بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
20262
متن پرسش
سلام علیکم: استاد فکر کنم متوجه منظورم در سوال ۲۰۲۵۱ نشدید. ببینید؛ اتحاد عالم و معلوم در علم به خود مشخص است چون هم عالم خودم هستم هم معلوم خودم هستم، پس در واقع عالم همان معلوم است. ولی در علم به احساسات و تصورات خود، عالم خودم هستم ولی معلوم که احساس من است خودم نیستم بلکه فرع بر وجود من است. در اینجا عالم و معلوم یکی نیستند بلکه معلوم صفتی است برای عالم. تشکر. ببخشید وقتتان را می گیرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: توجه داشته باشید که در علمِ به احساسات هم، احساسات جزء علم انسان می‌شود و علمِ به خود همان علم به احساسات و تصورات خود است. زیرا در مجردات، عارض و معروض و وصف و موصوف همه در مقام اتحاد هستند. موفق باشید

19023

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: ممنون بابت پاسختون پاسخ: 19011 باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بعضاً عدم استجابت دعا به نفع ما است وگرنه شهداء و اموات دل‌سوزِ ما هستند. 2- چرا زندگی را طوری تعریف نکنیم که در همین موقعیتی که هستیم در مقام رضا قرار گیریم و بهشت‌هایی را در مقابل خود بگسترانیم؟! موفق باشید استاد این دلسوزی از کجا معلوم می شود با سکوت عذاب کشیدن ما عدم استجابت نفعی که در سکوته و نمی فهمی را چطور باید باور کرد؟ چطور تعریف کنم اگر توانش را داشتم انجام می دادم حتی نمی دانم چه کنم؟ حرف مردم، نیش و کنایه، ظلمی که شد، قهقه مستان آزارم میده. صوتی از شما را شنیدم، «پوچی چرا اضطراب به چه دلیل» گویا چند جلسه بود بقیه آن را از کجا بدست بیارم؟ در همون متن حرف پیرمردها الان می زنم، ناراحتم، احساس پوچی می کنم احساس مفید نبودن می کنم، ناراحتم از باورم، از دلسوزی هام، از خانوادم که هیچ، اما توقع این حالم نداشتم، توقع سکوت اهل البیت را نداشتم، توقع فریب خوردن از احادیث را نداشتم، توقع نداشتم. نمی تونم قبول کنم خدا بقیه را بیشتر از من دوست داره. نمی تونم قبول کنم ظلم و دروغ اشکال نداره! دل شکستن من اشکال نداره! وقتی بقیه را امتحان کردم نبود کدوم بهشت واقعا هست که برم باشه توهم نباشه، خسته شدم، خسته از خودم، از تقدیرم، از افکارم، از دنیا، چرا هستم؟ من که هیچ ندارم. جرا هستم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: زندگی را طوری تعریف کنید تا آن‌چه هستید را، راهِ زندگی با خدا بدانید و آرزوها را برای خود عمده ننمایید. آن فایل مربوط به کتاب «آشتی با خدا» است. کتاب روی سایت هست خوب است با آن رفیق شوید. رفیقِ بدی نیست. موفق باشید

18096
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: چرا خداوند در برخی آیات خودش را با «من» معرفی کرده و در برخی آیات با لفظ «ما»؟ مثلا می فرماید ما آسمان ها و زمین را آفریدیم. چرا همه جا من را بیان نکرده. پاسخ این سوال را برای بچه های ابتدایی می خواستم اگر می شود جواب قانع کننده ای بیان کنید. ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت حق آن‌جایی که می‌خواهند ما را متوجه کنند که کارها در یک نظام و با مجموعه‌ی علت‌ها انجام می‌گیرد، واژه‌ی «نا» یعنی «ما» را به کار می‌برند به همان معنایی که در روایت داریم: «ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها» خداوند إبا دارد که امور را به جریان بیندازد مگر از طریق علت و سبب خاصش. و آن‌جایی که حضرت حق می‌خواهند ما را متوجه کنند که اراده‌ی او ماورای همه‌ی علت ها و سبب‌ها در صحنه است، امور را به خود نسبت می‌دهد. موفق باشید 

