سلام استاد عزیز: وقت شما بخیر. ما یه گروه در تلگرام داریم قبلا هم بارها مزاحمتون شدم یک برنامه برای اعضا در نظر گرفتیم چله ترک گناه. چله دعای عهد. ختم قرآن چهل روز تا نیمه شعبان - برنامه دومش هم بعدا اعلان می کنیم چهل روز تا عید فطر دو سه جا دعوت دادیم پیام رو در گروه هم ارسال کردیم، شکر خدا الان نزدیک ۴۰ نفری عضو شدن برنامه بانی شخصی نداره این لینک: https://t.me/qh_channel/2343 استاد بزرگوار شما چرا از این کارها نمی کنید، حتی اگه علاقه ندارین به اسم خودتون انجام بدین بگین یک نفر از دوستانتون برنامه رو در سایت تون یا کانال هاتون بگذاره (مثلا همین کانال مطالب ویژه) افراد علاقمند عضو بشن، خیلی ها فقط منتظر یک تلنگر هستن، تا اصلاحی انجام بدن، در جماعت هم که برکت هست، فرصت هم هست اسباب جمع داری و کاری نمیکنی
باسمه تعالی: سلام علیکم: درضمن اینکه کار شما را در جای خود کار خوبی میدانم ولی به نظر میآید اگر افراد به خوبی با معارف الهی آشنا گردند، هر کدام جهانی خواهند در تاریخی که با انقلاب اسلامی گسترده شد به همان معنایی که حضرت امام در وصف رزمندگان فرمودند: «آنان ره صد ساله را یک شبه طی کردند». موفق باشید
با سلام و خدا قوت خدمت استاد عزیز: درد دلی چند پس از استماع جلسه آخر جهان بین دو جهان خدمتتان تقدیم میگردد. انقلاب اسلامی ظهور عشق الهی در این تاریخ است شاید جهان بین دو جهان، جهان غیر از دو جهان است. همان گونه که ما از مدرنیته و غرب باید عبور کنیم از دین غیر از عاشقی هم باید عبور کنیم. آری! چه زیبا در روایت داریم «الدین هو الحب و الحب هو الدین» «زانكه عاشق در دم نقد است مست / لاجرم از كفر و ايمان برتر است. كفر و ايمان هر دو خود دربان اوست / كاوست مغز و «كفر» و «دين» او را دو پوست»
در آخر جمله ای از عین القضات همدانی بنویسم و ببخشید اطاله کلام شد: ای عزیز! شمه ای از کفر گفتن ضرورت است: بدانکه کفرها بر اقسام است و خلق همه کفرها یکی دانسته اند... دریغا اینجا هنوز سخنِ هوشیاران بباید گفت! گروهی دیگر از سالکان حضرت ربوبیت و روندگان به عالم قدس هوشیاری اختیار کرده اند و گفتند عصمت شریعت برای قلب شرطست روزی چند صبر کردند تا به مقصود رسیدند، دریغا باش تا به این مقصود برسی. گفتم که کفرها بر اقسام است. گوش دار کفر ظاهر است و کفر نفس و کفر قلب. کفر نفس نسبت به ابلیس دارد کفر قلب نسبت با محمد دارد وکفر حقیقت نسبت با خدا بعد از این جمله خود ایمان باشد دریغا از گستاخی خود از گفتن این سخنان که نه در این جهان و نه در آن جهان گنجد ولی میگویم هرچه بادا باد
باسمه تعالی: سلام علیکم: بسیار خوب فرمودهاید. آری! در جهانی هستیم که طلبِ حقیقی ما همان شیداییِ دیروزین است که نام امروزین آن نسبت به حضور در این جهان و در این تاریخ ذیل اراده الهی، اگزیستانس انسان میباشد که به تعبیر ما «حضور در اکنون بیکرانه انسان» است در خود انسان. و این امری است که در این زمانه میتواند برای انسان پیش آید و معلوم است که با نوعی از سکرات که نه کفر و نه ایمان، روبهرو خواهیم شد. حال نام آن را هرچه میخواهید بگذارید. مهم آن است که حضور در جهانی است که جهان انسانیت است به وسعت حضور انسانیتِ انسانها به آن صورتی که در حاج قاسم سلیمانی طلوع کرد و ملاحظه کردید که چگونه مردم توانستند نسبت خودِ متعالیشان را در آن مرد احساس کنند. موفق باشید
میدانی؛ دلم میخواهد چیزهایی و هویتی را جفت و جور کنم و به آنها تکیه کنم، و از این احساس معلّقبودن محض و پادرهوایی و سقوط مستمر و ابدی جانکاه خارج شوم. و با این کار، آدمهای دیگر را هم از بلاتکلیفی در نسبت با خودم خارج کنم و این همه ابهام و پادرهواییِ آنها در نسبت و رابطه با خودم را بزدایم، و البته از خودم نیز… خسته شدم والله… معلم ابتداییمان برای تنبیه میگفت برویم جلوی کلاس و دو دست و یک پایمان را بالا نگه داریم؛ آری معلقبودن، میتواند تنبیه باشد. اما من چه گناهی کردهام و چه پایی را از کدام گلیم درازتر کردهام که محکوم شدهام به یک سقوط بیانتها… به پا در هوا بودن… به وسط اقیانوس افتادن… دلم میخواهد به پدر و مادرم تکیه کنم، به خانوادهام، به فامیلهایم، به دوستانم، به هویتی که برای خودم قائل شدهام، به شغلی که انتخابش میکنم، به اهدافی که برای خودم گلچین میکنم، به مرام و مسلک و طرز رفتاری که خوشم میآید، به طیف و گروه و دستهای که شبیه شانم یا قبولم دارند… اما نمیتوانم… چه گناهی کردهام؟ مولوی میگوید: هوشیاری مال این جهان نیست و مال آن سوست. و ستون این عالم غفلت است. میگوید یک ذره هوشیاری از آن جهان به این سو ترشح میکند تا آدمیان همدیگر را نابود نکنند، اما اگر بیش از حد شود ستون این عالم را میشکند و زندگی ناممکن میشود. ما همیشه هوشیاری را میستاییم و غفلت را مینکوهیم. اما آیا میشود هوشیار شد و زندگی کرد؟ میدانی؛ آدمی که فردا صبح یک چک میلیاردی دارد که اگر نتواند جورش کند باید برود زندان و هیچ راهی به خلاصی از این وضع نمییابد، آیا میتواند بنشیند و پاسور یا کتان یا منچ بازی کند؟ «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ ۖ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا ۖ وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ ۚ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ» کسی که میداند فردا اعدام خواهد شد، آیا میتواند بازی کند؟ دیدهاید که آدم بزرگها نمیتوانند در یک سری از بازیهای بچهگانه شرکت کنند، چون نمیتوانند خود را به غفلت از شدّت بازیگونه بودن آن بزنند و در آن بازی حاضر شوند، در عوض در بازی تفاخر و تکاثر خودشان غوطهورند. یا دیدهاید آدمهایی که ازدواج میکنند چگونه زندگی برایشان جدّی میشود؟ چون احساس حضور جدیای در بازی جدیدی که به آن وارد شدهاند میکنند. کاش راهی به غفلت باشد اما هر چه کردم راه چندانی نمییابم. بیا فعلاً بپذیریم راه چندانی به غفلت نیست، چگونه میشود با این هوشیاری جانکاه سر کرد؟ چگونه میشود وسط اقیانوس افتاد و دوام آورد؟ میدانی فرقش چیست؟ فرقش با بقیهٔ دوامآوردنها و صبرکردنها چیست؟ این است که ما همیشه از چیزی فرار میکردیم به چیزی، و از چیزی گسسته میشدیم با تکیهکردن به چیزی دیگر. اما اکنون باید بایستی، بیهیچ تکیهگاهی؛ باید بیفتی وسط اقیانوس و دوام بیاوری. چگونه میشود وسط اقیانوس افتاد و دوام آورد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته جناب مولوی گویا کار پیامبران همین به خودآوردنِ انسانها است و روبهروشدن انسان با هزار ماجرا. لذا مردمی که به گمان خود مشغول زندگی بودند، در خطاب به پیامبران میگویند: طوطی نقل شکر بودیم ما
مرغ مرگاندیش گشتیم از شما
جان ما فارغ بد از اندیشهها
در غم افکندید ما را و عَنا
حال مائیم با دو بیکرانگی که هیچکدام هیچچیز نیست. بیکرانگیِ خود که در عین حال، هویتی است تعلّقی، یعنی عین تعلّق، یعنی هیچ چیز، ولی تعلّق به هستی مطلق که همه چیز است. و بیکرانگیِ توحید که افقی است بیانتها که از ما فقط، رفتن را طلب میکند. صراطی که خودش مقصد است بدون آنکه به انتهایی و ابژهای برسد. آیا این حضور همان زندگی نیست که جناب مولوی در وصف آن فرمود:
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
بنابراین:
اندرین ره میتراش و میخراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش
بگذار در قلمرو «وجود» و نظر به پنجرهای که در افق گشوده میشود؛ به وارستگی بیندیشیم. موفق باشید.
سلام خدمت استاد طاهرزاده بزرگوار: اگر کسی برای جبران حقوق الناس خدا را به حضرت رضا علیه السلام که مظهر اسم رضای الهی هستند قسم بدهد و از حضرت رضا سلام الله علیه که منوّر به اسم اعظم هستند، بخواهد که قلوب تمام انسان هایی که خواسته یا ناخواسته از ما رنجیده اند و حقی به گردن ما دارند را از ما راضی کند، آیا چنین دعایی منطقی و درست است؟ یا آلوده به توهم است و این خود انسان است که باید دانه دانه طلب حلالیت کند و جبران کند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا که نه! اگر خود ما نیز در چنین عزمی باشیم و حقوق مادی آن افراد را جبران کنیم حتماً و حتماً به نور اولیای الهی با قلبی پاک و ضمیری امیدوار در محضر حضرت حق قرار می گیریم. موفق باشید
سلام استاد جان.وقتتون بخیر: اگر بگوییم وجود که الله است، جامع همه صفات هست، میتوانیم بگوییم همه موجودات که تجلی الله اند همه اسماء را دارند به ظهور و خفا ولی انسان کامل که مقام برزخیت کبری دارد، همه اسماء را می تواند به تعادل ظاهر باشد، بقیه انسانها هم این مساله شدت و ضعف دارد یا اشتباه متوجه شدم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: کاملاً همین طور است. بخصوص که متوجه هستید موجودات همه در قبضه و آغوش حضرت «اللّه» هستند که جامع جمیع اسمای الهی است هرچند به جهت نوع خود، اسم یا اسمایی را ظاهر میکنند و انسان کامل که خلیفه اللّه است مصداق «علم آدم الاسماء کلها» میباشد. موفق باشید
سلام استاد: شما چه کتابی رو در این دوران غم زده و یخ زده در رابطه با هبوط و توهم پیشنهاد میکنید. در حالی هم میدونم که با کتاب خوندن مسئله حل نمیشه. یا علی
