بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
17634
متن پرسش
سلام علیکم: حضرت استاد وقتی می گوییم بنده در سلوک شکست سنگین خورده ام و از این رو ناامید از رسیدن به قرب الی الله هستم، در پاسخ می گویند: ناامید نباش و باز توبه کن و تلاش کن. اما این پاسخ ها تحریک کننده نیست و انفعال پدید آمده را رفع نمی کند. لطفا راهنمایی دیگر بفرمائید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر قرآن نفرمود: «لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ (87)/یوسف) از مددهای الهی هرگز مأیوس نباشید و تنها کافران‌اند که از کمک‌ها و نسیم‌های پروردگارشان مأیوس‌اند. پس «بیا ای دل که امشب در بکوبیم / بیا این‌بار محکم‌تر بکوبیم». خود را جمع و جور کنید و با جدّیت تمام سیر مطالعاتیِ روی سایت همچون یک طلبه دنبال کنید، بدون آن‌که گرفتار آرزوهای بلند باشید. موفق باشید

16602

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: استاد عزیز در داستان دیدار حضرت موسی (ع) و خضر نبی (ع) که محل سکونت خضر نبی مجمع البحرین ذکر شده، منظور از مجمع البحرین چیست؟ و اینکه آیا تاویلی دارد؟ ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌رسد تأویلی در میان باشد و مجمع‌البحرین محل جمع دو بحرِ معرفت ظاهر موسوی و باطن خضری باشد. موفق باشید

16551
متن پرسش
با سلام: میشه لطف بفرمایین در مورد محدوده ی تقدس جایگاه روحانیت صحبت نمایید؟ شما به خوبی خبر دارین که عده ای طلبه ی ناچیز از این جایگاه سوءاستفاده های زیادی کرده اند که باعث ضربه زدن به دین شده. بهتر نیست تقدس زدایی از روحانیت انجام بشه؟ مگه روحانیون معصوم هستند که برای اونها تقدس قائل بشیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هیچ‌یک از روحانیون، به خودی خودشان تقدسی ندارند. قداست به علمِ توحید و عمل به آن است. باید جامعه به آن‌چنان کمال و رشدی برسد که بدون دلیل برای کسی قداست قائل نباشد. موفق باشید

16198

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم استاد: خسته نباشید. استاد شما در علم شریف هیئت و نجوم هم کار کرده اید یا خیر؟ حضرت علامه حسن زاده آملی دو جلد کتاب در علم شریف هیئت تدوین کرده اند. آیا درس گرفتن این دو جلد کتاب بهتر است یا اینکه سیر درسی علم هیئت که در حوزه ی قدیم درس گرفته می شد را برویم درس بگیریم؟ در حوزه ی قدیم در علم هیئت (تشریح الافلاک - فارسی هیئت قوشچی - شرح چغمینی - واکر مانالائوس و اکر سائوذوسیوس و مجسطی و ...) را درس می گرفتند. دو جلد کتاب هیئت و نجوم حضرت علامه جایگزین کدام یک از این کتاب ها می تواند باشد؟ اگر خودتان نمی دانید کسی را می شناسید که این سوال را بتوانم اینترنتی بپرسم؟ بنده طلبه مشهد هستم و کسی در مشهد یافت نمی شود معمولا که این طور مباحث را کار کرده باشد و اگر هم باشند معمولا کسی آنها را نمی شناسد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتش نه خودم در این مورد کار کرده‌ام و نه صاحب‌نظری را می‌شناسم که شما بتوانید به آن رجوع کنید، مگر علمایی مثل آیت اللّه جوادی و آیت اللّه حسن‌زاده. موفق باشید

14914
متن پرسش
سلام استاد عزیز: اگر مرگ کسی فرا رسد حال یا مرگ طبیعی باشد و یا اخترامی، آیا شعور نفس ناطقه است که تعیین می کند که مرگ بصورت مبتلا شدن به یک بیماری باید باشد و یا مثلا در اثر یک تصادف که بدن متلاشی شده و غیر قابل استفاده گردد و یعنی نفس خودش شرایط را برای ترک بدن فراهم می کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمی‌کنم. شاید موضوع را بتوان به تقدیر الهی نسبت داد از آن جهت که تقدیر الهی در نسبت با شخصیت انسان سرنوشت انسان را مقدّر می‌کند. موفق باشید

14505
متن پرسش
با عرض سلام و عرض تشکر خدمت استاد گرامی: منظور از ملایکه ی عالم ماده با توجه به اینکه عالم ماده نازل ترین مرتبه ی عالم است آیا همین مخلوقات عالم ماده اند و یا نه این رتبه ی ملایکه هم به صورت غیبی هستند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مثل نفس ناطقه که مدبّر بدنِ مادی است، فرشتگان مدبّر عالم ماده می‌باشند. موفق باشید

14382

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با تقدیم سلام و احترام خدمت استاد: می بخشید استاد می خوام یه تحقیقی بنویسم با عنوان علت روانی گناه بر اساس آموزه های قرآن، می خوام از این بحث کنم که غالب گناهان انسان یا شاید بیشترشون ناشی از حقارت نفس و یا ضعف نفسه، بر اساس همان آیه «ان الله غنی و انتم الفقراء الی الله» . و انسان این فقیر بودن خود را حس می کند در طلب رفع آن برمی آید منتها با چهار نوع مغالطه ای که شیطان برای انسان ایجاد می کند راه را اشتباه طی می کند. از کتایهای شما هم می خواهم کمک بگیرم به نظر شما این کار درست است؟ و اگر لطف کنید راهنمایی بفرمایید که بتوانم چیزی بنویسم که به درد بخورد سپاسگذارم. تشکر از اینکه سؤالاتم را جواب می دهید و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کار درست و شروع خوبی است. در ضمن کتاب «تعلیم و تربیت» مرحوم شهید مطهری را نیز مدّ نظر داشته باشید. موفق باشید

13715
متن پرسش
با عرض سلام و ادب: استاد محترم چند وقتی است که با توجه به مطالبی که در معرفت نفس مطالعه کردم و آنچه از اطراف می بینم دچار احساس بدی به خود شده ام هر چه نگاه می کنم می بینم هیچ توشه ای در اعمالم برای مرگم ندارم نه در اخلاق نه عبادات و نه سیر معنوی. به زندگی اولیا و شهدا نگاه می کنم می بینم من چه کردم؟ هیچ. هرچه فکر می کنم می بینم چه فاصلۀ عمیقی وجود دارد میان امروز من و آن مکان متعالی. آنقدر فاصله با امام زمان علیه السلام حس می کنم که خودم را لایق نمی دانم با ایشان صحبت کنم. این حال برایم سودی ندارد و حرکتی ایجاد نمی کند فقط به هر بهانه ای بر حال خودم اشک می ریزم و افسوس می خورم. اما نمی توانم از آن رها شوم چون هر چه نگاه می کنم می بینم این همه فاصله حقیقت است و با توجه نکردن به وضعیتم خودم را فریب می دهم. چطور از این فضا عبور کنم؟ محتاج دعایتان
متن پاسخ