16494
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز در کتاب تاریخ فلسفه غرب، فرمودید که هگل وجود را تابت نمی داند، بلکه برای آن صیرورت قائل است. آیا این به معناى انفعالي دانستن وجود نيست؟ ممنون
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است؛ البته هگل حقیقت را در صورت انسان ظاهر می‌بیند و این غیر از حقیقتی است که آموزه‌های دینی مدّ نظر دارد. جناب آقای دکتر علی امیرخانی چهار جلسه در موسسه‌ی روزگار نو در رابطه با هگل نکات ارزشمندی را مطرح کرده‌اند، خوب است که آن مباحث را از آن موسسه تهیه نمایید. موفق باشید

28658

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: مطلبی خواندم با این مضمون «پیامبر با بچه ها بازی می‌کرد حتی موقع نماز جماعت بگونه ای که مثلا هنگام قیام بچه را با با یک دستشان می‌گرفتند و هنگام سجده بر زمین می‌گذاشتند و....» از طرف دیگر فرمودید روایت هست که از ورود بچه ها به مسجد جلوگیری شود، بدلیل اینکه فضای ملکوتی و آرامشی که در مسجد باید باشد از بین نرود. این دو چگونه با هم جمع می‌شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در آن روایات که می‌فرماید بچه‌ها را به مسجد راه ندهید؛ یعنی بچه‌های کوچه که بدون همراهی والدین وارد مسجد می‌شوند و شلوغ می‌کنند. موفق باشید

28239

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: روش کار حضرتعالی در مطالعه چگونه است من مطالعاتم بازده لازم را ندارد بسیار پراکنده خوانی می‌کنم و درصد فراموشی بالاست درک مطلب بسیار بالایی دارم بنحوی که بعضا مطالب ابن عربی را بدون اینکه پیش نیازهایش را خوانده باشم تا حدودی می‌فهمم و معتقدم حرف را باید از زبان محی الدین شنید یا اوایل کتاب هستی و زمان هایدگر را می‌خواندم و تا حدی متوجه می‌شدم ولی اگر الان بگویند که مطالب آن دو بزرگ را تقریر کنم عاجزم. این در جریان تفکر نیز تاثیر می‌نهد بنحوی که به خود که رجوع می‌کنم احساس می‌کنم که از علم تهی هستم مگر اینکه در بحث با دیگری آن شخص بتواند مطالب را از نهادم بیرون کشد و فقط در بحثست که تفکرم جولان می یابد والا فیلم نفسه ساکنست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را سری بزنید شاید کمک‌کار باشد به‌خصوص قسمت دوم کتاب. موفق باشید

27553
متن پرسش
چرا امثال شمر با یک عمر نماز و روزه جهنمی می شوند و امثال وهب نصرانی با این که عمری نماز نخوانده اند و حتی مسلمان نبوده اند بهشتی می شوند؟ نقش تربیتی عبادات مثل نماز چه می‌شود که باعث نجات این افراد نشد؟ یا شیطان با شش هزار سال عبادت چرا عاقبتش این شد؟عبادت چه ویژگی باید داشته باشد که در عبادت شیطان نبود؟ ممنون از شما
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده آن است که انسان بداند چه چیزی را در زندگی جستجو می‌کند. شیطان دائماً خود را می‌دید و جهانش در محدوده‌ی تنگِ خودبینی‌اش بود. ولی انسان‌های فرهیخته در جهانی هستند که حضرت حق در صحنه می‌باشد و نه خودشان. ماه رمضان و عبادات برای کسانی مفید است که متوجه باشند رحمت الهی با گشودگی خاص آن در صحنه است تا کیفیتی ماورای کمیت‌ها برای انسان به ظهور آید. موفق باشید

27309

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و عرض ادب و احترام و تشکر فراوان: ۱. در یکی از سئوالات اشاره به دوره خودسازی از جانب شما شده بود منظور چیست؟ ۲. مباحثی از شما که موجب افزایش محبت به خداوند متعال می شود را معرفی بفرمائید. خیلی ممنون از لطف شما.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. بنده چیزی از جانب خود ندارم، بیشتر به تفسیر المیزان و روایات «اصول کافی» و «تحف‌العقول» ارجاع می‌دهم. ۲. کتاب «فرزندم؛ این‌چنین باید بود» آن‌شاءاللّه کمک می‌کند. موفق باشید