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد میشود توصیه امیرالمؤمنین علی «علیهالسلام» به فرزند جوانشان یعنی حضرت امام حسن «علیهالسلام» که در نامه ۳۱ نهج البلاغه آمده است مطالعه شود و شرح آن نامه را در دو جلد کتاب «فرزندم؛ اینچنین باید بود» روی سایت میتوانید مطالعه کنید. موفق باشید
با سلام: قوه خیال معانی را صورت میدهد. خدا جز معانی است. اگر خیال بخواهد خدا را صورت بدهد، چه صورتی میدهد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! قوه خیال میتواند معانی را در نزد خود صورت دهد. ولی در مورد خداوند که در نهایت بیکرانگی در ذات خود هست؛ امری نیست که به صورت درآید و خیال، بتواند تصور کند. موفق باشید
سلام و ادب وقتتون بخیر: استاد نظر شما درباره کتاب (حکمت تاریخ) آیت الله میرباقری چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جریان کتاب مذکور نیستم. موفق باشید
سلام استاد بزرگوار: بنده اکثر کتب شما رو مطالعه کردم و در حال گوش دادن صوتهای شرح نهج البلاغه هستم ۱. صوتهای اخیر شما برای من قابل فهم نیست، با اینکه طلبه هستم و فلسفه خواندم، ولی اصلا متوجه تفاسیر جدید مثل تفسیر انفسی سوره مرسلات نمیشم، راهکار چیست؟ ۲. من از شنیدن صوتها و خواندن کتابها خیلی خیلی لذت میبرم، ولی با عمل به این مباحث هم خیلی فاصله دارم، آرزوی متقی شدن دارم ولی با یک فرد متقی زمین تا آسمان فاصله دارم، آیا ممکن است با این وجود گوش دادن به صوتها باعث قساوت قلب من بشود؟ چه راهکاری پیشنهاد میکنید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. بیشتر سعی بفرمایید روی موضوع «وجود» در «برهان صدیقین» متمرکز شوید. ۲. ان شاءالله اجمالی است که در طول زندگی به تفصیل میآید. موفق باشید
سلام: به نظر شما چنین فردی چه جایگاه معنوی دارد: سعی جدی درنماز اول وقت، اهل نماز شب (در صورت خواب رفتن حتما قضا انجام می شود) سعی در عدم انجام گناه (در صورت ارتکاب توبه و پشیمانی) آرزوی آشنایی با قرآن و تفسیر علامه، و دیگر کتب دینی، که کمتر فرصت مطالعه پیدا می کند، لذا نگرانی روزمرگی و مغبونی و عدم رشد معنوی دارد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بتواند برنامهای جهت رشد معارف و تدبّر در قرآن به خود بدهد، از برهوتی که در پیش است؛ إن شاءالله به خوبی عبور میکند. موفق باشید
سلام: با توجه به وحدتی که انسان در نفس مشاهده می کند و از مجردترین ابعاد تا جسم همه یک حقیقت هستند و روح مجرد تماشا نمی کند که مثلا جسم دچار درد یا لذت شده است بلکه خود لذت یا درد را تجربه می کند و می چشد حال اگر این وحدت را رقیقه ای از وحدت وجود بدانیم آنگاه خداوند تمامی احوالی که بر ما رخ می دهد را تجربه خواهد کرد و اوست که لذات و آلام ما را احساس خواهد نمود بنابرین تجربه بهشت و جهنم را او درک می کند و چگونه خود را با آن عذاب های شدید و غلیظ معذب خواهد کرد؟ مگر نفس خداوند سراسر ابتهاج نیست این عذاب ها در کجای نفس او قرار می گیرد؟ البته عذاب کشیدن خداوند شاید باعث شود از گناه دست بکشیم درین دنیا که با معصیت موجب رنجش او می شویم دران دنیا نیز خداوند باید عذاب کارهای ما را متحمل شود. البته سوال دیگری اینجا مطرح می شود چون گناه بعضا لذت بخش است چگونه خداوند هم از گناه لذت می برد هم با آن مخالف است و موجب رنجشش می شود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: جسم، به اعتبار ناقصبودن و نداشتن کمالِ کامل دچار درد میشود و چون خداوند عین کمال است اینگونه احوال برایش معنا ندارد همچنان که در ذات جزیی در رابطه با رفع نقص جزئی میباشد. در حالیکه حضرت حق عین لذت و ابتهاج است. موفق باشید
عرض سلام و ادب: معلم هستم و با توجه به شغلی که دارم مسئلهای ذهن بنده را درگیر کرده. اینکه چهطور در این شرایطی که دانشآموزان در رابطه با اسلام و انقلاب دچار سرگردانی هستند، تاثیر مثبت روی دانشآموزان داشته باشم؟(البته بنده دبیر ریاضی هستم و فرصت چندانی برای مطالب غیردرسی ندارم ولی تصور بنده این است که نیاز به تکامل و رشدی دارم تا تاثیرگذار باشم) همسرم مباحث معرفت نفس شما رو پیشنهاد دادن و همچنین کتاب زن آنگونه که باید باشد. در مورد مسئله دیگری راهنمایی میخواستم: در این کتاب فرمودید زن و مخصوصا مادر باید استعداد عرفانی خود را رشد دهد. در این رابطه لطفا بفرمایید چه مطالب و اقداماتی لازم است؟ مسئله سوم: بنده تا مقطع ارشد در رشته ریاضی محض تحصیل کردم ولی احساس میکنم رشدی در من ایجاد نشده و نیاز به مطالبی دارم که به تکامل و رشد بنده کمک کند. شما به کسی که بخواهد در این دوران هم در نقش همسر و هم در نقش معلم و هم در نقش مادر رضایت خدا و حجت او را بدست آورد چه پیشنهادی دارید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. همان برخورد خوب و بعضاً تذکرات انسانی، به آنها کمک میکند که شخصیت خود را از دشمنان انقلاب اسلامی جدا کنند. ۲. مباحث «معرفت نفس» و کتاب «آشتی با خدا» و کتابهای «فرزندم؛ اینچنین باید بود» إن شاءالله در این مورد کارساز میباشد. ۳. در کنار اندیشه علمی، خوب است با اندیشه قرآنی هم مأنوس باشید. موفق باشید