باسمه تعالی. سلام علیکم. گفت «تو مگو ما را به آن شه راه نیست / با کریمان کارها دشوار نیست» ما به حکم وظیفه باید عمل کنیم و به امید رحمت الهی کار را ادامه دهیم؛ عمده صبر و استقامت در رعایت واجب و حرام و تکالیف الهی است که مس وجود انسان را پس از مدتی به کیمیا تبدیل می‌کند. موفق باشید

13397

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: من قبلا در یکی از کتاب های شما نقل قولی خوانده بودم که خیلی جالب بود و موضوعش در مورد انسان های زمان ما بود که همه دوست دارند کودک باشند و دنبال سرگرمی های کودکانه هستند، مثل فوتبال، و این حتی تبدیل به ارزش هم شده و .... و خیلی دلم می خواست که اون مطلب رو انتشار بدم ولی هر چی فکر کردم یادم نیومد توی کدوم کتاب خواندمش، لطفا اگر شما حضور ذهن دارید کمکم کنید. خدا حفظتان کند ان شاء الله
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم یادم نیست. ولی کتاب «مدرنیته و توهّم» را نگاه کنید نکاتی دارد. کتاب «زندگی در عیش، مردن در خوشی» از نیل‌پستمن نیز مفید است. موفق باشید

13361
متن پرسش
سلام استاد عزیز: 1. می خواستم بدانم وقتی انسان به حالت مجردش نزدیک می شود چگونه مثل آیت الله بهاءالدینی رحمه الله علیه یک کاری را در جای دیگر انجام می دهد در حالی که جسم و حواس جای دیگر است. و اینکه امیر المومنین صلی الله علیه وآله چگونه هم با پیامبر صلی الله علیه وآله سر سفره بوده اند و همزمان با آن سر سفره ظاهرا شام چند تن دیگر حاضر بوده اند؟ آیا نفس قادر است چند بدن ایجاد کند یا چطور است؟ 2. ما در سلوک باید نگاهمان ملاصدرایی به وجود باشد یا محی الدینی جایگاه اینها کجاست؟ بالاخره ظاهر قضیه این است که نگاه ملاصدرا برای اثبات وجود و نحوه ارتباط با خلق است برای یک دسته ولی از نظر ابن عربی وجود یکی است و حقیقت هم این است. سوال این است که ما از کدام دریچه بنگریم؟ 3. با توجه به مبانی نظری حب اهل البیت علیم السلام شناخت خداوند متعال با واسطه ائمه (نظر به اسماء) صورت می گیرد ولی در دعای اللهم عرفنی نفسک.. ظاهرا جور دیگری است خواهشمندم توضیح بفرمایید. یا مهدی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مباحث ده نکته در معرفت نفس در جواب این نکته إن‌شاءاللّه کمک می‌کند 2- در ابتدای امر مباحث تشکیک وجودی صدرایی، راه را می‌گشاید ولی در ادامه تشکیک در ظهور، و بحث وحدت شخصی وجود محی‌الدین کمک می‌کند. خود ملاصدرا نیز در کتاب «ایقاض الأنام» نظر به وحدت شخصی وجود دارد 3- این فراز از دعا نظر به حضرت حق به صورت بی‌واسطه دارد به همان معنایی که می‌فرماید: «انّی قریب» ولی چنان‌چه کسی بخواهد به مقام قرب حضرت حق نایل شود و سیر به سوی او  داشته باشد، نیاز است که او را در مظاهر بنگرد. و در این رابطه تقاضا می‌کنیم که پیامبر خود را و حجت خود را به ما بنمایاند تا در آینه‌ی وجود آن‌ها به حکم «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ وَ جاهِدُوا في‏ سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»(35/ مائده) سیر به سوی حضرت حق صورت گیرد. موفق باشید

13082

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد محترم: استاد عزیز آیا آیات و روایتی در مورد این موضوع که موجوداتی در کرات دیگر در حال زندگی هستند و یا انسان های دیگری در این دنیا هستند وجود دارد؟ و نظر خودتون هم لطفا در مورد این موجودات بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاهدی که حکایت از موجوداتی مثل موجودات زمینی در کرات دیگر باشد، نه از نظر علمی و نه از نظر روایی به‌چشم نمی‌خورد. منتها بحث عوالم دیگر به معنای عوالم معنوی و حضور فرشتگان در آن عوالم مثل حضور فرشتگان در آسمان اول، بحث دیگری است که در تبیین سوره‌ی «ق» عرایضی شده است. موفق باشید

12942
متن پرسش
سلام: جناب استاد چگونه می توان از شر صفت رزیله چشم چرانی و چشم پلشتی و زنای چشم که به نظر بنده کارسازترین تیر شیطان است برای نابود کردن دنیا و آخرت انسان، خلاص شد و برای همیشه این صفت رزیله را ریشه کن کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً عرایضی در این مورد شده است که چگونه انسان از طریق این‌گونه رذیله‌ها از سیر به سوی حق و حقیقت عقب می‌افتد. لذا وقتی همین موضوع را مدّ نظر قرار دهیم شوق چنین گناهانی در ما ضعیف شده و جای آن را شوق رجوع الی اللّه می‌گیرد. موفق باشید

12194
متن پرسش
سلام: با توجه به سوال 12169 راجع به شفاعت در برزخ از کجا بدانیم که هویتمان انسانی است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسانیت واقعی در انسان‌های معصوم است و هراندازه شخصیت انسان به آن‌ها نزدیک باشد با هویت انسانی محشور می‌شود و اگر آنچنان انسان از آن‌ها دور باشد که هیچ‌گونه یگانگی با آن‌ها نداشته باشد حیوان محشور می‌شود. موفق باشید

9274
متن پرسش
سلام استاد: طاعات قبول. استاد شما فرمودید که انسان با نظر به گذشته و آینده به چیست ها نظر میکند و از هست خودش و هستی مطلق که عین اتصال و ربط به اوست باز میماند. حال سوال اینجاست که: وقتی انسان دارد لذت حرام یا حلال میبرد و به چیستی خودش نظر دارد، در حال به سر میبرد نه گذشته و آینده، در حالیکه شما میگویید با رهایی از گذشته و آینده به حضور میرسیم؟ گویا این فرمول شما فقط معطوف به توجه خیالی و اعتبار به دنیاست و توجه و حب دنیا حین عمل را در بر نمیگیرد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث این بود که انسان اگر با رویکرد وجودی ،خود را از گذشته و آینده آزاد کند با هستی مطلق روبه‌رو می‌شود، ولی اگر به واهمه میدان بدهد در عین آن‌که از گذشته و آینده آزاد می‌شود به عنوان انسانی که اَلکی‌خوش است به ناکجاآباد نظر دارد و قضیه‌ی لذّات حرام از این مقوله است. موفق باشید
7913
متن پرسش
سلام علیکم . در خصوص مراحل عرفان عملی که صد منزل است کمی میتوانید توضیح دهید ؟ باید ما هم به ترتیب این منازل را بگذرانیم ؟ یا ممکن است کسی به مرحله هفتادم برسد بدون آنکه مرحله بیستم را طی کند؟ چون منازل آن صد منزل است که منزل آخر توحید است
متن پاسخ
سمه‌تعالی: سلام‌علیکم: آری خود خواجه عبداللّه نیز معتقد است می‌شود بعضی‌ها ابتدا به بعضی از مراحل نهایات برسند. ولی ترتیبی که او تنظیم کرده ترتیب ارزشمندی است به شرطی که با استاد ره‌رفته کار شود و یا لااقل با شرح اساتید فن کار کنید. موفق باشید
7165
متن پرسش
با سلام نظرشما در مورد کتاب راز چیست؟این کتاب بدون اشاره به خداوند میگوید هرچه فکر کنید به سرتان می آید.اگر نتوان همه مطالب این کتاب را تایید کرد پس منظور از احادیثی که میفرماید تفالوا بالخیر تجدوه و البلاء موکل بالنطق چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: یک نوع تخلیه‌ی روانی است. آری اگر انسان موحدی که رویکردش به سوی حق است – و نه به خیالات خود – انتظار خیر داشته باشد، خداوند مطابق رویکرد او جوابش را می‌دهد و اگر بر زبان خود چیزی را جاری کرد که در آن طلب خیر از خدا نبود طبیعی است که باید منتظر همان باشد ولی داستان کتاب «راز» رجوع به ناکجاآباد است. موفق باشید
7071
متن پرسش
سلام علیکم: آیا اراده انسان در طول اراده خداوند است یا در اراده خداوند(هو معکم اینما کنتم) ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اراده ی انسان به همان معنایی که در جواب سؤال 7069 و 7070 عرض شد در طول اراده ی خداوند است و این ربطی به آن ندارد که حضرت حق همواره و در همه حال با ما است، زیرا چون با ما است اراده ی ما هم در طول اراده ی او است. موفق باشید
6288