26993

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: آیا به نظر شما سیر مطالعه المیزان را از ابتدا شروع کنیم تا آخر یا سیر تفسیر شما که از سوره زمر شروع می شود را ابتدا کار کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا خوب است «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» کار شود. موفق باشید

26418

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد جان: ۱. در مورد اذکار برای حیات قلب پرسیدم. فرمودید کتاب صلوات شما را مطالعه کنم. از طرفی در کتاب فعلیت& شما می فرمایید امام فرموده دل را عادت به ذکر لا اله الا اِلله بدین تا صورت اخیر نفس شود حالا به نتیجه نرسیدم که کدام ذکر را برای ذکر غالب ام انتخاب کنم که قلبم بیشتر در صحنه باشد و دائم الحضور؟ ۲. نظرتون در مورد ذکر «یا حی یا قیوم» یا من لا اله الا انت» که علامه حسن زاده اکثار آن رو موجب حیات قلب می دونه؟ ۳. آیا صلوات از اذکار دیگر جامع تر است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. اگر با کتاب «صلوات» مأنوس شوید به آن نتیجه که دنبال می‌کنید إن‌شاءاللّه می‌رسید. ۲. بسیار عالی است. ۳. آری! ولی نفیِ بقیه‌ی اذکار نمی‌کند. موفق باشید

25760

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد عرض ادب و خدا قوت: استاد عزيز اين مباحث جناب فياض با عقل و تاريخ همخواني و مطابقت دارند؟ چطوري جواب اين دست ادعاها را بدهيم؟ كتابي، مقاله اي، سخنراني پيشنهاد ميدين؟ فیاض با اشاره به فرقه‌ی اسماعیلیه، گفت: خدا از اسماعیلیه نگذرد؛ فرقه‌ی اسماعیلیه و حسن صباح و بقیه‌شان باعث شدند که اندیشه‌ی متفکرانه‌ی فارابی ادامه پیدا نکند و نتیجه هم این شد که آقای ابوعلی سینا بیفتد به چنگ نوافلاطونی؛ در حالی که فارابی کاملا حواسش جمع بود و تحلیل تاریخی را انجام داد؛ متاسفانه این انحرافی که اسماعیلیه ایجاد کرد تا امروز ادامه دارد و تاریخ ما تبدیل شد به اسطوره و تعریف و بازسازی و پیشرفتی که ترسیم کردیم هم تبدیل شد به اتوپیا، یعنی ناکجا آباد!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جریان اصل صحبت استاد نیستم. موفق باشید

24937

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم استاد جان: وقتتون بخیر. وقتی نفوس برزخی به ملاقات یکدیگر می روند و به بهشت یکدیگر وارد می شوند، بهشت طرف مقابل را به همان صورتی می یابند که برای طرف مقابل هست یا برحسب ظرف نفس خودشان؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: امکان هر دو حالت هست بستگی به نحوه‌ی آمادگیِ نفس‌ها دارد. موفق باشید

