سلام علیکم استاد گرامی: پیرامون اسفار اربعه صحت و سقم برداشتم رو میخواستم از شما جویا شوم بلکه اصلاحش فرمایید، ممنون می شوم: بجز سفر چهارم سیر سالک انفسی و باطنی هست که در سفر اولش از بطون ملکوت و جبروت و عالم اسماء گزر کرده به صقع ربوبی ورود پیدا می کند و تا مقام واحدیت اوج می گیرد و بعدش سفر سوم رو از اسماء تا اعیان ثابته طی می کند۔ علاوه ازین وقتی سفر چهارم رو سفر من الخلق الی الخلق بالحق عنوان می کنیم مراد از خلق اول اعیان ثابته در صقع ربوبی هست و خلق بعدش خلق خارجیست۔ لطفاً بفرمایید آیا درست متوجه شده ام۔ اگر مقدور باشد لطفاً با پاسخ کوتاه و مختصر بسنده نفرمایید۔ پیشاپیش خیلی سپاسگزارم۔
باسمه تعالی: سلام علیکم: برداشت خوبی است و البته باید مبانی آن روشن شود. حتماً میدانید که اسفار «من الحق الی الخلق» با زاویههای گوناگونی مطرح شده است. در این مورد خوب است به مقدمه شرح «منازل السائرین» جناب عبدالرّزاق کاشانی رجوع شود. بنده در جواب یکی از کاربران سؤالی فرموده بودند و جوابی داده شد که ذیلاً سؤال و جواب را خدمتتان ارسال کردم.
با عرض سلام و ادب خدمت استاد گرانقدر: حضرت علامه طباطبایی «رحمةاللهعليه» راجع به آیه ۲۲ سوره اعراف ميفرمايند: «همين كه از آن درخت چشيدند، عيبهايشان بر ملا شد: «فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْءاَتُهُمَا» به علت نزديكي به طبيعت، نقصهاي آنها پيدا ميشود، حالا هر چه بيشتر به آن نزديك شوند- به اميد بر طرف شدن نياز- نيازشان بيشتر ميشود». در کتاب شریف «هدف حیات زمینی آدم» توضیحات بسیار خوبی در این باره ایراد فرموده اید. با الهام از آن توضیحات و مطالعاتی که بنده در حال انجام آن هستم، برداشتی از این آیه شریفه داشتم که نظر جنابعالی را در این زمینه جویا هستم (اینکه آیا چنین برداشتی می تواند صحیح باشد؟): حکما و محققین در رابطه با ارتباط میان نفس و بدن بیان کرده اند که نفس با قطع نظر از تعلقی که به بدن دارد، «عقل» است و صفات عقلى، مَلكى است و به اقتضاى سرشت خود ناظر به كمال و ديار مناسب خود است كه: «العقل ما عُبد به الرحمن، و اكتسب به الجنان»... بدین سبب گرفتاری انسان به اخلاق و عاداتی که مانع از این اتصال به عالم اعلی می شود به سبب تعلقی است که بعد از کینونت عقلی خود به بدن می یابد. یعنی تا در عالم عقل و آن بهشت نزولی است غرق در تماشای جمال یار است اما به محض تعلق به بدن، گرفتار نقائص مزاجی خود می شود و تا بر اقتضائات این مزاج غلبه نکند و قوای حیوانی را تحت حاکمیت عقل به اعتدال نرساند در بند تعلقات بدنی و مادی خود گرفتار خواهد بود. حال سوال بنده این است که آیا این حالتی که برای آن موجود عقلی و مَلکی بعد از هبوط در عالم طبیعت پیدا می شود، به علت همان قاعده ای است که در این آیۀ شریفه ذکر شده؟ یعنی انسانی که در کینونت عقلی خود موجودی ربانی است، به علت نزدیک شدن به شجرۀ ممنوعه و کثرات عالم طبیعت، انسانی طبیعی می گردد که در طبیعت خود حائز نقص های مختلف است که همین نقائص مانع از شهود حق می گردد در حالی که در عالم قبلی این نقائص آشکار نبودند یا مزاحم وصل او به مبدآ ایجادی اش نمی شدند؟ همچنین: و آیا این تقریر صحیح است که چون هر موجودی مظهر اسمی از اسماء الهی است و این اسماء در مقایسه با اسم جامع الله دارای نقص می باشند، اگر از عالم وحدت و آن بهشت نزولی به عالم کثرت هبوط کنند، همین نقصی که در جامعیت اسمائی خود دارند در عالم طبیعت نمودار می شود و عدم اعتدال ناشی از نقص در مظهریت اسماء برای انسانی که مستعد ظهور همۀ اسماء است بصورت عدم اعتدال در مزاج و ترکیب جسمانی نمودار شده و او را به سوی عادات حیوانی و جاذبۀ مادی سوق می دهد؟ و انسان در مواجهه با این مزاج باید روشی را پیش بگیرد که نقائص مزاجی خود را با قاهریت و حاکمیت نفس بر آن به اعتدال نزدیک کند تا بدین صورت از تاثیر آن خلاصی یابد و نقص اسمائی خود را در فرصت حیات زمینی جبران نماید؟ با تشکر فراوان از شما استاد عزیز
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است و به همین جهت بعد از آنکه فرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويم» پس از آن میفرماید: «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلين» حقیقتاً انسان را در بالاترین قوام خلق کردیم، سپس او را به پایینترین پایینها ارجاع دادیم؛ این سؤال پیش میآید چرا خداوند اگر قوام ما را در ابتدا آن بالا بالاها قرارداده و سپس گرفتار پایینترین پایینها کرده است؟ عجیب است که میفرماید خودمان آنها را به «أَسْفَلَ سافِلين» ارجاع دادیم و پایین آوردیم. آیا این آیه خبر از آن ندارد که اگر مقام «أَحْسَنِ تَقْويم» را چشیدی، حال باید در دل یک تاریخ آشفته، «أَسْفَلَ سافِلينِ» هزار ساله را نیز تجربه کنی؟ تا ابر مردی بشوی به وسعت همهی عالم و همهی تاریخ. اینکه ما را در «أَسْفَلَ سافِلين» آورد، جز این است که میخواست ما در همهی عوالم حاضر باشیم؟
حتماً دربارهی چهار منزل عرفانی فکر کردهاید. منزل اول «سیر من الخلق الی الحق» است. سپس سیر «من الحق فی الحق» میباشد که انسان در این منزل چه عشقی با خدا میکند. اصلاً کاری به کار مردم ندارد. در سیر سوم که سیر «من الحق بالحق الی الخلق» است، سالک در عین حضور در عالم انوار، بنا است در عالم سافل نیز حاضر شود تا این عالم را نیز تجربه کند و تا اینجا سیر سالک جریان دارد تا سلوکش کامل شود و با نور خدا در جامعهی بشری حاضر گردد. ولی سیر چهارم مأموریت است برای هدایت بشریت و مربوط به نبوت و نبیّ میباشد، پیامبر میآید تا رسالت خود را نسبت به مردم انجام دهد و از این جهت در واقع نوعی مأموریت است. آنچه سلوک را کامل میکند منزل سوم است که انسان جرأت خطرکردن داشته باشد و در این جهان حاضر شود تا بداند بر مردم چه میگذرد. خداوند ما را نیافریده است تا شیخی باشیم در گوشهای پنهان. اگر فرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويم» و ما را در جایگاه خوب و خوشی آغاز کرد، مانند اوایل انقلاب و حالت خوشی که فضا را فرا گرفته بود ولی یک مرتبه در تهاجم فرهنگی و تهاجم نظامی قرارمان داد تا برای حضور در جهان، این سختیها و تنگناها را تجربه کنیم و آن تجربهی حضور خودمان در «أَسْفَلَ سافِلين» است ولی با حفظ هویت «أَحْسَنِ تَقْويم». در این حالت است که ظلمات به نور تبدیل میشود و انسان آتش را ابراهیم گونه برای خود گلستان میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمیکنم ترجمههای آن کتاب تفاوت چندانی با هم داشته باشند. از کتاب «کفر و ایمان» شروع بشود خوب است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خود بنده هم به صورت تخصصی وارد این امر نشدهام مگر به صورتهای پراکنده. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: زیرا وقتی پای افراط پیش آید، از نظام تعادل و حکمت خارج میشویم و نسبت ما با خدای حکیم، به هم میخورد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! در هر دو حال باید انسان به خودش نظر کند که عباداتش برایش به جای حضور قلب، صرفاً عادت نشود. از آن طرف اگر در ابتدای امر چندان حضور قلب برای او نیست، این را نباید حمل بر عادت کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: متوجه باشید خداوند است که روحها را هدایت میکند. لذا نباید چندان نگران بود. وظیفهی ما تذکر دلسوزانه به فرزندانمان است، بقیهاش را خداوند حلّ میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که هیچ غایتی نمیشود که مفقود باشد و از طرفی هیچ حرکتی بدون غایت نیست. پس در هر حرکتی، غایت آن حرکت، موجود است و اولیای الهی آن غایت را فرا رویِ خود مییابند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اموات در عالم برزخ در آن حدی که اذن دارند به سراغ زندگان میآیند و از احوالات خبر میدهند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به اصل قضیه که فکر کنیم مییابیم که در هر حال، دنیاگرایی با بحران همراه است و آخرتگرایی با آرامش. و اینکه انسان در آخرتگرایی با خودش درگیر میشود تا خود را شایستهی حضور در آن عالم بکند، نوعی تلاش مفید و نتیجهبخش است، برعکسِ تلاش دنیاگرایی که همواره با احساس نگرانی همراه است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خود آن بندهی خدا باید به خودش کمک کند. کتاب «آشتی با خدا» با دلایل عقلی با این افراد سخن گفته است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: علت در این موارد به معنای تجلی است و دوگانگی بین علت و معلول مطرح نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ایشان فرد مطلع و زحمت کشیده ای هستند و رویهمرفته مباحث ایشان مفید است. بحث در بعضی نکاتی است که بی پروا گفته اند و عده ای آن را بهانه قرار داده اند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر نظرتان باشد حضرت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» در رابطه با پیشنهادهای صلح بین ما و صدام که سازمان ملل مطرح میکرد فرمودند اولین قدم آن است که متجاوز مشخص شود. و بر این نظر خود تأکید کردند در آن حدّ که دبیر کل وقتِ سازمان ملل تسلیم نظر حضرت روح اللّه که روحِ این تاریخ است، شد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کاملاً همینطور است. سعی داشتم در جواب آن سؤال تذکری به سؤالکنندهی محترم داده باشم، انهم به صورت کاملاً اجمالی. اتفاقاً بعداً گفتم ای کاش متذکر آل سعود که مصداق سخن خانم هانا آرنت میباشد؛ میشدم. تأکید بنده آن است که وقتی در نظامی حقیقت یعنی توحید، به میان آید اساساً آن نوع تنگنظریها مطرح نیست، هرچند ما نیز بعضاً گرفتار آن نوع داعشیگریها هستیم، ولی کلیّت نظام، تقابل توحید با استکبار است و این است مأوای بشر امروز، و راز دفاع ما از انقلاب اسلامی در اینجا است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده «برهان صدیقین» جناب ملاصدرا در این مورد بسیار توانا است. کتاب «از برهان تا عرفان» همراه با شرح صوتی آن که هر دو بر روی سایت هست، إنشاءاللّه مفید خواهد بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید خود را مشغول امور متعالی و معارف قدسی نمود تا نفس امّاره و توهّمات، ما را مشغول نکند. خوب است سری به کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که بر روی سایت هست بزنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر اذن داشته باشید و شرایط دو تفکر طوری باشد که آن گرایشِ دنیایی فراهم باشد؛ آری! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال سیرهی ما باید سیرهی محبت به غیر باشد. به گفتهی جناب حافظ:
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد هرکه خاکِ در میخانه به رخساره نرُفت
در رسیدن به وادی محبّت و شور عشق، نهتنها باید دل در گروِ میخانهی شوق و محبت به دیگران داشت، بلکه باید خاکِ در میخانه را نیز با رخساریِ خود، جاروب کنیم. زیرا نوشیدن محبت که همان میّ عشق و زیرپاگذاردنِ خودبینی و خودخواهی است نیاز به جهش دارد، جهشی که به کلّی انسان از شخصیت تک بُعدیِ قبلی خود آزاد شود و تماماً به دوستداشتن فکر کند و در این راه، حاضر باشد خاک مسیری را که به دوستداشتن میانجامد، با مژهی چشم جاروب نماید حاکی از آنکه در اوج تواضع خود را در مسیر محبت قرار دهد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفتهی هایدگر در مقالهی «پرسش از تکنولوژی» همهی مشکل فرهنگ مدرن آن است که نمیگذارد تا طبیعت، عطای خود را به بشر عطا کند. در این مورد خوب است به صوت مباحث «ماهیت عقل تکنیکی» که بر روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً همینطور است. آری! در ماه رمضان شرایط چنین تجلیاتی بیشتر فراهم است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان نیّت صادق افراد را در نظر میگیرد متوجه میشود حتی اگر سخن اشتباهی بر زبان برانند و یا عمل باطلی انجام دهند، چون نیّتتان صادق است خدا از آنها میگذرد پس چرا ما با اعمال خود معجب شویم و اعمال و افکار بقیه را تحقیر نماییم؟ موفق باشید
هر مرد شتر دار اویس قرنی نیست / هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد / هر احمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلان پند مده خویش نیازار / زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست
با مرد خدا پنجه میفکن تو چو نمرود / این جسمِ خلیل است که آتش زدنی نیست
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت / خندیدن جلاد ز شیرین سخنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم / بیگانه برای تو برادر شدنی نیست
صد بار اگر دایه به طفل تو دهد شیر/ غافل مشو ای دوست که مادر شدنی نیست # مولانا
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همینطور است و با توجه به این امر: «خندیدن جلاد ز شیرین سخنی نیست» و بنا نیست ما در مذاکرات غیر مستقیم با جبهۀ استکبار امیدوار رفع مشکلات از طریق آنها باشیم، این عین سادگی است. قضیۀ ما در این مذاکرات غیر مستقیم، بیشتر نشاندادنِ شخصیت پنهانیِ جریان استکبار است تا همانطور که شهید آوینی عزیز متوجه شده است به جهان دیگری که جهان نظم استکباری نیست، فکر کنیم و به واقع «بیگانه برای تو برادر شدنی نیست». چه اندازه ساده و بیتاریخاند که گمان میکنند بناست استکبار با حفظ هویت استکباریاش تغییر کند. آری! همانطور که حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» فرمودند: «با امریکا روابط ایجاد نخواهیم کرد، مگر این که آدم بشود و از ظلم کردن دست بردارد و از آن طرف دنیا نیاید در لبنان، و نخواهد دستش را به طرف خلیج فارس دراز کند. (ر.