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام. باصرف نظر ازاینکه کسی بخواهدسلوک ذیل اندیشه امام داشته باشد،آیاازابتدای شروع بایدانسان کاملی همچون علامه حسن زاده برای انسان باشد،؟ 2.اینگونه ازاساتیدخودشان. بایدسراغ ما بیایندیانه؟ 3.ره پیداکردنش چگونه است؟
متن پاسخ
ه تعالی: سلام علیکم: چیزی از سؤال‌تان دستگیرم نشد. به نظرم اگر بعد از مقدمات، کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» مطالعه شود جواب سؤال‌تان داده خواهد شد. برای شروع سیر مطالعاتی روی سایت إن‌شاءاللّه کمک می‌کند. موفق باشید
4378
متن پرسش
با سلام.در کتابی به نقل از شیخ اکبر محی الدین گفته شده بود که مراد ما در دعاها از گفتن یا الله در واقع خواندن اسمی از اسما الله است که مرتبط با موقعیت و حال ما است.مثلا وقتی یک مریض می گوید یا الله،مراد او یا شافی است.سوالم این بود آیا چیزی وجود دارد که برای خواستنش یا الله واقعی به معنای جامع اسماء را به کار ببریم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! وقتی شما اظهار می‌دارید «یا الله» و نظرتان تجلی نور احدی بر قلب‌تان هست تا همه‌ی ابعاد خود را متعالی کنید و یا وقتی با نظر به نور محمد و آل محمد«علیهم‌السلام» به حضرت حق نظر می‌کنید، نظر به اسم الله دارید. موفق باشید
2925
متن پرسش
سلام.شما در ترجمه من عرف نفسه فقدعرف ربه در کتاب اشتی باخدا فرمودید:کسی که خودش را شناخت خدایش را می شناسد ولی در اثار ایت الله جوادی املی ایشان اینگونه ترجمه فرموده اند: کسی که خودش را شناخت قبلا خدایش را شناخته است این دو ترجمه چگونه جمع می شوند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: روایت ظرفیت هر دو ترجمه را از جهت ادبیت و هم از جهت معرفت دارد. و در آثار ایت الله جوادی املی نیز هر دو نگاه موجود است موفق باشید
2326
متن پرسش
سلام علیکم. استاد استفاده ی ابزاری از انسان بصورتی که مثل یک نوکر با مومن یا انسان رفتار شود بطوری که مومن به خواسته آنان تن دهد شکستن منیت است یا اینکه اشتباه محض است و مومن نباید اجازه دهد از شخصیتش به عنوان نوکر استفاده شود؟به عنوان مثال اگر مومن خود را بسیار بی خود و بی منیت بداند که هر کسی از راه میرسد کارهای شخصیش مثل شستن ماشین وشستن لباس و غیره را به او واگذار کند . آیا این تواضع مومن است و مبارزه با منیت و خودبینی و غرور است یا اشتباه محض است و انسان نباید اجازه بدهد اینگونه با او رفتار شود.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: انسان در آن حدّی که در خدمت حوائج منطقی پدر و مادرش باشد خوب است و در حدّی که به کارهایش ضربه نخورد به اقوام نزدیک کمک کند کار پسندیده‌ای انجام داده، ولی اگر اقوام خودشان به راحتی می‌توانند کار خود را انجام دهند کمک‌کردن معنا ندارد. به کار خودتان باید برسید. موفق باشید
1483

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و احترام. برادری داریم که تقوای کلام ندارد و ما را خیلی ناراحت می کند و به سکوت کشانده. تکلیف انقلابی ما در قبال این بی اخلاقی چیست ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: - وظیفه‌ی شما است که به او تذکر دهید و اگر رعایت نکرد – بدون آن‌که با او قهر کنید – رابطه‌تان را کم کنید و به او بفهمانید چرا رابطه را کم کرده‌اید. موفق باشید
1482

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد.جایگاه حکمت انفسی درفلسفه اسلامی چیست اگر میشود یک توضیح کلی راجع به آن بدهید .باتشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: 1- حکمت انفسی به معنی نگاه عرفانی و حضوری به حقایق است در مقابل آن نوع حکمتی که از طریق عقل و استدلال به حقایق نظر دارد.. موفق باشید
25157