24428
متن پرسش
استاد عزیز سلام: آیا این متن در باب رابطه نفس و بدن کاملا صحیح است؟ تقریر نظر صدرالمتألهین در بـاب رابطـه نفس و بـدن در فلسفه ملاصدرا، آن دو گانگی و ثنویّت میان نفس و بدن بکلّی زایل گردید و هرگونه توهّم جدایی و انفکاک وجودی بین اینها از بین رفت؛ زیرا از نظر ملاصدرا مغایرتی آنچنانی میان نفس و بدن وجود ندارد؛ بلکه ادامه وجود بدن است که پس از آنکه بدن عوالم جمادی و نباتی و حیوانی را پشت سر گذاشت و وجودش را کاملتر نمود در این هنگام، همچون مراحل سابق، آماده قبول فیض حقّ تعالی می شود و چون در این مقام، اشرفیتی پیدا کرده و قدم فراتر گذاشته است لذا کمالی که در این هنگام بر او افاضه می شود از سنخ دیگر است؛ کمالی است که در مسیر تحوّل ذاتی اش به آن اعطا می شود. بنابراین از نظر این حکیم الهی هیچ ناآشنایی میان نفس و بدن وجود ندارد زیرا اینگونه نیست که یک موجود مجرّد خلق شود و مأمور اداره کشور تن باشد بلکه در واقع یک وجود است که از جسم عنصری شروع می شود و با تحوّل ذاتی و حرکت جوهری در مسیر تکامل می افتد و در هر مرتبه ای بمناسبت آن مقام، فیض لایق از جانب واجب الصور بدان إفاضه می شود تا اینکه پس از گذر از عالم حیوانیت که إنتهای مراحل و سفرهای قبلی است باز فیض و کمالی مناسب به آن إفاضه می شود و این کمال که همان نفس باشد هر چند از مراحل قبلی کاملتر است ولی باز خیلی ضعیف است. موجودی است که می توان گفت این موجود، نهایت صور مادّی و بدایت صور ادراکی است و بعبارت دیگر، آخرین قشر جسمانی و اوّلین دانه و مغز روحانی است که استعداد رسیدن بمقام بسیار متعالی را دارد و از طریق حرکت جوهری به آنچه که اندر وهم نمی گنجد می رسد. بنابراین یک نوع اتّحاد خاص بین نفس و بدن حاکم است نه اینکه جدا از هم و بیگانه از یکدیگر باشند و بعد با هم اُنس بگیرند؛ بلکه در واقع یک وجود است که در تحوّل جوهری اش واجدِ کمال خاصی بنام نفس شده است؛ و پس از این مقام هم با حرکت جوهری بصورت کاملاً هماهنگ بحرکت خود ادامه می دهد و آن دو کمالات بالقوه شان را تدریجا بفعلیّت می رسانند تا اینکه بمرتبه ای می رسند که جمله، جان می شوند و کلیه بالقوه ها بفعلیّت می رسند. مکتب صدرالمتألهین دراین زمینه چنین تعلیم می دهد: آنچه باید دانسته شود این است که انسان در اینجا مجموع نفس و بدن می باشد و این دو علی رغم اختلافی که در مقام و منزلت دارند، هر دو به یک وجود، موجودند. گویا شی ء واحدی هستند که دارای دو جنبه است: یکی متبدّل و نابود شونده، همچون فرع؛ و دیگری ثابت و باقی چون اصل؛ و هر اندازه نفس در وجودش کاملتر شود، بدن لطیفتر می گردد و اتصالش به نفس شدیدتر می شود و اتحاد میان آن دو، قویتر؛ تا اینکه وقتی وجود عقلی گردید بدون هیچ مغایرتی، یک چیز شود. (همان، الجزء الثانی من السفر الرابع، الباب التاسع، فصل(۴)، ص ۹۸ ). أحدی در این امر شکّ ندارد که نشئه تعلّق به بدن غیر از نشئه تجرّد از آن می باشد؛ چگونه می تواند شکّ کند و حال آنکه نفوس در این نشئه بدنی بگونه ای می گردند که هر کدام از آن به بدنی مرتبط می شود و بصورت اتحاد طبیعی با آن متّحد می گردد و از اتّحاد طبیعی آن دو، یک نوع