سالیان سال حسرت یک زندگی سلامت در اجتماع یا حتی در انزوا را داشتم که هیچ وقت تمام امکانات دنیا را هم گرد می آوردم نمیشد. من همت زندگی ابدی، بی تضاد و بیدار و آگاه را داشتم اما متخصصین دنیا و حتی خانواده ام که خیر خواه ترین مردمند مرا به نهایت واقعیتی ارجاع میدادند که از نظرشان بهترین حالت دست یابی آدمی به موفقیت بود و آن «واقعیتِ اجتماع» است. واقعیتی که حتی توانش را نداشتند بفهمند چه واقعیت بدیست که من و خودشان و همه را دارد می کُشد و به بند میکِشد. آنها معتاد به نوعی بردگی مدرن بودند که اسمش را واقعیت گذاشته بودند و هم نسلانم که در بی جایی ناشی از نیافتن جهانی که جواب عظمتشان را بدهد معتاد هر هوسی که روح را به جوششی درآورد بلکه بی آسمانی را با زمین گیری بیشتر به فراموشی بسپارند و اگر از دید واقعیت گرایان اینان گناه آلودند باید گفت جهنم ها بروی آنها بسته خواهد شد و این ادراکی را طلب می کند که از درک دیگران خارج است. اکنون که انقلاب اسلامی حیاتی به ما هدیه داده که میتوانیم «خود باشیم، خود را حفظ کنیم، خود را همواره بیابیم و بشناسیم و با خود بدون دخالت غیر» زندگی کنیم تحولات زندگی را کسانی رقم خواهند زد که وارد این جهان شدند و در زمانه ای که کسی بلد نیست زندگی کند آوای زندگی را سر خواهند داد و زندگی را معنا خواهند کرد تا جمهوری اسلامی جهانی باشد برای هر آن کس که تشنه خود است و خسته از غیر و نشدن ها. من هیچ وقت زندگی نتوانستم بکنم ولی بزودی آوای زندگی را چنان سر خواهم داد که تمام عالم صدای آنرا بشوند و بدانند زندگی چیست تا اگر نمیفهمند که مرده اند حد اقل بفهمند حق ندارند نسل های جدید را هم شبیه خود کنند و این مردگی را ادامه ندهند. اگر گذشتگان برای یک لقمه نان عرق ریختند و زحمت ها کشیدند امروز نهایی ترین بشر در حسرت حداقل حیاتش خون جگر خورد و خون گریست و با آتش جهنم ها آتش بازی کرد و بهشت ها را از نو بنا کرد نه آنکه بخواهد به آن برسد بلکه آنرا ساخت. آری ای تمام مردم دنیا که به نهایات خود آگاه نیستید، آگاه نبودن امری طبیعیست اما استکبار کردن از روی ناآگاهی به بشر آخرالزمان ظلمی خفی است که خود دانید و فرصتی که دارید برای بخشیده شدنتان که یقین دارم برابر است با سعودتان. این جملات را اگر با دل ها دریابید آرامش و ادراکیست و اگر با مغز ها بخوانید نفهمیدنی شعر گون است. اگر تا کنون نگذاشتند زندگی کنیم و حتی صدایمان را هم خفه کردند امروز نتنها به صدق و سکینه و قدرت سخن میگوییم بلکه آن را معنا می کنیم و این است امیدی که آن را یافته ایم که نتنها در نهان بلکه در عیان با آن خواهیم بود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! زندگی حقیقی همان است که زمین به آسمان معنویت متصل شود و هرکس در این راه قدم گذاشت از یک طرف خود را از روزمره گی ها نجات می دهد و از طرف دیگر وسیله ای می شود برای تذکر به دیگران، به این صورت که با زندگی حکیمانه خود، مانند انسان های حکیم متذکر دیگران می شود که زندگی به چه معنا باید باشد. موفق باشید
با سلام: به نظر می آید که اکثر کسانی که از طریق اینترنت بصورت مجازی و یا آنهایی که حضوری هستند، از بیانات جنابعالی تقلید کورکورانه دارند. به قول مولوی ای دو صد لعنت بر این تقلید باد! به عنوان مثال، شما در ده نکته در معرفت نفس و برهان صدیقین می آیید از طریق، تشبیه خدا به انسان، احکام انسان را در باره خدا پیاده می کنید! که این اعتقاد شما بر اساس قاعده باطل سنخیت علت و معلول است. حال از بینندگان این سطور میپرسم، چقدر این قاعده را یاد دارند و اینکه آیا یقین دارند که این قاعده درست است؟ اگر به حقیقت باطل بودن قاعده فوق برسند، متوجه میشوند که کتابهای ده نکته و کتاب برهان صدیقین شما چقدر باطل است. امیدوارم که این سوال را در سایت بگذارید؟ نویسنده: کسی که توسط امثال شما گمراه شد اما به نور احادیث امامان بر حق شیعه هدایت یافت!