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد عزیز: نظرتان در مورد این متن چیست؟ انسجام درونی حکمت صدرائی این مقال درصدد آن است كه ابتدا به بررسی امکان یا عدم امکان جمع میان پذیرش حکمت متعالیه با پذیرش نظر عارف در باب هستی (وحدت شخصی وجود) بپردازد و قهراً به بررسی درصد هماهنگی داخلی حکمت متعالیه با توجه به پذیرش صدرا نظر عرفان را نيز خواهد پرداخت. سپس ـ و در پایان ـ توصیه ای دارد به حکیمان امروز ما که حکمت متعالیه را به عنوان یک سیستم فلسفی کارآمد پذیرفته‌اند. هدف این نوشتار تذکر این نکته بایسته است که این مقاله در پی اثبات نظر عارف یا رأی حکیم در باب هستی نیست. مطالب را در شمارگان و با ترتيبی منطقی می‌نگاريم كه فهم و حفظش آسان‌تر باشد. ۱. فلسفه و حکمت را به «علم به احوال موجود از آن جهت که موجود است به اندازه طاقت بشر» تعریف کرده‌اند و از همین رو مکتبهای مختلف فلسفی را جهانبینی های گوناگون دانسته‌اند. فیلسوف درصدد کشف واقعیت است و می خواهد جهان را آنچنان که هست در فاهمه خود بیابد، و به همین جهت گاه فلسفه به «صیروره الانسان عالماً عقلیا مضاهیا للعالم العینی» نیز تعریف شده است. ۲. رمز موفقیت یک سیستم فلسفی رهین دارا بودن ویژگیهای متعددی است که از اهم آنها دو ویژگی زیر است: الف: واقع را بهتر بیابد و در کشف واقع یعنی موجود بماهو موجود و خواص آن پیروزتر باشد. ب: اجزاء و قسمتهای مختلف آن با هم هماهنگی کامل داشته و از تناقضات داخلی مبرا باشد. ۳. فلسفه در مشرق زمین و به خصوص در عهد اسلام تطوراتی را پشت سر گذاشته است، لیکن با ظهور صدرالمتالهین [متوفی، ص ۱۰۵۰هـ.ق] در عرصه فلسفه اسلامی و پی‌ریزی مکتب فلسفی «حکمت متعالیه» اندک اندک تمامی نحله های فلسفی پیشین رنگ باخت و غالب آراء اساسی موجود در آنها ابطال شد و یا دست‌کم تفسیر نوینی پذیرفت. پس از صدرا، همه بر سر خوانی که او گسترد نشستند به نحوی که سفره های دیگران از میهمان تهی شد. به گمان، علت این مقبول افتادن چیزی جز اذعان به اشتمال نظام فلسفه صدرائی بر دو ویژگی فوق نبود. مکتب فلسفی صدرا آنقدر بر مغزها تاثیر گذاشت و در دلها نشست که حتی در عصر ما که مکتبهای مختلف فلسفی غرب به این سرزمین منتقل شد، هیچ یک از آنها از طرف متعمقین در حکمت صدرایی مورد استقبال قرار نگرفت، تا آنجا که برخی تصریح کردند «غرب فلسفه ندارد». ۴. حکمت متعالیه بر اصولی استوار است که صدر المتالهین با استفاده به جای از آنها به مکتب فلسفی خویش انسجام بخشیده است ـ بگذریم از اینکه به قول شهید مطهری: «صدرا آنگونه که باید از مبانی و اصول تاسیس شده توسط خود استفاده نکرده است». تغییر یا ابطال هر یک از این اصول از انسجام داخلی این مکتب فلسفی می کاهد. ۵. از میان تمامی اصول مکتب فلسفی حکمت متعالیه، دو اصل اصالت وجود و تشکیک وجود بالاترین جایگاه را از جهت اهمیت دارا هستند. به نحوی که اگر ما حکمت متعالیه را به برج بلندی تشبیه کنیم این دو در حکم دو رکن رکین آن هستند و اگر آن را به عنقای بلند آشیانی تشبیه کنیم این دو در حکم دو بال آنند. شهید مطهری می گوید: دو مسأله اصالت وجود و تشکیک وجود فوق العاده با اهمیت است و از نظر دخالتی که در سرنوشت فلسفه دارند هیچ مسأله‌ای به پایه آنها نمی رسد. و نیز می گوید: فلسفه به دور این دو اصل می چرخد. آنقدر تأثیر این دو مسأله در سایر مسائل و بلکه مبانی حکمت متعالیه عمیق است که با از دست دادن این دو، حکمت متعالیه از دست می رود و خدشه در آنها به منزله مناقشه در تمامی حکمت متعالیه است. ۶. اساس عرفان وحدت شخصی وجود است و عارف وجود را واحد شخصی می داند. وجود در عرفان با وجوب ذاتی (= ازلی) همراه و قهراً اختصاص به واجب دارد. ما سوی الله همه شئون و ظهورات و تطورات اویند. در عرفان اسناد وجود به ما سوی الله مجاز عقلی و اسناد الی غیرماهوله است. ۷. با پذیرش وحدت شخصی وجود، هر دو اصل اصالت و تشکیک وجود از میان رخت برمی‌بندد. اما کنار رفتن «اصالت وجود» بدین جهت است که: ما چه ـ همچون حاجی سبزواری ـ قاعده کل ممکن زوج ترکیبی را به عنوان مقدمه و مبدء تصدیقی بحث اصالت وجود بپذیریم و قهرا موضوع بحث را از اول ممکن بدانیم و چه ـ همچون شهید مطهری ـ نپذیریم و بحث را بر روی «واقعیت فی الجمله» متمرکز کنیم. بالاخره به شناخت ماهیت به عنوان یکی از مبادی تصوری بحث نیازمندیم و با شناخت ماهیت می فهمیم که امکان لازم لاینفک اوست و از او می جوشد. پس چیزی که ممکن نیست و واجب است ماهیت به معنای اخص (نه به معنای اعم که از بحث خارج است) ندارد. و بنابراین واجب از تحت بحث اصالت وجود تخصصا خارج است پس بحث اصالت وجود اختصاص یافت به «ممکن الوجود»، و بنابر نظریه وحدت شخصی وجود ما چیزی به اسم «ممکن الوجود» نداریم. عارف وجود ممکن را مجازی و ماهیتش را مجاز اندر مجاز ـ نظیر سبک مجاز از مجاز ـ می داند. بنابراین آنچه که در حاشیه اسفار، ج ۶ از استاد علامه طباطبائی نقل شد: «والعرفاء جلهم قائلون باصاله الوجود» تمام نيست و نیز آنچه در شرح حکمت متعالیه ج ۱، ص ۵۹ آمده است. چنانچه سخن برخی معاصرین كه پنداشته‌اند «ظواهر کلمات عرفاء دلالت بر اصالت ماهیت دارد» نیز ناتمام است. و اما رخت بر بستن تشکیک وجود نیز بدین جهت است که: بنابر تشکیک خاصی، وجود دارای مراتبی است که مرتبه اعلای آن مرتبه واجبی و سایر مراتب، مراتب امکانی است. این مراتب همه وجودند، نهایت تفاوتشان به شدت و ضعف است و هر مرتبه بالاتر برای مرتبه پایین تر ـ گرچه علیت را به معنای علت ناقصه و مجرای فیض بدانیم ـ علت است، در حالی که در عرفان قائل شدن به وجودی غیر از واجب ـ گرچه آن وجود معلول و عین ربط و محدود باشد ـ عین شرک است و سخن عارف اینست: لیس فی الدار غیره دیار. و بر همین اساس عارف حتی از تلفظ به علیت تحاشی دارد و در سخن او جز تشأن و تطور به چشم نمی خورد. او به یک وجود قائل است که دارای ظهوراتی (و نه مراتبي) است و این ظهورات چیزی جز تطورات آن واحد نیستند. ۸. ارجاع هر یک از «وحدت شخصی وجود» و «تشکیک خاصی» به دیگری ممکن نیست و آن کس که در این راه پررنج گام بگذارد سر از ناكجا آباد در می آورد. یکی از معاصران در این زمینه می گوید: «کسی که بخواهد این دو قول را به قول واحد برگرداند خودش را خسته می کند.» پس این احتمال: «شاید هر دو نظر را بتوان به یک نظر برگرداند» به هیچ وجه صحیح نخواهد بود. چنانچه، اعتقاد به عدم منافات بین این دو نظر و حق دانستن هر دو ـ به این بهانه که یکی دقیق است و دیگری ادق ـ صحیح نمی باشد. زیرا نسبیت حقایق بهرحال باطل است و در نفس الامر، وجود یا دارای مراتب تشکیکی هست و یا نیست. یا دارای وحدت شخصی هست و یا نیست. و نمی شود که هم دارای مراتب تشکیکی باشد و هم متصف به وحدت شخصی. اصولاً، در گزاره های مختلف علمی پیرامون یک موضوع، حق یکی است و تعدد حق معنا ندارد. البته این بحث را