طبیعی به حیوانی حاصل می شود و در نشئه عقلی هنگام إستکمالش با عقل مفارق متّحد می گردد. (همان، الباب السابع، فصل (۳)، ص ۳۵۲ ) بنابراین از نظر صدرالمتألهین رابطه نفس و بدن إتحاد طبیعی و علاقه لزومی است و به هیچ وجه پیوند و ارتباط آن دو، جبری و ساختگی نمی باشد. باز در این زمینه می فرماید: حقیقت این است که بین نفس و بدن، علاقه لزومیّه حاکم است ولی نه مثل معیّت متضائفین و نه مانند معیّت دو معلولِ علّت واحد در وجود، که بین آن دو رابطه و تعلّقی وجود ندارد. بلکه مانند معیّت و همراهی دو شی ء متلازم بگونه خاص، مانند مادّه و صورت؛ و تلازم بین آن دو همچون تلازم میان هیولای اولی و صورت جسمیه می باشد. پس هر کدام از آن دو نیازمند به دیگری است بگونه ای که به دور محال منتهی نمی شود. پس بدن در تحقّقش به نفس نیاز دارد ولی نه به نفس مخصوص بلکه به مطلق آن (مراد از مطلق نفس یا حقیقت عقلیه آن می باشد یا مراتب نفس در مسیر استکمال جوهری که دارای اصل محفوظ می باشد (الاسفار، همان، ص ۳۸۲، تعلیقه حکیم سبزواری) و نفس هم به بدن نیازمند است ولی نه از حیث حقیقت مطلقه عقلیه اش بلکه از جنبه وجود تعیّن شخصیّه و حدوث هویّت نفسیه اش. (همان) پس باید دانست که میان نفس و بدن صرفا معیّتی همچون معیّت سنگ قرار گرفته در کنار انسان، نمی باشد بلکه نفس صورت کمالی برای بدن می باشد و ترکیب میانشان طبیعی است (همان، ص ۳۸۴-۳۸۳ ) و نفسیّت نفس مانند پدر بودن پدر و فرزند بودن فرزند و کتابت نویسنده و مواردی از این قبیل که می توان آنها را بدون آن اضافه در نظر گرفت نمی باشد؛ زیرا ماهیّت، بنّا و برای خود وجودی دارد و برای بنّا بودن وی نیز وجودی دیگر است و جهت انسانیّت وی بعینه جهت بنّا و بودن وی نیست، اوّلی (انسانیّت) جوهر است و دوّمی (بنّا و بودن) عرض نسبی؛ و حال آنکه نفس چنین نیست. نفسیّت نفس همان نحوه وجود خاص آن می باشد و اینطور نیست که ماهیّت نفس وجود دیگری دارد که نفس بحسب آن، نفس نمی باشد مگر پس از إستکمالات و تحوّلات ذاتی که در ذات و جوهر نفس واقع می شود و در این هنگام پس از بالقوّه عقل بودن، (بالفعل) عقلی فعّال می گردد. (همان، ص ۱۲ و ۱۱ ) پس از همه این توضیحات به این نتیجه رسیدیم که از نظر صدرالمتألهین نفس و بدن، رابطه اتّحادی طبیعی دارند و موجودی بوجود واحد می باشند و در واقع یک چیز است که در حرکات جوهری خودش از دنیای سه بعدی و چهار بعدی حرکت می کند و به دنیای بی بعدی می رسد یعنی دنیایی که نه طول دارد و نه عرض دارد و نه عمق و زمان. این دو در حقیقت، مراتب نقص و کمال حقیقت واحدی هستند و روح مانند یک جسم حادث می شود و مانند یک روح باقی می ماند. (مطهّری، مرتضی، مقالات فلسفی(۲)، ج اوّل، انتشارات حکمت، تهران ۱۳۶۹، ص ۱۸ و ۱۷ ).
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکاتی که فرمودید نکات خوب و ارزشمندی است. علاوه بر این با نظر به علم نفس ناطقه به بدن و تدبیر بدن توسط نفس، موضوعِ استکمال نفس پیش می‌آید و این‌که در نهایت، نفس بدن را به عنوان ابزاری که دیگر نیاز ندارد رها می‌کند و لذا در این مورد دیگر موضوع یگانگی بین نفس و بدن در میان نیست. موفق باشید