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه کسی گفته سنخیت بین علت و معلول باطل است؟!! این که گفته شود سنخیت بین علت و معلول باطل است، بدین معناست که از هر علتی، هر معلولی بدون سنخیتی که با علتش داشته باشد می تواند به وجود آید. مثلاً از آب، سنگ تولید شود!!!!! موفق باشید
سلام وقتتون بخیر استاد: من یه چند وقتیه که احساس میکنم ایمانمو نسبت به خدا از دست دادم. میدونم که دنیایی که با این نظم ساخته شده حتما ناظمی داره کلی دلیل هم دارم که خدا وجود داره ولی نمیدونم هر موقعی که دارم به خدا فکر میکنم احساس میکنم ایمانی بهش ندارم و این خیلی آزارم میده. من نماز میخونم الانم روزه ام ولی نمیدونم چرا به همچین چیزایی فکر میکنم. ازتون خواهش میکنم راهنماییم کنید. ممنونم ازتون
باسمه تعالی: سلام علیکم: این خود، در جای خود مژدهای است تا متوجه باشید با آن ایمانِ دیروزین، امکان حضور در این تاریخ ممکن نیست و در همین رابطه خداوند میفرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا». پیشنهاد میشود در این رابطه به نکاتی که کاربر محترم سؤال شماره 34811 مطرح فرمودهاند رجوع فرمایید. موفق باشید
با سلام و احترام: ببخشید استاد آیا در مدرسه پسرانه مقطع چهارم و پنجم و ششم اشکالی دارد معلمین و کادر مدرسه خانم باشند؟ با توجه به اینکه معلمین و کادر از شاگردان استاد لطفی آذر هستند و طبق الگوی معرفتی ایشان برنامه هایشان اجرا می گردد آیا از لحاظ وجودی مشکلی برای خانم ها و پسربچه ها بوجود خواهد آمد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به کادر محترم و متعهدی که آن مدارس را با حکمت مادرانه خود اداره میکنند، مسلّماً مشکلی پیش نخواهد آمد. موفق باشید
سلام استاد: داشتم سخنرانی معاد شما رو گوش میدادم رسیدم به اینکه از غزالی تعریف میکردند که یهویی به خودش اومد که چی؟ حالا این سوال هم در ذهن من برای خودم اومده این همه عبادت کردی و نماز و روزه و..... که چی؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! جناب غزالی که محدود به ظاهر دین بود به خود آمد که بناست ما از دینداری اخلاق و سلوکی را دنبال کنیم و در همین رابطه کتاب شریف «احیای علوم دین» را تدوین کردند به این معنا که ما از دینداری باید به صفای باطن و عبور از خودبینی و خودپسندی برسیم. موفق باشید
سلام استاد بزرگوار وقتتون بخیر: استاد منظور اینکه شیطان چیزهای مادی رو زینت میده چیه؟ الان کتاب هایی که داستان طور هستن و رمان های خارجین ولی آموزنده ان هم شیطان زینت میده؟ من متوجه این حرفا نمیشم آخه رماناش بد نیست اصن و آموزنده است. ممنون میشم راهنماییم کنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم توجهی است که با این نوع آثار برای انسان پیش میآید. اگر موجب فهم هرچه بیشتر حقیقت و انسانیتِ انسانها شود و انسان را از دلدادگی به تجملات دنیایی منصرف کند؛ خوب است از آنِ هر نویسندهای که میخواهد باشد. موفق باشید
با سلام: وقتتون بخیر. بنده جوانی ۱۸ ساله هستم که در زندگی ام احساس می کنم یک گمشده ای دارم و به دنبال یک معنایی در زندگی ام هستم ولی هر چه می کنم آنرا پیدا نمی کنم. به صوت هر استادی گوش می دهم و هر کتابی را مطالعه می کنم احساس می کنم سیراب نمی شوم و سریع آنرا رها می کنم. هم اکنون سرگردان و حیران هستم و نمی دانم چگونه روح خود را از این ورطه نجات بدهم و سیراب کنم. پیشنهاد جنابعالی برای حل این مسئله چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: این قصۀ بشر جدید و زمانهای است که بشر جدید در آن قرار دارد. عرایضی تحت عنوان «راز نیستانگاری دوران و راه عبور از آن» شده است. پیشنهاد میشود نظری به آن بیندازید و پس از آن به سیر مطالعاتی که در سایت پیشنهاد شده است، فکر کنید. موفق باشیدhttps://lobolmizan.ir/sound/1363?mark=%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%20%D8%A7%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C
مرگ روشنگر. بسیاری از عارفان معاصر «توجه به مرگ» و «تفکر دربارۀ مرگ» را آغاز راهیابی به سلوک میدانند. «مرگ» حقیقتی است حتمی، ناگهانی و همهشمول و تفکر دربارۀ آن، موجب طرح سؤالات بنیادین میشود. انسان دورۀ قاجار برای وصول به عالم معنا چارهای جز «تحت سرپرستی استاد قرارگرفتن» و تبعیت از دستورات او نداشت. اما با ظهور انقلاب اسلامی، چارچوبهای عرفانی هم دچار تحول معنایی شد. «ولایت فقیه» جای «استاد» را گرفت و «جهاد برای تحقق منویات رهبر» جای «ذکر و ورد» نشست* و «شهادت» نقطۀ پایانی وصول به حق در چنین دستگاهی است. انسان انقلاب اسلامی به دنبال چنین پایانی است. حضور مردم در تشییع شهدا هم تجدید عهد و یادآوری «چنین مرگی» است. مرگی که با حماسه و ایثار درهمآمیخته و «ترس از مرگ» را کنار