ک. صحیفه امام ج 19 ص 95) آیا این آمریکا در حال حاضر دستش را از آن طرف دنیا به سوی لبنان و به خلیج فارس دراز نکرده است؟ پس در واقع ما در این مذاکرۀ غیر مستقیم رسالت بزرگی را دنبال میکنیم و آن هرچه بیشترنشاندادنِ شخصیت پنهانیِ استکبار است و در این رابطه میتوان گفت که رهبر بصیر انقلاب مانع آن نوع مذاکره نشدهاند. موفق باشید
سلام و عرض ارادت و توفیق روز افزون برای استاد گرامی و همه ی کسانی که در این جبهه فرهنگی فعالیت دارند. استاد دو سوال دارم اول اینکه نظرتان در مورد سخنران انقلابی (استاد احسان عبادی) چیه؟ و آیا اینکه در سخنرانی هایش بعضی از اساتید را تعریف و تمجید میکنند مثل رحیم پور ازغدی و بعضی اساتید را همینجور عیب و نقص هایشان را میگویند. مثل استاد پناهیان و رائفی پور و همیشه هم میگویند مبنای فکرتان را روی این اساتید نگذارید آیا این توصیه ها که میگن درسته؟ با تشکر دعای امام زمان بدرقه راهتان باشد
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در این مورد که میفرمایید اطلاعی ندارم ولی آنچه برای ما مسلّم است همه عزیزانی که در بستر اسلام و تشیع ذیل انقلاب و ولایت فقیه قرار دارند با همه تفاوتهایی که در بینشان هست، برای ما محترمند و وجود آنها حکایت از سعه انقلاب دارد در چهرههای مختلف. فراموش نفرمایید که انقلاب اسلامی راهی است به سوی اهدافی بلند و قدسی، حال هرکس در منزلی از منازل این راه حاضر است و در حال پیمودن بقیه راه است. بنده در عین ارادت بسیار به جناب استاد رحیمپور، در چهره اساتیدی همچون استاد پناهیان و استاد رائفیپور میبینم که به سوی کمالاتِ نهفته در انقلاب اسلامی در حرکتاند. چرا ما در امروزِ این عزیزان، فرداهایی که طلوع میکند را ننگریم؟ نظر شما را ذیلاً به روایت مشهور جناب مسروق جلب میکنم . موفق باشید
مَسْرُوقٍ قَالَ: دَخَلْتُ يَوْمَ عَرَفَةَ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع وَ أَقْدَاحُ السَّوِيقِ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ بَيْنَ يَدَيْ أَصْحَابِهِ وَ الْمَصَاحِفُ فِي حُجُورِهِمْ وَ هُمْ يَنْتَظِرُونَ الْإِفْطَارَ فَسَأَلْتُهُ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَأَجَابَنِي فَخَرَجْتُ فَدَخَلْتُ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ع وَ النَّاسُ يَدْخُلُونَ عَلَى مَوَائِدَ مَوْضُوعَةٍ عَلَيْهَا طَعَامٌ عَتِيدٌ [طعام عتيد: معدّ حاضر (لسان العرب- عتد- ج ۳ ص ۲۷۹)] فَيَأْكُلُونَ وَ يَحْمِلُونَ فَرَآنِي وَ قَدْ تَغَيَّرْتُ فَقَالَ يَا مَسْرُوقُ لِمَ لَا تَأْكُلُ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي أَنَا صَائِمٌ وَ أَنَا أَذْكُرُ شَيْئاً فَقَالَ اذْكُرْ مَا بَدَا لَكَ فَقُلْتُ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ تَكُونُوا مُخْتَلِفِينَ دَخَلْتُ عَلَى الْحُسَيْنِ ع فَرَأَيْتُهُ يَنْتَظِرُ الْإِفْطَارَ وَ دَخَلْتُ عَلَيْكَ وَ أَنْتَ عَلَى هَذِهِ الصِّفَةِ وَ الْحَالِ فَضَمَّنِي إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ يَا ابْنَ الْأَشْرَسِ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى نَدَبَنَا لِسِيَاسَةِ الْأُمَّةِ وَ لَوِ اجْتَمَعْنَا عَلَى شَيْءٍ مَا وَسِعَكُمْ غَيْرُهُ إِنِّي أَفْطَرْتُ لِمُفْطِرِكُمْ وَ صَامَ أَخِي لِصُوَّامِكُم» در روز عرفه بر امام حسین علیه السلام وارد شدم در حالیکه کاسه هایی از سَویق (غذایی خاص) در محضر امام و اصحاب ایشان بود و قرآن ها در منازلشان بود و منتظر افطار بودند پس، در رابطه با مسأله ای از امام سؤال کردم و امام جوابم را دادند سپس خارج شدم و بر امام حسن علیه السلام وارد شدم درحالیکه در منزل ایشان سفرهایی که غذای آماده بر روی آنها گذاشته شده بود قرار داشت که مردم می آمدند و از این غذا می خوردند و با خود می بردند پس امام علیه السلام مرا دید و من دگرگون شدم سپس امام فرمودند ای مسروق چرا از غذا نمی خوری پس من گفتم ای آقای من، روزه هستم و من چیزی را به یاد می آورم پس امام فرمودند آنچه را که برایت ظاهر شده بیاد آور پس گفتم پناه می برم به خدا از اینکه شما مذهب و عقیده دیگری را اختیار کرده باشید. یعنی امام حسین (ع) روزه بود و شما مفطر هستی. امام حسن (ع) میفرماید: آیا نمیدانی که خدای متعال ما را برای تدبیر امور امت فراخوانده است؟ اگر ما یک روش را در پیش گیریم، آنگاه راه و روش دیگری برای شما جایز نخواهد بود. من افطار می کنم تا هر که خواست افطار کند و برادرم روزه می گیرد، تا هر کدامتان خواستید روزه بگیرید.
با عرض سلام: در وحدت وجود میگوییم وجود امری بسیط است و صرف است و چون عدم تحقق ندارد وجود بینهایت است و ختم به حد عدم نمیشود. نتیجتا یک وجود بیشتر نداریم که نامتناهی وجودیست و موجودات دیگر به سبب آن وجود هستند و وجود آیتی و نشانه و سایه آن وجودند. آیا این اعتقاد من مشکلی دارد؟ حالا وقتی میگوییم «لا حول ولا قوه الا بالله» نتیجه اختیار ما چه میشود؟ اگر اختیاری که انسان دارد هم مخلوق خدا باشد آیا به جبر نمی انجامد؟ اگر اختیار جدای از خدا باشد وجود خدا محدود میشود اگر هم تحت قیومیت خدا باشد جبر ایجاد میشود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه در رابطه با «وجود» فرمودید، مطلب خوب و درستی است و با توجه به این امر، جناب علامه طباطبایی میفرمایند: «ما در مختاربودن، مجبور هستیم» یعنی وجودِ ما طوری است که «اختیار، ذاتیِ آن وجود است» و خداوند اختیار را به ما نداده است بلکه وجودی را به انسان داده که آن «وجود» در مقابل خود امکانات متفاوتی مییابد و همین، خود به خود منجر به اختیار میشود، در حالیکه برای حیوانات که امکانات مختلف در مقابل خود ندارند، وجودشان همراه با انتخاب و اختیار نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: میدانید که بازخوانی این موضوع مفصل است و غفلتهای تاریخی ما در زمان قاجار امری نیست که بتوان از آن چشم پوشی کرد. ولی آیا غرب به گفته دانشمندان و متفکران خود به جهت غفلت از امور قدسی و دیانت انبیاء، توانستند از آنهمه تلاش خود بهره بگیرند؟ و یا به قول خودشان در قرن نوزده گفتند خدا مُرد و در قرن بیستم متوجه شدند بشر مُرد. و اینجا است که از اواسط قرن بیستم گرایش به دین افزون شد و به قول میشل فوکو انقلاب اسلامی آمد تا روحی باشد در جهان بیروح. و در همین رابطه هانتیگتون نظریهپرداز آمریکایی معتقد است جهان آینده، جهان ایران و هند و چین است به جهت آنکه در کنار تفکر علمی بنای نفی امور قدسی را ندارند. موفق باشید