24300

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: سوال ۲۴۲۴۳ رو پاسخ نفرمودید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به صورت شخصی به ایمیل‌تان جواب داده شد. موفق باشید

18449
متن پرسش
با سلام: با آرزوی غفران برای حادثه دیدگان ساختمان پلاسکو تهران و صبر برای بازماندگان. استاد گرامی از بعد معنوی چطور می توان از اینگونه حوادث در زندگی شخصی جلوگیری کرد؟ آیا اینگونه حوادث مصداق آیات 32 تا 44 سوره مبارکه کهف می باشد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که نظام الهی نظامی است حکیمانه، هر اندازه انسان به حادثه نزدیک باشد بهتر می‌تواند بفهمد حکمت کارها چیست؟ و لذا به راحتی نمی‌توان مصداقِ این حادثه را جریانی دانست که در آیات فوق مطرح است. موفق باشید

16946

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: سوال ۱۶۹۰۹ در سوالات موجود نیست!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  به صورت شخصی به ایمیل جنابعالی ارسال شده است. موفق باشید

30835
متن پرسش
سلام علیکم استاد: در حدیث عنوان بصری در بندی گفته شده که شخص باید تدبیر امور خود را به خدا بسپارد. در سخنان اولیا هم شنیده میشه که فرد نباید برای خودش تدبیر کند. استاد من این سخن را قبول دارم و نمی‌دانم در عمل و در طول روز چطور باید امور را به خدا واگذار کنم و تدبیر امور خود را انجام ندهم. این که گفته می‌شود فرد باید امور را به خدا واگذار کند و تدبیر نکند یعنی چه؟ آیا برای مثال اگر مریض شوم نباید دکتر روم؟ یا اگر مشکلی پیش آمد در پی حل آن برنیایم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: امور را در بستر حضور در سنن الهی و وظایف شرعی باید به خدا واگذار کرد تا آنچه حضرت حق در دل انجام آن وظایف صلاح می‌داند، عطا فرماید. موفق باشید

30327
متن پرسش
سلام به استاد گرامی: حتماً در جریان هستید که عده‌ای در شهر اصفهان در روز ۲۲ بهمن شعار توهین آمیز بر علیه رئیس جمهور دادند. با این‌که بنده به شدت نسبت به اعمال و افکار آقای روحانی ناراحت هستم ولی فکر می‌ کنم این کار خوبی نبود. ولی بعضی از دوستانی که طرفداری از انقلاب و رهبری می کنند به صورتی آن کار را یا تأیید می کنند و یا رد نمی کنند. نظر جنابعالی در این مورد چیست؟
متن پاسخ


باسمه تعالی: سلام علیکم: همه‌ی ما دیدیم و شنیدیم که اخیراً رهبر معظم انقلاب در آبان‌ماه انتقاد را غیر از هتک حرمت دانستند و افزودند: «هتک حرمت در میان مردم حرام است و نسبت به مسئولان بیشتر، بخصوص در میان مسئولان بالای کشور.»  و در آن صحنه این افراد مستقیماً خواسته یا ناخواسته مقابله‌ی مستقیم با رهبر انقلاب کرده‌اند و کار تا آن‌جا ظالمانه است که دشمنان انقلاب از یک طرف خوشحال شدند که چگونه سخنان رهبر انقلاب حتی در بین طرفداران‌شان نافذ نیست و به خوبی با نفوذ در جمع مدعیان طرفدار رهبری می‌توان برنامه‌ای علیه رهبری شکل داد. و از طرف دیگر بسیاری از مردم ایران نسبت به جبهه‌ای که این افراد، خود را به آن جبهه منتسب می‌کنند، بدبین می‌شوند و اگر باز دوباره ما در انتخاب آینده شکست خوردیم، ریشه‌اش را باید در چنین تندروی‌های سیاهی دانست که به اسم نیروهای انقلاب، بهانه‌ای این‌چنین خطرناک به دست رسانه‌های بیگانه می‌دهند. حقیقتاً هرچه تا حال ضربه خورده‌ایم، از دشمنان بیرونی نبوده، از ظلمی است که این افراد نادان بر سر ما می‌آورند. حرکات این‌ها را مقایسه کنید با سعه‌ی صدر رهبر معظم انقلاب «حفظه‌الله‌تعالی» که موجب دلگرمی و امیدواریِ بسیاری از مردم حتی مردم عادی شده است. آیا مردم نباید نگران باشند که آینده انقلاب ممکن است به دست این افراد بیفتد؟!! باز به یاد سخن سردار جان‌ها افتادم که فرمود: «رهبر انقلاب مظلوم است». آری! بین کسانی مظلوم است که مدعی طرفداری از آن مرد الهی هستند و باز مظلوم است نزد کسانی که این کار را در راستای دفاع از سخن مقام معظم رهبری تقبیح می‌کردند و نکردند. مگر رهبر معظم انقلاب نفرمودند: «باید حرمت رؤسای سه قوه و مسئولان کشور که در عرصه خدمت رسانی به مردم هستند، حفظ شود.» یا این افراد، کاری به آنچه رهبر معظم فرموده‌اند ندارند و اساساً سخن ایشان را دنبال نمی‌کنند و نسبت به سخن رهبر انقلاب جاهلند، که چرا خود را به ایشان نسبت می‌دهند. و اگر می‌دانستند رهبر انقلاب چنین امری فرموده‌اند، باید پرسید پس چرا امر ایشان را زیر پا گذاشتند؟ آیا شایسته نیست که قلب انسان نسبت به کار این افراد جریحه‌دار شود؟! از آن جهت که این کار، مقابله‌ی مستقیم با اصل و مبنای نظام است؟ موفق باشید   