تفصیل بیشتری است که به نوشتاری دیگر موکول می شود. ۹. از آنچه تاکنون گفته شد چند مطلب دانسته می شود: الف: اگر در برخی عبارات عرفا ـ همانند عبارات قیصری در فصل اول از مقدمه فصوص ـ ذکری از «مراتب» برای وجود به میان آمده است ـ به قرینه اصل مبنا و نیز به شهادت صدر و ساقه سخن ـ مقصود همان ظهورات است. ب: آنچه شهید مطهری به عرفا نسبت داده است که: «خود عرفا یک نظر دیگری دارند... و آن اینست که حقیقت وجود واحد است ولی وحدتی در عین کثرت و کثرتی در عین وحدت، یعنی واحدی است صاحب مراتب.» نارواست. این نسبت علاوه بر اینکه با اصل مبنای عرفا (وحدت شخصی وجود) منافات دارد، مستند هم نیست. یعنی ایشان مدرکی به دست نداده‌اند و ما هم تاکنون حتی به یک عارف که چنین بگوید از گذشته تا کنون برخورد نکرده‌ایم. و نیز: آنچه را که حکیم بارع علامه شیخ محمدحسین غروی اصفهانی به عرفا نسبت داده است که: «فظهر من جمیع ما ذکرنا ان الحق ما علیه الحکماء المتالهون و العرفاء الشامخون من ان الوحده و الکثره کلیتهما حقیقيان بنحو الوحده فی الکثره و الکثره فی الوحده» صحیح نیست. چنانچه مذيّل محترم فرموده‌اند: «... باید از ایشان پرسید که: این مطلب را که به حکماء متالهون و عرفاء شامخون نسبت داده‌اند، از عرفاء شامخون یک نفر را که بدین مطلب قائل باشند، خوب بود نام می بردند. مطلب حقیقی بودن وحدت و اعتباری بودن کثرت از مسائل ضروریه دارجه بین عرفاء بالله است و جزء اصول مسلمه آنهاست که در نثر و نظم، کتابهای خود را پر کرده اند» ج. اینکه بعضی گفته‌اند: «عرفا به عمق تشکیک خاصی پی نبرده‌اند و بین تشکیک خاصی و عامی خلط کرده‌اند و تشکیک مورد انکار آنها تشکیک عامی است» صحیح نیست زیرا: اولاً: وحدت شخصی وجود از تشکیک خاصی ـ به اعتراف خود گوینده ـ مشکل تر است و عرفا به عمق آن پی برده اند و ثانیاً: این ادعا اگر در مورد عرفا قبل از صدرا تام باشد در مورد عارفان پس از صدرا تام نیست. چه اینکه آنان از هر کسی بهتر تشکیک خاصی را نقل و نقد کرده‌اند. پس عرفا نه از دسترسی به عمق تشکیک خاصی ناتوان بوده‌اند و نه بین تشکیک خاصی و عامی خلط کرده‌اند. ۱۰. صدرالمتالهین که مؤسس حکمت متعالیه است گرچه در برخی از آثارش نظر عارف را در باب هستی نقد کرده است و لیکن در بسیاری از کتابهایش عموماً، و در اسفار خصوصاً، و در بخش علت و معلول اسفار بالاخص، نظر عارف را (وحدت شخصی وجود) پذیرفته است و همین نیز نظر نهایی او محسوب می شود. بسیاری از بزرگان ـ از گذشته تاکنون ـ به این تحول فکری صدرا از تشکیک خاصی به وحدت شخصی وجود تصریح کرده‌اند. جامع ترین سخن صدرا در این زمینه، عبارت او در فصل ۲۵ از مرحله ششم (بحث علت و معلول) تحت عنوان: فی تتمه الکلام فی العله و المعلول و اظهار شئ من الخبایا فی هذا المقام است. نیز، از عبارات صریح صدرالمتألهین در این زمینه عبارتی است که در فصل پس از فصل مذکور آمده است. از این عبارات صدرالمتالهین نکاتی به دست می آید که بسیار قابل توجه است و ما به برخی اشاره می کنیم: یکم: وحدت شخصی وجود «اصل» است. اصل یعنی قانون و قاعده کلی و مبنا که می تواند زیربنای مجموعه مسائلی قرار گیرد. دوم: وحدت شخصی وجود اصلی است برهانی. و بلکه برهانش نیر و عرشی است. سیم: وحدت شخصی وجود همان صراط مستقیم است که صدرا او را با هدایت خاصه و توفیق مخصوص حق یافته است. چهارم: وحدت شخصی وجود مطلبی بس عالی و شریف است که صرف نقد عمر برای به دست آوردن آن سزاوار است. پنجم: فهم وحدت شخصی وجود به غایت مشکل است و به همین جهت در توبه فراموشی قرار گرفته است. ششم: دست نیافتن حکماء به وحدت شخصی وجود موجب لغزش بسیاری از بزرگان آنها شده است. هفتم: قول به وحدت شخصی وجود محض توحید و اقوال دیگر ـ هر چه باشند و گرچه تشکیک خاصی ـ ثنویت است. هشتم: مقتضای «حکمت متعالیه» قول به وحدت شخصی وجود است و «حکمت متعالیه» لفظی است که با این مبنا می سازد و بر این نظر می برازد نهم: با اثبات وحدت شخصی وجود فلسفه کامل و حکمت تام می‌گردد و صدرا بدین منظور بدان پرداخته است. دهم: با سلوک عرفانی می توان به مطالبی رسید که برهان آنها را همراهی کند و می توان آنها را اصل قرار داد. یازدهم: وحدت شخصی وجود مطلبی است معقول، نهایت معقول عقل متنّور به نور هدایت و توفیق. دوازدهم: اعتقاد به وجود داشتن کثرت، امری وهمی و از اغلاط وهم است. ۱۱. از آنچه تاکنون گفته شد استنتاج می شود که: صدرالمتألهین نظر عارف یعنی وحدت شخصی وجود را در باب «هستی شناسی» به عنوان رأی نهایی پذیرفته است و چون وحدت شخصی وجود با دو مسأله اصالت و تشکیک وجود در تعارض است و غالب مباحث حکمت متعالیه بر این دو مسأله استوار است، با پذیرش نظریه وحدت شخص وجود، انسجام حکمت متعالیه از دست می رود و برای حل این مشکل و رفع این نقیصه باید راهی یافت که در پايان اين مقال به آن می پردازیم. رمز نپرداختن صدرا به پی ریزی مکتبی فلسفی براساس وحدت شخصی وجود چرا صدرالمتألهین مکتب فلسفی خود را بر «وحدت شخصی وجود» که همان نظريه عرفا و مختار خود اوست پی ریزی نکرده است؟ از لابلای برخی گفتارها، پاسخهایی ـ هر چند احتمالی ـ برای این پرسش می توان به‌دست آورد كه به بعضی از آنها اشاره می شود و صحت و سقم هر یک مورد بررسی قرار می گیرد. پاسخ اول: قصور صدرا صدرا وحدت شخصی وجود را ابتدا خوب تعقل نکرده است و آنگاه که توانسته است تعقل کند نتوانسته آنرا شهود کند و آنچه را که در بحث علت و معلول اسفار گفته است از «ضیق خناق» است. عارف بارع مرحوم سیداحمد کربلائی طهرانی در نامه چهارمش به حکیم علامه شیخ محمدحسین غروی اصفهانی می نویسد: و اما مرحوم آخون ملاصدرا طاب ثراه در اول اگر چه توحید خواص را تعقل نفرموده، ولی در بحث علت و معلول که در ضیق خناق افتاده، اعتراف به مطلب قوم فی الحقیقه نموده که علیت نیست فی الحقیقه مگر تنزل علت به مرتبه نازله و الان حصحص الحق را به زبان آورده اگر چه مطالب کتابش با آن غالبا سازش ندارد و گویا سرش آن است که برهان او را به اعتراف داشته، نه بصیرت شهودی. والله العالم. این پاسخ قابل پذیرش نیست زیرا: اولا: صدرا در تعدادی از آثارش و به خصوص در جای جای اسفار و حتی در اوایل کتاب این مطلب را تصریحاً و تلویحاً بیان کرده است. چنانچه گذشت. از باب نمونه بنگرید به: سفار ج ۱، ص ۲۶۰ ثانیاً: خود صدرا از وحدت شخصی وجود تعبیر به اصل کرده است، آن هم اصلی عالی و شریف که می تواند فلسفه را تکمیل کند. اینگونه از تعبیرات با مطلبی را در گوشه ای از روی ضیق خناق گفتن جور در نمی آید. اصل، یعنی قاعده عمومی و قانون کلی که می تواند زیربنای مجموعه مسائلی قرار گیرد. ثالثا: خود صدرا می گوید من با سلوک عرفانی به وحدت شخصی وجود راه یافتم. پس چگونه می توان گفت: «برهان او را به اعتراف واداشته نه بصیرت شهودی». مگر اینکه گفته شود مراد صدرا از سلوک عرفانی سلوک عقلی عرفانی است! و یا اینکه خیال کرده است به شهود رسیده است و واقعاً به آن مقام منیع راه نیافته بوده است. رابعاً: مگر برای اصل قرار دادن یک مطلب برهانی شهود لازم است؟! مگر صدرا تمامی اصول حکمت متعالیه را به شهود یافته بوده است؟ اصولی که به نظر عارف غلط است (مانند تشکیک خاصی) چگونه مشهود صدرا بوده است؟ مگر آنکه گفته شود همه آنها مشهود او بوده است نهایت شهودهای او خطا و متاثر از ذهنیات او بوده است. پاسخ دوم: ضرورت تسهیل در امر تعلیم صدرا مکتب فلسفی خود را از آن جهت بر روی تشکیک پی نهاده است که در مقام تعلیم و تعلم سهل است. برخلاف وحدت شخصی وجود که فهم آن (و به تبع فهم سیستم فلسفی مبتنی بر آن) به غایت مشکل است و چنانچه گذشت ـ خود صدرا به این مشکل بودن ـ تا آنجا که صرف نقد عمر را می طلبد ـ تصریح کرده است. استاد اساتید ما مرحوم علامه طباطبایی «رض» در دو جا به این مطلب تصریح کرده اند. اول در حاشیه ج ۶ اسفار آنجا که صدرا در مقام بیان آثار برهان صدیقین می‌گوید: ... و لا تعدد یتصور فی لا تناهیه.... ایشان می نویسد: المراد بلا تناهیه عدم محدودیته بحد اذ حد الشی غیره و کل غیر مفروض لحقیقه الوجود باطل الذات، فالوجود الحق لاحد له فهو مطلق غیرمتناه، کل ما فرض ثانیا له عاد اولا لعدم حد یوجب التمیز. و هذا اللاتناهی بحب الدقه سلب تحصیلی لکنه رحمه الله یستعمله ایجابا عدولیا و هو نظر متوسط بنی علیه ابحاثه تسهیلاً للتعلیم کما صرح به فی مباحث العله و المعلول، فافهم ذالک. و دوم در رساله التوحید ـ مقاله ملحقه به رساله التوحید فصل ۲ ـ می نویسد: «... و هو الذی شرحه الاعاظم من فلاسفه الاسلام مثل المعلم الثانی ابی نصر، و رئیس العقلاء الشیخ ابی علی، و بنی علیه صدرالمتالهین فی کتبه، و ان ذکر فی اواخر مرحله العله و المعلول من کتاب الاسفار ان هناک طور آخر من التوحید ورآء هذا الطور لکنه معذلک بنی تعلیمه علی هذا النحو تسهیلاً، واسس ان الوجود حقیقه واحده مشککه ذات مراتب مختلفه فی الشده و الضعف...» این پاسخ نیز قابل پذیرش نمی باشد زیرا: اولاً: نظریه تشکیک از دو حال خارج نیست یا حق است یا باطل (زیرا چنانچه گذشت و می آید حق بودن یا ارجاع یکی به دیگری ممکن نیست). اگر باطل باشد، صرف تسهیل تعلیم و تعلم مصحح مبنا قرار دادن یک نظریه باطل و غلط برای یک سیستم فلسفی نمی شود و اگر صحیح باشد، رأی عارف (وحدت شخصی وجود) باطل خواهد بود و این خلاف فرض است. ثانیاً: معلوم نیست فهم تشکیک خاصی با آن ظرافتها و دقائق از فهم وحدت شخصی وجود (که به گمان خود علامه به فطرت اقرب و با مطالب شرع سازگارتر است) چندان مشکل تر باشد. و بر فرض کمی مشکلتر بودن، به سلامت مبنا و بنا می ارزد. ثالثاً: وحدت شخصی وجود یا اصلاً قابل تعلیم و تعلم نیست، که این خلاف فرض است (لذا خود علامه تعبیر به تسهیل تعلیم کرده اند نه «امکان» تعلیم). و یا قابل تعلیم و تعلم هست ولی تعلم آن مشکل و تعلیم آن سخت است که در این صورت باید گفت: «هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد». رابعاً: ضربه وحدت شخصی به تشکیک منحصر نمی شود بلکه بسیاری از مباحث و از آن جمله اصالت وجود ضربه مي‌بيند. خامساً: اگر علت، فقط تسهیل تعلیم بود شایسته بود صدرا در جایی به این مطلب ـ به نحو خصوص و نه عموم ـ تصریح کند. نتیجه اینکه: این پاسخ، بناءًا و مبناءًا قابل پذیرش نمی باشد. پاسخ سیم: عدم تعارض بین وحدت شخصی و تشکیک صدرالمتالهین بین این دو نظر (وحدت شخصی وجود و تشکیک وجود) منافاتی نمی دیده است. حال، یا به اینکه یکی را به دیگری ارجاع می داده است. (و قهراً نظر حکیم را به نظر عارف ارجاع می داده است و نه برعکس چنانچه شهید مطهری احتمال داده است) و یا به اینکه هر دو را حق می دانسته است. نهایت یکی را دقیق و دیگری را ادق. این پاسخ را عده ای از بزرگان احتمال داده‌اند. ضعف این پاسخ از آنچه در گذشته گفته شد، روشن است. و در اینجا به عنوان تأیید به یک عبارت از مرحوم علامه طباطبایی بسنده می کنیم: «... اقول: و علیهذا المبنی و ان کانت الموجودات الممکنه ساقطه عن الاستقلال و التحقق فی قبال الواجب تعالی و تقدس من کل وجه؛ لکن معذلک یثبت علیه وجود ما للممکن قبال الواجب. کیف و اساسه التشکیک و ثبوت المراتب: و انما قصر الوجود علی الواجب باعتبار استهلاک الممکن و اختفائه لا بنحو ؟؟ و فنائه...» پاسخ چهارم: ثبات مطالب حکمت متعالیه با پذیرش وحدت شخصی وجود با پذیرش وحدت شخصی وجود، هیچ یک از مطالب حکمت (و به ویژه حکمت متعالیه) تغییر نمی کند زیرا با پذیرش این نظر، جهان امکان از بود به نمود و از حقیقت بودن به اعتباری بودن تنزل (یا ترقی) پیدا می کند. اما چیزی از احکام و لوازم ثابت شده در فلسفه یا علوم برای آنرا، از آن نمی کاهد. استاد جوادی آملی در این زمینه می نویسد: اعتباری بودن جهان امکان چیزی از آن نمی کاهد زیرا تمام احکام و لوازمی که فلسفه برای آنها ثابت نموده و یا علوم جزیی برای آنها اثبات می کنند مورد پذیرش عرفان می باشد لیکن همه آن احکام مانند صاحبان آنها و نیز حاکمان آنها اموری اعتباری بوده و در آیینه هستی نما می تابند که اصل حکم حق است، لکن صاحب اصلی آن خداست، نه غیر او. این پاسخ نیز ناتمام است زیرا چنانچه گفته شد ـ با قول به وحدت شخصی وجود اصالت وجود و تشکیک وجود که دو رکن حکمت متعالیه اند فرو می ریزند و با فرو ریختن آندو، اغلب مباحث آن دستخوش تغییر می شوند. عجبا! مگر می شود وحدت شخصی وجود را پذیرفت و مواد ثلاث را به همان گونه که هست نگه داشت و یا در علم باری پای اعیان ثابته را به میان نیاورد و یا علیت را به همان گونه که هست تفسیر کرد و یا جعل و خلق و ا بداع و تکوین را به همان کیفیت فهمید و یا قانون الواحد را به گونه ای دیگر تفسیر نکرد. خود استاد جوادی آملی در زمینه قاعده الواحد از دو منظر حکیم و عارف می نویسد: «... قهراً معنای قاعده «الواحد» در این دو رشته عقلی و شهودی متفاوت می باشد و در نتیجه صادر اول در فرهنگ حکیم با ظاهر اول در مشهد عارف فرق می کند، همانطوری که معانی عناصر محوری در قاعده مزبور در فلسفه مشاء و حکمت متعالیه فرق وافر دارند.» از همه اینها بالاتر، خدای مورد پذیرش عارف غیر از خدای مورد پذیرش فیلسوف است و به همین جهت «احدیت» در فلسفه و عرفان دوگونه تفسیر می پذیرد. عارف کامل، مرحوم سیداحمد کربلائی طهرانی، پس از دست کشیدن از بحث نوشتاری با حکیم و اصولی بارع مرحوم شیخ محمدحسین غروی اصفهانی و در پاسخ اعتراض به اطاله بحث فرموده بودند: «اینها در ذهن خود از روی قواعد ذهنی (فورمول) خدایی تراشیده و ساخته و پرداخته اند و آن را می پرستند و سجده می کنند. آن خدا خدای حقیقی نیست. خدای خارجی نیست، خدای تخیلی است، من خواستم شاید بتوانم این خدا را از ذهنشان بیرون بکشم». پاسخ پنجم: توجیه ناپذیری فلسفی نظریه وحدت شخصی وجود وحدت شخصی وجود قابل تبیین فلسفی نیست، قهرا