هر چه از نظر فکري دارند از علامه دارند و اگر هم به حضرت امام رجوع دارند اين رجوع هم انعکاس فکر علامه است، با اين همه اين انقلاب اسلامي و شخصيت حضرت امام است که آن معارف را در جاي خود قرار مي‌دهد و به معناي حقيقي خود تبديل مي‌کند.

اين‌که عرض مي‌کنم حضرت الله بر قلب مبارک اين بزرگان تجلي مي‌کند به اين معنا نيست که حضرت الله در قلب هر عالمي يک شکل ظهور دارد. اسم جامع الله در عين جامعيت براساس نسبتي که آن عالم با آن پيدا مي‌کند به صحنه مي‌آيد و از اين جهت مي‌توان گفت، حضرت الله بر قلب علامه طباطبائي تجلي مي‌کند و حاصلش تفسير الميزان مي‌شود و بر قلب حضرت امام تجلي مي‌کند و حاصلش انقلاب اسلامي مي‌گردد و با توجه به حضوري که در عوالم بالا دارند، سال‌هاي سال در تاريخ جلو مي‌روند و تفصيل مي‌يابند. ابي سعيد خراز مي‌گويد درست است اسم جامع الله در هر جا و در هر مظهري هست، اما وقتي مي‌خواهد ظهور پيدا کند، براساس آن شرايط ظهور پيدا مي‌کند، هر چند در همان‌جا هم که به اسمي خاص مثل قدير ظهور مي‌کند، الله است که ظهور کرده و اوست که قدير است، الله است که سميع است. در واقع ما پشت اين دو اسم یعنی اسم قدیر و سمیع، اسم الله را مي‌بينيم به جامعيت. مثل آن که در آينه انقلاب اسلامي و تفسير الميزان حضرت الله را مي‌يابيم که با ما سخن مي‌گويد ولي در دو آينه و براي يک هدف.

با توجه به آنچه عرض شد سلوک ذيل شخصيت امام خميني«رضوان‌الله‌تعالي‌‌عليه» يک معناي عميق‌تري پيدا مي‌کند و قضيه‌ي اصلاح نظام سياسي عالم با حضور انقلاب اسلامي، به عوالم ديگر مرتبط مي‌شود، با اين‌همه براي تصحيح نظام فرهنگي عالم بايد از علامه غفلت نکرد وگرنه در اين امر عظيم متوقف مي‌شويم.

18410
متن پرسش
سلام استاد عزیز: در تفسیر سوره حمد هنگامی که بحث وحدت شخصی وجود مطرح می شود می فرمایید مثلا میز یا دیوار چیزی نیستند که بخواهند شامل این بحث شوند اما بالاخره این دو وجود مادی یعنی پایین ترین مرتبه وجود را که دارند و با این دید می توانند مظهر الله باشند لطفا بفرمایید آیا این مطلب درست است یا خیر؟ با تشکر از جنابعالی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! میز و دیوار به اعتبار میز و دیواربودن، حقیقتی غیر از وجود مادی ندارند و چون با نگاه وجودی به عالم بنگریم، بحث وجود مطلق و مظاهر وجود مطلق به میان می‌آید که با وحدت شخصی وجود می‌خواند و تشکیک در مظاهر به میان می‌آید و نه تشکیک در مراتب وجود. موفق باشید

17576
متن پرسش
سلام علیکم: حضرت استاد چه عاملی باعث می شود آدمی به سوی خواسته های نفسانی اش برود یا اینکه آنها را کنار بگذارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر انسانی با انتحاب خود در بین دو گذرگاهِ فجور و تقوا قرار دارد و با تعریفی که از خود کرده است به سوی آن دو سیر می‌کند. انبیاء آمده‌اند که تذکر دهند رجوع به فجور، انسان را با ناکامی‌های دنیایی و آخرتی روبه‌رو می‌کند. موفق باشید

نمایش چاپی