26967

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: سال نو را خدمت استاد عزیز تبریک عرض می کنم: با توجه با شناختی که استاد از بنده و سطح علمی ام دارید آیا برای بنده قبل از ورود به عرفان فلسفه هم نیاز هست کار کنم؟ اگر نیاز نیست چرا؟ یعنی برای بنده نیاز نیست یا برای همه فلسفه پیش نیاز فصوص نیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رویهمرفته اگر کلیّاتی از فلسفه در حدّ مباحث «معرفت نفس» و آنچه در شرح کتاب «از برهان تا عرفان» بدانید، راحت‌تر جلو می‌روید. موفق باشید

25208

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام و احترام: وقت بخیر. استاد من خیلی پیشرفت معنویم سریعه. نظم ندارم در معنویات و بلد نیستم از این استعدادم چطوری بهره کامل ببرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم اگر سری به کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» بزنید، راه‌هایی در مقابل شما گشوده می‌شود. موفق باشید

24767
متن پرسش
با عرض سلام: بنده هر موقع رو به مطالعه کتب معرفتی مخصوصاً کتب شما می آورم همین که دارم و به جاهایی می رسم که احساس می کنم دارم به سکوی پرتاب نزدیک میشم، یک دفعه افکار مزاحم و شکاکیت میاد سراغم به گونه ای که خودمم متحیر میشم که این فکرها دیگه چیه، و حس از خودم می پرسم چرا این فکرها الان اومده سراغم؟ حالا که دارام به جاهای خوب می رسم، این حیرت و چراها و این افکار بدجور منو آزار میده و یجوری قبض روحی و اضطراب در من ایجاد می‌کنه و منو از مسیر اصلی منحرف میکنه، نمیدونم چیکار کنم که بتونم از این فکرها و اوهام و شکیات عبور کنم، چون مطمئنم اگه عبور کنم حتما به اوج می رسم، نمیدونم القا این افکار و این شکاکیت از طرف شیطانه یا نه خود نفس اماره منه که میخواد منو از مسیر منحرفم کنه و یه جور یاس و نا امیدی و سوءظن به خداوند در من ایجاد کنه، خلاصه نمی‌دونم چطور از این افکار و وهمیات و شکاکیت عبور کنم، لطفا بنده رو راهنمایی بفرمایید و یه راه حل اساسی جهت عبور از این حالت سرگردانی و اضطراب و حیرت پیش پای بنده قرار بدید، در ضمن بنده کتاب ادب عقل و خیال و قلب رو هم خوندم. بسیار ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته‌ی جناب مولوی: «آب گِل خواهد که بر دریا رود / گِل گرفته پای او را می‌کشد». معلوم است وقتی بناست حرکتی صورت بگیرد، خُلقیاتِ قبلی سر بر می‌آورد و خود را نشان می‌دهد. اگر آب، قصدِ رفتن به سوی دریا را نمی‌کرد که گِل، خودنمایی نمی‌نمود! این شک‌ها و سوء ظن‌ها اگرچه بد است ولی حکایت از این دارد که حرکتی در حالِ صورت‌گرفتن است. همت کنید، آرزوهای دنیایی را کم کنید، کینه‌ها را از دل بیرون کنید، از پرحرفی خودداری نمایید؛ إن‌شاءاللّه امکانِ ادامه‌ی راه فراهم می‌شود. موفق باشید