صدرا نمی توانسته است سیستم فلسفی خود را بر روی آن پایه نهد. مرحوم شهید مطهری پس از نقل نظر عرفا در این زمینه می گوید: «این نظر به این معنا و به این شکل قابل توجیه فلسفی نیست». یکی از معاصرین می نویسد: «الاقوال فی حقیقه الوجود اربعه: الاول ان الوجود واحد شخصی هو الله تبارک و تعالی و لا موجود سواه و انما یتصف غیره بالموجود علی سبیل المجاز، و هو ظاهر کلام الصوفیه... و هو مردود لانه خلاف ما نجده بالضروره من الکثره، و انکارها خروج عن طور العقل و نوع من السفسطه و انکار للبدیهیات». معاصر دیگر می نویسد: «... در وحدت وجود هم می توان گفت که یک وحدت خام داریم که به هیچ وجه در آن تجزیه و تحلیل انجام نشده و این وحدت، یک وحدت فلسفی نیست و اصلاً با فرض الغاء و حذف اصول و قواعد فلسفی چنین وحدت وجودی را فرض کرده اند و حتی می توان گفت که متعمداً و علی رغم محاذیر فلسفی و منطقی، وحدت وجود را بدین گونه مطلق فرض کرده اند. وحدت وجودی هم که محیی الدین عربی می گوید از همین قبیل است... از مشخصات این وحدت است که با هیچ کثرتی سازگار نیست. وحدت وجود دیگری هم هست که صدرالمتالهین ترسیم کرده و این وحدت وجود انتقادی است یعنی صدرا از روی تجزیه و تحلیل و انتقادات منطقی و با نظارت بر مشکلات و انتقادات فلسفی چنین وحدت وجودی را ترسیم کرده است تا بتواند در همه جا از آن دفاع کند. این پاسخ نیز برای پرسش مذکور صحیح نیست. زیرا این پاسخ به اجتهاد در مقابل نص اشبه است. خود صدرا وحدت شخصی وجود را نه تنها داخل در طور عقل که برهانی آن هم برهان نیر و عرشی می داند و روشن است که هر چه برهان فلسفی بپذیرد قابل تبیین فلسفی نیز خواهد بود. و بل صدرا به خود می بالد که با اثبات آن فلسفه را تکمیل و حکمت را تتميم کرده است. از همه جالب تر اینکه صدرا وحدت شخصی وجود را «اصل» می داند. اصل یعنی مبنا و قانون کلی که زیربنای مسائل مختلفی است و یا می تواند باشد. از این بیان روشن شد که خام نامیدن نظریه عرشی وحدت شخصی وجود، از دیدگاه صدرا، از «خامی» است و به تعبیر استاد جوادی آملی: «وحدت شخصی وجود محصول ریاضت های مجاهدان نستوه صحنه جهاد اکبر است که نه تنها پخته اند بلکه سوخته و گداخته اند... بنابراین نمی توان وحدت شخصی وجود را وحدت خام پنداشت و وحدت تشکیکی را که سر پل وحدت شخصی است وحدت پخته تلقی نمود... کسی که خود را مجذوب نظر صدرالمتالهین می داند... شایسته است ژرفای رأی صدرالمتالهین در تحول از تشکیک به وحدت شخصی وجود را از نظر دور ندارد». پاسخ ششم: قصورآگاهي و غفلت صدرا از لوازم پذیرش وحدت شخصی وجود شاید صدرا از لوازم پذیرش وحدت شخصی وجود آگاه نبوده است و نمی دانسته است که با پذیرش آن انسجام داخلی سیستم فلسفی خود را از دست می دهد. این پاسخ نیز ناتمام است. زیرا صدرا خود وحدت شخصی وجود را اصلی برهانی که توان تکمیل فلسفه را (یعنی توان پی ریزی یک فلسفه کامل براساس آن نه فقط سرپل بودن) دارد، می داند و آن را حکمت متعالیه واقعی اعلام می کند. پس چگونه می توان گفت از لوازم آن غافل بوده است؟! پاسخ هفتم: حکمت متعالیه سرپلی برای عرفان حکمت متعالیه پلی است برای عرفان (که فوق فلسفه است) و نردبانی برای رسیدن به مشهود عارف در لباس استدلال، نهایت، پلی مستحکم و نردبانی رسا. مباحث طرح شده در حکمت متعالیه همچون اصالت وجود و تشکیک آن برای رسیدن به وحدت شخصی وجود پایه اند و نه پای بند. بر این نظر، استاد جوادی آملی تاکید فراوان دارند و در تحریر تمهید القواعد به تفصیل این مطلب را تشریح، و به شدت تأیید کرده اند. این پاسخ نیز تام نیست. زیرا سؤال اینست که چرا صدرا آخرین پله نردبان قبل را اولین پله نردبان جدید قرار نداد؟ چرا براساس وحدت شخصی وجود سیستم فلسفی نوینی پی ریزی نکرد؟ علاوه بر اینکه منظور از پای بند نبودن اصالت و تشکیک وجود و پایه بودن آن دو چیست؟ استاد می گوید: «معنای پای بند بودن یک اندیشه این است که انسان اندیشمند تا آخرین لحظه بر مدار همان اندیشه بماند و معنای پایه بودن آن است که از این اندیشه دقیق تر نیز هست و می توان از آن سفر نمود و به آن اندیشه دقیق تر رسید.» می پرسیم: بالاخره با رسیدن به نظر «دقیق تر» نظر «دقیق» ابطال می شود یا حق می ماند؟! قهراً ـ چنانچه گذشت ـ ابطال می شود و نباید یک سیستم فلسفی را بر روی نظریات ابطال شده بنا نهاد و باید نظر دقیق تر مبنا قرار گیرد و بر روی او یک سیستم فلسفی پی ریزی شود. پاسخ هشتم: كمبود فرصت به نظر می رسد که رسیدن به قله بلند عرفان برای صدرا در پایان سیر علمی عملی او حاصل شده است از این رو فرصتی برای پی ریزی فلسفه نوینی براساس تفکر جدید نیافته است و پیمودن این راه را به پویندگان سخت کوش مسیر حکمت سپرده است. پرداختن صدرا به نظر عارف در باب هستی ـ به نحو مستوفی ـ در ذیل بحث علیت مؤید این پاسخ است. و موید دیگر اینکه صدرا خود به تاثرش تا مدتها از نحله های مختلف فلسفی پیش از خود تصریح می کند. يک توصیه ۱۲-) از آنچه تاکنون گذشت به دست آمد که: با پذیرش رأی عارف در باب هستی یعنی وحدت شخصی وجود انسجام داخلی حکمت متعالیه از دست می رود. بنابراین حکیمان امروز ما که «حکمت متعالیه» را به عنوان یک سیستم قوی و منسجم فلسفی پذیرفته اند می بایست یکی از دو راه را انتخاب کنند. یا باید در باب هستی، وحدت شخصی وجود را ابطال کنند و در مقابل، اصالت وجود را در ممکن الوجود و تشکیک وجود را بر کرسی بنشانند تا حکمت متعالیه ای منسجم داشته باشند و یا باید وحدت شخصی وجود را بپذیرند و تا گاو و ماهی پیش بروند یعنی آن را زیرمبنای مکتب فلسفی نوینی قرار دهند و سیستمی فلسفی براساس آن پی نهند. البته برخی از معاصران راه اول را برگزیده و خود را راحت کرده اند. حال تا چه اندازه به نقد مستدل رأی عارف پرداخته و یا نقدهایشان تا چه اندازه موفق بوده است، بماند. روی سخن با آن بعض دیگر است که رأی عارف (وحدت شخصی وجود) را پذیرفته اند و در عین حال هنوز درصدد حفظ حکمت متعالیه صدرائی اند. غافل از آنکه نقش ایوان با ویرانی بنیان سودی نمی‌بخشد. به دیگر سخن: همانگونه که اصاله الوجودی ـ مثلاً ـ پس از اثبات اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، موضوع فلسفه را که «موجود بماهو موجود» است همان وجود می داند ـ و جز این نمی تواند بداند ـ و تا آخر فلسفه با همین دید به پیش می رود. آن‌کس نیز که وجود را واحد شخصي دانست نمی تواند مثلا برای ممکن اصالتی در وجود و برای وجود تشکیکی در مراتب قائل باشد و قهراً باید تا انتهای فلسفه با دید وحدت شخصی پیش برود.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در شرایطی نیستم که فرصت مطالعه‌ی چنین متون بلندی را در رابطه با جواب‌دادن به کاربرانِ عزیز که دارای سؤالاتِ متعددند؛ داشته باشم. لطفاً در یک یا دو سطر سؤالتان را بفرمایید تا بنده بتوانم در خدمتتان باشم. موفق باشید