زده است. مرگی که بر اثر مواجهه با تاریکی محض و کفر خالص رخ میدهد و موجب روشنگری هرچه بیشتر نفوسِ عمومی میشود. مرگی که همچون شهابسنگی نورانی صحنۀ تاریک جهان امروز را لحظاتی روشن میکند و لرزه بر پایههای سترگ کاخِ درون آدمی میاندازد. در نظر مردم «شهید» نقطۀ آرمانی نوعی از زندگی دنیایی است که در آن، آدمی خود را بازیچۀ دنیا نکرده است و به آخرت (بهعنوان مهمترین بخش از حیات آدمی) توجهی ویژه داشته است. در این دستگاه عرفانی تحقق هرچه بیشتر اسلام و به قول بنیانگذار آن «اهتزاز پرچم لا إله إلا الله» مهمترین «خیری» است که افراد برای رسیدن به آن رقابت میکنند. وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ (آیۀ ۱۴۸ سورۀ مبارکۀ بقره) این تازه شروع ماجراست. غایت عرفانِ انقلاب اسلامی ظهور جامعهای از «انسانهای قرآنی» است. پینوشت: * این به معنای منسوخشدن اذکار نیست بلکه اذکار محور چنین عرفانی نیست. ** منظور از «انسان قرآنی» جلوهگری قرآن در وجود انسان است. ۲۷ مهر ۱۴۰۳
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اندازه کورچشمند آنانی که متوجه چنین امری در آخرین دوران بشر نیستند که به گفته جنابعالی مواجهه نور محض با ظلمات محض است، و آن کسی که در چنین شرایطی این جبهه را مدیریت میکند شهید است تا معلوم شود انسانهایی در این آخرین دوران به میدان آمدهاند که به گفته شهید یحیی سنوار: «مذاکره در کار نیست؛ یا پیروز میشویم یا کربلا رخ میدهد»، به همان معنای مدیریت صحنه، حتی تا مرز شهادت. و این یعنی آغازی که جبهه کفر به تعبیر رهبر معظم انقلاب همچون یخ در حال ذوبشدن است زیرا برای اثبات خود مجبور است جنایت را به هر بهانهای به اوج برساند در حالیکه جهان هستی ظرفیت قبول چنان جنایاتی را ندارد و از این جهت میتوان در پیشانی جبهه صهیونیست جنایتکار بر خلاف تصوری که دارد، نابودی آن را ملاحظه کرد. بیچاره گمان میکند با هرچه عمیقترکردنِ جنایت، پایههای بقای خود را محکم میکند، غافل از اینکه در مقابل او فرهنگی است که شهادت را به جای خواری و خفت و ترس به میان آورده. و این راز نابودی استکبار در جلوه جنایات اسرائیل است. موفق باشید
سلام و عرض ادب: در اینجا چند عدد شبهه را مطرح میکنم: (لطف بزرگی میکنید اگر بر اساس کتب معتبر اهل سنت پاسخ دهید) ۱. در واقعه غدیرخم حدود ۱۲۰ هزار نفر از مسلمانان حاضر بودند. چگونه بود که با رحلت پیامبر اکرم (ص) تنها ۴ یا ۵ نفر از آنان مدافع حقوق امیرالمومنین (ع) ماندند و هزاران نفر آن واقعه را فراموش کردند؟ ۲. اعراب، بهتر از همه زبان عربی را متوجه میشوند. چگونه بود که همه آن چندین هزار نفر کلمه مولا را به معنی دوست متوجه شدند و امام علی (ع) را یاری ننمودند؟ ۳. اگر جانشینی پس از رسول خدا (ص) حق امام علی (ع) بوده است چگونه بود که از این حق هیچ دفاعی نکردند و حتی با خلفا رابطه ای صمیمانه داشتند؟ ۴. آخرین موردی که مطرح می شود این است که چگونه حضرت علی (ع) درباره شهادت جناب عثمان (رض) غیرتی شدند اما درباره شهادت حضرت زهرا (س) واکنشی نشان ندادند؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد کافی است به جریان صحیفه که در بحار ج 8 ص 33 وشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 4 ص 454 آمده است رجوع فرمایید تا جایگاه سیاسی بودنِ سقیفه، روشن گردد که چگونه پس از ماجرای غدیر خم گروهی به این نتیجه رسیدند پس از رحلت رسول خدا«صلوات الله علیه و آله» با تمام قدرت بر ضد حکومت علی (ع) مبارزه کنند و پیمان نامه ای با امضاء ۳۴ نفر تهیه و آن را به ابوعبیده جرّاح دادند مبنی بر این که محمد «صلوات الله علیه و آله» رسالت خود را انجام داد و کسی را جانشین قرار نداد و اختیار حکومت را به عهده ملت گذارد تا رهبری ملت موروثی نشود. بخشی از مفاد آن عبارت است از:
این متن مورد توافق تمام مهاجرین و انصار است.
انگیزه نوشتن این صحیفه، گمراه نشدن مسلمانان، و اقتدای مسلمانان آینده به آن است.
حضرت محمد (ص) از پیامبران الهی بوده و خداوند دستور ابلاغ دین اسلام را به او داده است. وی پس از مرگ خود جانشینی برای خود انتخاب نکرد و انتخاب جانشین خود را به مردم واگذار کرد.
اگر شخصی ادعا کند رسول الله شخص معینی را به عنوان جانشین خود معرفی و اسم و نسب او را بیان کرده، دروغ گفته است.
پیامبر(ص) فرمود: اصحاب من مانند ستارگانند. به هر کدام از آنان اقتدا کنید، هدایت میشوید. شخصی که ادعا کند بر دیگران برتری داشته و امام است، حرف باطلی گفته است.
طبق حدیث «ما انبیاء از خود ارث نمیگذاریم و آنچه از ما باقی میماند صدقه است»، اهل بیت رسول خدا خلیفه نیستند؛ زیرا نزدیکی خویشاوندی با پیامبر، دلیل بر خلافت نمیشود.
کسی که به کتاب خدا و سنت پیامبر تمسک کند گمراه نمیشود. اگر شخصی این عقیده را نداشت، دشمن است.