24065

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: طاعاتتان مقبول درگاه حق. استاد جان، فرمودید خداوند آیات مربوط به ولایت رو در بین آیاتی با موضوعات دیگر قرارداده. در آیه اکمال دین که بین بحث ذبح و ...است خداوند فرموده «الیوم اکملت لکم دینکم» ‌بحث اتمام نعمت می شود که در واقع اینگونه مستفاد می شود که نعمت ولایت مساوی با تمام کردن نعمت است. حال استاد جان در آخر آیه ۶ که به موضوع وضو و... می پردازد آمده است «لَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» در واقع دوباره از تمام کردن نعمت صحبت شده که ظاهرا به خاطر آموزش امر تطهیر بدنی است، استاد سوال من این است که چگونه است وقتی خدای متعال بحث تمام کردن نعمت رو برای نزول امر ولایت لحاظ کرده حال همان تمام کردن نعمت رو برای آموزش وضو و غسل هم آورده. این دو موضوع در سطح همند؟! خب اینگونه شاید آنچه اهل سنت معتقدند که «الیوم اکملت لکم» هم برای آموزش احکام ذبح و گوشت و...است. ممنون میشم راهنمایی فرمایید.
متن پاسخ

 

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد خوب است که در رابطه‌ با آیات ۳ و ۶۷ سوره‌ی مائده، به تفسیر المیزان رجوع شود. موفق باشید

22792

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: در کتب شما طوری برداشت می شود که مردم دنیا اکثرا از حقیقت ناب بی بهره اند. آیا مشابه علامه حسن زاده ها به شکلهای متفاوت و با ادیان متفاوت در جهان زیاد نداریم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از طرفی بسیاری از مردم به دنبال حضرت حق‌اند، باید به آن‌ها کمک شود که او را بیابند و بشناسند و با او به‌سر ببرند. موفق باشید

20727
متن پرسش
استاد گرامی سلام علیکم: هرچند می دانم مصدع اوقات شریف و باعث ناراحتی می شوم ولی اگر ممکن است در خصوص سوال 20692 توضیحات بیشتری عنایت فرمایید، گره ذهنی بنده در این موضوع بازنشده است. جنابعالی در پاسخ فرموده اید وقتی همه بالقوه ها بالفعل می شود دیگر زمانی باقی نمی ماند. همین کلمه وقتی خودش نشان دهنده زمان است و دیگر اینکه چه اشکالی پیش می آید بعنوان مثال گفته شود ساعت 8 صبح روز فلان سال تمام بالقوه ها بالفعل می شود؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید ما الفاظ را عموماً در زمان اداء می‌کنیم، ولی در عالم غیب و قیامت به این معنا زمان نیست، هرچند نسبت‌ها در عین احاطه‌ی ما در میان است. در نظر بگیرید کسی در چاه قرار دارد و چیزی دایره‌شکل که هر قسمت آن به رنگی است در دهانه‌ی چاه در حال چرخش است، لذا آن کسی که در چاه است در یک زمان قسمتی از آن دایره را زرد می‌بیند و در زمان دیگر قسمت دیگر دایره را سیاه می‌بیند. در حالی‌که آن کسی که در بالای چاه به آن دایره نگاه می‌کند، همه‌ی آن قسمت‌ها را یک‌جا می‌بیند در عین آن‌که به یک معنا تقدم و تأخر را در رنگ‌ها مدّ نظر دارد. به این معنا که یک قسمت زرد است و قسمت بعدی سیاه است. ولی این قسمتِ بعدی در عین آن‌که بعد است با قسمت قبل و قسمت‌های دیگر، همه در منظر او حاضرند. داستان تقدم و تأخرِ حادثه‌ها در قیامت از این قرار است. در ضمن خوب است به سؤال شماره‌ی 20730 رجوع فرمایید. موفق باشید  

20605
متن پرسش
سلام استاد: در کتاب عقل و ادب فرمودید که یکی از تنگناهای تاریخی «بی فکری» است. که باعث می شود همدیگر را درک نکنیم. که راه به تفاهم رسیدن را رجوع به ولی الله دانستید. سوالی که برای من پیش آمد اینکه اگر کسی ولایت را قبول نداشته باشد نمی شود با بحث و گفتگو با او به تفاهم برسیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره تفکر مبنا می‌خواهد و از طرفی تفکرِ حقیقی تاریخی است. کسی که تاریخ خود را نمی‌شناسد و نمی‌داند در چه زمانی زندگی می‌کند، چگونه می‌تواند تفکر تاریخی داشته باشد. اطلاع از موضوعات انتزاعی که تفکر نیست. موفق باشید

نمایش چاپی