22752

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
ضمن عرض سلام محضر استاد گرامی: بنده چند روزی است که تصمیم گرفته ام برای اربعین ثبت نام کنم. در حالیکه دلم برای حضور در آن مراسم آسمانی پر می زند اما از طرفی هم مردد هستم. به هر حال امسال با این گرانی ها و افزایش هزینه سفر و اینکه در یک جنگ تمام عیار اقتصادی هستیم و تا کنون چند باری هم به زیارت عتبات در اربعین و غیر آن رفته ام، گفتم شاید در اولویت باشد که هزینه این سفر را برای ترمیم بخشی از زخمهای این جنگ به قول مقام معظم رهبری تمام عیار اقتصادی مصرف کنم. از طرفی در جایی دیدم که وقتی از مقام رهبری سوال پرسیدند در مورد مصرف پول در مخارج عمره مفرده یا دادن به فقرا ایشان فرمودند فقرا در اولویت اند و امثال این دو گانگی ها در فکر ما زیاد رد و بدل می شود و آن ثوابهای عظیم در زیارت امام حسین آن هم اربعین را که نگاه می کنم مردد می شوم. لطفا راهنمایی بفرمایید. آیا تصمیم گیری در این موضوع ربطی به این دارد که وضع مالی خوب باشد یا خیر که هر دو کار را انجام باید داد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که موضوع اربعین در این سال‌ها نحوه‌ای از حماسه را با خود به همراه دارد، اگر به صورت مشخص چیزی لازم‌تر و یا فقیری که حقیقتاً مشکل فقر دارد در میان نباشد، نباید اربعین را از دست داد. موفق باشید

نمایش چاپی