افتخار ابدی بر آن هایی باد كه بی سروصدا در آن غوغای سقیفه متوجّه ی غدیر شدند و ما را وابسته به اهل بیت عصمت و طهارت «علیهم السلام» نمودند. اکثر مسلمانان تحت تأثیر فضایی قرار گرفتند که اصحاب صحیفه در سقیفه پدید آوردند و لذا ابتدا تعداد شیعیان كم بود امّا همین تعداد کم، به خوبی درك كردند كه اهل سقیفه در نهایت كارشان به كجا خواهد كشید، و به همین جهت شیعه دامن ائمه «علیهم السلام» را گرفت. موفق باشید
سلام محضر استاد: به عنوان گفتگو در امر ازدواج تفکری نه چندان عمیق و تحقیقات ظاهری کردم، هرچند هنوز پخته نیست ولی امید میرود ورودی باشد به تفکر عمیق و راهگشا. مسلم اساس بشرجدید با آزادی و نزد خود بودن بنا شده همین امر باعث شده ازدواج به شیوه سنتی در جهان جدید خیلی معقول بنظر نرسد زیرا ازدواج سنتی تعریف بشری دیگر بود. آنچه عرض میکنم از دید یک پسر به مسئله است و از منظر بانوان اطلاعی جز آنچه مشهود است ندارم و این از برکات جمهوری اسلامی است!. بگفته شما شرایط ازدواج در تامین مسکن، لباس، و غذاست، خب بیایید بررسی کنیم ممکن است زن بخواهد در اجتماع زندگی کند و مشغول و دارای حقوق باشد و باز تحت تکفل این ۳ تأمین مرد باشد؟! بنظر ممکن نیست. آیا مرد مردانگی خود را در غلبه مالی و غیرت خود بر زندگی و ایجاد محدودیت باید تعریف کند؟ نیچه میگوید «زن کامل، نوع انسانیِ بالاتری از مرد کامل است، و همچنین چیزی بسیار نادرتر» البته نتیچه این سخن را بعد بیزاری از مشکلات رایج زنان و در فرای آن ایرادات و در رهایی از آن ها بیان کرده. متوجهیم ایرادات زنان در ازای ایرادات مردان پدید آمدهاند بطور کلی اگر مرد نداند چگونهمرد باشد زن هم نمیداند چگونه زن باشد پس ساختاری باید که، هر دو خود را همانگونه که هستند پیدا کنند و با ازدواج سنتی خانواده ای مناسب امروز شکل نخواهد گرفت. بنظر میرسد امر صیغه موقت برای آخرالزمان آمده باشد زمانی که نوجوانان اطلاعات بسیاری دارند اما تجربه و عقل تفکیک و تایین مسائل را ندارند پس چرا در بستر صیغه موقت آن پختگی را در کنار یکدیگر بدست نیاورند تا پس از پختگی وارد ازدواج دائم برای فرزند آوری و ادامه حیات خود شوند؟ اما ازدواج دائم آیا زن و مرد باید تمام وقت یکدیگر را بگیرند و برای هم تصمیم بگیرند؟ خیر. عمده باید تنهایی زندگی کردن و حل مشکلات خود را بپذیرند، بی آنکه بر گردن دیگری بیفتد. اما در امور احساسی و جنسی و فرزندان در یک خیمه یگانه باشند و بدانند تربیت فرزند نتنها وظیفه است بلکه ادامه پرورش وجودی خود آنهاست و هرچه پرورش دهند خود را بسیط کرده و فرزند آنها جامعه ای آباد تر میسازد و زندگی پیشرانه ای خواهد داشت. آیت الله جوادی آملی معتقد است اگر ازدواج باشد جامعه از فحشا حفظ میشود. آری اما مسئله ما شیوه ازدواج و تعریف مرد و زن در کنار یکدیگر است در حالی که در غرب نیز خانواده و ازدواج بشکل سنتی خودشان و یا بیش از حد غیر اخلاقیست که اصلا نام آن خانواده نیست وجود دارد. نسل جدید از ازدواج امتناع دارد زیرا نمیخواد آزادی خود را توسط عده ای سلب و باری را به گردن بگیرد که میداند ممکن نیست و حق زنه آزاد نیست چون نمیتواند خود را به عنوان مرد در ازدواج سنتی تعریف کند مگر هلاکت مردانگی و زنانگی. و اما مشکلات زنان عمدتا از توجه نشأت میگیرد شما تصور کنید زوجی آزاد که هردو شاغلند صبح تا شب کار میکنند و شب به آغوش یکدیگر بروند تا صبح پر انژی خود را آنگونه که میخواهند ادامه دهند این یک ایده خوب است. در حالی که چالش های روزمره برگردن فرد است و چالش های خانوادگی بر گردن هر دو، و چالش خانوادگی جز مسکن و تربیت فرزند نمیباشد. این جامعه ای سالم و در عین دینداری خواهد ساخت. چرا زنان و مردان در چهارچوب پیشرفت با جنس مخالف گفتگوی کاری و انسانی نکنند؟ وقتی شهوت و احساساتشان در شب توسط همسر اغنا شده و حجاب بدی برای پیشرفت نداشته باشند. هرچه تلاش کردم نتوانستم روزی را ببینم که همسرم مرا از ادامه آنچه که میخواهم منصرف کند و من نیز آزادی او را فقط بخاطر ازدواج سنتی سلب کنم. هرکس لباس برای خود میخرد هرکس خود تغذیه را بر عهده دارد مگر روزهای تعطیل که یکدیگر این کار را خواهند کرد یا زمانهایی که احساس کنند نیاز دارند اما نه مجبورم و دائمی. چون نیروهای خدماتی به نظافت منزل و ابزارها کارهای نظافت و غیره را انجام میدهند. زن و شوهر نهایتا از غروب تا صبح و روزهای تعطیل برای یکدیگرند نه بیش از آن. زن حق دارد با مردان نسب به حیاء آنان ارتباط داشته باشد و مرد نیز همچین. گرفتن عروسی های امروزی نیز امری بیهوده و صرفا برای نمایش است که جز فساد چیزی ندارد و مایه فخر و خود خواهی پوچ خواهد شد. اینکه سیری از نوجوانی با صیغه موقت تا ازدواج دائم و بعد از آن زمان پرورش فرزند و میانسالی و پیری که امری مهم است داشته باشیم راه ازدواج گشوده و جامعه از بسیاری از مشکلات رهایی و دین نیز جاری خواهد شد. به یاد دارم در نوجوانی از خانواده طلب کردم برایم همسری صیغه کنند اگر این کار را میکردند امروز حتما فردی پخته و بسمت تشکیل خانواده بودم و حال ممکن بود فرزندم مرا دچار چالش های وجودی کند نه اینکه به این فکر باشم روحم دچار توهم و جامعهم سرتاسر شهوت و عقل ها زایل و شغل ها و روح ها پژمرده و پیشرانه پرورش یک ملت دچار کندی و حماقت باشد. امیدوارم با این گفته ها مرا به سئوال و جواب بکشانید تا بیشتر بدانم و در گفتگو قرار بگیرد، زیرا جامعه پرورش نیافته بسود هیچ کس نیست. باز اگر چیزی به ذهنم رسید با واژه « #ارتباط_مرد_و_زن_در_بشر_جدید_و_معنای_وجودی_آنها » با یکدیگر گفتگو خواهیم کرد. امیدوارم پیروز باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که میفرمایید حقیقتاً باید در رابطه با نسبتی که باید زن و مرد در رابطه با ازدواج داشته باشند؛ بازخوانی شود. ولی نه به معنای آنکه از اصالتها به بهانه سنتی بودن عبور کنیم، بلکه به معنای آنکه در شرایط تاریخی جدید چگونه زن و مرد زندگی را باید تعریف کنند که امکان ازدواج فراهم باشد؟ و این غیر از آن است که به جهت تنگناهای موجود، موضوعِ ازدواج موقت را پیش آوریم. در حالیکه جایگاه ازدواج موقت، جایگاه دیگری است که به خاطر مسائلی مثل جنگ و بیسرپرستماندنِ همسران شهدا در صدر اسلام پیش آمد. در حالیکه نظام اسلامی از طریق بنیاد شهید مشکل اقتصادی همسران شهدا را مرتفع نمود و البته جایگاه ازدواج با همسران شهدا، جایگاه خاص خود را دارد و این غیر از آن صیغه موقتی است که در صدر اسلام مطرح بود. با همه این حرفها مسلماً ما باید در رابطه با ازدواج جوانان تفکری جدی و بازخوانیِ مربوط به این زمانه و در عین حال مبتنی بر آموزههای دینی، بیندیشیم. که البته بحث آن مفصل است و نکاتی در عرایض بنده تحت عنوان «زن» پیش آمده است که میتواند مقدمهای برای تفکر باشد. موفق باشید
سلام استاد: درباره سوال ۳۶۷۸۰ مطلبی خدمتتان می نویسم، نمی دانم نویسنده آن سوال کیست فقط گمان من آن است که شاید خودش هم نمی داند که گاهی هرچند از قله ای سقوط می کند ولی در دریای حکمت می افتد و در تسبیحی شناور می شود و دوباره راه می افتد. شاید خودش حواسش نبود که چه گفت و نوشت؛ «پس اگر مقصد پرواز است قفس ویران بهتر ، صبح تا شب دارم سعی میکنم این قفس سالم تر باشه. مگه من همون پرستویی نیستم که قصدم پرواز بود پس چرا از ویرانی لانه ام می هراسم.» شاید همین جمله ی کوتاه، اندازه ی ساعت ها خطابه و سخنرانی بتواند دلی یا دلهایی را آواره و آرام کند. کاش این جمله اش را به خطاطان می سپردند تا در دل چشم ها می نشست. هر که هست نمی دانم کیست و چیست؛ فقط امیدوارم قلم زمین نگذارد و باز بنویسد و باز هم بنویسد و این نقاشی هایی که با قلم می نویسد را با ظرافتی ادبی رنگین کند. و من الله التوفیق
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! چه اندازه زیباست سقوطی که ناگهان خود را در دریایی بیابیم که حاضرشدن در تسبیحی است شناور. اینجا است که می توان گفت: «من چه غم دارم که ویرانی بُوَد / زیر ویران، گنجِ سلطانی بُود». این یعنی انقلاب حضرت روح الله که خواست جهانی را ویران کند تا انسانها را از توهّم دوران رهایی بخشد. این یعنی غزه، یعنی سخن حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» که فرمود: «مگر بیش از این است که فرزندان عزیز اسلام ناب محمدی در سراسر جهان بر چوبههایدار میروند؟ مگر بیش از این است که زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به اسارت گرفته میشوند؟ بگذار دنیای پست مادیت با ما چنین کند ولی ما به وظیفه اسلامی خود عمل کنیم. امروز بیشتر از هر زمانی کینه و دشمنی استکبار علیه اسلام ناب محمدی برملا شده است.» این یعنی مائیم و جهانی به وسعت حضور همه انسانها در انسانیت خود، و این همه آشنایی با همدیگر به همان معنایی که امروز داریم ماورای حجاب استکباری خود را بیش از پیش احساس میکنیم. موفق باشید
سلام استاد: «غضوا ابصارکم» در محشر برای همه است یا کسانی که با فاطمه (س) هیچ نسبتی ندارند؟ واگر برای همه نیست شدت و ضعف دارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید برای اولیای الهی و ائمه معصومین «علیهمالسلام» آن موانع در میان نباشد، بلکه نظر آن روایت به اهل محشر است به عنوان مردم و مؤمنین معمولی. و موضوع حضوری که با شدت و ضعف همراه باشد؛ در آن مقام نیز نکته مهمی است زیرا حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» علاوه بر آنکه یک شخصاند، یک شخصیت نورانی میباشند. موفق باشید
سلام استاد عزیز تر از جانم: استاد عزیز من حدود پنج سال با یه طلسم رو به رو هستم ذکر بسم الله و آیت الکرسی و ناس و فلق و آیات سخره و طارق ....همه را خوندم خوب نشدم. فقط بعضی وقتها یکم بهتر میشم دوباره بد تر میشم. من تکالیفی بر گردنم هست مثل خرج خونه و رسیدگی به پدر مادر.... از نظر دین تکلیفم چی هست؟ دیگه بریدم چکار باید بکنم؟ ممنونم که راهنمایی میکنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال آزاد از این حرفها، باید با جدیّت تمام زندگی خود را مدیریت کنید و به زیباییهای رعایت حقوق افراد فکر کنید تا مزه زندگی را بهتر بچشید. موفق باشید